دکتر رفیعی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
الحمدلله الذی علی الحمد مفتاح الذره و سبب المزید من فضله و دلیل علی الهی و عظمته.
ثم الصلوات و السلام علی حبیب و خیرته، ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین، سیما بقیه الله فی الارضین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین.
اللهم کُن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عینا،ً حتی تسکنه أرضک طوعاً و تمتعه فیها طویلا.
انشاءالله خداوند قلوب همهمان را به نور قرآن و معارف اهل بیت نورانی بگرداند.
برای براورده شدن حاجات، شفای بیماران، رفع گرفتاریها، سلامتی وجود مقدس بقیةالله الاعظم (ارواحنا فداه) و نجات مظلومان جهان بهویژه ملت مظلوم فلسطین و نابودی صهیونیستها، صلواتی عنایت کنید… محمد.
حادثهی خونین کربلا حادثهای پُر درس و پُر پیام است.
صفحه‌ها و زوایای مختلفی دارد که الحمدلله در این قرنهای پس از کربلا، نویسندگان، علما، دانشگاهیان، شاعران و به هر حال هنرمندان به آن پرداختند.
شما سالهاست به هر حال پای منبرها از کربلا می‌شنوید؛ از اخلاص امام حسین، از شجاعت امام حسین، از ایثار امام حسین، از دشمنستیزی امام حسین و اصحاب و یارانش.
اما یکی از زوایای کربلا که کمتر به آن پرداخته شده، بحث خانواده امام حسین (ع) و ارتباطی است که امام با این خانواده دارد.
این خانواده هم از مدینه با امام بودند، مکه بودند، کربلا بودند و بعد از کربلا هم بودند.
علیرغم تمامی توصیههایی که به امام حسین شد که اینها را با خود نبر، امام آنها را با خود آورد؛
چیزی را امام می‌دید.
والا زن و بچه می‌توانستند در مدینه بمانند.
مگر امام رضا(ع) وقتی آمد ایران زن و بچه را آورد؟ نه، خودش تنها آمد.
امام کاظم به بغداد رفت و خاندانش در مدینه بودند. چرا امام حسین اینها را آورد و نوع ارتباطی که با اینها داشت؟
این بحث خانواده امسال موضوع بحث ماست که قابل توجه است و زوایای مختلفی دارد.
ما بیشتر بحثمان روی ارتباط امام حسین با خانوادهاش خواهد بود، بحث کاربردی و اصول حاکم بر این ارتباط.
چون می‌دانید آقایان و خواهران! انسجام خانواده خیلی مهم است.
خانواده اگر منسجم باشد، جامعه هم منسجم می‌شود و جرائم کمتر و خطاها کمتر می‌شود.
تمام این جرمهایی که در جامعه واقع می‌شود (از اعتیاد و دزدی و قتل و سرقت،) برای آن است که کانون خانواده مشکل دارد، بزههایی است که در خانواده وجود دارد.
اگر خانواده متراکم و منسجمی باشد، خیلی از این اتفاقات رخ نمی‌دهد.
وقتی جرمشناسی می‌کنید در جامعه، می‌بینید اشکال از خانواده است؛ بحث طلاق، بداخلاقی، لقمه حرام، خیانت؛
خود را در فرزندان و اعضای خانواده نشان می‌دهد.
من دو اصل را شبهای قبل بحث کردم؛ خلاصه می‌گویم که در ذهن بماند:
اصل اول: معنویت؛ باید به دین و ارزشهای دینی اهمیت داد.
اصل دوم: کرامت؛ احترام متقابل بین افراد خانواده محفوظ باشد
و با کرامت با هم سخن بگویند. اما اصل سوم که امشب بیان میشود و بسیار مهم است:
اصل آرامش
خانه باید محل آرامش، کانون اطمینان و سکینه باشد.
در خانهی ناآرام و بههمریخته نه رشد علمی ایجاد می‌شود، نه رشد اخلاقی و نه افراد می‌توانند به نقش خود بپردازند.
آرامش مخصوصاً در بحرانها اهمیت دارد.
مثلاً در خانوادهای عزیزی از دست می‌رود، دختری طلاق می‌گیرد، بچهای بیمار متولد می‌شود …
در همهی خانوادهها کم و بیش مشکلاتی وجود دارد، مخصوصاً در بحرانها این آرامش لازم است.
بگذارید از یک آیه قرآن شروع کنم؛ این آیه خیلی مهم است و می‌فرماید یک جامعه خوب به سه چیز نیاز دارد.
این آیه برای نامزدهای ریاست جمهوری هم مفید است که در نطقهایشان از آن استفاده کنند: سوره مبارکه نحل، آیه ۱۱۲ می‌فرماید: یک جامعه سالم سه چیز ضرورت دارد: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا قَرْیَة»ً؛ اینجا قریه به معنای روستا نیست. ما به روستا می‌گوییم قریه اما منظور این آیه، منطقه یا شهر است. خداوند می‌خواهد مثالی برای شما بزند؛ شهری که کامل باشد.
«کانَتْ آمِنَة»ً؛ اولین نیاز یک جامعه، امنیت است. هر رئیس حکومت یا هر کسی به قدرت می‌رسد، باید امنیت را در جامعه برقرار کند. اگر امنیت نباشد، هیچ کاری نمی‌توان انجام داد؛ نمی‌شود به دانشگاه رفت، مجلس گرفت، یا فعالیتهای اجتماعی کرد. دوم «مطمئنة»ً؛ یعنی آرامش. گاهی جامعهای هست که امنیت دارد اما خود مردم از درون آرامش ندارند و ذهنشان بههم ریخته است؛ مثلاً فردا شکایت یا حکم جلبی براش آمده، ناآرام است. جامعه باید هم «آمنه» باشد، هم «مطمئنه»؛ هم امنیت باشد، هم آرامش. سوم: «یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکان»ٍ؛ یعنی رفاه و مسائل اقتصادی.
مسائل معیشتی بسیار مهم هستند و تأثیر مستقیم روی آرامش دارند؛ فرض کنید کسی مستأجر است و فردا صاحبخانه گفته اثاثات را باید بیرون بگذاری، یا مثلاً باید اجاره را دو برابر کنی؛ خب این آرامش را سلب می‌کند. این آیه یک مثلث سهضلعی را بیان می‌کند: امنیت، آرامش و رفاه اقتصادی. این سه مورد، وظایف اساسی حکومت در قبال جامعه است؛ یکی امنیت، یکی آرامش در میان مردم (که نگرانی نداشته باشند، از نظر روانی دچار اضطراب نشوند)، و سوم رفاه اقتصادی که مردم دغدغه معیشت نداشته باشند؛ مثلاً نگران باشند که امشب قیمت پایین است، فردا بالا می‌رود؛ یا بخواهند پولی جمع کنند ماشین بخرند، مدام نگران نوسان قیمت باشند. جامعه باید از لحاظ امنیت کلی در امان تهدید دشمنان باشد، از لحاظ روحی آرامش داشته باشد و از لحاظ اقتصادی رفاه و آسودهخاطر باشد.
من این را از خودم نمی‌گویم؛ قرآن می‌فرماید: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَان»ٍ یعنی روزی به آسانی به همهجا می‌رسد و رفاه در دسترس است. پس توجه کنید؛ آرامش نوعی سکینه است و از نشانههای عقل و خرد در جامعه بهشمار می‌رود.
حالا به کربلا بیاییم و مهارت امام حسین(ع) را در ایجاد آرامش ببینیم:
آب بسته است، هزاران دشمن محاصره کردند، همه قرار است شهید شوند، زن و بچه هم اسیر می‌شوند …
خیلی مهارت می‌خواهد کسی در چنین شرایطی آرامش ایجاد کند. بخشی از آرامش امام حسین(ع) در کلمات ایشان است.
عصر عاشورا آمد برای وداع؛ همه شهید شدهاند، حتی علی اصغر؛ تنها یادگار آل کسری می‌خواهد به میدان برود.
چه اتفاقی می‌افتد، خدا می‌داند. امام فرمودند: «استعدوا للبلاء» (آماده باشید برای آزمایش)
اما بدانید “ان الله حافظکم و حامیکم”؛ خدا حافظ و حامی شماست. بعد فرمودند:
«سینجیکم من شر الاعداء»(خدا خودش گفته که من تنصرالله ینصرکم؛ ما خدا را یاری کردیم پس مار رو یاری می‌کنه)، قطعاً خدا شما را نجات می‌دهد. “ویجعل عاقبتُ امرکم الی الخیر”؛ عاقبت بهخیری مال شماست.
«و یعذب اعدائکم انواع البلا» دشمنانتان به انواع بلا مبتلا می‌شوند،
این حرفها زمانی است که هنوز اتفاقی نیفتاده و امام دارد به میدان می‌رود؛ با این کلمات آرامشی در آنها ایجاد کرد:
دشمنانتان به انواع بلا مبتلا می‌شوند و «یعذّبکم الله أنذ البَلا بأنواع نعم.»
بدانید که خدای تبارک و تعالی همانگونه که «یعذّب أعداءکم بأنواع البلا» دشمن را به انواع بلا مبتلا می‌کند، جزای این کار شما را هم به انواع نعمت می‌دهد. خب، حالا امام حسین دارد این افق آینده را می‌بیند؛ اینکه یک دختر سهسالهاش قبرش زیارتگاه می‌شود، تا تاریخ، تاریخ کربلا بشود مأمن و مرکز تحول.
بعد، دو جمله دیگر فرمود که این خیلی مهم است. فرمود:
فلا تشکوا؟ من از شما تقاضا می‌کنم شکایت نکنید؛ چرا کودک ششماههام اینطور شد؟ چرا فلان شد؟
تقاضای من از شما این است که شکایت نکنید. چهل سال یعقوب به فراق یوسف مبتلا شد، چشمانش را از دست داد، گریه کرد، اما شکوه نکرد.فقط با خدا راز دل می‌کرد.
آسیه در خانه فرعون بود و زیر شکنجه، اما آرام بود.
اینا تاریخ آقایون است؛ چرا ما اینقدر زود می‌شکنیم، زود خودمان را می‌بازیم، زود می‌مانیم؟ با یک حادثه آرزوی مرگ می‌کنیم!
ابراهیم (ع) زن و بچه اش را آورد، تنها گذاشت توی مکه و رفت. این مکهای نبود که امروز می‌بینیم، آن روز فقط بیابان بود، سرزمین بدون کشت و زرع؛ الان چندتا درخت توش کاشتهاند، خاکش هم از جاهای دیگر آوردهاند، سنگلاخ بود، کعبهای نبود، همهاش تخریب شده بود، بیابان بود. زن و بچهاش را گذاشت آنجا و رفت، با آرامش رفت. گفت: خدایا، تو گفتی اینها را اینجا بیاورم، خودت می‌دانی چه خبر است، لابد یک حکمتی هست دیگر. من رفتم خدایا، فقط این را بدان، اینجا زراعت ندارد،هاجاً آب ندارد؛ «رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْع»ٍ خب، چی شد؟ آقا فرمودند: خانواده من، شکوه نکنید. «وَلا تَقُولُوا بِأَلْسِنَتِکُمْ مَا یُنْقِصُ قَدْرَکُمْ» چیزی نگویید که اجرتان را پایین بیاورد؛ شما یک نمره ای دارید.
ما روایت داریم: مریض که می‌شود، خدا برایش ثوابی قرار داده؛ خب اگر غر نزند، روزی که از بستر بیماری بلند می‌شود، آن ثواب را به او عطا می‌کنند. اما اگر غر بزند، از بین می‌رود.
شکوه نکنید.
شب عاشورا امام حسین(ع) با مهارت و جملات آرامشبخش، در این شرایط بحرانی خانواده را آرامش می‌بخشد.
