معادباوری در نهضت امام حسین (ع)

حجت‌الاسلام والمسلمین عسکری اسلام‌پور کریمی
دانش‌آموخته سطح ۳ حوزه علمیه قم

اشاره

از میان عقاید دینی، یکی از نافذترین و مؤثرترین باورها در جهت‌دهی به رفتار آدمی، تربیت و اصلاح او، اعتقاد به معاد است؛ چنان‌که بدون آن، هیچ رزمندهای معتقدانه به عرصۀ دفاع قدم نمی‌گذارد و خود را برندۀ جنگی نمی‌داند که به شهادت منتهی می‌شود. چنین اعتقادی در کلمات امام حسین (ع) و اشعار و رجزهای او و یارانش، نقشی محوری داشت. آن حضرت در روز عاشورا وقتی بی‌تابی خواهرش را دید، این فلسفۀ ژرف را یادآور شد و فرمود: «خواهرم! خدا را در نظر داشته باش! بدان که همۀ زمینیان می‌میرند، آسمانیان نیز نمی‌مانند؛ و هر چیزی جز وجه خدا که آفریدگار هستی است، از بین رفتنی است؛ خداوند همگان را دوباره برمی‌انگیزد».[1] بنابراین، شالوده‌های بی‌بدیل معادباوری و یاد مرگ و آثار آن را می‌توان به وضوح در نهضت حسینی مشاهده کرد.

الف) واژه‌شناسی

۱. تعریف مرگ

مرگ، نیستی و نابودی و فنا نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر و از نشئه‌ای به نشئۀ دیگر است؛ و حیات انسان به گونه‌ای دیگر، ادامه می‌یابد. امام حسین (ع) دربارۀ حتمی بودن مرگ برای آدمی می‌فرماید: «موت بر گردن آدمیزاد، همچون گردن‌بندی است بر گردن دختران جوان [مرگ همیشه همراه آدمی است]».[2] امام با این تمثیل، مرگ را بسیار زیبا تصویر کرده، آن را زینت فرزند آدم می‌داند، به‌ویژه مرگی که در راه حق و برای خدا باشد؛ چنان‌که مردان خدا از کشته شدن در راه حق مسرور و شادمانند و شهادت در راه خدا را بهترین زینت روح و بالاترین افتخار خود به شمار می‌آورند.

آن حضرت در بیانی دیگر، مرگ را به «پل» همانند دانسته، فرموده‌اند: «ای ارجمندزادگان! شکیبا باشید! مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و بحران به سوی بهشت‌های گسترده و نعمت‌های جاودانه عبور می‌دهد. پس کدام‌یک از شما ناخرسند است که از زندانی به سوی کاخی برود؟»[3]

۲. تعریف معاد

«معاد» به معنای بازگشت و زمان بازگشت و گاهی به مکان بازگشت گفته می‌شود.[4] معاد یعنی برگشت اجزای بدن به یکپارچگی، پس از آن‌که پراکنده شوند؛ برگشت به حیات بعد از مرگ، برگشت ارواح به بدن‌ها بعد از جدایی.[5] معاد در اصطلاح متکلمان، به معنای بازگشت انسان بعد از مرگ به حیات، برای رسیدگی به حساب اعمال اوست.[6] معاد عبارت است از «بازگشت اجسام (در روز رستاخیز) به همان شکلی که بوده است».[7]

ب) آثار معادباوری

۱. نشاط روحی

یکی از آثار مهم و ملموس اعتقاد به معاد، دمیدن نشاط و امید در روح انسان و نجات از افسردگی و خمودی است. یاد مرگ، پرده‌های غفلت را می‌درد و از این نظر نیز نعمت است و هشدار؛ از این گذشته، اگر زندگی دنیا ادامه یابد، قطعاً ملال‌آور و خسته‌کننده خواهد بود، نه همچون زندگی آخرت که سرتاسر نشاط و خوش‌دلی است.[8] تفسیر ناب شادی و سرور، در سیما و رفتار امام حسین (ع) و یارانش متجلی بود؛ نشاطی برخاسته از ایمان به خدا و باور به معاد و عشق به شهادت. آنان مرگ را شیرین‌تر از عسل می‌انگاشتند.[9] نقل شده که هر چه امام به لحظۀ شهادت نزدیک‌تر می‌شد، چهره‌اش برافروخته‌تر و شکفته‌تر می‌شد؛ و این، تعبیر دیگری از عشق الهی آن حضرت بود که تبدیل هجران به وصال را می‌دید و به وجد می‌آمد. لبخند بر مرگ، برافروخته شدن چهره‌ها در آستانۀ شهادت، تنها برای کسانی میسر است که دارای نشاط روحی و مشتاق دیدار یار باشند.

