عوامل سعادت در قرآن
فرجالله میرعرب (عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
اشاره
سعادت، مطلوب فطری و قلبی هر انسان است. انسان با تمام وجود تلاش میکند که از رنجها و سختیها رها شود و به زندگی آرام، لذت واقعی و دائمی برسد. به همین دلیل، بسیار مهم است که انسان، سعادت حقیقی را بشناسد و عوامل آن را بداند. البته خدای متعال که خالق انسان است، بهتر از هر کس دیگری سعادت واقعی و شقاوت و عوامل آن را در کتاب وحیاش، قرآن کریم، بیان نموده است. به همین دلیل، باید به قرآن مراجعه کنیم تا سعادت راستین را بشناسیم.
معنای لغوی سعادت و شقاوت
سعادت در لغت، از «سَعَدَ» گرفته شده و بر سرور و شادی قلبی دلالت میکند[1]. نقطه مقابل سعادت، شقاوت است که از «شقی» گرفته شده است؛ یعنی حالتی سخت و دشوار که انسان را از پیمودن راه خیر، شایسته و کمال مادی و معنوی باز میدارد[2].
نزدیکترین واژهها به سعادت، واژههای «فلاح» و «فوز» است. «فلاح» به معنای نجات از بدیها و دستیافتن به خیر و صلاح است[3]. «فوز» هم معنایی مشابه دارد[4]. البته فوز، مرحلهای بالاتر از فلاح است و به مطلوب و مقصود، بیشتر توجه دارد[5].
دقت در معنای لغوی نشان میدهد که «فلاح» (یعنی رستگاری)، مقدّمه «سعادت» است؛ زیرا انسان ابتدا باید از عوامل شقاوت و گرفتاری نجات یابد تا بتواند به مطلوب خود که سعادت است، برسد. «فوز»، مرحلهای بالاتر بوده و به سعادت خیلی نزدیکتر است؛ ولی سعادت، خود مقصودی است که انسان میخواهد. به بیانی دیگر، نتیجه و حاصل «فلاح» و «فوز»، سعادت است.
سعادت در اصطلاح
مرحوم طبرسی میگوید: «سعادت، قوت و غلبه اسباب سعادت بر شقاوت و برخورداری از نعمت است که به واسطه حسن عمل در راه اطاعت خداوند به دست میآید»[6].
آیتالله مکارم شیرازی، سعادت را «فراهمبودن اسباب تکامل برای فرد یا جامعه» به منظور رسیدن به مطلوب، یعنی بهرهمندی از شرافت روحی، جسمی، خانوادگی، محیطی و فرهنگی مناسب، برای رسیدن به اهدافشان تعریف کردهاند[7].
از نظر ملاصدرا، سعادت مربوط به درجات و مقامات وجودی است. بر این مبنا، او چنین گفته است: «هرگاه نفوس انسانی به کمال حقیقی و نهائی خود برسند، رابطهشان با ابعاد مادی قطع میشود و به سوی پروردگار رجوع میکنند. آنگاه به قرب الیالله نائل شده، دارای سعادت، بهجت و سروری میشوند که برای کسی قابل توصیف نیست»[8].
علامه طباطبائی میگوید: «سعادت در انسان که مرکّب از روح و بدن است، خیری است که مقتضای قوای روحی و بدنی او است؛ یعنی چیزی که به آن متنعّم میشود و از آن لذت میبرد»[9]. بر اساس این تعریف، انسانها به دو دسته سعادتمند و شقاوتمند تقسیم میشوند؛ چنان که خدای متعال در آیه ۱۰۵ سوره هود، مردم را در قیامت به دو دسته میداند: «شقی» و «سعید».
در آیات ۱۰۶ و ۱۰۷ سوره هود نیز افراد شقی و جایگاه آنان معرفی شده است: «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ… * خَالِدِينَ فِيهَا…». همچنین، در آیه ۱۰۸ سعادتمندان و جایگاه آنان معرفی گردیده است: «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ…». سعید، کسی است که تا آسمانها و زمین برقرار است، جاودانه در بهشت خواهد بود. پس، سعادت، یعنی رسیدن به بهشت جاودان و بهرهمندی از نعمتهای آن، و اگر عوامل رسیدن به بهشت جاودان را بیابیم، عوامل سعادت را یافتهایم. در مقابل، شقاوت، یعنی محرومشدن از نعمتهای بهشت و گرفتارشدن در عذاب و سختیهای جهنم.
عوامل سعادت
عوامل سعادت در قرآن متعدد است که در اینجا به بعضی از آنها اشاره میشود:
۱. ایمان و عمل صالح
اعتقاد به خدا و عمل صالح، از مهمترین عوامل سعادت است. علامه طباطبائی میگوید: «راه وصول به سعادت، ایمان به خدا و عمل صالح است که از روی اراده و اختیار انسان صادر شود»[10]. در قرآن از این دو به عنوان عوامل سعادت یاد شده است: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ… انسانها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند…»[11].
اُبّی بن کعب نقل کرده: «سوره عصر را برای رسول خدا (ص) خواندم و تقاضای تفسیر کردم. حضرت فرمود: کسانی مانند ابوجهل در خسران و زیانکاری، و اهل بیت که علی (ع) در رأس آنها است، نماد ایمان و عمل صالح هستند»[12].
پس، ایمان همراه با عمل صالح، سبب نجات انسان از خسران است و در مرحله بالاتر، این دو، عامل رسیدن به بهشت جاودان میباشند: «وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ… وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ و به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، بشارت ده که برای آنان درختان بوستانهائی از بهشت است که از زیر درختانش جویها روان است… و در آنجا همسران پاک خواهند داشت و در آنجا جاودانه خواهند بود»[13]. البته ایمان به خدا و پیامبران، نشانههایی دارد: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً و هرکس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری [و پیروزی] عظیمی دست یافته است»[14]. در ضمن، ایمان و عمل صالح، باید نمود عینی و خارجی پیدا کند.
۲. تقوا
تقوا، سعادتآفرین و زمینهساز عمل به دستورات خداوند است. طبرسی در این باره میگوید: «تقوا، پرهیز از حرامها و انجام واجبات، دورماندن از عذاب خدا با انجام اعمال پسندیده و درست، و نرفتن به میدان نهیها و حضور در سرزمین امرهای خدا است»[15].
علامه فضلالله نیز مینویسد: «تقوا، حفاظت از نفس و روح از عوامل نگرانی است و در عرف شرع، حفظ نفس از معصیت خدا و ترک طاعت او معنا شده؛ زیرا چنین حفاظتی، نتیجهاش حفظ جان انسان از عذاب است»[16].
خدای متعال قرآن را کتاب هدایت تقواپیشگان معرفی نموده، آنان را اهل هدایت و رستگاری میداند: «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ… أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[17].
در آیات متعدد دیگر نیز خدای متعال اهل تقوا را رستگار و سعادتمند خوانده است؛ مانند: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[18]. در سوره یونس نیز آمده است: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ… ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ آنان که [به خدا و پیامبر] ایمان آورده و همواره تقواپیشه بودهاند. برای آنان در زندگی دنیا و در آخرت، بشارت است… این است، سعادت بزرگ»[19].
تقوا، حقیقتی است که دامنه و آثار گستردهای دارد. در آیهای خدای متعال بعد از دعوت از همه به عجله برای رسیدن به مغفرت الهی و بهشت وسیع، این نعمت را مخصوص پرهیزکاران میداند: «وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ»[20].
علامه طباطبائی میفرماید: «این آیه، زمینهسازی کرده تا دستورات اخلاقی مهمی را بیان کند که اهل تقوا باید انجام دهند تا به سعادت مطلوب برسند»[21].
حال جای این پرسش وجود دارد که اهل تقوا چه ویژگیهایی دارند؟ قرآن کریم در اشاره به صفات اخلاقی متقین فرموده است: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ تقواپیشگان، کسانیاند که در راحتی و تنگدستی، از اموال خود در راه خدا انفاق میکنند و خشم خود را فرو میخورند و از لغزش مردم در میگذرند. آنان، نیکوکارند و خدا نیکوکاران را دوست میدارد»[22].
خداوند در آیه بعد میفرماید: «وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ و کسانیاند که چون کار زشتی انجام دهند یا در اثر گناه به خود ستم کنند، خدا را به یاد میآورند و برای گناهانشان آمرزش میطلبند و چه کسی جز خدا گناهان را میآمرزد؟ و بر گناهانی که مرتکب شدهاند، اصرار نمیورزند و میدانند [که اصرار بر گناه، رفتاری بدتر از گناه است]»[23].
پس، عامل تقوا، خود به چندین عامل تقسیم میشود: انفاق در راحتی و رنج، مهار خشم، گذشت از [خطاهای] مردم، پشیمانی سریع از اعمال زشت و عذرخواهی از خداوند، و استغفار برای گناهان و عدم اصرار بر گناه.
در پایان، خداوند بار دیگر پاداش چنین مردمی را بیان میکند و میفرماید: «أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا… پاداش آنان از طرف پروردگارشان، آمرزش و باغهایی است که از زیر درختانش نهرها جاری است و برای همیشه در آن [باغها] هستند…»[24].
علامه فضلالله در این باره نوشته است: «این آیات میفهماند عظمت شخصیت انسانی به این است که خصیصههای لذیذ انسانی در کنار ویژگیهای رفتاری و معنویِ عرفانی، جمع شوند تا شخصیتی متوازن به وجود آید که ارزش جاودانه شدن در بهشت را داشته باشد». به بیان دیگر: «انسان در تربیت اخلاقی اسلامی، به یک عنصر «خیر» تبدیل میشود که از طرفی، به خدا مرتبط است و از طرف دیگر، به مردم. و «خیر»، در بهشت جاودان است»[25].
در آیه دیگر، تقوای الهی نشانهای دارد که در هدایت و سعادت زندگی نقشی تعیینکننده دارد و آن، حفظ زبان از گناه و نگهداشتن آن به حق و راستی است. قرآن میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن محکم و حق بگویید»[26].
«قول سدید»، یعنی «سخن محکم و استوار» که روی حساب و موافق حق و واقع است؛ سخنی که همچون سد محکم، جلو امواج فساد و باطل را میگیرد. علمای اخلاق گفتهاند: «زبان، پربرکتترین عضو بدن، و مؤثرترین وسیله طاعت و هدایت و اصلاح است و در عین حال، خطرناکترین و پرگناهترین عضو بدن محسوب میشود؛ تا آنجا که حدود سی گناه کبیره از همین عضو کوچک صادر میگردد»[27].
پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ: ایمان هیچ بندهای از بندگان خدا به راستی نمیگراید، مگر آنکه قلبش مستقیم گردد و قلبش مستقیم نمیشود، مگر آنکه زبانش درست شود»[28].
امام سجاد (ع) نیز فرموده است: «زبان هر انسان، همه روز صبح از اعضای دیگر احوالپرسی میکند و میگوید: چگونه صبح کردی؟ همه آنها در پاسخ این اظهار زبان، میگویند: حال ما خوب است، اگر تو بگذاری! تو را به خدا سوگند ما را راحت کن. ما به وسیله تو ثواب میبریم و با حرکات تو معذّب میشویم»[29].
اگر تقوای زبان بهخوبی رعایت شود، نتیجهاش همان چیزی است که قرآن کریم بیان فرموده است: «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ… خدا کارهای شما را اصلاح میکند و سبب آمرزش گناهان شما است»[30].
در حقیقت، تقوا پایه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است و گفتار حق، یکی از عوامل مؤثر اصلاح اعمال بوده و اصلاح اعمال نیز سبب آمرزش گناهان است. به بیان دیگر، سخن مطابق تقوا، عمل حسنه است و حسنه نیاز مایه پاکسازی انسان از گناهان است: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ اعمال نیک، گناهان را از بین میبرند»[31].
معیار سخن درست و حرف حق چیست؟ قسمتی از آیه ۷۱ سوره احزاب به این سؤال پاسخ داده است؛ آنجا که فرموده است: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و هرکس اطاعت خدا و رسولش کند». پس، معیار این است که هر چه را آنان میپسندند، بگوییم و اختیار زبان خود را به خواست آنان بسپاریم. اگر چنین کنیم، بهراستی سعادت بزرگی در انتظار ما خواهد شد: «فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً».
۳. پایبندی به احکام و حدود الهی
حدود خدا، همان احکام الهی است که نظام زندگی بر مراعات آنها استوار است. بنده خدا، با التزام به احکام اسلام میتواند راه سعادت را بپیماید.
در آیه ۱۱۲ سوره توبه خدای متعال گروهی از مؤمنان را: «وَ الْحَافِظِينَ لِحُدُودِ اللَّهِ پاسداران حدود و احکام خدا» مینامد؛ همان گروهی که در آیه ۱۱۱ خود را خریدار جان آنان معرفی نموده و پاداش این فداکاران را بهرهمندی از بهشتی شمرده که سعادت بزرگ خوانده میشود: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ… وَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».
بنابراین، این آیه دلالت دارد که پایبندی و عمل به احکام خدا، عامل رسیدن به سعادت و رستگاری است.
در آیاتی دیگر، به طور کلی، عنوان «حدود» و وجوب عمل به آنها مطرح شده است: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا اینها، حدود و مرزهای الهی است؛ به آن نزدیک نشوید»[32].
آیاتی که بیانگر این عامل سعادت هستند، بسیارند. برای نمونه، در آیه ۱۳ سوره نساء میفرماید:
«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ اینها، مرزهای الهی است و هرکس [دستورات و حکمهای] خدا و پیامبرش را اطاعت کند، خداوند او را در باغهایی از بهشت وارد میکند که همواره، آب از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن میمانند و این، سعادت بزرگ است».
علامه فضلالله در این آیه، «حُدُودَ اللَّهِ» را احکام مربوط به ارث و رفتار با همسران معنا کرده که واجب است به آن عمل شود تا راه مستقیمی که خدا مشخص کرده، منحرف نشود. این عمل، سبب واردشدن در بهشتی میشود که مرگ در آن معنا ندارد و آنجا است که انسان خود را در فضای پر از نعمت الهی میبیند و تمام وجودش لذت میبرد[33].
در بعضی آیات هم در برابر مبارزه با ربا و عمل به حکم خداوند، وعده سعادت داده شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ای کسانی که ایمان آوردهاید! ربا (بهره پول) را با افزودههای مکرر نخورید. تقوای الهی پیشه کنید، شاید رستگار شوید»[34]. این آیه، عامل سعادت و رستگاری را تقوا دانسته که در اینجا، ترک رباخواری است[35].
حکم دیگر از احکام اسلام که نقش مهمی در سعادت انسان دارد، عمل به تکلیف واجب «امر به معروف و نهی از منکر» است: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و باید از شما گروهی باشند که به کار خیر دعوت کنند و به کارهای پسندیده فرمان دهند و از کارهای زشت و ناپسند باز دارند و آنان، سعادتمندان هستند»[36].
همچنین در آیه ۱۱۲ سوره توبه خداوند حکیمی از اوصاف مؤمنان سعادتمند را «الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ» بیان فرموده که به روشنی نقش این واجب را در زندگی انسان نشان میدهد.
۴. وفای به عهد
در ابتدای سوره مؤمنون میخوانیم: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مؤمنان، سعادتمند و رستگارند». در آیه ۸ همین سوره نیز آمده است: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ آنان که به [حفظ] امانت و عهدشان پایبند هستند».
در سوره رعد آیه ۲۰ از کسانی به نام «أُولُو الْأَلْبَابِ خردمندان» یاد کرده و اولین صفت آنان را وفای به عهد و ترک پیمانشکنی برشمرده است: «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ آنان کسانی هستند که به عهد الهی وفا میکنند و پیمان را نمیشکنند».
«عهد و پیمان خدا، معنای وسیع دارد: عهدهای فطری و پیمانهایی که خدا به مقتضای فطرت از انسان گرفته، مانند فطرت توحید و عشق به حق و عدالت؛ پیمانهای عقلی، یعنی آنچه را که انسان با نیروی تفکر و اندیشه و عقل از حقایق عالم هستی و مبدأ و معاد درک میکند؛ و نیز پیمانهای شرعی، یعنی آنچه را که پیامبر (ص) از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمانهای خداوند و ترک معصیت و گناه پیمان گرفته. طبیعتاً وفا به پیمانهایی که انسان با دیگر انسانها میبندد نیز در این مجموعه وارد است»[37].
قرآن کریم در آیات ۱۹ تا ۲۳ همین سوره، به اهل وفا و امانتداری، وعده عاقبتی نیک داده است که بیانگر نهایت سعادت است: «عُقْبَى الدَّارِ» باغهای جاودان بهشت: «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا» احترام و سلام فرشتگان: «وَ الْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ * سَلَامٌ عَلَيْكُمْ…». چه نیکو فردوسی حکیم سروده است:
سراسر جهان پیش او خوار بود
جوانمرد بود و وفادار بود
۵. صداقت
یکی از عوامل تأمینکننده سعادت در آخرت، صداقت است. انسان صادق و راستگو، کسی است که با درک حقیقت، لجبازی و خودخواهی ندارد و آنچه را دیده و فهمیده، با کمال شهامت ابراز میکند. البته بسیاری نیز مدعی هستند که اگر حق را درک کنند، میپذیرند و از آن پیروی میکنند؛ در حالی که چنین نیستند.
قرآن کریم در بیان آثار معنوی و اخروی راستگویی میفرماید: «قَالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ خداوند میگوید: امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود میبخشد. برای آنان باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر [درختان] آن میگذرد و تا ابد، جاودانه در آن میمانند. هم خداوند از آنان خشنود است و هم آنان از خدا خشنودند. این، سعادت بزرگ است»[38].
«منظور از این جمله، صدق و راستی در گفتار و کردار در دنیا است که در آخرت مفید واقع میشود؛ وگرنه صدق و راستی در آخرت که محل تکلیف نیست، فایدهای نخواهد داشت و… در آن روز، دروغگویی وجود ندارد. بنابراین، آنان که مسئولیت و رسالت خود را انجام دادند و جز راه صدق و درستی نپیمودند، مانند مسیح (ع) و پیروان راستین او یا پیروان راستین سایر پیامبران که در این دنیا از درِ صدق وارد شدند، از کار خود بهره کافی خواهند برد[39]». نتیجه این صداقت و راستی، رستگاری عظیم و سعادت جاودان است.
۶. صبر و استقامت
صبر، نقش بسیار مهمی در زندگی انسان دارد. استقامت و صبر در برابر حوادث، ضامن سربلندی و سعادت انسان است. هر چقدر در باره نقش و اهمیت صبر در پیشرفت و تعالی انسان گفته شود، کم است. چنان که امام علی (ع) رابطه صبر و ایمان را به همانند رابطه سر انسان برای بدن معرفی کرده و فرموده است: «إِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ»[40].
در سوره آل عمران میخوانیم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ای کسانی که ایمان آوردهاید! [در برابر مشکلات و هوسها] استقامت کنید و در برابر دشمنان [نیز] پایدار باشید و از مرزها مراقبت کنید و از خدا بترسید باشد که رستگار شوید». در این آیه، صبر و سفارش به آن، عامل رستگاری و سعادت بیان شده است[41].
همچنین در آیه ۱۱۱ سوره مؤمنون در مورد مؤمنانی که در برابر تمسخرها و آزارهای دشمنان صبر کردند، آمده است: «إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ من هم امروز که روز جزا است، به پاس صبر و شکیبایی که کردند، به آنان پاداش دادم. تنها آنان سعادتمند هستند».
مفهوم بسیار نزدیک به صبر، استقامت است. در واقع، میوه صبر، استقامت و پایداری است. میدانیم که تنها ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت (ع) کافی نیست؛ بلکه باید در این راه پایدار باشیم و مراقب باشیم تا لحظهای منحرف نشویم. خدای متعال چند بار به پیامبر (ص) دستور استقامت داده است؛ از جمله در آیه ۱۱۲ سوره هود خطاب به آن حضرت فرموده است: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَكَ همانگونه که فرمان دادم، استقامت کن و [نیز] کسانی که با تو به سوی خدا آمدهاند». نقل است که حضرت فرمود: «شَيَّبَتْنِي سُورَةُ هُود سوره هود، مرا پیر کرد»[42].
اگرچه استقامت ورزیدن سخت است، ولی سعادتآفرین است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ آنان که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس استقامت و پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت باد شما را به بهشتی که وعده داده شدهاید»[43].
۷. توبه
توبه، پشیمانی از رفتارهای زشت و بازگشت به سوی خدا و تغییر اعمال مطابق دستورهای خداست. توبه از سوی بنده، بازگشت از معصیت و خطا و پشیمانی از آن است و از جانب خدا، پذیرفتن توبه اوست[44]. انسان طالب سعادت، باید با خدا رابطه خاص داشته باشد و خود را از گرد و غبار رفتارهای پست روزانه پاک سازد و به برکت راز و نیاز شبانگاهی و بیداری سحری، طعم توبه را بچشد. به بیان سعدی شیرازی:
ای خوشا توبه و آویختن از خوبیها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن
خداوند در سوره نور میفرماید: «…وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[45]. خداوند در این آیه بعد از تذکرها و دستورهایی که در مورد حفظ عفت و پاکدامنی میدهد، میفرماید: هر جایی که مخالفت کردهاید، توبه کنید و بازگردید تا امید رستگاری برای شما باشد. در آیه ۱۴ سوره قصص نیز میخوانیم: «فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ اما کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، امید است از رستگاران باشد». پس، توبه و انابه از گناهان گذشته و قرار گرفتن در زیر چتر حمایت الهی و اطاعت از اوامر خداوند متعال، نقش مهمی در رسیدن به سعادت دنیا و آخرت دارد.
در آیات ۳۷ و ۷۳، ۷۱ تا ۷۳ سوره فرقان و آیه ۸ سوره تحریم نیز سعادتآفرین بودن توبه بیان شده است.
نمونههایی از اهل سعادت و شقاوت
در پایان، دو نمونه از کسانی را که در نهایت، به سعادت رسیدند و یا به شقاوت دچار شدند، معرفی میکنیم:
۱. بلعم باعورا
در قرآن کریم دانشمندی بزرگ که مستجابالدعوه بود، از سوی خدا تشبیه به سگ شده است؛ زیرا او مسیر زندگی سعادتمند خود را ادامه نداد و با ترک تقوا دچار شقاوت شد و از جهنمیان گردید. گویند که او به جای پیروی و حمایت از پیامبر خدا، برای حفظ جان خود، حضرت موسی (ع) را نفرین کرد.
امام رضا (ع) فرمود: به بلعم باعورا اسم اعظم عطا شد و با آن دعا میکرد و مستجاب میشد؛ ولی او به سوی فرعون متمایل گشت. هنگامی که فرعون به دنبال موسی (ع) و پیروانش رفت، فرعون به بلعم گفت: به درگاه خدا دعا کن تا موسی و پیروانش از ما دست بردارند.
بلعم، سوار الاغ شد تا دنبال موسی برود؛ اما الاغ از رفتن خودداری کرد. پس به زدن او پرداخت. خدا الاغ را به سخن آورد و به بلعم گفت: وای بر تو! چرا میزنی؟ آیا میخواهی با تو بیایم که پیامبر خدا و مؤمنان را نفرین کنی؟ بلعم، پیوسته الاغ را زد تا مرد. این گونه بود که دیگر اسم اعظم از زبان او افتاد[46].
به همین جهت، خداوند در قرآن کریم او را به سگ تشبیه نموده است[47].
از امام باقر (ع) نقل شده: اصل آیه، در باره بلعم است؛ ولی خداوند سرگذشت او را به عنوان مثالی در باره کسانی از امت اسلام که هواپرستی را بر خداپرستی و هدایت الهی ترجیح دهند، بیان کرده است[48]. به این ترتیب، بلعم از اوج سعادت، به قعر جهنم افتاد و نماد شقاوت شد.
۲. وهب و همسرش
وهب، مادر و همسرش نماد کسانی هستند که ساعاتی تأخیر میتوانست آنان را از سعادتی بزرگ محروم کند. آنان نصرانی بودند و به وساطت امام حسین (ع) مسلمان شدند و روز عاشورا در صف لشکریان آن حضرت قرار گرفتند. روز عاشورا مادر وهب گفت: فرزند عزیزم! به یاری فرزند رسول خدا قیام کن. وهب به میدان رفت و بعد از رجزخوانی و معرفی خود، به دشمن حمله کرد و سخت جنگید. او بعد از کشتن عدهای، به جانب مادر و همسر برگشت. در مقابل مادر ایستاد و گفت:
ای مادر! اکنون از من راضی شدی؟ مادر گفت: تا در پیش روی امام حسین (ع) کشته نشوی، راضی نمیشوم. به میدان برو و بجنگ تا شهید شوی.
وهب به میدان کارزار برگشت، رجز خواند و با تمام قدرت جنگید تا بعد از کشتن نوزده نفر سوار و بیست نفر پیاده از دشمن، دستهایش قطع شد. همسر وهب که این صحنه را دید، عمود خیمه را گرفت و به سوی وهب شتافت در حالی که میگفت: پدر و مادرم فدای تو باد! تا میتوانی در راه پاکان و خاندان پیامبر بجنگ! وهب خواست که همسرش را به خیمه بازگرداند؛ ولی او لباسش را گرفت و گفت: من هرگز باز نمیگردم تا آنکه با تو کشته شوم. امام حسین (ع) مداخله کرد و او برگشت. وهب به جنگ ادامه داد تا شهید شد. همسر وهب، پس از شهادت تاب نیاورد و به میدان دوید و خونهای صورت او را پاک کرد که چشم شمر به این بانوی باوفا افتاد. به غلامش دستور داد تا با عمودی که در دست داشت، بر او زد و او را شهید کرد. او، اولین بانوی شهید در لشکر امام حسین (ع) است. عمر سعد دستور داد: گرد وهب را زدند و سرش را به سوی لشکر امام حسین (ع) انداختند. مادر وهب، سر او را برداشت و بوسید. سپس به طرف لشکر عمر سعد انداخت. مادر وهب، عمود خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد؛ ولی به امر امام حسین (ع) برگشت. مادر وهب، در حال برگشتن میگفت: خدایا! امید مرا ناامید مکن. امام (ع) فرمود: خداوند تو را ناامید نخواهد کرد و فرزندت در کنار پیغمبر (ص) خواهد بود[49].
پینوشتها
[1]. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ج ۱، ص ۱۷، واژه «سعد».
[2]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، قم: انتشارات مصطفوی، ج ۱، ص ۷۱، واژه «شقی».
[3]. همان، ج ۷، ص ۲۱۱، واژه «فلح».
[4]. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، قم: دفتر نشر کتاب، ص ۱۰۷، واژه «فوز».
[5]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، پیشین، ج ۷، ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲.
[6]. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات کتابخانه آیتالله مرعشی، ج ۱، ص ۲۷۰.
[7]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ج ۷، ص ۹۷.
[8]. صدر المتألهین شیرازی، اسفار اربعه، قم: انتشارات مصطفوی، ج ۷، ص ۲۱۲.
[9]. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ج ۲۲، ص ۲۲.
[10]. همان، ج ۲۱، ص ۲۲.
[11]. عصر، آیه ۱ ـ ۲.
[12]. ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ج ۱۴، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱.
[13]. بقره، آیه ۲۵.
[14]. احزاب، آیه ۷۱.
[15]. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۲، ص ۲۲۲ ـ ۲۲۷.
[16]. فضلالله، محمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت: دار الملاک، دوم، ج ۲، ص ۷۷.
[17]. بقره، آیه ۲ و ۵.
[18]. بقره، آیه ۱۸۹؛ آل عمران، آیه ۱۳۰ و ۲۰۰.
[19]. یونس، آیه ۶۳ ـ ۶۴.
[20]. آل عمران، آیه ۱۳۳.
[21]. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۳، ص ۱۴.
[22]. آل عمران، آیه ۱۳۴.
[23]. آل عمران، آیه ۱۳۵.
[24]. آل عمران، آیه ۱۳۶.
[25]. فضلالله، محمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، پیشین، ج ۱، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱.
[26]. احزاب، آیه ۷۰.
[27]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج ۱۷، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۲.
[28]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ ق، ج ۷۱، ص ۲۸۶.
[29]. همان، ص ۲۸۷.
[30]. احزاب، آیه ۷۱.
[31]. هود، آیه ۱۱۴.
[32]. بقره، آیه ۱۸۷.
[33]. فضلالله، محمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، پیشین، ج ۵، ص ۲۱۷.
[34]. آل عمران، آیه ۱۳۰.
[35]. مترجمان بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، تفسیر هدایت، مشهد: اول، ج ۲، ص ۱۲۴.
[36]. آل عمران، آیه ۱۰۴.
[37]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج ۱۰، ص ۵۲ ـ ۵۳ (با اندکی ویرایش).
[38]. مائده، آیه ۱۱۹.
[39]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج ۵، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۳.
[40]. شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم: انتشارات هجرت، اول، ۱۴۱۴ ق، حکمت ۸۲.
[41]. آل عمران، آیه ۲۰۰.
[42]. طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۰، ص ۱۱.
[43]. فصلت، آیه ۳۰.
[44]. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۲، ص ۱۴۴؛ ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، اول، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۱۲، واژه «توب».
[45]. نور، آیه ۳۱.
[46]. ر.ک: حویزی، عبدعلی، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: رسولی محلاتی، هاشم، قم: اسماعیلیان، اول، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۴۱.
[47]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، پیشین، ج ۴، ص ۲۸.
[48]. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۴، ص ۷۱۷.
[49]. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۲۳ ـ ۲۷.