قدرت اجتماعی،مکارم اخلاق،دانش وسیع امام کاظم(ع) به قدری بارزوروشن بودکه اکثر یت شیعه پس ازشهادت امام صادق(ع) به امامت او گروید ند.درزمان حیات امام صادق(ع) کسانی ازاصحاب آن حضرت معتقد بودند پس ازایشان اسماعیل امام خواهد شد.اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ اورا باورنکردند واورا همچنان امام دانستند پس ازشهادت حضرت صادق(ع) عده ای چون ازحیات اسماعیل مأیوس شدند پسراو محمد بن اسماعیل را امام دانستندواسماعیلیه امروزبراین عقیده هستند وپس ازاوپسراو را امام میدانند و همینطور به ترتیب و به تفصیلی که درکتب اسماعیلیه مذکور است.
پس ازشهادت حضرت صادق (ع) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی اورا عبدالله افطح میدانند این عبدالله مقام ومنزلت پسران دیگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شیخ مفید در”ارشاد” متهم بود که دراعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کردوبرخی نیزازاو پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستندـ برادردیگرامام موسی کاظم (ع) اسحق که برادرتنی آن حضرت بود به ورع و صلاح واجتهاد معروف بود. برادرش موسی کاظم (ع) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت میکرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است
ـ برادردیگرآن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و درزمان مامون درخراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (ع) به قدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری ازشیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفی ومعاذبن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.شخصیت اخلاقی او درعلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات،سخاوت وبخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت میفرمود. شبها به طور ناشناس درکوچه های مدینه میگشت و به مستمندان کمک میکرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار درکیسهها میگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت میکرد. صرار (کیسهها) موسی بن جعفردر مدینه معروف بود؛ واگربه کسی صره ای می رسید بی نیاز میگشت معذلک در اطاقی که نماز میگذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.
برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام.
مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما براثرخوابی که دید و نیزتحت تأثیرشخصیت امام ازاو عذرخواهی کردوبه مدینهاش بازگرداند.گویند که مهدی ازامام تعهد گرفت که براووفرزندانش قیام نکند. این روایت نشان میدهد که امام کاظم (ع) قیام را درآن زمان صلاح و شایسته نمیدانسته است و با آنکه ازجهت کثرت عبادت وزهد به «العبد الصالح» معروف بوده است به قدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیزمیدانستندوهمین امرموجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس اوفرمان داده است.
ـ زمخشری در«ربیع الابرار» آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی ازملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد وحضرت نپذیرفت. وقتی اصرارزیاد کرد فرمود میپذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین میکنم به من واگذاری، هارون گفت حدودآن چیست؟ امام فرمود:
(یکحدآن به عدن،حددیگرش سمرقند،حد سومش(آفریقا)،حد چهارمش کناره دریای خزرمی باشد.) هارون ازشنیدن این سخن سخت برآشفت وگفت: پس برای ما چه چیز باقی میماند؟ امام فرمود:(می دانستم اگرحدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد(یعنی خلافت واداره سراسرکشور اسلام حق من است).ازآن روزهارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست.دریک سفری هارون به مدینه هنگام زیارت قبررسول الله (ص) درحضور سران قریش و روسای قبایل و علماوقضات بلاد اسلام گفت:
السَّلام علیک یارسول الله، السَّلام علیک یا بن عم؛ این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت.امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السَّلام علیک یا رسول الله، السَّلام علیک یا ابة (یعنی سلام برتو ای پدرمن) میگویند هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار گردید!
زندان نمودن امام و چگونگی شهادت
درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید درارشاد روایت میکند که علت گر فتاری وزندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است زیرا هارون فرزند خود «امین» را به یکی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگرخلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی وبرمکیان از مقام خودبیفتند.جعفربن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع).ویحیی این معنی را به هارون گزارش می کرد.سرانجام یحیی پسرِبرادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله اوازامام وجعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه اورا احضارکرد وازاوخواست که ازاین سفرمنصرف گردد؛ واگرناچار می خوا هد برود ازاو سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون راه یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او میدهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد.
هارون درآن سال به حج رفت ودرمدینه امام وجمعی ازاشراف به استقبال اورفتند.اماهارون درکنار روضةرسول خدا (ص) گفت یارسول الله ازتو پوزش میخواهم ازاینکه میخواهم موسی بن جعفررا به زندان افکنم زیرا او میخواهد امت تورا پراکنده سازدو خونشان را بریزد.!
آنگاه دستوردادتا امام را ازمسجد بیرون کند وبه صورت پوشیده به بصره نزد والی آن، عیسی بن جعفربن منصورمنتقل کند.عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نمازکاری ندارد. یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او راآزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آوردوبه فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی ازاو خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت وهارون اورا به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد.
چون امام درخانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر درخشم شد وآخرالامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را درزندان مسموم کرد و چون آن حضرت ازسم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببیند دربدن اواثرزخم یا خفگی نیست. بعداو رادر باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ ق در ۵۵ سالگی گفتهاند.
جمع بند ی مطالب:
دوران 35سال امامت امام کاظم علیه السلام یکی ازطولانی ترین دوران امامت معصومین علیهم السلام می باشد.دریک نگاه کلی می توان ازدوران امامت ایشان به دوران تثبیت استقلال سیاسی واداری شیعه یادکرد.به نحوی که حضرت درصدد به رسمیت شناساندن شیعه امامیه به عنوان اقلیت دردرون اکثریت جامعه اهل سنت بودند.موضع گیریهای صریح واعلان عدم مشروعیت حکومت عباسی ازشیوه های مبارزاتی خاص حضرت بودکه دراین بین می توان به موارد زیراشاره کرد:
الف) تعیین محدوده فدک ازسوی امام«ع»که تمام قلمروحکومت عباسی را دربر می گیرد(سمرقند، دریای سرخ،عدن،شمال آفریقا).این محدوده که برابربانقشه حکومت آن روزاست می رساندکه فدک درنظرامام (علیه اسلام) نه یک مسئله شخصی بلکه نمادحکومت ومشروعیت امامت وعدم مشروعیت مخالفان امامت است.
ب )گسترش نظام وکالت:
گسترش نظام وکالت در زمان امام کاظم(علیه السلام)به اوج خود می رسد. این شبکه درحقیقت یک سازمان مخفی منظمی است که امام(علیه السلام) دررا ستای فعالیت های خویش ازآن بهره می گیرد.شبکه وکالت درنقاط مختلف جهان اسلام مانند شبه جزیره عربستان، یمن، ایران، خراسان، مصر، شام و…گسترده بود وامام(علیه السلام) درهمه این مناطق «سرگروه وکلا» ونمایند گانی داشتند که از یک سو با امام(علیه السلام) و از سوی دیگر با مردم درارتباط بودند. شبکه وکالت هرچنددر ظاهر تنها وجوهات شرعیه را از مردم میگرفت و به سوالات شرعی آنان پاسخ می داد اما در باطن یک سازمان گسترده ای بود که برنامه های ویژه ای برای آن در نظر داشتند که در آینده منشأ برکات خاصی برای جامعه شیعی شد
ج) نفوذ یاران حضرت در دستگاه حکومت عباسی
شاهد دیگراین است که امام(علیه السلام) دردستگاه حکومت،نوعی اشخاص ویژه گماشته بودند واز اخباردرون حکومت مطلع می شدند.نمونه آن(علی بن یقطین)است که شیعه خالص امام کاظم(علیه السَّلام)بود. نقل شده است دربرخی مواقع که عرصه براوتنگ می شدازامام درخواست می کرد ازحکومت خارج شود،اماامام(علیه السلام)به ادامه کاراودردستگاه حکومت اصرارمی ورزیدندتاباحضورخوددر حد مقدورحق شیعیان را استیفا کند واحیاناتحولات درون حکومت را به امام(علیه السلام) گزارش دهد.
د) نهی صفوان جمال ازهمکاری با حکومت:
نمونه دیگرروایاتی است که ازامام کاظم(علیه السلام) درباره حرمت همکاری با سلطان وخلیفه نقل شده است. بعضی ازاین روایات عام است ماننداین که هر کس به اندازه سرسوزنی به این حکومت کمک کند، به طاغوت کمک کرده است و بعضی ازآن ها خاص است مانند روایتی که درباره صفوان جمال نقل شده است.دراین روایت امام(علیه السلام)، صفوان راازهمکاری با حکومت منع میکنند وازاو می پرسند:وقتی که شترهایت را به هارون کرایه می دهی آیا دوست داری که او زنده بماند تا کرایه ات را بپردازدیانه؟ و وقتی صفوان پاسخ مثبت می دهد، امام می فرماید: همین اندازه هم کمک به ظلم است و بدین ترتیب امام(علیه السلام) به صورت علنی درمیان اصحاب مشروعیت حکومت رازیر سوال می برند.[1]
(السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر ذی السّاق ِالمرضوض)سلام ودرود الهی بر موسی بن جعفر(علیهما السلام)آنکه گرفتار شکنجه زندانهای تاریک بود و با پاهایی مجروح از این جهان رخت بربست.
بی توگلزار جنان ای دوست زندان من است
چون تو باشی دربرم، زندان گلستان من است
مونسم درکنج زندان چون کسی جز دوست نیست
محبس تاریک هارون باغ رضوان من است.
[1] منابع:(صدوق، من لایحضره الفقیه،ترجمه،غفارى، علی اکبر،ج ۶، ص۴۱۰٫)(مستدرکات علم الرجال ج 4 ص 265)(کافی، ج۴، ص۵۲۴).( بحارالانوار، ج 48، ص 144)