پرسش:
میگویند: خیلی از این جونایی که بی دینی میکنند حق دارند؟ ما تصور غلطی از دین نشان دادهایم؟
پاسخ:
به نظر آنان، مؤمنان در دینداری یک دیگر هیچ نقشی ندارند، اما مسبب بیدینیها میباشند؟!
یک – نباید به خاطر هر خطا یا غفلتی، مرمانی را «بی دین» خواند، این خود یک روش ضدتبلیغی در جنگ شناختی، جنگ روانی و جنگ تبلیغی میباشد که القا کنند «بی دینی» زیاد شده و جوانان «بیدین» شدهاند! اگر از همان جوانی که به نظر «بی دین» آمده بپرسید: «آیا تو بی دین هستی؟»، پاسخ میدهد: «خیر، من مسلمانم» یا دست کم میگوید: «من موحد هست و توحید و معاد را باور دارم» ممکن است بگوید: «حقانیت دین اسلام را قبول دارم، اما شما را دیندار نمیدانم و …».
شناخت (معرفت)، ایمان و تقوا نیز مانند علم و قدرت و …، شدت و ضعف مرتبه دارند، لذا در یکی بیشتر است و در دیگری کمتر؛ در هر که بیشتر باشد، او نسبت به رعایت اخلاق و احکام دینی مقیدتر میشود و در هر که کمتر باشد، تقید کمتری به رعایت دارد، نه این که «بی دین» شده است!
دو – خداوند متعال به آدمی عقل را جهت شناخت و قلب را جهت فهم و ایمان [و بالتبع حبّ و بغض] موهبت نموده است، پس هیچ کسی در کم خِردی حق ندارد و هر که عقلش را تعطیل و قلبش را ممهور کند، به خودش ظلم کرده است. پس نباید گفت: «کسی در بی دینی حق دارد»!
حق، یک کلمه شعاری نیست. وقتی در «بی دینی» به کسی حق میدهید، یعنی در جایگاه قضاوت نهایی نشستهاید و پس از داوری همه جانبه، به او حق دادهاید که بی دین باشد! اما خداوند سبحان چنین حقی به هیچ یک از بندگانش نداده است.
سه – قضاوت ناعادلانه و صدور حکم قطعی مبنی بر این که «جوانان در بیبینی حق دارند، چون ما تصور غلطی دادهایم»، از یک منظر درست است، اما نه به عنوان حکم کلّی و از یک منظر نیز کاملاً نادرست و حتی شیطانی میباشد.
●- البته به اذعان امام خمینی رحمة الله علیه، امام خامنهای و تمامی کارشناسان مؤمن و متعهد، «ما در تبلیغات ضعیف هستیم»، در این کاستی شکی نیست، اما معنایش این نیست که مؤمنان، مسبب اصلی انحرافات دیگران باشند؛ مؤمنان خود نیز در همین جامعه و فرهنگ بزرگ شدهاند؛ فرهختگان، دانشمندان، مجاهدان و دهها میلیون جوان مؤمن و بصیر، در همین جامعه رشد نمودهاند. و باید دقت نمود که رفتارهای نادرست و عمدی برخی، نشانۀ نفوذ بیتقوایان میباشد، نه ضعف دینداران.
منظر درست
بدیهی است که هر چقدر ما دین اسلام را بهتر، بیشتر و درستتر بشناسیم، باور نماییم و به آن عمل نماییم، میتوانیم انتقال بهتری داشته باشیم؛ اما این علت کلّی برای دینداری یا بیدینی دیگران نمیباشد؛ چرا که عقل، علم و قلب، از کسی گرفته نشده و نمیشود. فرزند پیامبر و امام، ناصالح میشود و فرزند کافر و مشرک، مؤمن میشود! فردی در محیط خانوادگی، تحصیلی و اجتماعی فاسد، متقی میشود و دیگری در محیطی کاملاً سالم، فاسد میشود! چرا که عقل و اختیار به همگان موهبت شده است.
●- دین خدا «تصوری» نیست که مبنای رویکرد و یا روی برگرداندن از آن «تصوری» باشد!
●- اگر علت ضعف شناخت، سستی ایمان و عدم رعایت تقوا در برخی از جوانان، معرفی نادرست توسط دیگران (ما) باشد، پس علت این فهم عمیق، بصیرت قابل توجه، ایمان محکم و تقوای ارزشمند این همه جوان از کجاست؟!
*- در صحنههای اجتماعی میبینیم که بیشتر مردم و به ویژه نوجوانان و جوانان، بسیار مؤمن و بصیر میباشند، رقم دختران و بانوان محجبه در جامعۀ ما، با رقم افراد کم تقید و حتی گمراه، قابل مقایسه نمیباشد، منتهی آنها هر روز در کوچه و خیابان خود نمایی نمیکنند که به چشم بیایند، اما به وقتش در صحنههای میلیونی حضور مییابند.
*- در صحنههای جهادی [در هر عرصه و سنگری] و نیز مبارزاتی، شاهد حضور جوانانی هستیم که با جان و مال مجاهدت میکنند و برخی از آنها نیز به شهادت رسیده و میرسند؛ پس، آموزهها و ایمان آنها از کجاست؟! چرا نمیگویند: «لابد [ما] خوب شناختیم، خوب شناساندیم و تربیت نمودیم؟!»
منظر نادرست
انداختن گناه به گردن دیگران و مقصر نشان دادن همگان به غیر از شخص مقصر، اخلاق ابلیس لعین است که پس از مقبول نیفتادن توجیهات استکبارش گفت: «خدایا! تو مرا اغفال کردی»! البته چنین موضعی نیز از همان «جهل و تکبر» است! او به جای سبحان دانستن خداوند متعال و خطاکار و ظالم دانستن خود، خود را سبحان و مبرای از هر خطا و انحراف قلمداد نموده و میگوید: «تو مرا اغفال کردی»!
این اخلاق ابلیسی، در انسان نیز نمود دارد و البته هر روز بیشتر و بیشتر تبلیغ و القا میشود. میگویند: «علت اعتیاد جوان، رفتار پدر و مادرش میباشد» – «علت سرقت دزدان، مشکلات اقتصادی جامعه است» – «علت رویکرد به فساد نداشتن تفریح است» و …! خلاصه در این فرهنگ، همه مقصرند به غیر از شخص خاطی!
دقت شود که پسماندهای روحیۀ «خود کم بینی – خود تحقیری و حتی خودزنی» که رهآورد چند قرن استعمار میباشد، زمینه را برای «خود مقصری» مساعدتر نموده است، تا جایی که حتی برخی از بزرگان دینی و افراد محقق نیز زود تمامی تقصیرها متوجه «ما» میکنند و میگویند: «مقصران اصلی، بزرگان دینی، دانشمندان، فقها، مبلغان … و جمیع مؤمنان میباشند!»
نکته:
آیا انبیای الهی، حضرت محمد مصطفی و ائمۀ اطهار صلوات الله علیهم اجمعین، دین را کم، نادرست و ضعیف معرفی نموده بودند؟! پس چرا بسیاری ایمان نیاوردند و با ایستادگی بر جهل و مبتنی بر تکبرشان، کفر ورزیدند و حتی دشمنی کردند؟! آیا علتی جز بندگی و پیروی از هوای نفس داشته و دارد؟!
فرعون، پس از دیدن معجزات به حضرت موسی علیه السلام گفت: «إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا – گمان (و باور) حتمی من این است که تو افسون شدهای» (الإسراء، 101) و حضرت موسی علیه السلام در پاسخ به او گفت:
«قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا» (الإسراء، 102)
– گفت: تو قطعاً مىدانى (خودت علم داری) كه اين [نشانهها] را كه باعث بينشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است و به راستى اى فرعون، گمان و باور من این است که تو تباه شدهای!
یعنی با علم به حقانیت موسی علیه السلام، از روی برگرداند و تا عزم به قتل دشمنی نمود!
●- بنابراین، ممکن است که دین خدا، خوب معرفی شود، اما مخاطب تکبر، عناد و لجاج داشته باشد و نخواهد بپذیرد.
قوم موسی علیه السلام (بنی اسرائیل)، پس از دیدن آن همه معجزات و حتی غرق شدن فرعون و لشکریانش، به سامری و مجسمۀ گوسالهاش گرویدند و به خود ظلم کردند:
«وَلَقَدْ جَاءَكُمْ مُوسَى بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» (البقره، 92)
– و قطعاً موسى براى شما معجزات آشكارى آورد سپس آن گوساله را در غياب وى [به خدايى] گرفتيد و ستمكار شديد.
●- امروزه نیز بسیارند کسانی که حق و دین حق، به خوبی و به روشنی به آنها ابلاغ شده است و حقایق را با چشم خود میبینند، ظلم و شرک و فساد کفار را نیز میبینند و به خوبی از «حق و باطل» آگاهند، اما پرستش مجسمۀ گوسالههای نفس خود و نفوس دیگران را به خدا و دین خدا ترجیح میدهند و با هیچ بهانه و توجیهی نمیتوان آنها را تطهیر نمود و مدعی شد: «حق دارند!»