معیارهای تشخیص حق از باطل

سیدعلی هاشمی نشلجی
پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

اشاره

انسان به‌طور طبیعی و فطری، حق‌طلب است و گرایش به حق دارد؛ زیرا کمال‌گرایی و نقص‌گریزی در انسان، فطری و طبیعی است و از آنجا که سعادت و کمال، تنها در حق یافت می‌شود و باطل چیزی جز نقص نیست، او به حق گرایش داشته، از باطل گریزان است. از این‌رو، انسان با توجه به ماهیت و ساختار فطری‌اش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد، راه درست را برگزیند و همیشه با حقیقت همراه و همدم باشد. بنابراین، برای زندگی سعادتمندانه نیازمند تشخیص درست و نادرست، صلاح و فساد و به‌طور کلی حق و باطل است و برای رسیدن به این تشخیص، به معیارهایی نیاز دارد تا بتواند با استفاده از آن‌ها و سنجیدن افکار و عقاید و عملکرد خود، نسبت به آن معیارها، راه حق را برگزیند و به سعادت و رستگاری نائل شود.

مفهوم‌شناسی حق و باطل

الف) مفهوم حق

برای «حق» معانی گوناگونی ذکر شده است. در مفردات راغب اصفهانی آمده: «اصل حق به معنای مطابقت و موافقت است۱.» همچنین گفته شده: «حق» به معنای ضد «باطل»، صدق، وجود ثابت و… است۲. بنابراین، حق، نقیض باطل و به معنای وجوب و ثبوت۳ و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است. البته بیشتر اوقات، مراد از «حق» همان مطابقت و موافقت با امری است که بر اساس حکمت الهی ایجاد شده است.

ب) مفهوم باطل

معمولاً از معنای حق، ضد آن یعنی باطل نیز فهمیده می‌شود؛ صاحب مفردات می‌گوید: «باطل چیزی است که در مقام فحص، ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار می‌رود۴.» همچنین گفته شده است: «باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بی‌اثر و ضایع می‌سازد۵.» صاحب قاموس قرآن می‌گوید: «باطل آن است که در قضاوت عمومی پذیرفته نمی‌شود و بشر در عین ابتلا به باطل، به ضرر و ناحق بودن آن حکم می‌کند۶.» بنابراین، امور ثابت و پایدار، حق و آنچه متغیر و ناپایدار است، باطل خواهد بود؛ چنان‌که در قرآن کریم واژۀ «حق» و مشتقات آن، به معنای ثابت و حتمی به کار رفته است۷. «و لکن [ما بر کفر و عناد خود اصرار کردیم تا] وعدۀ عذاب [الهی] بر کافران ثابت گردید۸.»

همچنین در قرآن کریم، واژۀ حق در برابر واژۀ باطل۹ و ضلال۱۰ به کار رفته است؛ و حق، به آب و باطل، به کف روی آب تشبیه شده است۱۱؛ زیرا باطل آن چیزی است که ثبوت و واقعیتی ندارد و ضلال، انحراف و خروج از برنامۀ حق و راه صحیح است۱۲.

فخر رازی دربارۀ حق می‌گوید:

واژۀ «حق»، اگر بر ذات چیزی اطلاق شود، بدین معناست که آن ذات به خودی خود، موجودی حقیقی است. مصداق حقیقی آن، خداوند است؛ چراکه زوال و عدم در وی راه ندارد. اگر واژۀ «حق» بر امور اعتقادی اطلاق شود، مراد آن است که آن اعتقاد، درست و مطابق با واقع است و اگر واژۀ «حق» بر قول و خبر اطلاق شود، منظور آن است که آن خبر، صادق و مطابق با واقع است۱۳.

ضرورت تشخیص حق از باطل

همۀ انسان‌ها طالب سعادت‌اند و سعادت در گرو حق‌محوری است. بنابراین، باید حق را از باطل بازشناخت وگرنه باطل به‌صورت حق‌نما جلوه می‌کند؛ زیرا جهان آمیزه‌ای از حق و باطل است و باطل با فریب و نیرنگ، همواره خود را حق مطلق نشان می‌دهد. امام علی در این باره می‌فرماید:

اگر باطل با حق مخلوط نمی‌شد، بر طالبان حق پوشیده نمی‌ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص می‌گشت، زبان دشمنان قطع می‌گردید. اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می‌گیرند و به هم می‌آمیزند، آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می‌گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات خواهند یافت۱۴.