۲. اشتیاق به مرگ

برای انسان معادباور، شوق به لقای الهی و رهایی از دام حجاب جسمانی، ارزشی است که چیزی با آن برابری نمی‌کند. امام علی (ع) دربارۀ اشتیاق خود به مرگ فرمود: «سوگند به خدا! انس و علاقۀ من به مرگ در راه خدا، از علاقۀ طفل به پستان مادر بیشتر است».[10] همچنین ایشان در توصیف حال پرهیزگاران مشتاق به مرگ می‌فرماید: «و اگر سرآمد معینی که خداوند برای (زندگی) آن‌ها مقرر داشته، نبود، یک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهی و ترس از کیفر او، در جسمشان قرار نمی‌گرفت».[11] امام حسین (ع) همانند پدر بزرگوارشان، مشتاق مرگ در راه خدا بود. آن حضرت اشتیاق خود را به مرگ در راه خدا این‌گونه ابراز می‌داشت: «اشتیاق من به دیدار نیاکانم، همچون اشتیاقی است که یعقوب به دیدار یوسف داشت».[12]

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جانی ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ[13]

امام هنگام حرکت از مکه، با خواندن خطبه‌ای فرمود: «هر یک از شما که مثل ما اشتیاق دیدار خدا را دارد و حاضر است جانش را در راه شهادت و لقای پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد».[14]

۳. نترسیدن از مرگ

در قاموس و فرهنگ پیشوایان معصوم ترس و وحشت از مرگ معنا نداشت. آنان مرگ در راه خدا را عزت دانسته، بدان افتخار می‌کردند.[15] حماسۀ جاوید عاشورا و سایر حماسه‌هایی که مجاهدان اسلام در گذشته و امروز، در میدان‌های جهاد می‌آفرینند، بازتاب اعتقاد به زندگی جاودان سرای دیگر است. منطق ایشان این بود که یا پیروزی یا شهادت، و مطابق این آیۀ شریفه که: «بگو آیا جز یکی از دو نیکی (شهادت یا پیروزی) را برای ما انتظار می‌کشید؟ ما انتظار داریم که خداوند شما را به عذابی از سوی خود یا با دست ما گرفتار سازد. پس در انتظار بمانید. ما نیز با شما منتظر می‌مانیم».[16] چهرۀ مرگ برای رزمندهای با این منطق، نه تنها وحشتناک نیست و او ترسی از آن ندارد، که چهره‌ای است زیبا و دریچه‌ای به جهانی بزرگ و ابدی. در بینش حسینی، جان دادن در راه دوست، جان باختن نیست، جان یافتن است. مرگ، یک پرواز، یک رهیدن، به دوست رسیدن و رخت آلوده، کندن است. در چنین بینشی، نه تنها ترس از مرگ، رنگ باخته است، بلکه عشق و انس به مرگ بر دل آدمی دست انداخته است. اگر ترس از مرگ حل شود، دیگر چیزی برای از دست دادن باقی نمی‌ماند؛ از این رو، انسان مقاوم می‌شود و زیر بار ذلت نمی‌رود. علت ناپسندی مرگ، جهل به حقیقت مرگ و نساختن آخرت و آلودگی به گناه و دلبستگی به دنیاست.

۴. رهایی از قید و بند دنیا

انسان‌های معادباور پیوسته به یاد جهان دیگرند؛ و افق دیدشان، به زندگی چند روزۀ این دنیا و لذات آن محدود نمی‌شود. آنان در ماورای این زندگی زودگذر، سرای جاودان با نعمت‌های بی‌پایانش را مشاهده می‌کنند، و همواره برای آن کوشش می‌کنند.[17]

در تبیین پیوند ناگسستنی با آخرت‌گرایی، می‌توان به پرسش یکی از یاران امام به نام حنظله اشاره کرد که پرسید: «آیا من به سوی آخرت نشتابم و به برادرانم ملحق نشوم؟!» امام فرمود: «بشتاب به عالمی بهتر از دنیا و آن‌چه در آن است و به سوی سلطنتی که کهنه نگردد».[18] امام فرمود: پدرم از پیامبر چنین نقل کرد: «دنیا زندان مؤمنان و بهشت کافران است».[19] شاید مؤمن در این دنیا نیز برخوردار از نعمت باشد، اما این نعمت‌ها، با نعمت‌های الهی‌ای که پس از مرگ نصیبش خواهد شد، قابل مقایسه نیست و این دنیا زندانی است برای او؛ و شاید کافر در این دنیا نیز فقیر باشد، اما باز هم با توجه به عذاب الهی که در قیامت نصیبش خواهد شد، این دنیا برای او در حکم بهشت است. هر اندازه توجه انسان به حقیقت روحانی خود بیشتر شود و ایمان بیشتری نسبت به حقیقت خود پیدا کند، زندان بودن دنیا برای وی محسوس‌تر می‌شود.

سیدالشهدا (ع) از مدینه تا کربلا، برای رهایی مردم از قید و بند دنیا (دنیاطلبی) و توجّه بیشتر به حقیقت روحانی خود، توصیه‌های فراوانی فرمود. در صبح عاشورا ضمن نصیحت دشمنان و خیرخواهی برای آن‌ها، برای نجاتشان از دنیاطلبی فرمود:

سپاس خدایی را که دنیا را آفرید و آن را سرای فناپذیر و رو به زوال قرار داد؛ دنیایی که صاحبایش را از حالی به حالی دگرگون می‌کند. پس خودباخته، آن کسی است که دنیا او را بفریبد؛ و تیره‌بخت و شقاوت‌مند، کسی است که دنیا او را شگفت‌زده سازد. دنیا شما را نفریبد؛ زیرا دنیا امید هر کس را که به آن تکیه کند، به یأس مبدل می‌سازد و طمع هر کس را که در آن طمع بندد، بی‌نتیجه می‌گذارد. شما را می‌بینم برای انجام کاری جمع شده‌اید که با آن، خدا را خشمگین ساخته‌اید…، شیطان بر شما مسلط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. پس، هلاکت بر شما و بر قصد و هدف شما! همۀ ما از خدا هستیم و به سوی او باز خواهیم گشت.[20]

۵. عزتمندی

«عزت» حالتی است که اگر در کسی به وجود آید، جلوی مغلوب شدنش را می‌گیرد. «عزیز» کسی است که هیچ‌کس را بر او غلبه نباشد.[21] به بیان دیگر، عزت، رسیدن انسان به حالتی است که هیچ دشمنی نتواند در او نفوذ کند و «عزت حسینی» به معنای دقیق کلمه، همین است. آن امام همام، الگوی تمام‌نمای عزت و آزادگی بود. او بزرگ‌ترین مصایب عالم را که بر اهل زمین و آسمان گران بود، پذیرفت، اما زیر بار ذلت نرفت و به جرثومۀ فساد و تباهی (یزید) دست بیعت نداد.

ایشان در خطبۀ اول بعد از ورود به سرزمین کربلا و پس از ترسیم اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان، فرمودند: «آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌شود؟ در این صورت، شایسته است که مؤمن [باعزت]، لقای پروردگارش را خواهان شود. من مرگ (در راه حق) را جز سعادت، و زندگی در کنار ستمگران را جز ننگ و خواری نمی‌بینم».[22]

در منطق حسینی مرگ در راه عزت، جز زندگی جاودان نیست و زندگی با ذلت، جز مرگی ابدی نیست: «مرگ در راه عزت جز حیاتی جاودانه نیست و زندگی با ذلت جز مرگی که حیاتی با آن نیست».[23]

آن حضرت در حماسی‌ترین لحظات این سفر عشق در روز عاشورا، در برابر پیشنهاد بیعت با یزیدیان فرمود:

آگاه باشید! این نابکار، فرزند نابکار، مرا بین دو چیز مخیر کرده است: بین شمشیر و بیعت ذلیلانه؛ ما و ذلت؟ هرگز! زیر بار ذلت رفتن را برای ما، نه خدا می‌پسندد، نه رسول او و نه دامن‌های پاکی که ما را پرورانده است و نه بزرگان باغیرت و نفس‌های باشرافت؛ [دور است از ما] که اطاعت دون‌صفتان را بر شهادت کریمانه، ترجیح دهیم.[24]

آری، ویژگی ممتاز و ارزشمندی که در نهضت امام حسین (ع) و یاران همراه او وجود داشت، ذلت‌ناپذیری و نستوهی آنان بود. شعار: «هیهات منّا الذّلة»[25] و همچنین کلام ماندگار: «به خدا سوگند! نه به شما دست ذلت می‌دهم و نه همچون بردگان فرار خواهم کرد»[26] برای همیشه بر تارک تاریخ می‌درخشد.

۶. شهادت‌طلبی

به یقین، کسانی که به درجات بالای معرفت الهی رسیده‌اند و به مقام حقیقی شهدا علم دارند، با کمال اشتیاق حاضرند جان خود را فدا کنند تا دین و ارزش‌های الهی پاینده بماند. امام همانند پدر بزرگوارشان، مشتاق شهادت در راه خدا بود. او شیفتۀ شهادت بود و به مرگ در راه خدا خوش‌آمد می‌گفت: «آفرین و درود به مرگ در راه خدا!».[27] شوق به شهادت آن‌چنان در وجودش موج می‌زد که به فرمودۀ امام باقر (ع)، در روز عاشورا، وقتی نصرت الهی برای آن حضرت نازل شد و میان زمین و آسمان بود و امام را مخیر کردند که پیروز شود یا شهید شود، وی شهادت و دیدار الهی را ترجیح داد: «وقتی نصرت بر حسین بن علی نازل شد تا میان آسمان و زمین بود؛ سپس او را بین نصرت یا لقای خدا مخیر کردند، او لقای خدا را انتخاب کرد».[28]

از الفبای برجستۀ نهضت عاشورا و از روحیات والای سیدالشهدا (ع) و یارانش، عنصر «شهادت‌طلبی» بود. اگر در اظهارات یاران حضرت در شب عاشورا دقت شود، این روحیه در گفتارشان موج می‌زند؛ چنان‌که هر یک از آنان برخاستند و عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت از فرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان، ابراز کردند.

مسلم‌بن عوسجه خطاب به امام عرض کرد:

به خدا سوگند! اگر بدانم، کشته می‌شوم و سپس زنده می‌شوم، آن‌گاه مرا می‌سوزانند و مجدداً زنده می‌شوم و سپس زیر پای ستوران، بدنم در هم کوبیده می‌شود ـ و تا هفتاد مرتبه، این عمل را دربارۀ من انجام دهند ـ از تو جدا نمی‌شوم تا با نیزۀ خود سینۀ دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست من است، با آنان بجنگم؛ و اگر هیچ سلاحی نداشتم، با سنگ و کلوخ به جنگشان می‌روم تا جان به جان‌آفرین تسلیم کنم.[29]

سپس زهیربن قین برخاست و عرضه داشت: «به خدا سوگند که دوست دارم کشته شوم، مجدداً زنده شوم، آن‌گاه کشته شوم تا هزار مرتبه، تا این‌که پروردگار، تو را و اهل‌بیت تو را از کشته شدن در امان دارد».[30]

سعدبن عبدالله نیز گفت:

به خدا سوگند! ما دست از یاری تو برنمی‌داریم تا در پیشگاه خداوند ثابت کنیم که حق پیامبر را دربارۀ تو مراعات کردیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می‌شوم و بدنم را آتش زده، خاکسترم را زنده می‌کنند، باز هم هرگز از یاری تو دست برنمی‌دارم و پس از هر بار زنده شدن، به یاری‌ات می‌شتابم؛ در صورتی که می‌دانم این مرگ، یک بار بیش نیست و پس از آن، نعمت بی‌پایان است.[31]

وقتی امام به اصحاب و نزدیکانش فرمود: «ای قوم! من فردا کشته خواهم شد و هر یک از شما که با من باشد، کشته خواهد شد و احدی از شما باقی نخواهد ماند»، جناب قاسم بن حسن عرض کرد: «آیا من هم فردا در شمار شهیدن خواهم بود؟» حضرت با مهربانی و عطوفت فرمود: «فرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟»؛ عرض کرد: «عموجان! از عسل شیرین‌تر»؛ امام حسین (ع) فرمود: «بله، شما هم شهید خواهی شد».[32]

۷. شجاعت

دلاوری و بی‌باکی برای مقابله با دشمن و نهراسیدن از خطرها و اقدامات دشوار، یکی از والاترین ملکات اخلاقی است که در امام حسین (ع) و یاران شهیدش و اسیران آزادی‌بخش، جلوه‌گر بود. او فرزند کسی بود که پیامبر او را «اسدالله»، یعنی شیر خدا نامیده بود؛ و او چه نیکو این صفت را از پدر به ارث برده بود. او تجسم شجاعت بود و اقتدار روحی او زبانزد خاص و عام. کسی نبود که او را بر این آیات جلال نستاید و بر این امتیاز بزرگ او حسرت نخورد. از کسی جز خدا نمی‌ترسید و با قوت قلبی که از زمان کودکی داشت، در تمامی صحنه‌های زندگی وارد می‌شد و با شجاعت تمام، با صاحبان قدرت سخن می‌گفت و با آن‌ها رفتاری از روی شهامت و اقتدار داشت.

عباس محمود عقاد، نویسندۀ مصری، می‌گوید: «شجاعت حسین، صفتی است که این صفت از او عجیب نیست؛ زیرا ظهور شجاعت از او ظهور چیزی از معدن خودش است. شجاعت، فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برد و به فرزندانش آن را به ارث داد». تا آن‌جا که می‌گوید: «در میان انسان‌ها کسی در شجاعت قلب و قوت روح، شجاع‌تر از حسینی که در کربلا جلوه کرد نیست».[33]

سرزمین کربلا هرگز جلوه‌های شورانگیز شجاعت و دلاوری حسینی را از یاد نمی‌برد؛ چنان‌که «هر قدر دایرۀ محاصره بر آن حضرت و لشکریانش تنگ‌تر می‌شد و مشکلات میدان جنگ، شدیدتر، او چهره‌ای برافروخته‌تر و حالتی آرام‌تر پیدا می‌کرد. در این‌جا بعضی از یارانش به بعضی دیگر اشاره کرده، می‌گفتند: «بنگرید او را که به مرگ اعتنا نمی‌کند و هراسی از آن ندارد».[34]

شجاعت و قاطعیتی که امام حسین (ع) در ابراز مخالفت با یزید و امتناع از بیعت داشت، تصمیم به حرکت به سوی کوفه و مبارزه با یزیدیان، متزلزل نشدن روحیه از شنیدن اخبار و اوضاع داخل کوفه، اعلام آمادگی برای نثار خون در راه احیای دین، نهراسیدن از انبوه سپاهی که آن حضرت را در کربلا محاصره کرد، قیام افتخارآفرین مسلم بن عقیل در کوفه، رسوا ساختن امویان با حماسۀ قیس بن مسهر در حضور والی کوفه و عامۀ مردم، رزم‌آوری‌های سلحشورانۀ و بی‌نظیر امام حسین (ع) و سربازان و خاندانش، جنگ نمایان و ایثارگری‌های اباالفضل العباس و علی‌اکبر و قاسم و یکایک اولاد علی و فرزندان عقیل، خطبه‌های آتشین و علی‌وار حضرت زینب و امام سجاد در کوفه و شام و … و صدها صحنۀ حماسی دیگر، همگی جلوه‌هایی از شجاعت و از الفبای «فرهنگ عاشورا» است.

پی‌نوشت‌ها

  1. ابومخنف، وقعة الطف، ص ۲۰۱
  2. ابن‌طاووس، اللهوف، ص ۶۰
  3. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۲۸۹
  4. حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژه «عود»
  5. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۲۷۳؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج ۹، ص ۴۶۰
  6. جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج ۴، ص ۲۶۱
  7. شیخ طوسی، الرسائل العشر، رساله فی الاعتقادات، ص ۱۰۳
  8. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۱۴۱
  9. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۲۳۰
  10. نهج‌البلاغه، خطبه ۵
  11. دشتی، نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹۳، ص ۴۰۲
  12. ابن‌طاووس، اللهوف، ص ۶۰
  13. برگرفته و معروف شده از دو بیت غزلیات مولوی: کلیات شمس تبریزی، غزل ۱۳۲۶
  14. ابن‌طاووس، اللهوف، ص ۶۱
  15. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶
  16. توبه، آیۀ ۵۲
  17. ناصر مکارم شیرازی، قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم، ص ۲۱۳
  18. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۲۳
  19. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۵۳
  20. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۴، ص ۱۰۰
  21. حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژه «عزة»
  22. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۴، ص ۶۸
  23. قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱
  24. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۴۱
  25. عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص ۲۶۱
  26. شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۹۸
  27. قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱
  28. شیخ کلینی، کافی، ج ۱، ص ۴۶۵، ح ۷
  29. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۲۳۰
  30. شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۹۲
  31. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۲۳۰
  32. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۲۳۰
  33. عباس محمود عقاد، ابوالشهداء الحسین بن علی، ص ۱۴۴
  34. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=67144

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب