اشاره
قربانی کردن یکی از سنت های پسندیده در اسلام است. این عمل در روز عید قربان، مستحب و برای حاجیانی که در مکه هستند و حج تمتّع انجام داده اند، واجب است. از آنجا که عمل قربانی روز عید قربان فایده ها و آثار فراوانی دارد، خداوند به مسلمانان توصیه فرموده است قربانی کنند.
ازاین رو، در این نوشتار، به برخی فوائد و آثار قربانی، با موضوع «اسرار اخلاقی و عرفانی قربانی»، نگاهی می اندازیم.
1. قربانی، احیای شعائر الهی
قربانی، مصداق شعائر الهی است. کسی که قربانی می کند، به احیای شعائر الهی همت گماشته است. خداوند از قربانی به عنوان «شعائر الهی» یاد کرده، می فرماید:
«وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکمْ فِیهَا خَیرٌ؛ و شترهای چاق و فربه را برای شما از شعائر الهی قرار دادیم؛ در آنها برای شما خیر و برکت است». (بقره: 267)
خداوند در این آیه شریفه از مسلمانان خواسته است قربانی کنند، اخلاص را فراموش نکنند و قربانی کردن را آدابی بدانند که محافظت بر آن ضرورت دارد و غفلت از آن، حرام و نامشروع است. (شلتوت، 1382: 198) آنه ماری شیمل می نویسد:
جایگزینِ یک قربانی حیوانی به جای قربانی انسان در مرکز داستان، [نشان از] آمادگی و میل حضرت ابراهیم علیه السلام به قربانی ساختن پسر خود داشت. این، سرآغاز عصر جدید کنار گذاشتن قربانی از نوع انسان را مسلمانان در روز عید اضحی و دهم ماه ذی حجه، در خلال سفر به مکه یا در موطن خویش جشن می گیرند.
منتقدان جدید و نیز برخی مسلمان ها، همواره پرسیده اند چرا این همه اتلاف گوشت حیوانات اتفاق می افتد. آیا در عصر ما منطقی تر نیست که به جای توزیع گوشت و چرم و پوست، پول آن را به فقرای محتاج بدهند؟ اما فقهای الهی بر قربانی کردن به عنوان یکی از شعائر الهی، تأکید می کنند و اصرار می ورزند؛ زیرا به اعتقاد ایشان، تنها در این صورت است که نیت واقعی شخص قربانی کننده در یادآوری خاطره جای گزینی یک حیوان به جای یک قربانی از جنس انسان، توسط مؤمنان، از نو به نمایش درمی آید. گوسفند و یا قوچی که قربانی شده ـ به اعتقاد بعضی از مؤمنان ـ در روز قیامت ظاهر خواهد شد تا صاحب خود را از روی پل صراط به بهشت راهنمایی کند. (آنه ماری شیمل، 1382: 247 و 248)
شهید مطهری می فرماید:
صرف ریختن خون، نه به کمال فردی انسان کمک می کنند و نه به کمال اجتماعی او. ولی اگر هدف اصلی، اطعام و انفاق و مانند آنها باشد، این ایراد وارد نیست. افزون بر آن، این عمل، به عنوان یکی از شعائر الهی، احیاء و زنده کردن خاطره ای از قهرمان توحید، حضرت ابراهیم علیه السلام است. به او امر شد عزیز و نور چشم خود را در راه خدا، قربانی کن، و او حاضر شد. بعد به او گفته شد: مقصود فقط تسلیم بود؛ گوسفندی به جای فرزند، قربانی کن. این گوسفند فدا کردن، تجدید آن خاطره و تعظیم آن قهرمانی است. (مطهری، 1384: 102 و 103)
2. قربانی نماد ایثار و فداکاری
ایثار و فداکاری، ویژگی انسان های بزرگ و یکی از دلایل امتیاز و برتری آنها بر دیگران است. برخی مقام های والای معنوی جز با ایثار آنچه محبوب انسان است، به دست نمی آید. دستاورد بزرگ ایثار آن است که راه خوشبختی و رشد و کمال روحی را هم برای شخص ایثارگر هموار می کند و هم برای مردمان جامعه. برای نمونه، آنکه در موقعیت جهاد قرار می گیرد و جسم یا جان خویش را ایثار می کند، هم در صفِ پیشرو مجاهدان در راه خدا قرار گرفته، از همه پاداش ها و فضیلت های یک مجاهد ایثارگر، برخوردار می شود، و هم جامعه را از گزند متجاوزان ایمن داشته، زمینه را برای رویش عدالت محوری فراهم می کند.
بی گمان، شخص در عید اضحی با قربانی کردن، درس بزرگ ایثار را فرا می گیرد و می آموزد که گاهی تا محبوب ترین چیزها را فدای محبوبِ اصلی نکند، رضایت او را به دست نخواهد آورد، و سیر معنوی او به کمال خود نخواهد رسید. شیخ محمود شلتوت می نویسد: «قربانی کردن، گام نهادن در پلّکان رشد، مقام ایمان، ایثار و اوج گرفتن به سوی صفا، پاکی و ریختن خون رذالت با دستان فضیلت است و رمزی است در راستای ایثار و فداکاری». (شلتوت، 1382: 202)
3. قربانی، نماد ذبح نفس اماره
کار را باید ریشه ای انجام داد. برای دفع آفات، باید سراغ ریشه رفت و از ریشه آن را خشکاند. برخی ها برای رهایی از آسیب کرم های برآمده از لنجزار، کرم ها را نابود می کنند، اما بعضی ها به سراغ ریشه می روند و لنجزار را می خشکانند؛ زیرا تا لنجزار است، همواره کرم از دل آن می جوشد و از بین بردن پیاپی کرم ها نیز چاره اصلی کار نخواهد بود؛ چراکه با وجود لنجزار، مرتب کرم تولید خواهد شد. پس باید دست به ریشه زد و لنجزار را خشک کرد تا یک باره از آزار و آسیبِ تمامی کرم ها در امان ماند. مثال انسان و نفس اماره و صفات ناپسند نیز چنین است. نفس امّاره به منزله لنجزار، صفات ناپسند، کرم هایی هستند که در بستر آن می رویند و مادامی که نفس امّاره ـ یعنی «خواهش» و «خواستن» و تمایل به سوی ناپاکی ها ـ در وجود آدمی باقی است، همواره زمینه رویش انواع لغز ش ها و صفات رذیله در وجود آدمی خواهد بود. بنابراین، کار ریشه ای و چاره اصلی، ذبح نفس اماره و قربانی کردن سرچشمه خواهش ها و خواسته های ناروا است و قربانی کردن به منزله عملی نمادین، به ما ذبح نفس امّاره را درس می دهد. دکتر علی شریعتی می گوید:
اکنون در منا هستی، ابراهیمی و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای؛ اسماعیل کیست؟ چیست؟ مقامت؟ آبرویت؟ موقعیت و شغلت؟ پولت؟ خانه ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ من چه می دانم؟ این را تو خود می دانی، تو خود آن را؟ او را… هرچه هست و هر که هست؟ باید به منا آوری و برای قربانی انتخاب کنی؛ من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم. آنچه تو را در راه ایمان ضعیف می کند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن می خواند؛ آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا پیام را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی. آنچه تو را به فرار می خواند، آنچه تو را به توجیه و تأویل های مصلحت جویانه می کشاند و عشق به او کور و کرت می کند و تو اگر به سراغ نفس اماره ات بروی و آن را قربانی کنی، همه آنچه که گفته ام از صفات ناپسند، یکجا از میان خواهد رفت. (شریعتی، 1378: 145 و 146)
4. قربانی و گذشتن از محبت دیگران در راه محبت دوست
هر انسانی در زندگی خود به افراد و اشیایی علاقه مند است. محبّت، موهبت پروردگار در دل بندگان است تا بر اثر آن، زندگی به کامشان گوارا شود و از آن لذت ببرند. انسان پول و خانه و کاشانه و وطن را دوست داشته باشد و محبّت پدر، مادر، همسر، فرزند، برادر و خواهر را در دل داشته باشد، پسندیده و نیکوست که او را از محبت برتر و والاتر باز ندارد و غافل نکند؛ چراکه محبت به این امور، به زندگی او معنا می بخشد؛ فروغ امید را دل او شعله ور می سازد؛ از سنگینی بار مشکلات و سختی ها می کاهد؛ ملالت ها و دلمردگی های برآمده از زندگی مادی را از دل او می زداید؛ و به او معیشتی دلپذیر و گوارا می بخشد. اما گاهی چنین دوست داشتنی با همه آثار مطلوبش، آدمی را از محبتی والاتر و متعالی که همان محبت به پروردگار هستی است، باز می دارد؛ محبتی که لذت آن را با لذت هیچ محبت دیگری نمی توان مقایسه کرد و وقتی آدمی طعم شیرین آن را بچشد هیچ گاه حاضر نیست که هیچ محبت دیگری را انتخاب کند؛ محبتی که تسلیم در برابر مشیت «محبوب»؛ تنظیم تمامی رفتارها و خُلق و خوهای خویش با خواست «او»؛ محبت ورزیدن به همه آفریده های «او» و به همه هستی؛ به رنگ «او» درآمدن؛ و تجربه ژرف ترین لذت های معنوی و شادی های متعالی از آثار آن است. اینجاست که یکی از آثار قربانی، به منزله ذبح نمادین همه محبت های دیگر، برای رسیدن به محبوب مطلق، خود را نشان می دهد و به شخص می آموزد که میان محبت خدا و محبت آفریده او، باید محبت خدا را برگزید، و دوستی او را بر تمامی دوستی های دیگر ترجیح داد. امام خمینی رحمه الله می فرماید: «پس به منا روید و آرزوهای حقانی را در آنجا دریابید که آن، قربانی نمودن محبوب ترین چیز خویش را در راه محبوب مطلق است. بدانید تا از این محبوب ها که بالاترینش حبّ نفس است ـ و حبّ دنیا تابع آن است ـ نگذرید، به محبوب مطلق نمی رسید». (خمینی، 1382: ج1: 185)
در تفسیر کشف الاسرار و عدّة الابرار آمده است: «اسماعیل کودکی روز به روز افزون بود، کریم برآمده، و عزیز برخاسته. گوشه دل ابراهیم خلیل درو آویخت، به چشم استحسان در وی نگریست؛ از درگاه عزّت عتاب آمد که: ای خلیل! ما تو را از بُت آزری نگه داشتیم تا دل در بند عشق اسماعیلی کنی؟! هرچه حجاب راه خُلّت (دوستی) بوَد، [باید که از میان برداری]، چه بت آزری و چه روی اسماعیلی.
ای خلیل! دعوی دوستی ما کردی و مریدوار در راه ارادت آمدی؛ از خلایق و علایق، بیزاری گرفتی، اکنون آمدی و دلی که بر محبتِ جلال و جمال ما وقف است، به غیر ما پرداختی؟! خیز و اسماعیل را قربانی کن [تا هیچ گاه محبت غیرِ ما، تو را از محبت ما بازندارد.] (میبدی، 1389: ج8: 299 و 300) چه زیبا فرمود سالار شهیدان در دعای عرفه: «أنْتَ الَّذی أَزَلْتَ الْأَغْیارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبّائِک حَتّی لَمْ یحِبُّوا سِواک؛ [پروردگارا] تو کسی هستی که اغیار را از دل محبّانت بیرون راندی، تا اینکه غیر تو را دوست نداشته باشند».
5. قربانی، نماد تسلیم و رضا در برابر رنج ها و بلاهای دوست
بزرگ ترین مقامی که بنده در پیشگاه پروردگار به دست می آورد، در اثر تسلیم و رضا در برابر خواست پروردگار و رنج ها و بلاهای اوست. برجسته ترین و درخشان ترین ویژگی اولیای الهی نیز تسلیم در برابر داده های حضرت دوست است. برای آنها که به این مقام رسیده اند، هرچه از دوست رسد نیکوست. پس اگر آسایش است زیباست و اگر رنج است باز هم زیباست. هُجویری می نویسد: «موسی علیه السلام دختر شعیب علیه السلام را بر حالی هرچه صعب تر بگذاشت و به خداوند تسلیم کرد. ابراهیم هاجر و اسماعیل را برداشت و به «وادی غیر زرع» (سرزمین خشک و بی حاصل) بُرد و به خداوند جلّ جلاله تسلیم کرد و ایشان را دل مشغولی بزرگ خود نساختند و همه، دل در حق بستند تا مراد دو جهان برآمد اندر بی مرادی و به تسلیم امور به خداوند عزّ و جلّ». (هجویری، 1386: 102)
از آنجا که پیشینه قربانی، به قربانی کردن حضرت اسماعیل علیه السلام به دست حضرت ابراهیم علیه السلام برمی گردد و عمل قربانی، از تسلیم و رضای وی در برابر خواسته پروردگار خبر می دهد، هر قربانی ای که شخص انجام می دهد، در دل خود آموزه «تسلیم و رضا در برابر رنج ها و بلاهای حضرت دوست» را نهفته دارد.
دکتر علی شریعتی می گوید: «… سه مرحله پشت سر هم است: [اول] عرفات (شناختن)؛ دوم مشعرالحرام (شعور در حرم و حریم انسانیت)؛ و سوم منا و قربانی. روز عید، عید قربانی کردن؛ عجب عید متضادی! همیشه عیدها، متولد شدن و اینجا عید، عید قربانی کردن است؛ خیلی فرق دارد. همیشه جشن تولد بچه را می گیرند و در اینجا هر کسی جشن قربانی کردن بچه اش را می گیرد! اینجا دو کار می کنیم: یکی حمله، دوم تسلیم. حمله به این سه مظهر شیطانی، سه جمره؛ و تسلیم مطلق، تا حدّی که هر کسی باید اسماعیلش را به فرمان ایمان و عشق قربانی کند». (شریعتی، 1378: 448)
6. قربانی و تعبّد محض و بی چون و چرا
گرچه پروردگار، بندگانش را به «تعبّد» همراه با فهم چرایی آن و عبودیت همراه با آگاهی از حکمت آن دعوت می کند، گاهی نیز برای امتحان آنها و آشکار کردن میزان بندگی آنان و افزودن مقدار تعبّد، از آنها می خواهد تعبّد محض و بی چون و چرا را اختیار کنند، بی آنکه بخواهند در پی حکمت و چرایی آن باشند. شهید مطهری در این باره می گوید:
«این مسئله را باید طرح کرد که درست است که هر دستوری مصلحتی دارد که عقل، احیاناً آن را درمی یابد، ولی آیا اگر انسان، دستوری را فقط به حکم تعبّد و تسلیم به جا آورد، نزدیک تر به عبودیت است یا اگر حکمت آن را بفهمد؟ البته اگر به حکم تعبّد و تسلیم به جا آورد و حکمت آن را حواله کند به امرا، قطعاً نزدیک تر به تعبّد و تسلیم است. مسئله فدا کردن فرزند به دست ابراهیم علیه السلام به دو شکل می تواند باشد. او شک ندارد که قربانی کردن فرزند؛ یعنی فرزند را در راه خدا دادن، اوج گذشت است و ای بسا انسان هایی که حاضرند جان خودشان را بدهند، ولی حاضر نیستند که زنده بمانند و جوان عزیزشان کشته بشود. اما در این کار این قهرمان توحید در داستان ذبح فرزندش اسماعیل، نکته ای وجود دارد که قرآن نقل کرده است و این نکته جالب توجه است. ببینید، یک وقت هست به انسان دستوری می دهند که فلسفه آن روشن است؛ یعنی عقل آدم آن را درک می کند و می فهمد. خوب آدم یک کاری می کند که هم دستور خداست و هم چیزی است که عقل خودش هم فلسفه اش را درک می کند. منتها ما بسیاری از این فلسفه ها را درک می کنیم و بسیاری را هنوز درک نکرده ایم. این را من مخصوصاً به جوانان عرض می کنم که از نظر مقام عبودیت، با اینکه انسان خوب است کوشش کند فلسفه های احکام را بفهمد، اما این مسئله سبب نشود شخص بگوید که من هر دستوری را بفهمم به کار می بندم، اما اگر فلسفه اش را نفهمم به کار نمی بندم. این معنایش این است که من به اسلام اعتماد کامل ندارم؛ او دستورش را بدهد، من اگر خودم فلسفه اش را فهمیدم عمل می کنم، اگر نفهمیدم، نه. اگر خداوند به ابراهیم، قهرمان توحید می گفت: ابراهیم! پسرت را بفرست در فلان جنگ که باید با کفّار بجنگد و در آنجا در راه جهاد کشته شود و ابراهیم فرمان را عمل می کرد، آن قدرها مهم نبود. اما به ابراهیم در عالَم رؤیا امر می شود: ابراهیم! فرزند جوانت اسماعیل را به دست خود به منا ببر. ابراهیم اعتمادش به امر خدا و تسلیمش در مقابل امر خدا تا آنجاست که یک امری که از نظر عقل و فکر او هیچ فلسفه ای نمی توانست داشته باشد، چون اعتماد داشت، گفت: خدا گفته است و من باید در برابر دستور او تعبّد محض و بی چون و چرا داشته باشم، چون به او اعتماد و اطمینان کامل دارم. اگر ما تنها زمانی که فلسفه احکام را فهمیدیم، عمل کنیم و در غیر این صورت، عمل نکنیم، اخلاص ما کم است. در داستان حضرت ابراهیم، موضوع، قربانی دادن است، از نظر اسماعیل، خود را فدا کردن و از نظر ابراهیم، فرزند را در راه خدا دادن، و از نظر مقام تعبّد و تسلیم، یک موضوعی است که اصلاً برای ابراهیم هیچ توجیهی نداشت. همین که پدر و پسر تا این اندازه نشان دادند که به دستور خدا اعتماد دارند، تسلیم بی چون و چرای امر خدا هستند و در مقابل موضوعی که از طرفی یقین دارند دستور خداست، ولی از طرفی هیچ فلسفه ای و توجیهی برایش نمی فهمند؛ تعبّد محض دارند، دستور رسید که کافی است، ما از بندگان این را می خواهیم، ما از بندگان فداکاری در راه حق را می خواهیم، ما از بندگان تعبّد محض و تسلیم در راه حق را می خواهیم». (مطهری، 1384، برگرفته از: ص97، 98، 111 تا 118)
7. قربانی و ذبح شخصیت دروغین و نشاندن شخصیت راستین به جای آن
برخی شخصیت ها کاذب و بدلی هستند. این، شخصیت واقعی نیست، بلکه توهّم شخصیت است؛ یعنی آدمی، خودش نیست، بلکه دیگری است و آمیخته با انواع ریاکاری ها و کژی ها. قربانی کردن؛ یعنی نابودی و تخریب این شخیت پندارآمیز و وهم آلود، و شکل دهی شخصیتی راستین و حقیقی. شاعران و عارفان بزرگ، از شخصیت کاذب به خار و خاشاک تعبیر می کنند و یادآور می شوند تا شخص از این «خود» کاذب که خار و خاشاک وجود اوست، بی«خود» و پیراسته نشود، به «خود» واقعی، یا همان شخصیت راستین ـ که آینه تمام نمای پروردگار است ـ دست نمی یابد. به تعبیر زیبای مولوی:
آن نفسی که با «خود»ی، بسته ابر غصه ای
وان نفسی که بی »خود»ی، مه به کنار آیدت
آن نفسی که «خود»ی، یار کناره می کند
وان نفسی که بی«خود»ی باده یار آیدت
آن نفسی که با «خود»ی، همچو خزان فسرده ای
وان نفسی که بی »خود»ی، دِی چو بهار آیدت
(مولوی، 1384: 102)
شیخ محمود شبستری نیز گفته است:
وجود تو همه خار است و خاشاک
برون انداز از خود جمله را پاک ج
برو تو خانه دل را فرو روب
مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شدی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید
(شبستری، 1372: 39)
8. قربانی و آموزه «مرگ اختیاری» و رسیدن به حیات ابدی
از نگاه عارفان، مرگ، دو گونه است: مرگ اضطراری و اجباری و مرگ اختیاری و ارادی. مرگ اجباری، مردن طبیعی است که سراغ همه، خواهد آمد و همه انسان ها خواه ناخواه باید آن را بپذیرند، اما «مرگ اختیاری»، مردنی است، پیش از مرگ طبیعی که فرد، پیش از آنکه بمیرد، می میرد، و قبل از آنکه او را ـ به اجبار ـ ببرند، می رود. در واقع، کسی که به مرگ ارادی دست یابد، مرگ طبیعی برای او اجباری نخواهد بود، و او ـ به برکت مرگ اختیاری ـ مرگی عزتمندانه را تجربه خواهد کرد و هرگاه اجل او فرا رسد، آن را آسان و راحت و بدون هیچ دشواری ای، تجربه خواهد کرد؛ چراکه شخص با مرگ ارادی، از همه وابستگی ها و تعلّقات رها شده، و از همه شهوت ها و حرص ها و خودخواهی ها می میرد. بدیهی است چنین کسی با فرا رسیدن اجل، هیچ مانعی بر سر راهِ پذیرفتن آن نمی بیند. ازاین رو، شادمان و طربناک و همراه با عزّت و کرامت و از روی اختیار، اجل و مرگ طبیعی را تجربه می کند و عزت مندانه می میرد، نه همراه اجبار و نوعی خواری.
نجم الدین کبری درباره چیستی مرگ اختیاری می نویسد: «یعنی پیش از موت طبیعی که مفارقت روح است از کالبد، جدا شوید، از مرادات و مأنوسات که از ابتدای خلقت تا غایت، در شما متمکن گشته اند و مراد حق را بر مراد خود اختیار کنید که نتیجه این مردن، حیات حقیقی است». (نجم الدین کبری، 1384: 37)
قربانی، که شخص در آن، از روی اختیار گوسفندی را ذبح می کند، به او مرگ اختیاری و ارادی را آموزش می دهد، و به او مردن و ذبحی بزرگ، که سرچشمه متعالی ترین حیات ها و زمینه ساز دست یابی به اسرار والای معنوی است، یادآوری می کند و در این باره وی را به شوق و حرکت وامی دارد. «بی گمان کسانی که ریشه ای ندارند، می خشکند و کسانی که مانده باشند، گند می گیرند و می میرند. ما خواه ناخواه مردارِ زمین هستیم و مرده زمان؛ زمانه ما را به مرگ می سپرد، مگر قبل از اینکه زمانه نیروی ما را بگیرد و ما را به خاک تبدیل کند، خودمان را ذبح کنیم و به مرگ اختیاری برسیم. گذشتِ زمانه، ما را به خاک برمی گرداند، مگر اینکه پیشتر، با ذبح کردن خود، بمانیم. آنهایی که قصد ذبح دارند و می خواهند ذبیح شوند، باید ذبیح الله باشند. اسماعیل هایی که ذبیح حقند، پایدار می مانند. یکی از بزرگان که به او گفته بودند به من درسی بده، گفته بود به تو درسی می دهم که اگر تو همه اش را در کتاب جمع کنی، کتاب ها آن را نمی توانند در خود جای دهند، و اگر بخواهی خلاصه اش کنی، پشت یک ناخن می توانی بنویسی. آنچه در همه کتاب ها هست، اگر در یک خط خلاصه شود و آن خط در دو کلمه خلاصه شود و آن دو کلمه را بتوان در پشت ناخن نوشت، چیزی نیست جز ذبح النفس (مرگ اختیاری). ذبح نفس از بین بردن و هدر دادن نیست. ذبح نفس، معنایش این نیست که انسان خودش را رها کند، تن و بهره های آن را واگذارد. نه، مهم این است تزکیه کند. (صفایی حائری، 1386: 115 و 116)
دو مردم بوَد آدمیزاد را
گرفتار این محنت آباد را
یکی مردن از شهوت و حرص و آز
ز بایست ها داشتن دست باز ج
دوم رشته جان بریدن ز تن
گسستن کشش های روح از بدن
کسی کو به مرگ نخستین شتافت
ز مرگ دوم عمر جاوید یافت
(جامی، 1378: ج2: 472 و 473)
بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
به تیغ عشق، شو کشته که تا عمر ابد یابی
که از شمشیر بو یحیی نشان ندهد کس از احیا
(سنایی، 1380: 52 و 53)
منابع
جامی، نورالدین عبدالرحمن (1378). مثنوی هفت اورنگ. تهران: دفتر نشر میراث مکتوب. چاپ اول.
خمینی، روح الله (1382). صحیفه حج (مجموعه سخنان و پیام های رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی رحمه الله. تهران: مشعر. چاپ اول.
سنایی غزنوی (1380). دیوان. به سعی و اهتمام: مدرس رضوی. تهران: سنایی. چاپ پنجم.
شبستری، شیخ محمود (1372). گلشن راز. تهران: صفی علیشاه. چاپ اول.
شریعتی، علی (1378). تحلیلی از مناسک حج. تهران: الهام. چاپ یازدهم.
. میعاد با ابراهیم. تهران: آگاه.
شلتوت، شیخ محمود (1382). اسلام آیین زندگی. ترجمه: عبدالعزیز سلیمی. تهران: احسان. چاپ اول.
شیمل، آنه ماری. (1382). رمزگشایی از آیات الهی. ترجمه: عبدالرحیم گواهی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. چاپ دوم.
صفایی حائری، علی (1386). حقیقت حج. قم: لیلة القدر. چاپ دوم.
کبری، نجم الدین (1384). الاصول العشرة. ترجمه و شرح: عبدالغفور لاری. به اهتمام: نجیب مایل هروی. تهران: مولی. چاپ دوم.
مطهری، مرتضی (1384). حج. تهران: صدرا. چاپ سوم.
مولوی (1384). کلیات شمس تبریزی. تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر. تهران: دوستان. چاپ سوم.
میبدی، ابوالفضل رشیدالدین (1389). کشف الاسرار و عدّة الابرار. به سعی و اهتمام: علی اصغر حکمت. تهران: امیرکبیر. چاپ هشتم.
هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان (1386). کشف المحجوب. تصحیح و تعلیقات: محمود عابدی. تهران: سروش. چاپ سوم.