
غزل حضرت فاطمه (س)
بلند جوخه ی آتش گذاشت هیزم را گرفت شعله ی او آسمان هفتم را چگونه تاب بیارد کسی که غم دیده به روی سینه ی
بلند جوخه ی آتش گذاشت هیزم را گرفت شعله ی او آسمان هفتم را چگونه تاب بیارد کسی که غم دیده به روی سینه ی
دل غریب من از گردش زمانه گرفت به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع شکست و دیده ز
دلم گر سبز مانده در زمستان، از بهار توست تمام باغهای سبز ساحل، یادگار توست میان دشتِ احساسِ تو موجی لاله میخیزد گلستانهای خوش بوی
بانوی آب آتش نمیفهمد زبانت را دیوار و در باید بگوید داستانت را شب رازدار دردهای تو شد و باید از چاههای شهر جویا شد
نگاه کن در چوبی سیاه پوشیده است ستاره جان نکند چشم ماه پوشیده است بهار خانه در آتش کباب شد پنهان تمام پنجرهها اشک و
بـی نگاهت… بـی نگاهت… مرده بودم بارها… ای که چشمانت گره وا می کنـنـد از کارها مهر تو جاری شده در سینــه دریا و رود
تربیت فرزند در همه اقوام جهانی جایگاه ویژه ای دارد و در اسلام این جایگاه به خاطر دستورات دینی اهمیت بیشتری پیدا می کند و
مریم از یک نسبت عیسا عزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز نور چشم رحمة للعالمین آن امام اولین و آخرین آنکه جان در پیکر
دوای درد بیدرمان اگر خواهی بیا اینجا که یابی درد بیدرمان عالم را دوا اینجا گرت دردی بود در دل و گر باشد تو را
ماه جاری و غزل دست فشان در حرمت جوی آیینه و فانوس روان در حرمت هر شب از عالم قدسی به زیارت آیند ساکنان ارم
تصویر مهتاب و شب و آیینهبندان… امشب صفای دیگری دارد شبستان گلدستهها و آسمان سورمهای رنگ نقش و نگار کاشی و گلهای ایوان
باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا به ضریحت برسان دست تمنای مرا چیست خاصیت این عشق که با جاذبهاش میکشد سوی حرم