انگیزه قیام امام حسین (ع)

حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی[1]

اشاره

حادثۀ عاشورا در ساعاتی محدود، در سرزمین تفدیدۀ عراق و در آوردگاه و نبردی نابرابر بین دو جبهۀ عزت و ذلت، و ارزش و ضد ارزش به وقوع پیوست. از آن حادثه، روزگاران زیادی سپری شده و هر کسی این حادثه را بر اساس دیدگاه خود تحلیل و آن را نقد و بررسی کرده است. بهترین راه شناخت اهداف امام حسین، اطلاع از انگیزه ایشان و جریان‌هایی که منجر به این حادثۀ خونین و ماندگار شد، و نیز پرداختن به کلمات آن امام بزرگوار است. قبل از شنیدن نظریات و تحلیل‌های دیگران، می‌توانیم با مراجعه به سخنان اباعبدالله، این قیام و تحلیل آن را از زبان ایشان بررسی کنیم. در اینجا به پنج انگیزۀ مهم اباعبدالله با ذکر پنج مثال از کلمات ایشان یا ائمه معصومین پرداخته خواهد شد.

چرا اباعبدالله قیام کرد؟

۱. انگیزه دینی

انگیزۀ دینی، یعنی اقامه و حفظ دین که حفظ دین در رأس همۀ امور است. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «ای مردم، مواظب باشید دین و آیین‌تان را حفظ کنید». هر کس متدین باشد، جامعۀ دین‌دار می‌شود و اگر خطایی هم در این جامعه صورت بگیرد، بهتر از آن جامعه‌ای است که بی‌دین باشند، اما به ظاهر، کارهای خوب انجام دهند؛ زیرا دین و اعتقادات باید در همۀ جامعه و تمام ابعاد، جریان داشته باشد. نخستین انگیزۀ اباعبدالله، انگیزۀ دینی بود و شاهد این مسئله، همان جمله‌ای است که امام در نامه‌ای به مردم بصره و به پنج تن از سران آنجا نوشته بود. من کاری به عکس‌العمل رؤسای قبایل بصره ندارم؛ زیرا عکس‌العمل خوبی نداشتند و آن‌گونه که باید، پاسخ مثبتی ندادند؛ کار اصلی من با پیام این نامه است:

«إنی أدعوکم إلی الله و إلی نبیه فإن السنة قد أمیتت فإن تجیبوا دعوتی و تطیعوا أمری أهدکم سبیل الرشاد»[2].

نامه دو سطر بیشتر نبود و مضمونش این است:

مردم بصره، مردم دنیا، دو اتفاق در عالم افتاده است:

  1. سنت پیامبر زیر پا گذاشته شده است؛
  2. در دین، بدعت گذاشته شده است.

خطری از این بالاتر نیست؛ زیرا پیامبر خودش فرمود: «ای مردم! سنت مرا حفظ کنید». امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «ای مردم! ستون و استوانۀ سنت و کتاب خدا را حفظ کنید». سنتی که ۲۳ سال بعد از بعثت، پیامبر برایش زحمت کشید و این همه روایات، احادیث، کلمات و … ایراد فرمود. مگر سنت پیامبر چه بود؟

یکی از سنت‌های پیامبر این است که حاکم باید عادل باشد. و اینک حاکم، یزید است و بسیار ظالم. یکی دیگر از دیگر سنت‌های پیامبر، محبت اهل‌بیت است. ایشان فرمود: مزد رسالت من، مودت بستگان و اهل‌بیت (قربی) من است.

این چه محبتی است که اباعبدالله را در بیابان‌های حجاز و کوفه، این‌گونه با خانواده‌اش می‌چرخانند و به خاندان ایشان جسارت می‌کنند؟ آیا بهتر از این هم می‌شود سنت را زیر پا گذاشت؟ بعد از جریان شهادت اباعبدالله از انس‌بن‌مالک پرسیدند: چقدر از سنت پیامبر مانده است؟ گفت: من با پیامبر سال‌ها محشور بودم فقط همین نمازی که مردم می‌خوانند و شهادت «ان لا اله الا الله». دیگر هر چه نگاه می‌کنم، سنت پیامبر را نمی‌بینم. سنت پیامبر محبت اهل‌بیت و حکومت عدالت بود. سنت پیامبر چیزی نیست که اکنون در جامعه وجود دارد و در حالی که نیم قرن از رحلت آن حضرت گذشته است، این همه ظلم، تعدی، شراب‌خواری و جنایت باشد.

بدعت چیست؟ هر چیزی که خداوند به آن نفرموده و پیامبر به آن اشاره نکرده است در دین نیست و اگر کسی چنین امری را به اسم دین به مردم ارائه دهد، بدعت است. گاهی کسی به طور ذوقی مطلبی را بیان می‌کند و می‌گوید این ذوق خود من است و ممکن است در قالب شعر، نکته، مطلب یا یک برداشت باشد، اما اگر کسی چیزی که جزو دین نیست وارد دین کند و به آن بیفزاید به آن بدعت می‌گویند. ما در طول تاریخ با بدعت‌های زیادی مواجه بوده‌ایم. در هنگام رحلت پیامبراکرم و حتی پیش از آن، ایشان گاهی دست‌هایشان را بالا می‌بردند که نوشته‌اند زیر بغل‌های مبارکشان پیدا می‌شد و می‌فرمود: «ای مردم، عده‌ای درمورد من سخنان باطل می‌گویند و هر کسی دربارۀ من سخنان باطل و دروغ بگوید، جایگاهش در آتش است. پیامبر اکرم مرتب این خطر را متذکر می‌شدند. چقدر روایت به نام پیامبر جعل کردند و چقدر تفسیر آیات قرآن را جابه‌جا کردند. روزی شخصی نزد معاویه می‌آید و از او پولی می‌گیرد و آیه‌ای را که در شأن علی بن ابی‌طالب است می‌گوید در شأن ابن‌ملجم نازل شده است. فضایل امیرالمؤمنین را پنهان کردند و برای دیگران، فضایل و مناقب فراوان تراشیدند. همین چیزها بدعت است. امروز هم فرقی با گذشته ندارد و اگر کسی سنت پیامبر را زیر پا گذاشت، در دین بدعت ایجاد کرده است و چنانچه در دین، خرافه به وجود آورد و از خودش چیزی اختراع کرد و به اسم دین به خورد جامعۀ داد، همین پیام امام حسین شامل حالش می‌شود.

ما در دین، تابع قرآن و سنت هستیم. عالم دینی، مرجع تقلید و مفسر کتاب و قرآن هم اگر چیزی بر ما ابلاغ می‌کنند، مستندش آیه یا حدیث است. راه حل این مشکل چیست؟ یک راه چاره بیشتر وجود ندارد: «فإن تجیبوا دعوتی و تطیعوا أمری أهدکم سبیل الرشاد»[3]؛ اگر دنبالم بیایید من شما را به سمت رشد و راه صحیح هدایت می‌کنم. اباعبدالله شبیه همین جمله را در خطبه‌ای که در منا خوانده بود هم فرمودند.

انگیزۀ امام‌حسین از آمدن به کربلا چه بود؟ انگیزۀ دینی؛ یعنی سنت احیا شود و بدعت کنار رود. البته شما می‌دانید که ما یک عمل به وظیفه داریم و دیگر، دریافت نتیجه. مؤمن وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، اما نتیجه دست ما نیست و باید به خدا توکل کرد. اباعبدالله، تکلیف را انجام داد و نتیجه این بود که در جامعه، بیداری‌هایی به وجود آمد، قیام‌هایی رخ داد و حکومت بنی‌امیه که معاویه چهل سال برای استقرارش تلاش کرده بود، بعد از شهادت امام‌حسین از هم پاشید. مدتی از این حادثه نگذشته بود که قیام حرره در مدینه و قیام توابین و قیام مختار شروع شد. من در مقام تأیید یا تحلیل و یا نفی کردن این قیام‌ها نیستم، اما سخنم این است که حتی بعضی از صاحب‌نظران گفته‌اند در عصر عاشورا، افرادی در کربلا فریاد زدند و گفتند: خون حسین، خون مظلوم بود و باید برای اعاده و انتقام از خون مظلوم قیام کرد. مردم کوفه به دور سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند. وقتی بنی‌اسرائیل موسی را تنها گذاشتند و به دنبال گوسالۀ سامری رفتند، او به آن‌ها گفت: «ظلمتُم أنفسَکم باتخاذِکم العجل»[4]؛ شما به خودتان ظلم کردید چون خدا را رها کردید و بت‌پرست شدید. سلیمان بن صرد خزاعی این آیه را در جمع توابین کوفه خواند و گفت: ما اشتباه کردیم که امام حسین را تنها گذاشتیم و به عده‌ای اجازه ندادیم که با او همراه شوند و عده‌ای دیگر هم کوتاهی کردند. او گفت: «ظلمتُم أنفسَکم فتوبوا إلی بارئکم»[5]؛ ای مردم! توبه کنید. لذا نوشته‌اند: آن‌ها آمدند و کنار قبر اباعبدالله گریه و عزاداری کردند و از همین جا بود که قیام توابین شکل گرفت. البته بیشتر این نهضت‌ها به نتیجۀ مطلوب نرسیده است، اما انگیزۀ آن‌ها، انگیزه‌های دینی بود.

۲. انگیزه اجتماعی

اگر جامعه دچار انحراف شد، امام باید این انحراف را ریشه‌کن و جامعه را به راه راست هدایت کند. دومین انگیزه، طبق نقل مشهوری که در نامۀ ایشان به محمد حنیفه آمده، اصلاح جامعه است. امام نوشته‌اند: «إنما خرجت لطلب الإصلاح»[6]؛ من قیام کردم تا اصلاحات را ایجاد کنم. انسان، اصلاح را کجا به کار می‌برد؟ آیا اگر ساختمانی خراب بود و آن را از ریشه درآورند و دوباره بسازند به آن اصلاح می‌گویند؟ هم‌آنا اگر جایی اصلاح شده بود و آن را خراب کردیم، دیگر به آن اصلاح نمی‌گویند. اصلاح هر چیزی برحسب ویژگی‌های آن است؛ مثلاً اصلاح ساختمان به این است که پایه‌ها و سقفی محکم داشته باشد و دیوارهای آن استوار باشد. معنای اصلاح این است. به مطلبی که عرض می‌کنم خوب دقت فرمایید. گاهی رابطۀ‌مان با خدا در هم می‌پیچد و ما باید این رابطه را اصلاح کنیم. روایاتی در این زمینه وجود دارد؛ از جمله:

«من أصلح ما بینه و بین الله أصلح الله ما بینه و بین الناس»[7]؛ هر کس رابطۀ خودش را با خدا اصلاح کند، خدا رابطۀ‌اش را با مردم اصلاح می‌کند. این یعنی چه؟ یعنی کاری می‌کند که نزد مردم، محبوب شود. خداوند متعال می‌فرماید: «رابطۀ‌تان را با من اصلاح کنید و اگر این رابطه اصلاح شد، إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا»[8]؛ من (خدا) شما را محبوب جامعه قرار می‌دهم. در حادثۀ‌عاشورا، زینب کبری رو به دشمن کرد و فرمود: «کد کیدک»؛ هر کاری کنی، نمی‌توانی محبت ما را از دل مردم بیرون بکنی و همین‌طوری هم شد.

امام سجاد بر منبر شام فرمودند: «ما چندین خصوصیت داریم: یکی این‌که «المحبة فی قلوب المؤمنین» ما محبت ما در دل‌های مردم است». یکی از خلفای بنی‌عباس به کنار قبر امام هادی رفته بود. وزیرش گفت: قربان، قبر پدرت اینجاست و همانا تخریب شده است. او از شنیدن این سخن به هم ریخت و گفت: قبر امام شیعیان و مسلمانان با اینکه بودجه خاصی برای آن در نظر گرفته نشده، بسیار زیبا و شکیل می‌باشد. به چه علت این‌گونه است؟ گفت: برای این‌که این‌ها در دل مردم جا دارند.

مردم از زندگی خود برای ضریح امام حسین ونیز برای اصلاح رابطۀ‌شان با خدا هزینه می‌کنند. وقتی امام کاظم با هارون‌الرشید در مکه ملاقات کرد به هارون گفتند: این آقا کیست؟ گفت: «هو إمام القلوب»؛ این آقا جایش در دل مردم است. محبت را که نمی‌شود از دل بیرون راند. شما ببینید امروز در دنیا با این تهدیدهایی که وجود دارد، در پاکستان، هندوستان، انگلستان، عراق و در همه دنیا عزاداری اباعبدالله برپاست! کدام جریان سیاسی است که مردم را به این عزاداری‌ها ترغیب می‌کند؟ کدام جریان منسجم، مردم را به کوچه و خیابان می‌کشاند؟ واقعاً مردم از جان خود مایه می‌گذارند و این همان است که زینب کبری فرمود: «کد کیدک»؛ هر کاری می‌خواهی بکنی، بکن.

دومین انگیزه، انگیزۀ اجتماعی است.گاهی رابطۀ آدم با خدا دچار نقص می‌گردد و گاهی رابطه انسان با مردم به هم می‌ریزد و آن را باید اصلاح کرد که به این می‌گویند: إصلاح ذات‌البین. امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر رابطۀ‌تان را با مردم اصلاح کنید، از یک عمر عبادت و بعضی گفته‌اند از یک سال عبادت بهتر است. «إصلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة و الصيام»[9]؛ اگر بتوانید رابطۀ دو نفر را بهبودی بخشید، بهتر از یک سال یا یک عمر عبادت، نماز و روزه است. برادران عزیز و خواهران گرامی! این پیام عاشوراست. بیایید رابطه‌ها را اصلاح کنیم و اگر کینه، کدورت و اختلافی هست کنار بگذاریم! این یک نوع اصلاح است؛ اصلاح رابطه با مردم. نظام حاکم بر جامعه باید نظام اصلاح‌شده و دینی باشد. چرا ما از خود امام حسین دلیل قیام را نخواهیم؟ خیلی از افراد تحلیل کرده‌اند که آقا برای حکومت آمد! باید به این افراد بگوییم: خیر! امام حسین برای تکلیف آمد! برای عدم بیعت با یزید آمد. خیلی‌ها در این زمینه کتاب نوشته‌اند؛ مسلمان، غیرمسلمان، شیعه و غیرشیعه، ولی بهترین منبع و مأخذ برای پی بردن به انگیزۀ امام، کلام و خطبه‌های خود ایشان است.

۳. انگیزه فرهنگی

گاهی جامعه دچار جهل می‌شود و قدرت تشخیص هم ندارد! بنابراین باید جامعه را بیدار کرد. شما زیارت اربعین را بخوانید. امام صادق می‌فرماید: حسین جان، تو جان دادی «لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»[10]. دیده‌اید وقتی کسی در دریا در حال غرق شدن است و نجات‌غریق‌ها می‌آیند تا او را نجات دهند چقدر خوشحال می‌شود؟! امام صادق جامعه را به گرداب جهل تعبیر کرده است و کسانی را که در این گرداب هستند به آن کسی که دارد غریق می‌شود تشبیه کرده است و امام حسین را به فرد امدادرسان و نجات‌غریق! ایشان می‌فرماید: جد ما قیام کرد تا مثل کسی که غریق را از آب نجات می‌دهد، جامعه را از گرداب جهل نجات دهد!

وقتی ابوالعباس سفاح به قدرت رسید، برخی نزد او آمدند و گفتند: ما فامیلی برای پیامبر غیر از بنی‌امیه نمی‌شناختیم! ببینید تا چه حد تبلیغات کرده بودند! امیرالمؤمنین در جنگ صفین دید جوانی در حال کارزار و جنگیدن، قرآن می‌خواند. جلو آمد و فرمود: چه می‌خوانی؟ جوان گفت: یا اباالحسن، دارم سوره نبأ می‌خوانم. بسم الله الرحمن الرحیم عم یتساءلون عن النبإ العظیم؛ مردم در خصوص نبأ عظیم مورد سؤال واقع می‌شوند! معنای‌اش این است که باید درمورد نبأ عظیم پاسخ دهید. نبأ عظیم، یعنی خبر بزرگ. خبرهای بزرگ زیاد است. یکی از آن‌ها خبر قیامت و معاد می‌باشد و مصداق دیگر آن در زیارت‌نامۀ امیرالمؤمنین و حتی در مفاتیح هم آمده که خود امیرالمؤمنین است. امام علی فرمود: «أنا نباءالعظیم»[11]؛ من خبر عظیم هستم! تو داری با مصداق این آیه می‌جنگی و قرآن هم می‌خوانی؟ این جهل و دروغ است. این امر را باید از جامعه زدود. جهل‌زدایی و آگاهی‌بخشی یک وظیفه است و مردم باید بدانند اثرات دینداری، تقوا،حجاب و روابط صحیح چیست. مردم باید بدانند اثر گناه و بدحجابی چیست و اثر عبادت چیست.

متأسفانه یکی از مشکلات حاد در جامعۀ ما معضل بدحجابی است. خیلی از همین دانشجویان، جوان‌ها و نوجوان‌هایی که حجاب را رعایت نمی‌کنند، اعتقادات خوبی دارند! و الزاماً هر بدحجابی در مسیر فساد نیست. اتفاقاً غیورند! و خانواده‌هایی دارند که مقیدند، اما این مسئله به صورت یک فرهنگ و ساختار شده است. فرد می‌گوید: خانوادۀ ما این‌گونه است یا در فامیل ما رسم این‌طور است یا اینکه در زندگی و ساختار خانوادۀ ما، رابطۀ دخترخاله و پسرخاله مثل رابطۀ خواهر و برادر است و یکدیگر را نامحرم نمی‌دانیم. مگر دختر خاله هم مثل خواهر است؟ درست است، از نظر ارزش و احترام مثل خواهر است ولی اسلام در این بین، حریم گذاشته است و همه ملزم به رعایت آن حریم هستیم! و مرزشکنی ممنوع است! بسیاری اوقات، این امر ناشی از نداشتن اطلاع کافی است. من گاهی با پدران و همسران این افراد صحبت و از آن‌ها سؤال کرده‌ام: آیا راضی هستید دختر، یا همسر شما با این وضع در کوچه و خیابان، توجه‌های زیادی را به خودش جذب کند؟ می‌گویند: خیر! خیلی وقت‌ها هم می‌بینید حساس است و غیرت دارد. می‌گویم: شما بخواهید یا نخواهید، بخشی از این بهره‌مندی را در اختیار مردم و جوان مجرد قرار داده‌اید. بالاخره این رقم پوشش، بسیار محرک است. اگر در عطر باز شد نمی‌شود به بوی عطر بگویی بیرون نیا. پس باید در عطر را مسدود نمایی! تو اگر ر قم پوشش، بسیار محرک است. اگر در عطر باز شد نمی‌شود به بوی عطر بگویی بیرون نیا. پس باید در عطر را مسدود نمایی! تو اگر در و صدف را از محل حفاظت در محل روباز گذاشتی، جلوی هزار دزد را که نمی‌توانی بگیری! اما خودت می‌توانی حافظ برای درت ایجاد کنی! تو نمی‌توانی در خیابان به همه بگویی نگاه نکن، ولی می‌توانی خانواده‌ات را با حجاب بیرون بیاوری. پس این یک ارزش است.

طبق نقل، زینب کبری آمد کنار آن دختربچه‌ای که داغ دیده و پدرش را از دست داده بود و گرسنه و تشنه، در بیابان مسیر را گم کرده بود. تا عمه بالای سرش آمد، گفت: عمه جان، یک قطعه پارچه بده تا من سرم را بپوشانم! با اینکه شاید این بچه تکلیفی نداشت. آن‌طور که مشهور است، کنار بدن اباعبدالله بود، گرچه اعتقاد خود من این است که حجاب زینب کبری و اهل بیت، روز عاشورا و حتی بعد از آن کنار نرفته و کسی نتوانسته است چهره و موی آن‌ها را ببیند، اما با این فرض ببینید دختر اباعبدالله گلایه و شکوه و درد دلش با پدر این است که بعضی متعرض حجاب آن‌ها شده‌اند!

خوشا به حال آن کسانی که حروار فرصت‌یاب بودند،نه ماننـد عبیدالله حر جعفی فرصت‌سوز و نه مثل عمر سعد فرصت‌طلب. تا ریخ می‌گذرد. امروز نه عمر سعد در جامعه است نه عبیدالله حر جعفی و نه حر بن یزید ریاحی. چرا ما این‌ها را به سه شاخه تقسیم می‌کنیم و می‌گوییم حر، فرصت‌یاب، عبیدالله حر جعفی فرصت‌سوز و عمرسعد فرصت‌طلب بود؟ چون حر از مرکب عاشورا برای هدایت خود استفاده کرد، عبیدالله حر جعفی، مرکب عاشورا را سوار نشد و آن‌گونه از کاروان عقب ماند و عمرسعد خواست از این مرکب به ری برسد و نرسید! مولای ما و شما، اباعبدالله فرمود: هر کس بخواهد از گناه به هدف و خواستۀ خود برسد، بداند که کوچۀ گناه بن‌بست است! عمرسعد از کوچۀ گناه به ری نرسید، خولی از کوچۀ گناه به ثروت نرسید! شبث بن ربعی از کوچۀ گناه به قدرت نرسید. تاریخ را ببینید. صدام چقدر خیانت کرد؟ چقدر عالم و مسلمان و متدین و بی‌گناه را به قتل و شهادت رسانید؟ عاقبتش چه شد؟ درست است که صبر خدا زیاد می‌باشد و گاهی طول می‌کشد، اما عاقبت این کوچۀ، بن‌بست است.

پس سومین انگیزۀ اباعبدالله، انگیزۀ فرهنگی به معنای جهل‌زدایی است. جو ان ما اگر بداند اثر گناه و بدحجابی چیست و اثر عبادت چیست، بدان مسائل علاقمند می‌شود. ما باید این آثار را برای جوان تبیین کنیم. قرآن نیز هرچه توصیه می‌کند، بلافاصله اثرش را هم بیان می‌کند؛ مثلاً أقم الصلاة لذکری؛ نماز بخوانید تا یاد من بیفتید. روزه بگیرید، تقوایتان زیاد می‌شود، زکات و خمس بدهید، مال‌تان پاکیزه می‌شود. اگر همدیگر را مسخره نکنید، غیبت نکنید و تهمت نزنید، جامعۀ‌تان سالم می‌ماند! خود قرآن، آثار را شمرده است:«اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء»[12]. گناهانی هستند که باعث می‌شود دعایتان مستجاب نشود، یا نعمت بر شما فرود نیاید. این جهل‌ها باید زدوده شود. جامعۀ ز مان امام حسین گرفتار جهل بود و خیلی از آن‌هایی که به سرزمین کربلا آمده بودند، واقعاً قضايا را نمی‌دانستند و قدرت تحلیل هم نداشتند. مردم شام، واقعاً تصورشان این بود که باید ورود اهل‌بیت را جشن بگیرند، چون افرادی که علیه حکومت برحق (به زعم آن‌ها) قیام کرده‌اند کشته شده‌اند، اما خطبۀ امام سجاد و سخنان زینب کبری جهل‌زدایی کرد.

۴. انگیزه سیاسی

جامعه باید امامش را بشناسند و بداند که هر کسی نمی‌تواند آن را اداره کند. امام خمینی فرمود: ثمرۀ عملی تمام فقه، حکومت اسلامی است. همچنین فرمود: حکومت اسلامی و ولایت فقیه، تصورش تصدیق می‌آورد. روایات در این زمینه وجود دارد؛ از جمله: روشن است که جامعۀ اسلامی چگونه باید اداره شود؛ با قوانین اسلامی. قوانین اسلام را چه کسی می‌داند؟ پیامبر خدا، ائمه و بعد از ائمه، کارشناسان دینی. عجیب است که همه جا دنبال متخصص هستند، اما در امر دین، همه متخصص می‌شوند و در مسائل شرعی، همه صاحب‌نظر می‌شوند. چطور شما برای فراگیری علم ساختمان، رشتۀ عمران را دنبال می‌کنید و برای کارهای برقی، دنبال مهندس الکترونیک می‌روید یا برای درمان بیماری‌ها دنبال پزشکان متخصص می‌روید، ولی دین آنقدر مظلوم است که باید یزید و معاویه متخصص دین شوند یا کعب‌الاحبار، مفسر قرآن شود؟! جایی که امام صادق هست، چرا دیگران باید اظهار نظر کنند؟ جایی که اباعبدالله هست، چرا آن‌ها به خود اجازۀ این‌گونه گستاخی‌ها را می‌دهند؟ انگیزۀ چهارم، انگیزۀ سیاسی است. نامه‌ای که امام حسین به مردم کوفه نوشت، بدین مضمون است: «فلعمری ماالإمام إلا الحاکم العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط والدائن بالحق والحابس نفسه»[13]؛ به جان خودم سوگند، امام و پیشوا کسی نیست مگر آنکه بر اساس کتاب خدا حکومت کند، عدل و داد را بر پا دارد، پایبند دین حق باشد و خود را وقف در راه خدا کند».

۵. انگیزه شخصی

گفتند: امام خروج کرده! و به تعبیر آن‌ها از مسیر خارج شده است. پس باید اباعبدالله به دنیا بگوید من کیستم؟ می‌دانید چرا روز عاشورا اینقدر خطبه خوانده و چرا محاجه کرده است؟ گاهی می‌فرمود: بروید از اصحاب بپرسید. از اباسعید و جابر بپرسید. من کیستم؟ چرا خون مرا می‌ریزید؟ گاهی می‌فرمود: در تمام دنیا اکنون پسر پیامبری غیر از حسین وجود دارد؟ آیا پسر پیامبری غیر از امام حسین در حادثۀ سال ۶۱ هجری کربلا و واقعۀ طف که از فاطمۀ زهرا باشد وجود داشت؟ امام حسن که به شهادت رسیده بود و بقیه نسل ایشان از حضرت زهرا به پیامبر نمی‌رسید.

این پنج محوری بود که خیلی خلاصه عرض کردم.

سؤال: انگیزۀ اباعبدالله از آمدن به کربلا چه بود؟ قبل از هر مکاشفه و تحلیلی، سراغ کلام خود ایشان بیایید: انگیزۀ دینی! نامۀ به مردم بصره. می‌خواهم سنت احیا گردد و بدعت زدوده شود.دوم، انگیزۀ اجتماعی. می‌خواهم خرابی‌ها را اصلاح کنم.سوم، انگیزۀ فرهنگی. می‌خواهم جهل از جامعه زدوده شود.چهارم، انگیزۀ سیاسی. می‌خواهم مردم بدانند چه کسی باید حاکم شود. حاکم باید قرآن‌شناس و آشنای به دین باشد. پنجم، انگیزۀ شخصی. البته این‌ها خیلی دوست داشتند قضیه کربلا همانجا بسته شود و دیگر چیزی از آنجا بیرون نرود، اما همان سوگواری‌ها و عزاداری‌ها، عاشورا را زنده نگه داشت. وقتی زینب کبری در گودال قتلگاه، روضه خواند، دوست و دشمن گریه کردند! وقتی ام‌السلمه در مدینه، واحسیناه گفت، تمام افراد مدینه با واقعۀ کربلا آشنا شدند. وقتی کوفیان در دروازۀ کوفه اشک ریختند و هنگامی که سیدالساجدین، بالای منبر شام فرمود:« أنا ابن العطشان بکربلا »؛ پدر مرا با لب تشنه در کربلا کشتند! همچنین زمانی که فرمود: من پسر آن کسی هستم که بدنش را عریان کردند، منطقۀ شام غرق در عزا شد. نزدیک به ۳۴ یا ۳۵ سال، امام سجاد هر افطار و غیر افطار اگر آب یا غذا آوردند، صدا زد:« قتل ابن رسول الله عطشانا ». ایشان می‌فرمود: مردم دنیا، من با نگاه به آب به یاد لب‌های تشنۀ پدرم، با نگاه به غذا به یاد گرسنگی او و با نگاه به اطفال صغیر، یاد غربت علی‌اصغر می‌افتم. این‌ها باعث شد فرهنگ کربلا زنده بماند و همه‌گیر شود.

هدف امام حسین جای خود، اما خود عزاداری و گریه جزو اهداف است. خود گریه هدفمند است. چون نتیجۀ گریه بر اباعبدالله، آشنایی با مکتب اوست.

چرا مردم گریه می‌کنند؟ یکی از دوستان اهل منبر ما گفت: من در ایتالیا منبر بودم. جمعیت زیادی هم از عرب‌های لبنان و عراق پای منبر می‌آمدند. می‌گفت: آن کسی که باشگاه را از او اجاره کردیم یک مسیحی بود. وی تمام ده شب به مراسم می‌آمد و ما را تماشا می‌کرد. شب دهم، بعد از سخنرانی و مداحی و وعظ و عزاداری مرا صدا زد و گفت: در این باشگاه چه خبر است؟ من این‌جا را برای جشن‌ها اجاره می‌دهم؛ برای برنامه‌هایی از قبیل میتینگ‌ها و ملاقات‌ها. چرا ده شب است می‌نشینند و گریه می‌کنند؟ تو به آن‌ها چه می‌گویی که اینقدر گریه می‌کنند؟ چرا اینقدر اشک می‌ریزند و بر سر و صورت خودشان می‌زنند؟ ایشان گفت: با اینکه خسته بودم، شروع کردم برای او از پیامبر اکرم گفتم: نبی ما رسول الله است. پیامبر ما دختری داشت به نام فاطمه که تنها یادگارش بود. این دختر، دو تا پسر داشت به نام حسن و حسین. پیامبر آن‌ها را روی شانه و زانو می‌نشاند و صورت و لب‌هایشان را می‌بوسید و به یاران خود سفارش آن‌ها را می‌کرد و به آنان احترام می‌گذاشت و اهتمام و محبت داشت. پیامبر از دنیا رفت،اما حرمت دخترش را نگه نداشتند، و او را به شهادت رساندند. حرمت امام حسن را نگه نداشتند و او نیز شهید شد. فرزند دومش حسین را در کربلا محاصره کردند. می‌گفت: یک دوره مقتل را برای او خواندم و گفتم: آب را به رویش بستند، طفل شش ماهه‌اش را جلوی چشمش کشتند، جوانش را در برابر دیدگانش «إربا إربا» کردند، سم اسب بر بدنش دوانیدند و زن و فرزندش را چهل منزل در شهرها گرداندند. می‌گفت: آنقدر این آقای مسیحی گریه کرد که همسرش هم که آنجا حاضر بود گفت: من سی سال است با او زندگی می‌کنم؛ تا به حال گریستن او را ندیده بودم. با او چه کردی؟ گفتم: از حسین برایش تعریف کردم. حسین، قتیل‌العبرات است. فرمود: من کشتۀ اشک‌ها هستم: «أنا قتیل‌العبرة»[14]. از اباعبدالله برایش گفتم. حسینی که گاهی پیامبر او را روی سینه می‌گذاشت. دل‌ها را روانۀ کربلا کنید. در کربلا چه خبر بود؟ باید قاعدتاً روضه را از زبان زینب کبری خواند، چون بیش از همه، او سختی کشید. کشته‌ها روی زمین، بچه‌های شهدا گرسنه و تشنه، خیمه‌های نیم‌سوخته و سیدالساجدین با حال نامساعد… گاهی عقیلۀ بنی‌هاشم می‌آمد و بچه‌ها را از روی کشته‌ها برمی‌داشت و به گوشه‌ای می‌آورد،اما باز می‌رفتند. گاهی در بیابان‌ها می‌گشت و بچه‌هایی را که از ترس آتش به بیابان پناه آورده بودند می‌یافت. گاهی می‌آمد و سیدالساجدین را آرام می‌کرد، اما زینب خودش هم داغدیده بود؛ داغ جوان دیده، داغ برادر دیده و داغ پسر برادر دیده. بسیار بر زینب سخت گذشت، اما جوان‌ها، برادران و خواهران، با همۀ این سختی‌ها، در دل شب بلند شد و نماز شبش را خواند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. نخبۀ تبلیغی حوزۀ علمیۀ قم.
  2. ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان ، ص .۲۷
  3. ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان ، ص .۲۷
  4. بقره، آیه .۵۴
  5. همان.
  6. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ،۴۴ ص .۳۲۹
  7. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ،۱۵ ص .۲۹۸
  8. مریم، آیه .۹۶
  9. شیخ طوسی، الأمالی ، ص .۵۲۲
  10. ابن‌طاووس، إقبال الأعمال، ج ،۲ ص .۵۹۰
  11. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ،۳۶ ص .۳
  12. محمدباقر مجلسی، زادالمعاد ، ص .۶۱
  13. شیخ مفید، الإرشاد، ج ،۲ ص .۳۹
  14. ابن‌قولویه، کامل الزیارات ، ص .۱۰۸

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=67247

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب