زمینه و هدف: در جهان پستمدرن، پیچیدگی فزاینده روابط اجتماعی، حقوقی و اخلاقی موجب شده است که نظامهای فکری و فقهی ناگزیر از بازاندیشی در روشهای سنتی تحلیل باشند. در این میان، اجتهاد بهعنوان سازوکار اصلی فهم و تبیین احکام اسلامی، نیازمند بازتعریف کارکردهای خود در پرتو دو مفهوم بنیادین «فرمالیسم» و «منطق فازی» است.
مواد و روش ها: این تحقیق از نوع نظری بوده و روش آن به صورت توصیفی تحلیلی میباشد.
یافته ها: فرمالیسم با تأکید بر ساختارمند بودن، انسجام درونی و قابلیت بازسازی احکام، به اجتهاد این امکان را میدهد که در چارچوب حکومت قانون و با حفظ قابلیت پیشبینی، به تولید هنجارهای حقوقی قابل دفاع بپردازد. از سوی دیگر، منطق فازی، با توانایی درک طیفهای متغیر و غیرقطعی موضوعات، به مجتهد کمک میکند تا احکام را بر پایه درجات و متغیرهای متنوع و مرتبط استخراج نماید.
ملاحظات اخلاقی: در تمام مراحل نگارش پژوهش حاضر، ضمن رعایت اصالت متون، صداقت و امانتداری رعایت شده است.
نتیجه: اجتهاد نیز بهعنوان یک فرآیند عقلانی و نظاممند، در توسعه مفاهیم فرمالیستی و فازی نقش فعالی ایفا میکند. فقها با ارائه پاسخهایی دقیق، ساختاریافته و متناسب با شرایط واقعی، هم به شناسایی متغیرهای پنهان کمک میکنند و هم زمینهساز نهادینه شدن عقلانیت حقوقی و توسعۀ اندیشه نظاممند در فقه اسلامی میشوند. این رابطه دوسویه، در نهایت به تقویت کارآمدی فقه، افزایش توجیهپذیری احکام، و گسترش حکومت قانون در بستر اجتماعی-دینی منجر خواهد شد.
کلیدواژهها
حقوق بشر، اجتهاد، فرمالیسم ، توجیهپذیری، منطق فازی