آنجا که امتزاج حق و باطل با زیرکی صورت گیرد، جذابیت کاذب و عاریتی باطل، قادر خواهد بود گروهی را به گرد خویش جمع کند؛ چنان‌که امام سجاد فرمودند:

سی هزار نفر در کربلا بر ضد سیدالشهدا گرد آمدند که همه خود را از این امت می‌پنداشتند و همه با ریختن خون او به خدا تقرب می‌جستند. آن حضرت آنان را به یاد خدا می‌انداخت، اما آنان پند نمی‌گرفتند تا آنکه او را از روی ستم و تجاوز و دشمنی به شهادت رساندند۱۵.

چون می‌گفتند یزید خلیفۀ پیامبر است و حسین بن علی بر او خروج کرده، باید با او جنگید. باطل، حق را با شمشیر خود حق می‌زدند؛ پس باطل نیروی حق را به خدمت گرفته است. این همان نیروی حق است که او از آن استفاده می‌کند۱۶.

آری، اگر امتزاج حق و باطل با زیرکی صورت گیرد، زمینه‌ای فراهم می‌شود که عمر سعد در عصر تاسوعا وقتی می‌خواست شعار بدهد و مردم را تحریک کند، نمی‌گفت: «یا خَیلَ اللهِ ارکبی و بالجنةِ ابشری؛ ای لشکر خدا! سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد!»۱۷. وقتی باطل مقدس شود، راه بر این‌گونه حوادث باز می‌شود. یک عده‌ای منافق، توانستند با عوام‌فریبی و امتزاج حق و باطل، از توده‌های مسلمان ولی جاهل و احمق، لشکری انبوه علیه فرزند پیامبر گرد آورند۱۷.

همواره تحت پوشش حق و حقیقت است که باطل خودنمایی می‌کند. از این‌رو، خداوند از مخلوط کردن حق با باطل، نهی فرموده۱۸ و اهل کتاب را به دلیل مخلوط کردن حق با باطل، نکوهش کرده است۱۹. به سبب مخلوط شدن حق با باطل است که مردم در شناخت حق و باطل، سرگردان می‌شوند: «آنان کسانی‌اند که تلاششان در زندگی دنیا به بیراهه می‌رود و خود می‌پندارند که کار نیک انجام می‌دهند۲۰.» دربارۀ همین گروه گفته شده است:

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است۲۱

نخستین پرسش برای انسانی حق‌جو، چگونگی تشخیص حق از باطل است. شناخت هر چیز به قالب و شاقول نیاز دارد و حق نیز از این قاعده مستثنا نیست. پس شناخت حق، معیار می‌طلبد.

معیارهای شناخت حق و باطل

۱. عقل

نخستین معیار برای بازشناسی حق از باطل، عقل است. خداوند انسان را موجودی متفکر آفریده و برای شناخت حق و حقیقت، عقل را به وی عطا کرده است و در سراسر قرآن همۀ انسان‌ها را به تفکر، تعقل و تدبر فراخوانده است. عقل در دین اسلام از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است تا جایی که اساساً اسلام را «دین عقل و فطرت» می‌گویند. گواه روشن بر عقل‌گرایی آیین اسلام، وجود صدها آیه از قرآن کریم و صدها روایت از حضرات معصومین دربارۀ عقل و نقش‌ها و کاربردهای گوناگون آن در اصول و فروع دین اسلام است؛ زیرا گذشته از این که روح آیات قرآن را استدلال‌ها و براهین عقلی تشکیل می‌دهد، مادۀ علم، عقل، فکر و مانند آن، نزدیک به هزار بار به صور مختلف در قرآن کریم آمده و بر آن تصریح شده است۲۲. «اصل در معنای عقل، بستن و نگه داشتن است و این مناسب است با ادراکی که انسان دل به آن می‌بندد و چیزی که با آن ادراک می‌کند، عقل نامیده می‌شود و یکی از قوای انسانی است و به واسطۀ آن خیر و شر و حق و باطل از یکدیگر تشخیص داده می‌شود۲۳.»

عقل در اصطلاح، به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌شود. عقل نظری، راهنمای اندیشۀ بشر است و عقل عملی راهبر انگیزۀ او. عقل نظری نیرویی است که با آن، هست و نیست‌ها و باید و نباید‌ها درک می‌شوند و عقل عملی نیرویی است که بر اساس آن عمل می‌شود. امام صادق در تبیین عقل فرمودند: «ما عُبِدَ به الرحمن و اکتسب به الجنان۲۴؛ عقل آن است که خدای رحمان به آن، عبادت و بهشت جاویدان با آن، کسب می‌شود.»

در روایات آمده، خداوند دو حجت بر بندگانش ارزانی داشته است که ملاک تشخیص حق از باطل‌اند؛ چنان‌که امام کاظم می‌فرمایند: «إن لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة فأما الظاهرة فالرسل و الأنبیاء و الأئمة و أما الباطنة فالعقول۲۵؛ به‌درستی که خداوند دو حجت بر بندگانش دارد، یکی حجت ظاهری و دیگری حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری همان رسولان و انبیا و ائمه هستند و اما حجت باطنی، همان عقل است.» رسولان و انبیا و ائمه به‌عنوان حجت ظاهری برای شکوفایی عقل انسانی مبعوث شده‌اند و در طول تاریخ، قدرت‌هایی بوده‌اند که مانع رشد عقلی مردم می‌شدند، آن‌ها پی‌درپی می‌آمدند تا این موانع را برطرف کنند. شجرۀ خبیثۀ بنی‌امیه نیز با اقدامات ظالمانۀ خود همین کار را کردند و امام حسین با قیامش به مردم توجه داد که بنی‌امیه به حق عمل نمی‌کنند و کسی که به حق عمل نمی‌کند، به کمال عقل نمی‌رسد. آن حضرت در کلامی گهربار فرمود: «لا یکمل العقل إلا بإتباع الحق۲۶؛ عقل جز با پیروی از حق کامل نمی‌شود.» بنابراین، انسان‌ها باید به مدد حق که از سوی پروردگار است، به تکمیل عقل و خردورزی بپردازند.

آری، کربلا صحنۀ تقابل حق‌مداران عقل‌گرا بود. حر بن یزید ریاحی در روز عاشورا میان دو بی‌نهایت خیر و شر قرار گرفت و در پرتو تدبیر و عقل سلیم، رحمانیت و نور را برگزید و سعید و شهید شد و از حوزۀ ولایت شیطانی به حوزۀ ولایت رحمانی راه یافت. از طرف دیگر، چگونه عمر بن سعد میان دو بی‌نهایت، بی‌نهایت شر، ظلمت و شیطنت را برگزید و شقی و ملعون شد. در قیام کربلا بودند کسانی که عقل، درایت، عشق و ولایت را به هم سرشتند؛ مانند اصحاب «یقظه» (بیداری، بینایی و پایداری)؛ کسانی همچون «زهیر بن قین»، که «قیام لله» کردند و ولایی شدند.

۲. قرآن کریم

یکی از بهترین معیارهای شناخت حق از باطل، «قرآن» است. هنگامی که شخصی اسلام را پذیرفت، به حقانیت قرآن معتقد خواهد بود، و باور خواهد داشت که هر چه قرآن کریم فرموده، حق و مطابق واقع است و باطل به قرآن کریم راه ندارد؛ چنان‌که خود قرآن به این نکته تصریح کرده است: «از جلو و پشت سرش باطل به آن راه نمی‌یابد (در احکام و معارف و اخبارش نسبت به گذشته و آینده، بطلانی رخ نمی‌دهد)، که فرو فرستاده‌ای است از سوی [خدای] با حکمت و ستوده۲۷.» قرآن کریم سراسر حق است و معیار برطرف کردن اختلاف‌های میان مردم: «همانا ما این کتاب را بر تو به حق [هدفی والا و عقلانی] فرو فرستادیم تا در میان مردم به آنچه خدا به تو نمایانده است، داوری کنی و مدافع خائنان مباش۲۸.» بر این اساس، هر آنچه مخالف قرآن کریم باشد، باطل خواهد بود. امام حسین هنگامی که مسلم را به نمایندگی خود، به کوفه می‌فرستد، در نامه‌ای که در پاسخ به حدود دوازده هزار نامۀ مردم کوفه می‌نویسد، معیارهای امام و حاکم حق را بیان می‌کند که یکی از آن معیارها عمل به قرآن است: «فلعمری ما الإمام إلا العامل بالکتاب۲۹؛ به جان خودم سوگند که پیشوای راستین و امام به حق، کسی است که به کتاب خدا عمل کند.»

بنابراین، برای حق و باطل بودن عمل یک شخص، باید اعمال او را با آموزه‌های قرآن سنجید؛ اگر مطابق آموزه‌های قرآن بود، حق است، وگرنه باطل خواهد بود. این معیار، نه‌تنها در افکار و عقاید و مسائل جامعه کارایی دارد، بلکه در شناخت احادیث صحیح از غیرصحیح و احادیثی که تعارض دارند نیز معیار است۳۰. در جامعۀ اسلامی هر اندیشه و روش عملی ـ در همۀ زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ـ که با قرآن کریم مخالف باشد، باطل خواهد بود.

۳. معصومان

سومین معیار بازشناسی حق از باطل، معصومان هستند؛ زیرا معصوم، گفتار و رفتارش مطابق با واقع و حق است. امام صادق فرمود: «به خدا سوگند، ما از روی هوای نفس سخن نمی‌گوییم و به آرای شخصی خود عمل نمی‌کنیم و سخنی را نمی‌گوییم جز آنکه خدای عزوجل آن را گفته است۳۱.» همچنین در تفسیر آیۀ «اهدنا الصراط المستقیم»، فرمود: «به خدا سوگند، ما صراط مستقیم هستیم۳۲.»

بر همین اساس، پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: «علی مع الحق و الحق مع علی۳۳؛ علی معیار تشخیص حق از باطل است.» همچنین خطاب به امیرالمؤمنین فرمودند: «المیزان میزانک؛ میزان تو میزان است۳۴»؛ یعنی عقاید، اخلاق، افعال و اقوال مردم را با عقیده، خلق، فعل و قول امام علی و اولاد گران‌قدر او می‌سنجند. هر عقیده، خلق، فعل و قولی که مطابق عقیده و خلق و افعال و اقوال آنان بود، حق است؛ وگرنه، باطل. از این‌رو، امام حسین فرمودند: «من میزان طیب و خبیثم.» اگر جامعه‌ای بخواهد پاک را از ناپاک جدا کند، حتماً باید با سنت و سیرت حضرت سیدالشهدا ارزیابی شود و مهم‌ترین اثر آن حضرت همانا نهضت گسترده و تاریخ‌ساز کربلاست که مجلای عقیدۀ صحیح، مظهر خلق کامل و تبلور فعل درست و قول راست است۳۵. امام حسین فرمود: «ما کسانی هستیم که علم قرآن و بیان آنچه در آن است، نزد ماست؛ و آنچه نزد ماست، نزد هیچ‌یک از آفریدگان خدا نیست؛ زیرا ما محرم راز خداییم۳۶.» پس همان‌گونه که قرآن، معیار تشخیص حق از باطل است، پیامبر و عترت ایشان معیار تشخیص حق از باطل هستند.

۴. شناخت حق در مقایسه با باطل

یکی از راه‌های شناخت هر چیزی آگاهی و اطلاع از ویژگی‌های ضد آن چیز است. جملۀ حکیمانۀ «تعرف الأشیاء بأضدادها» (چیزها به ضد آن شناخته می‌شوند) به این نکته اشاره دارد. پس با شناخت ویژگی‌های هر یک از حق و باطل، می‌توان دیگری را شناخت. از این‌رو، قرآن کریم در کنار تبیین ویژگی‌های حق، ویژگی‌های باطل را نیز گوشزد می‌کند و آنگاه که آثار و فواید حق را بازمی‌گوید، زیان و خسرانی که باطل با خود به همراه دارد، یادآور می‌شود: «[اوست که] از آسمان آبی [به‌صورت باران و برف و تگرگ] فرو فرستاد؛ پس رودخانه‌هایی [هر یک] به اندازۀ گنجایش خود روان شدند و سیل کفی را بر روی خود برداشت و نیز از آنچه [در کوره‌ها] جهت به دست آوردن زیور و زینت یا وسایل زندگی بر آن آتش می‌افروزند [مانند خاک مخلوط معادن]، کفی است همانند کف سیل. خداوند این‌چنین حق و باطل را مثل می‌زند [حقایق، آب و فلزات‌اند، و باطل‌ها کف‌های آن‌ها]؛ اما آن کف به کناری رفته، نابود می‌شود و اما آنچه مردم را سود می‌بخشد [نظیر آب‌ها و فلزات ذوب‌شده]، در زمین می‌ماند. خداوند مثال‌ها را این‌چنین می‌زند۳۷.»

ولید بن عتبه، حاکم مدینه، پس از مرگ معاویه طبق نامۀ یزید، امام حسین را به بیعت با آن جرثومۀ فساد و تباهی فراخواند. آن حضرت از بیعت خودداری کرد و پس از سخنانی که میان آن حضرت و ولید و مروان صورت می‌گیرد، حضرت در تأکید بر حق بودن خویش و باطل بودن یزید، با بیان ویژگی‌های حق و باطل و مقایشۀ آن دو وارد می‌شود: «ای امیر! ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت؛ خاندان ما محل رفت‌وآمد فرشتگان است. خدا اسلام را از خاندان ما شروع کرد و تا آخر نیز همگام با خاندان ما پیش خواهد برد. یزید، مردی فاسق، شراب‌خوار و کشندۀ افراد بی‌گناه است و آشکارا مرتکب فسق می‌شود۳۸.»

بنابراین، انسان با بهره‌گیری از روش شناخت دو شیء متقابل از طریق بیان ویژگی‌های یکدیگر، می‌تواند به آسانی هر یک را بشناسد. در اینجا به برخی ویژگی‌های حق ـ که در پرتو آن می‌توان حق را از باطل بازشناخت ـ اشاره می‌کنیم.

الف) سودمندی

از ویژگی‌هایی که قرآن کریم برای حق بیان کرده، سودمندی و اصلاح‌گری آن است؛ زیرا حق، امری صالح است و افزون بر صالح بودن و دوری از فساد و تباهی، موجب اصلاحات نیز می‌شود. این در حالی است که باطل بر فساد و تباهی استوار است و هر چیزی را نیز به افساد و تباهی می‌کشاند.

خداوند در سورۀ عصر می‌فرماید: بسیاری از مردم گمان می‌کنند که سود می‌برند، در حالی که از سرمایۀ وجودی خویش همواره زیان می‌دهند؛ زیرا فرصت عمر را با سرگرمی به پاسخ‌گویی به نیازهای جزئی از دست می‌دهند و سود اصلی را فراموش می‌کنند؛ بنابراین، سرگرم شدن به هواهای نفسانی و پاسخ‌گویی به آنچه سودمندی واقعی نیست، بلکه خسران و زیان واقعی است، به‌عنوان باطل قلمداد شده است.

ب) مطابقت با فطرت

فطرت آدمی به‌طور طبیعی به حق گرایش داشته، از باطل گریزان است؛ زیرا گرایش به کمال و نقص‌گریزی، طبیعی آدمی است و از آنجا که حق، امری کمالی است، بدان گرایش طبیعی دارد. البته انسان‌هایی که فطرت و طبیعت سالم و خدادادی خویش را از دست می‌دهند، به سبب اینکه دچار بیمار‌دلی و سنگ‌دلی می‌شوند و ماهیت خود را دستخوش تغییر جدی می‌سازند، از درک حق و باطل ناتوان شده، کمال و نقص را نمی‌شناسند و حتی به سوی باطل گرایش می‌یابند و آن را با تمام وجود می‌جویند. پس حق همواره با فطرت و طبیعت سالم بشر مطابق است؛ از این‌رو، کودکان که بر فطرت و طبیعت سالم الهی هستند، آن را می‌شناسند و می‌پذیرند.

ج) ماندگاری

حق ماندگار است و باطل، زایل‌شدنی. آیۀ ۱۸ سورۀ انبیا به این ویژگی حق و باطل اشاره دارد: «بلکه ما به سبب حق بر سر باطل می‌کوبیم تا به مغز او می‌رسد؛ پس به ناگاه باطل نابود شده است.» باطل گرچه جولانی دارد، دوام و بقایی ندارد و سرانجام این حق است که پیروز می‌شود. به حسب ظاهر، امام حسین و لشکر باوفایش در مصاف نابرابر با اهل باطل در روز عاشورا شکست خوردند، اما پیروز میدان، در واقع، حسین بود که نامش جاودانه شد و بر تارک تاریخ برای همیشه خواهد درخشید. از این‌رو، پس از حادثۀ کربلا وقتی به امام سجاد گفتند: چه کسی پیروز شد؟ فرمود: اگر می‌خواهی بدانی چه کسی پیروز شد، هنگام نماز، اذان و اقامه بگو۳۹؛ یعنی هدف از قیام حق‌طلبانۀ امام حسین حفظ اسلام بود که محقق شد و همه‌جا صدای توحید به گوش می‌رسد.

۵. مشاهده

پنجمین معیار تشخیص حق از باطل، دیدن با چشم است. در جامعه سخنان بسیاری دربارۀ افراد گفته می‌شود، آیا انسان هرچه بشنود، باید باور کند و بگوید درست و حق است یا راهی برای باور کردن وجود دارد؟ امام علی در این باره می‌فرماید:

ای مردم! هر کس برادر خود را به استواری دین و درستی راه شناخت، هرگز به گفته‌های مردم دربارۀ او گوش نسپارد. زنهار که گاه، تیرانداز تیر می‌افکند و تیرهایش به خطا می‌رود و سخنان بسیاری که خلاف حقیقت است، گفتار باطل تباه است و خداوند شنوا و گواه؛ هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت، فاصله نیست. از آن حضرت دربارۀ معنای این سخن پرسیدند. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آن‌ها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آنگاه فرمود: باطل این است که بگویی: شنیدم؛ و حق آن است که بگویی: دیدم۴۰.

بسیاری از تهمت‌ها و شایعات باطل و دروغی که در جامعه رواج می‌یابد، از آن روست که افراد هرچه را می‌شنوند، نقل می‌کنند. اگر معیار نقل را صرف شنیدن قرار ندهند، بلکه دیدن را معیار قرار دهند، بسیاری از تهمت‌ها و شایعات از جامعه رخت برخواهد بست.

پی‌نوشت‌ها

  1. حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب الفاظ القرآن، ص ۱۲۹، واژۀ «حق».
  2. محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج ۱، ص ۴۳۲.
  3. ابن‌منظور، لسان العرب، ج ۳، ص ۲۵۵ـ۲۵۶.
  4. حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب الفاظ القرآن، ص ۶۸.
  5. سعید الخوزی الشرتونی، اقرب الموارد، ج ۱، ص ۸۸.
  6. سید علی‌اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج ۱، ص ۲۳۰.
  7. قصص، آیۀ ۶۳؛ زمر، آیۀ ۷۱.
  8. زمر، آیۀ ۷۱.
  9. بقره، آیۀ ۴۲؛ انفال، آیۀ ۸؛ اسراء، آیۀ ۸۱؛ حج، آیۀ ۶۲ و…
  10. یونس، آیۀ ۳۲.
  11. رعد، آیۀ ۱۷.
  12. حسن مصطفوی، التحقیق، ج ۱، ص ۳۵۸.
  13. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج ۱، ص ۱۱۹ـ۱۲۰.
  14. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۵۰.
  15. ابن‌شهرآشوب، مناقب، ج ۴، ص ۸۶.
  16. مرتضی مطهری، مجموعۀ آثار، ج ۳، ص ۴٠۹.
  17. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۸.
  18. بقره، آیۀ ۴۲.
  19. آل‌عمران، آیۀ ۷۱.
  20. کهف، آیۀ ۱۰۴.
  21. سعدی، گلستان، ص ۱۳۸.
  22. جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص ۱۵ـ۱۷.
  23. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص ۲۴۷.
  24. شیخ کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱.
  25. همان، ص ۱۶.
  26. حسن بن محمد دیلمی، اعلام الدین، ص ۲۹۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۱۲۷.
  27. فصلت، آیۀ ۴۲.
  28. نساء، آیۀ ۱۰۵.
  29. ابن‌نما حلی، مثیرالاحزان، ص ۱۶؛ محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۷۳.
  30. ر.ک: شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۱۳.
  31. شیخ مفید، امالی، ص ۶۰.
  32. عبدعلی عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۳۶.
  33. شیخ صدوق، الامالی، ص ۸۹؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۳۸، ص ۲۸.
  34. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۴، ص ۲۷۲.
  35. عبدالله جوادی آملی، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص ۱۵.
  36. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۴.
  37. رعد، آیۀ ۱۷.
  38. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵؛ محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص ۳۳.
  39. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۷۷.
  40. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۴۱.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=67138

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب