يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِكُمْ لايَأْلُونَكُمْ خَبالا؛

(اى كسانى كه ايمان آورده ايد محرم اسرارى از غيرخودتان انتخاب نكنيد، آنها ازهرگونه شرّ و فسادى درباره شما كوتاهى نمى كنند)[1]

الف ) میثم تمار

اشاره

    همیشه انسان هایی بوده اند وخواهند بودکه دل وجان را مالامال ازمعارف ژرف وانسان سازپیام آوران واولیای الهی قرارداده، ازاین رهگذر،درجات ایمان رابه سرعت پیموده، به سرمنزل مقصودرسیده اند.دربین یاران ائمة طاهرین علیهم السَّلام ازاین قبیل افراد، کم سراغ نداریم. برخی ازآنان آن قدرمشهور بودند وهستند که فقط با شنیدن نام شان، تمام زندگی نامة آن یک باره درذهن آدم منعکس گردیده، باعث قوت قلب می شود.درحقیقت چراغ راهی است فرا روی مشتاقان مکتب اهل بیت علیهم السلام.

اینک برآنیم تا تحت عنوان حواریون اهل بیت علیهم السَّلام با مروراجمالی برزندگی بارز،برخی،نمونه الگوهایی رابرای اهل سلوک در مکتب اهل بیت علیهم السَّلام مطرح کنیم:

    یکی ازیاران جلیل القدرامیرالمؤمنین علیه السَّلام جناب میثم تمار رضوان الله علیه است که در این مجال مرورکوتاهی داریم بر زندگی درس آموز وی در عرصه همراهی او امام زمان خودش را.کشف دقیقی ازدوره های آغازین زندگی ایشان دراختیارنیست!. میثم،فرزند یحیی وازاهالی سرزمین «نهروان» بودکه منطقه میان عراق وایران است؛ازاین روبرخی وی راایرانی دانسته اند.اودرجریان گسترش اسلام به این مناطق به اسارت مسلمانان درآمد وازاین جا بود که فصل جدیدی درزندگی وی آغاز شد.

   1.میثم تمار،علاوه برآنکه خود، شیعه ای وفاداروخالص بود،خاندانش نیزاین خصلت را ازپدربه ارث برده بودند.اوشش پسربه نام های عمران، شعیب،صالح، محمد، حمزه وعلی داشت که اکثرآن ها ازاصحاب ائمة طاهرین علیهم السلام بودند و روایاتی را از ایشان نقل کرده اند.

   2.او همسرشجاعی داشت که درراه اسلام، بسیارثابت قدم و استواربود،ازدلاوریهای اواین که درآن هنگام که پیکرهای حضرت مسلم، هانی،حنظلة بن مرّه علیهم السلام را به دستورابن زیاد، بدون غسل وکفن درمیدان کناسه کوفه انداخته بودند و کسی جرأت نداشت آن ها را به خاک بسپارد.همسرمیثم تمّار، تصمیم گرفت این کاررا انجام دهد. دردل شب، این بانو باکمال مخفی کاری، جنازه ها را به خانه خود منتقل کرد. سپس آن ها را دورازچشم دژخیمان ابن زیاد،کنارمسجد اعظم کوفه بردوبه خاک سپردو هیچ کس جزهمسرهانی بن عروه-که همسایه اش بود- ازاین ماجرا مطّلع نشد.

   3.لقب تمّاررا به این علت به او داده اند که در کوفه، خرما فروشی می کرد و برخی شغل پدری او را خرما فروشی دانسته، به این سبب او را تمّار گفته اند.4

وقت وصال

   تاریخ زندگانی اهل بیت علیهم السلام مملوّ ازآزاد نمودن انسان هایی بوده که بردگی را از پدران خود به ارث برده بودند وآن را ازدوران جاهلیت یادگار داشته اند؛ اما اهل بیت علیهم السلام با این فرهنگ غلط، مبارزة عملی می کردند و به بهانه های مختلف، انسان ها را ازبردگی نجات می دادند وچه بسا این آزادی سرآغاز دلدادگی آنان به آن بزرگواران بود.

    ازنمونه های این آزادگان، میثم تمّار است.او ابتدا غلام زنی از طایفة بنی اسد بودکه امیرمؤمنان علیه السلام او را ازآن زن خرید و درراه خدا آزاد کرد.آن حضرت به میثم فرمود: نام تو چیست؟ گفت: سالم. فرمود: اما پیغمبرخدا صلی الله علیه وآله به من خبرداده که پدرت درعجم، نام تورا میثم نهاد؟! عرض کرد:خدای متعال و رسولش صلی الله علیه وآله وامیرمؤمنان علیه السلام درست فرمودند. سپس فرمود: «به همان نام باز گرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را بدان نام یاد می کرد». بعد از این، جناب میثم به همان نام بازگشت و کنیة خود را ابوسالم قرار داد و از این جا بود که میثم تمّار، معشوق حقیقی خود را یافت و دیگر از او جدا نشد.

ب )  دلد ا دگی میثم  تما ر به ا میرمؤمنان علیه ا لسَّلام

    اما آن اکسیری که میثم بَرده را، میثم تمّار معروف کرد، دوستی و محبت حضرت علی علیه السلام بود؛ همان گوهری که آثار شگفت انگیزی دارد. در این باره روایاتی آمده است که برای نمونه به روایت ذیل اشاره می گردد:

    از رسول خدا صلی الله علیه و آله حکایت شده است: علی جان مَثَل تو مَثَل سوره توحید است. کسی که آن را یک مرتبه بخواند، گویا ثلث قرآن را خوانده است و کسی که آن را دو مرتبه بخواند دو ثلث قرآن را خوانده، کسی که آن را سه مرتبه بخواند قرآن را ختم کرده است.

    براین اساس کسی که تورا به زبان دوست بدارد یک سوم ایمان اوکامل شده، کسی که تو را به زبان و قلب دوست بدارد، دو سوم ایمانش کامل شده، کسی که تو رابه زبان وقلبش دوست بدارد وبا دستش تورا یاری کند ایمانش کامل شده است.سپس فرمود:

    یا علی،اگر مردم به اندازة اهل آسمان ها تورا دوست می داشتند خدای متعال آتش جهنم را خلق نمی کرد.(6) کسی که من و علی و فرزندان علی علیهم السلام را دوست دارد خدای متعال را بر پاکی مولد خود شکرگزار باشد.7

عنا صرممتازبودن میثم تما ر:

1.منزلت رفیع او نزد اهل بیت علیهم السَّلام

    او نه تنها نزد امیرمؤمنان علیه السلام مقرب بود؛ بلکه نزد بقیة اهل بیت علیهم السلام نیز ازجایگاه والایی برخوردار بود؛ برای نمونه ام سلمه همسرپیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: میثم. گفت بارها از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که نزد علی علیه السلام در دل شب ازتو یاد می کرد…بعد ازآن عطری طلبید و محاسن میثم را با آن معطرکرد وگفت: این محاسن به زودی به خون سرت رنگین می شود.8 هم چنین به او گفت: ای میثم، امام حسین علیه السلام همواره ازتو یاد می کند.9

   امام باقر علیه السلام می فرمود: «من به میثم بسیارعلاقه مندم »10

امام صادق علیه السلام به میثم درود فرستاد و از شأن والا و مقام بلند او سخن گفت.11

2.-محرم  ا سرا ر علی «  علیه السلام  »

    گذارشات که ازمقام و موقعیت معنوی این بزرگواران نزدآن حضرت، حکایت می کند؛ازجمله این افرادکه همچون سلمان فارسی وکمیل همدم خلوت وشاهد رازو نیازهای امیرمؤمنان علیه السلام بوده اند، جناب میثم تمار است.

    «محتملٌ لعلمکم» حمل علوم اهل بیت، یامحرم اسرار شدن، یکی ازامتیازاتی است که اختصاص به اولیا و بندگان خالص خدای متعال داردوهرکسی راازاین نعمت نصیبی نیست. برای روشن شدن جایگاه معنوی جناب میثم و نیز روشن شدن این امتیاز والا می گوییم:یکی ازاوصاف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام «وَحَفَظَةُ سِرِّ الله12» است؛ یعنی ایشان حافظ اسرار الهی هستند.

    «حفظه» جمع حافظ،ازریشه «حفظ» است. اصل واژه حفظ به معنای نگهداری چیزی ازضایع شدن وتلف گشتن است.13 و«سرّ» مقابل «علن» است و به چیزی گفته می شود که کتمان میشود.14 پس حافظ اسراربودن یک فرد به این معناست که وی اسرار الهی را ازتلف شدن و ضایع شدن نگه داری می کند.

    آیت الله جوادی آملی می نویسد:امرالهی گاهی غیبی وپوشیده است وگاهی ظاهر آنچه ازامورکه به امورغیبی برگردد، اهل بیت علیهم السلام آن هارا پنهان می کنند و آنچه که صعب یا مستصعب است(شدیدوغیرآسان)15 نسبتاً آشکارمی کنند؛ یعنی در اختیار برخی ازشیعیان خالص خودکه استعداد آن را دارند قرارمی دهند؛ اما امور ظاهری مورد تبلیغ وافشای آن بزرگوران قرار می گیرد.16

    درمورد دیگری ایشان، حفظ اسراررا دارای دورکن اساسی می داند: یکی شخصی که آن را می شنودو دارای آن چنان درکی باشد که بتواند آن را فهم کرده، در مقابل آن تسلیم شود؛ دوم این که از افشا ی بیحد و مرزآن اجتناب کند. دررکن نخست،مهم قدرت فهم وتسلیم شدن دربرابرآن است که درغیراین صورت طبق فرمودة امام باقرعلیه السلام بایدآن را به خوداهل بیت علیهم السلام واگذارد.(17) وازانکارآن خودداری کند. دررکن دوم نیز، مهم، نگهداری یا کتمان اسرار ودورنگه داشتن آن ازکسانی است که به ارزش آن آگاه نباشند؛زیرا که اگردراختیارهمه قرارگیردپی آمد های مخرّبی مثل استفادة ناصحیح ونابجاازآن وایجاد مشکل برای خودودیگران رادرپی خواهد داشت. (18)با توجه به منابع دینی می توان رازداری را به سه بخش تقسیم کرد:

الف) حفظ اسرا ر د یگران

    روایات متعددی در این باره وارد شده است؛ از جمله نبی اکرم صلی الله علیه و آله به ابوذروصیت فرمود:«جلسات خصوصی امانت است،وافشای سرّبرادرمؤمن خیانت است،ازآن بپرهیز» 19ویاازامیرمؤمنان علی علیه السلام نقل شده است: هرکس سرّی را که به او سپرده شده، آشکارنماید؛ خیانت کرده است.20

    توجه به این نکته ضروری است که یکی از اصول همسرداری که برآن بسیار تکیه شده است، رازداری هر یک اززوجین است. در قرآن کریم یکی ازصفات زیبای زنان را حفظ اسرار شوهران درغیاب آنان دانسته است.21ودر مقابل درسورة تحریم آیة 3 و 4 زنان پیامبراکرم صلی الله علیه وآله را که رازداری نکرده بودند به شدت مورد نکوهش قرارگرفته اند! درصورت توبه نکردن، آنان را ازعاقبت دردناک آن خدای متعال خبر داده است.

ب) حفظ اسرار خویشتن

     دربارة حفظ اسرارخویشتن نیزروایات فراوانی داریم که به مسلمانان توصیه می کنند اسرارزندگی خصوصی خودرا حفظ کنند؛ چراکه افشای آن گاهی منشأحسد، کینه توزی،رقابت های ناسالم ویاموردتهاجم افرادتنگ نظروکینه توزقرارگرفته ومصالح اومواجه باخطرات می گردد!

    درنقلی ازامیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است: سرّتو مایه سروروخوش حالی تواست به شرط آن که اورا کتمان کنی، که اگرآن را افشا کنی (ای بسا) مایه هلاک توبشود.22ویا در روایت دیگری می خوانیم:سرّتو اسیرتو است اگرآن را افشا کنی تو اسیر او می شوی.23

    مرحوم نراقی درکتاب شریف معراج السعاده، نمایاندن راز مردم را یکی از صفات رذیله برشمرده است وفضیلت رازداری را یادآور گردیده،معتقد است: رازداری دو نوع است: یکی رازدیگران را نگاه داشتن ودیگری، اسرارخودرا آشکار نکردن. افشای اسرار از ضعف نفس و سستی عقل است؛ زیرا اسرارآدمی ازدوحال بیرون نیست: یا کاشف ازدولت وسعادت ونیک فرجامی است، یا ازنکبت و شقاوت و ناکامی او خبر می دهد. درهرصورت، کتمان، اُولی است؛ چون اگراز قبیل اول است، اظهارآن موجب زیادتی عداوت دشمنان و حسد ابنای زمان و توقّع ارباب طمع و دون همّتان می شود و اگراز مقوله دوم است، بروزآن باعث شماتت دشمنان واندوه دوستان وخفّت درنظرظاهر بینان می شودوبسا باشد که برافشای اسرار، مفاسد بسیارمترتب شود وازاین جهت منع شده است که کسی رازخودرا با دوستان درمیان نهد؛ زیرا هردوستی را نیزدوستی است وهرگاه نتوانی رازخودرا نگاهداری، چگونه دیگری رازتورا نگاه می دارد.24

ج ) حفظ اسرار اولیای الهی

    دربارة افشای اسرار اولیاء الله و ائمه معصومین علیهم السلام روایات بسیار مهمی وارد شده، تأکید شدید بر کتمان این اسرار مشاهده می شود.25 این اسرارممکن است اشاره به مقامات مهم معصومین علیهم السلام باشد که اگر به دوست داران یا شیعیان ضعیف الایمان می رسید نمی توانستند تحمُّل کنند بلکه دچارتردید و…می شدند. اگردشمنان ازآن آگاه شوند، آن را غلوّ می پندارند و دست آویزی برای تکفیر شیعیان و تضعیف یااز میان برداشتن آن ها قرار می دهند. یا در صورت افشای آن اسراردشمنان دربارة فضایل آن ها حسادت می ورزند و سعی می کنند برنامه های اجتماعی و تربیتی آنان را خنثی کنند.

     یاحفظ اسراراهل بیت«ع» دربارة تصمیمات سیاسی اهل بیت«ع»  در مقابل حکومت ها بود.به هرحال طبقه بندی اطلاعات، کاری معقول است و این حفظ اسرار اهل بیت علیهم السلام مخصوص زمان حیات شان نیست؛ بلکه درهر زمان، مصداق خاص خود را پیدا می کند و در مثالی ساده باید گفت بیان معارف اهل بیت علیهم السلام و نگارش آن ها باید با سطح ایمان وآگاهی مخاطب، متناسب باشد و اجازه نداریم برفرازمنابر و جلسات عمومی، همه چیز را برای همگان بیان کنیم.

د ) آموزش رازدا ری از سوی اهل بیت« علیهم السَّلام»

    رازداری وصاحب سِرشدن، به کسانی اختصاص داردکه آمادگی، استعداد وظرفیت آن راداشته باشندوحتی اشخاص بلندمرتبه ای مثل ابوبصیرکه ازاصحاب جلیل القدر ائمه علیهم السلام است.کشش این مرحله را نداشته اند.در روایتی می خوانیم که روزی ابو بصیر به امام صادق علیه السلام عرض کرد: شما چرا از یاد دادن علم به من مضایقه می کنید؟!فرمود: چه علمی؟ عرض کرد: علمی که امیرالمؤمنین علیه السلام به میثم یادداده بود.فرمود:تو میثم نیستی،آیا شده است تا به حال من مطلبی به تو بگویم وتوافشا نکرده باشی؟ عرض کرد: نه ای فرزند رسول خدا! فرمود: پس رازدارآن علوم نیستی!26

    اما برخی اصحاب به سبب استعدادی که داشته اند هم راز اهل بیت علیهم السلام قرارگرفته اندتا جایی که زرارة بن اعین،از شاگر دان برجسته وازیاران بزرگ امام صادق علیه السلام،می گفت: سوگند به خدا اگرآنچه را ازامام صادق علیه السلام شنیده ام فاش سازم، بدن های انباشته شده مردان برروی چوبه های دار قرار می گیرد(افراد زیادی کشته می شوند).27

    اهل بیت علیهم السلام درعمل، رازداری را به دوستان خود آموزش می داده اند؛ برای مثال امام صادق علیه السلام گاهی درملأ عام از«زراره» انتقاد می کرد، ناگهان شایع می شد که امام صادق علیه السلام از«زراره» دوری جسته است؛ ولی این گونه برخورد امام صادق علیه السلام یک نوع رازداری و استتاربرای حفظ جان «زراره» وامثال او بود؛ از این رو درروایات آمده است:

    امام صادق علیه السلام به عبدالله بن «زراره» فرمود:انتقاد ماازپدرت برای حفظ جان اوازخطرسلطان است،وگرنه پدرت نزدما مقام ارجمندی دارد، انتقاد من ازاووامثال وی همانند سوراخ کردن کشتی به دست حضرت خضر علیه السلام است، او می خواست بامعیوب ساختن کشتی،آن کشتی راازدست مأموران ستمگر حاکم آن عصر نجات داده وبه دست صاحبانش برساند [که داستانش درسوره کهف آیه 71 و 79 آمده است].28

درنهایت یکی ازشاخصه های مکتب اخلاقی اهل بیت علیهم السلام رازداری وپرده پوشی آنان دربارة مقامات وکراماتی بوده است که خدای متعال به آنان عطا فرموده بود. همان گونه که بیان شد اهل بیت علیهم السلام خودحافظ اسرارالهی بوده،برخی اصحاب آنان مثل سلمان،کمیل، میثم، زراره و…نیزهرکدام، اسراری را درسینة خود داشته اندکه نشان ازمقام رفیع آن ها داشته است.

    بعد ازاصحاب خاص حضرات معصومین علیهم السلام علمای بزرگ شیعه نیز منبع اسرارالهی بوده اند و بسیاری ازمقامات وکرامات آن بزرگواران تا بعد از مرگ شان بر مردم پوشیده بوده است؛ درشرح حال اکثرعلما می خوانیم که بسیاری ازاسرارآن ها بعد ازمرگ فاش شده، یا حتی خود به کسانی که گاهی برخی اسرارشان را متوجه می شدند سفارش می کردند آن اسراررا تا پس ازمرگ ایشان بازگو نکنند. درروایات آمده است یکی ازنشانه های شیعیان ماحافظ اسراربودن است.29 بزرگان اخلاق و معنویت باتوجه به این روایات، شاگردان شان را با همین ویژگی می آزمودند وبرای طی مراحل بالاترمی پذیرفتند یاردمی کردند که داستان های زیادی دراین باره وجود دارد.

ه).عاشوراء،اسرار مکنونه عالم خلقت

    درپایان بحث، برای تایید مطالب گذشته،شاخص ترین اسرارالهی راکه درحادثة عاشورا تبلوریافت یادآوری می کنیم: حادثه خون بارقیام بی بدیل حسینی«ع» یکی از اسرارمکنون ومکتوم جهان بشریت است. این حادثه یک بُعد ظاهرداردویک بُعد باطن. چهارده قرن ازاین حادثه می گذرد ومباحثی زیادی ازسوی تحلیل گران جامعه شناس، عالمان علوم اجتماعی، محدثین بزرگ،مورخان سترگ…پیرامون آن صورت گرفته است.اماهیچ یک به عمق حادثه واسرارنهان درآن راه نیافته اند! رمزورازرسیدن به عمق حادثه عاشورا بین ابی عبدالله وخدای متعال است وهرکسی نمی تواند در این قله وارد شود!

    در این صورت برای تایید مطالبی که گذشت واینکه سید الشهداعلیه السلام چگونه ازجمله اسرار نهفتة الهی می باشد به این کلام خود ابا عبد الله علیه السلام تمسک می کنیم: «لَکُمْ فِی اسْوَة» فرمود: من نمونه آرمانی شمایم(تاریخ طبری، ج 5، ص 403) این سخن بسیاردقیق بوده، درسها، پیام هایی زیادی برای عالمیان، حق طلبان آزادیخواه جهان دارد.الحق والانصاف، قیام عاشورااگرجنبه شخصی داشت هرگزنمی توانست برای نسلهای بعدی و برای مردم حق طلب و مبارز، اسوه والگو باشد ومکتبی رابرضد ظلم واستبدادپایه ریزی نماید وخطاب به اصحاب ویاران خود بفرماید:

    درتمام عالم اصحابی بالاترازاصحاب خودم سراغ ندارم، شب عاشوراوقتی حضرت فرمودند: بیعت خویش راازشما برداشتم وآزادهستید برای رفتن ازکنارمن! اما یکایک اصحاب اعلام وفاداری کردند، جناب زهیر بن قین سردارنظامی کربلا عرضه داشت:

    « قَدْ سَمِعْنا مَقالَتَکَ یَا ابْنَ رَسُول اللَّهِ، وَاللَّهِ لَوْکانَتِ الدُّنیا لَنا باقِیَةً، وَکُنَّا فیها مُخَلَّدینَ، الّا انَّ فِراقَها فی نَصْرِکَ وَ مُواساتِکَ، لَاثَرْنَا النَّهُوضَ مَعَکَ عَلَی الْاقامَةِ فیها…وَاللَّهِ یا ابنَ رَسُولِ اللَّهِ، لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِکَ عَلَیْنا انْ نُقاتِلَ بینَ یَدیکَ وتُقْطَعْ فیکَ اعْضاؤُنا. ..»[13] عمرماکه هفتاد یا هشتاد سال است ولی اگرما مخلد درجهان هم بودیم درکنارشما بودن را با تمام دنیا معامله نمی کردیم این منطق تمام شهدای کربلا بود:

      وقت آن آمد که من عریان شوم          جسم بگذارم سراسر جان شوم

  آنچه غیراز شورش ودیوانگی است          اندر این ره روی در بیگانگی است

    آزمودم مرگ من در زندگی است           چون رهم زین زندگی پایندگی است

پی نوشت :

1.آشنایی با اسوه ها (میثم تمّار)، جواد محدثی

  1. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ترجمه شعرانی، قم، انتشارات هجرت، 1381ش، ص 106.1
  2. داستان دوستان، محمد محمدی اشتهاردی،ج 5، ص7
  3. آشنایی با اسوه ها (میثم تمّار)
  4. بحارالأنوار، ج 34، ص302، در برخی از نقل ها این گونه آمده است: و کنّاه ابوسالم؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام به او کنیه ابوسالم داد.
  5. همان،ج22، ص 318، لکنِّی سَمِعْتُ حَبِیبِی رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وآله یقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام یا أبَا الْحَسَنِ مَثَلُک فِی أُمَّتِی مَثَلُ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ فَمَنْ قَرَأهَا مَرَّةً قَرَأ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأهَا مَرَّتَینِ فَقَدْ قَرَأ ثُلُثَی الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأهَا ثَلَاثاً فَقَدْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَمَنْ أحَبَّک بِلِسَانِهِ فَقَدْ کمُلَ لَهُ ثُلُثُ الْإِیمَانِ وَ مَنْ أحَبَّک بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ کمَلَ لَهُ ثُلُثَا الْإِیمَانِ وَ مَنْ أحَبَّک بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَک بِیدِهِ فَقَدِ اسْتَکمَلَ الْإِیمَانَ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ یا عَلِی لَوْ أحَبَّک أهْلُ الْأرْضِ کمَحَبَّةِ أهْلِ السَّمَاءِ لَک لَمَا عُذِّبَ أحَدٌ بِالنَّارِ....
  6. همان، ج 27، ص 146.
  7. بحار الانوار، ج42، ص128.
  8. همان.
  9. آشنایی با اسوهها (میثم تمّار)
  10. همان
  11. این خصوصیت در زیارت جامعه کبیره آمده است.
  12. المصباح المنیر، حفظ.
  13. المصباح المنیر، «سرّ».
  14. لسان العرب، ج 1، ص 524، ماده صعب: الصَّعْبُ: خلاف السَّهْل، نقیض الذَّلُول.
  15. ادب فنای مقربان، ج 2، ص 384.
  16. بحارالأنوار، ج 2، ص 191.
  17. ادب فنای مقربان، ص 173.
  18. بحارالأنوار، ج 74، ص 90، «یا أباذَرُ ألْمجالِسُ بِالأمانَةِ، وَ اِفْشاءُ سِرِّ أخیک خِیانَةٌ، فَاجْتَنِبْ ذلِک».
  19. غررالحکم، مَنْ أفْشی سِرّاً اِسْتَودَعَهُ فَقَدْ خانَ.
  20. سوره نساء: 34.
  21. غررالحکم، ص320، «سِرُّک سُرُورُک اِنْ کتَمْتَهُ وَ اِنْ أذَعْتَهُ کانَ ثُبُورَک».
  22. همان «سِرُّکَ أسِیرُکَ اِنْ اَفْشَیتَهُ صِرْتَ اسِیرَهُ».
  23. معراج السعاده، با ویرایش صوری.
  24. ر.ک: بحارالانوار، ج 10، 65 و 72.
  25. آشنایی با اسوه ها( میثم تمار)، محدثی جواد، ذیل فصل آشنایی میثم با امام علی علیه السلام.
  26. رجال کشی، محمد بن عمر کشی، دانشگاه مشهد، 1348 ش، ص 134.
  27. قاموس الرجال، ج4، ص160.

.29. ر.ک: بحارالانوار، ج 65، ص149

[1] آيه 118 آل عمران

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=17462

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب