رستخیز کربلا

رستخیز کربلا

کاخ استبداد را لرزاندن از سِحرکلام از کسی ناید، همانا کار، کار زینب است خم به ابرو بر نیفکند از نهیب حادثات صبر، خود حیرانِ

شعر درباره حضرت زینب (س)

کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل دل که

یا زینب کبری (س)

یا زینب کبری (س)

نوشتم زینت بابا نوشتی زینب کبری نوشتم ثانی زهرا نوشتی زینب کبری نوشتم عشق پیغبر نوشتم کوثری دیگر نوشتم برتر از حوا نوشتی زینب کبری

حضرت زینب (س)

عمه سادات

قمری باز رسید و به دلم نور افتاد ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد بی خبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد قافیه

چه بگویم از تو؟

چه بگویم از تو؟

گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم

خطبه های کربلا

خطبه های کربلا

آسمان بی شک پر از تکبیره الاحرام اوست غم همیشه تشنه دریای نا آرام اوست اوج تفسیر تمام آیه های عاشقی در میان خطبه های

کیست این زن

کیست این زن

کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه

عین زهرا زینب است

عین زهرا زینب است

بعد زهرا بهترین زن بین زن ها زینب است لاف نَبود گر بگویم عین زهرا زینب است گر بپرسی کیست استاد دبیرستان عشق خیل شاگردان

سروده ای از مولوی درباره قرآن

سروده ای از مولوی درباره قرآن

حرف قرآن را مدان كه ظاهر است زير ظاهر باطني بس باهر است زير آن باطن، يكي بطن دگر خيره گردد اندر او فكر و

بشنو از قرآن چه نیکو دم زند

شعر بشنو از قرآن

بشنو از قرآن چه نیکو دم زند زخمه بر ساز دل آدم زند، تا کند بیدارش از خواب گران از قیامت گوید و احوال آن

شعر نــور قــرآن

شعر نــور قــرآن

نــور قــرآن رهگشــا و رهنماست هــر كلامــش پــرتــو ذات خداست تكيه گاهي محكمســت و استوار صــد اشــارت دارد از آن كـــردگــار جان و دل را