شب عاشورا باز خطاب به خانواده و فرزندان، شکر خدا را می‌کند.
با اینکه قطره آبی در خیمه ها نیست، بچه ها از تشنگی به زمین افتاده اند؛
ولی آقا شکرگزاری می‌کند: «خدایا! شکر که قرآن دادی، پیامبر دادی، دین دادی، چشم و گوش دادی…»
اینها نشان می‌دهد که حتی در سختترین شرایط، آرامش و شکرگزاری می‌تواند خانواده را حفظ کند.
و اما عوامل برهمزننده آرامش خانواده: .۱عوامل اعتقادی:
اگر در خانه ای جوانی دچار شبهه اعتقادی شود، آرامش بهم می‌ریزد. .۲عوامل اخلاقی:
روایت داریم: “لا یَکدر العیش: الحقد و الحسد و سوء الظن” کینه، حسادت، بدگمانی!
۳ .عوامل اقتصادی: فقر، تنگدستی، مشکلات معیشتی؛ .۴عوامل سیاسی: حاکم ظالم و نادرست، جامعه را ناآرام می‌کند.
۵. عوامل اجتماعی:
برخی مشکلات اجتماعی و فرهنگی نیز آرامش خانواده را مختل می‌کند. چه چیزی باعث می‌شود یک خانواده ناآرام باشد؟ عواملی که آرامش یک خانه را به هم می‌ریزد چیست؟ حالا تا برسیم به مواردی که آرامش را ایجاد می‌کنند (که آنها را آخرش می‌گویم)، خوب دقت بفرمایید؛ من چهار پنج عامل را می‌شمارم:
.1عامل اعتقادی:
گاهی در خانه، یک جوانی دچار شبهه می‌شود، به هم می‌ریزد. نمی‌تواند نماز بخواند یا عبادت کند. امروز هم می‌دانید که این عامل را فضاهای مجازی رسالت خودشان می‌دانند؛ بیش از دویست و پنجاه شبکه ماهوارهای فقط کارشان همین است؛ القای شبهه، القای تردید. خب خیلی بد است، این ناآرامی می‌آورد. یک جوانی بود به نام هشام بن حکم، دچار انحراف اعتقادی شده بود، به هم ریخته بود… خیلی به هم ریخته بود. یکبار دایی‌اش، دستش را گرفت، بردش خدمت امام صادق(ع).(جوان اگر به هم ریخته، برود با یک عالم صحبت کند؛ اگر شبههاش را در فضای مجازی یافته، همینطوری روی هوا برای خودش نبَرَد و ندوزد و بگوید: «پس خدا و پیغمبر و هیچ چیز نیست…»
چند ماه قبل، خانمی با من تماس گرفت، گفت پسرش دچار آسیب فکری شده. گفتم: خب بگو بیاید پیش من. آمد، پسر مودبی بود، خیلی جوان خوبی بود. آدم وقتی با ادب برخورد کند، دعوا نکند، درگیر نشود، می‌شود باهاش حرف زد. گفتم: بفرمایید. گفت: “من خدا را قبول ندارم، اعتقادم این است که این عالم خودش درست شده و هیچ نیازی به خالق ندارد. وقتی خدا را قبول ندارم، پس پیغمبر هم نیست، امام هم نیست، دیگر هیچ نیست. منشاء را زده”. گفتم: خب عیبی ندارد، بنشینیم صحبت کنیم. دلیلش چیست؟ گفت: “دلیلش این است که آثار داروین را خواندم، نظریه تکامل.” گفتم: خب ایشان چه می‌گوید؟ گفت: “عالم به تکامل، یواش یواش همینطور به این حد رسیده.” گفتم خب، حالا یک سؤال؛ کتابهایی که علیه داروین نوشته شده، خوانده ای؟ گفت: نه، فقط همان را خوانده ام. گفتم: می‌دانی ده‌ها کتاب و مقاله هم غربیها و هم مسلمانان نوشته اند؟ اصلاً چندتا از غربی‌ها: یک، دو، سه، چهار، پنج… گفت: بنویس. نوشتم. اگر می‌خواهی آثار مسلمانان هم بدانی: آیت الله سبحانی کتاب غوغای داروینیسم را قبل از انقلاب نوشته، آیت الله مشکینی نظریه تکامل را کتاب چاپ کرد، دهها مقاله و کتاب… و بعد، کسانی که از میان مسلمانان معتقد به نظریه داروین بودند؛ مثلاً اسمی نمی‌برم، منبری کتاب نوشته اند. هیچ منافاتی با خداشناسی ندارد. بالاخره تکامل هم یک خالقی می‌خواهد که مدیریت کند.
این بحث مهم، بحث اعتقادی است. نمی‌خواهم ذهن شما را به هم بریزم… بالاخره تشکر کرد. کتابها را معرفی کردم. عیبی ندارد، آدم مراجعه کند به عالمی، متخصصی. هشام آمد خدمت امام صادق؛ دو جلسه آمد، درست شد. واقعاً درست شد. بعد هشام در بحثهای اعتقادی خودش، می‌رفت بحث می‌کرد. آدمهایی که درست می‌شوند، خیلی درست می‌شوند؛ چون قبلاً خراب بودند، وقتی درست می‌شوند، نیروی شما می‌شوند. هشام شد یک نیرویی برای امام صادق که هر کجا مناظره بود، آقا او را می‌فرستاد. استاد مناظره بود، هارون الرشید می‌گفت: زبان هشام از هزار تا شمشیر برای من خطرناکتر است. این اولش انحراف عقیدتی داشت؛ اینها پیش می‌آید. یک آقایی به نام حمزه در زمان امام باقر بود؛ حمزه بن محمد می‌گوید: من مانده بودم بین چند عقیده؛ یکی زیدیه، زیدیه الآن هم هست، یمنیها؛ اینها معتقدند زید بن علی بن الحسین امام است بعد از امام حسین، سجاد را امام نمی‌دانند، فقط کسی را امام می‌دانند که قیام کند.
حروریه (خوارج) کسایی بودند که کفر امیرالمؤمنین را می‌گفتند، علی را از دین خارج می‌دانستند؛ به منطقهشان می‌گفتند حرور، لذا به آنها می‌گویند حروریه. سوم مرجئه؛ عقیدهای بودند که امروز هم متأسفانه هستند؛ می‌گفتند ایمان بدون عمل بس است، دستت به نامحرم بخورد، اشکال ندارد، مهم دلت است… امام باقر فرمود: خدا لعنت کند مرجئه را؛ چیزی از دین باقی نگذاشتند. یکی هم قدریه بودند که می‌گفتند: ما مجبوریم. هر کس شمر شد، خدا خواست، هر که حسین شد، خدا خواست، دست ما نیست، همه عالم جبر است… حمزه می‌گوید: من مانده بودم میان این عقاید، زیدیه، حروریه، مرجئه، قدریه؛ اینقدر ناآرام بودم که رفتم در خانهام را بستم، گوشهای کز کردم، گفتم: خدایا، من چه کنم؟ کی درست می‌گوید؟ در حالی که توی خانه بودم، دیدم در زدند. در را که باز کردم، گفتند: یک آقایی با شما کار دارد. رفتم، گفتند: عجب! امام باقر (ع) فرستاده دنبالت. برو پیش امام باقر.
16لباس پوشیدم و رفتم. تا رسیدم، امام باقر (ع) فرمود: «حمزه، نه با زیدیه باش، نه با حروریه، نه با مرجئه، نه با قدریه؛ الینا الینا، بیا با ما». گفتم: عجب! من که به کسی نگفته بودم، فقط تو ذهنم خراب شده بودم… خب، این یک معجزه بود؛ گاهی با مناظره و گفتگو… ببینید ناآرامی گاهی ریشه اعتقادی دارد. خیلی مواظب جوانهایتان باشید؛ اعتقاداتشان در دانشگاه، در مراکز، و حتی شبکههای ماهوارهای…
.2عامل اخلاقی:
روایت داریم: «لا یُکْدَرُ الْعَیْشِ إِلَّا ثَلاث:ٌ الحِقْد،ُ الحَسَد،ُ سُوءُ الظَّن»ِّ سه چیز زندگی را ناآرام می‌کند: کینه، حسادت، بدگمانی. مردی اگر به زنش بدگمان باشد یا زنی به همسرش بدگمان باشد، یا حسادتی در خانه باشد، یا سالها با برادر قهر باشند… یکی از عوامل ناآرامی، صفات زشت اخلاقی است؛ مثل سوء ظن و کینه.
.3عامل اقتصادی:
همانطور که اشاره کردم؛ گاهی فقر؛ مثلاً فردا به مستاجر گفتهاند باید خانه را تخلیه کنی… امیرالمؤمنین علیهالسلام به فرزندش محمد حنفیه نوشت:
پسرم، «ایاک والفقر» مواظب باش گرفتار فقر نشوی؛ «فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّین»ِ
فقر، دین را کمرنگ می‌کند، « مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ » عقل آدم را از کار می‌اندازد. صبح چک دارد، پول هم نیست، عقل چه کار می‌کند؟ می‌ماند… مشکلات اقتصادی… دعا می‌کنم به آبروی امام حسین(ع)، خداوند این مشکلات را از جامعه ما ریشهکن کند؛ مخصوصاً مستاجرها را، خدا کمکشان کند، صاحب خانه شوند، خدا به صاحبخانهها رحم کند، به اینها هم رحم کنند… باید کمک کرد.
.4عامل سیاسی:
گاهی حاکم ناباب؛ روایت داریم امیرالمؤمنین فرمود: «سلطان سوء،» حاکم ستمگر مثل آنچه که بنی امیه و بنی عباس کردند… جنایات بنی‌امیه را اگر مطالعه کنید، می‌بینید که چه بر سر مردم آوردند.
.5عامل اجتماعی:
گاهی یک عامل اجتماعی باعث ناآرامی جامعه می‌شود. گاهی فردی می‌آید و می‌پرسد: “حاج آقا؛ نماز و روزه سال چند است؟” گفتم: مثلاً ده میلیون. گفت: می‌خواهم برای پدرم بپردازم. پرسیدم: چه مدتی؟ گفت: هفتاد و پنج سال. پدر چند سالش بوده؟ نود سال. گفتم: پانزده سال ننوشته، آن موقع تکلیف نبوده… بعد گفت: حاج آقا، اعتراف کنم؟ نه یک نماز خواند، نه یک روزه گرفته… بله! وظیفه پسر است و باید بجا بیاورد؛ ولی واقعاً می‌شود جبران کرد؟ کسی که یک عمر نماز نخوانده؟! اگر کسی یک سال، دو سال کم و زیاد باشد، جبران می‌شود؛ ولی صفر که قابل قبول نیست…
این عمده پیام نهضت عاشوراست:
سه درس را تا امشب گفتیم:
۱ . معنویت ۲ .کرامت ۳ .آرامش
خدایا، همه اینها را به همه ما عنایت بفرما! **السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک یا ابن رسول الله السلام علیک أیها الإمام العابد السلام علیک أیها الإمام الزاهد** یا مثل امام زمان سلام دهید:
«السلام علی البدن السلوب؛ سلام بر بدن عریانت. السلام علی الشیب الخضیب؛ سلام بر صورت خونینت. السلام علی الخد التریب؛ سلام بر صورتی که به خاک افتاد…» این روزهای آخر که کربلا مشرف بودم و حرم سیاهپوش بود، روی گنبد پرچمی زده بودند که نوشته بود: «السلام علی المملوء دماً؛ سلام بر حسینی که بدنش غرق خون شد، در خون خودش غلتید».
دور تا دور صحن امام حسین(ع) با کاشیهای آبی، زیارت ناحیه مقدسه را نوشته‌اند: «سلام بر آن بدنی که غرق خون شد، سلام بر آن سری که بالای نیزه رفت».

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=54969

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب