رستخیز کربلا
کاخ استبداد را لرزاندن از سِحرکلام از کسی ناید، همانا کار، کار زینب است خم به ابرو بر نیفکند از نهیب حادثات صبر، خود حیرانِ
کاخ استبداد را لرزاندن از سِحرکلام از کسی ناید، همانا کار، کار زینب است خم به ابرو بر نیفکند از نهیب حادثات صبر، خود حیرانِ
کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل دل که
نوشتم زینت بابا نوشتی زینب کبری نوشتم ثانی زهرا نوشتی زینب کبری نوشتم عشق پیغبر نوشتم کوثری دیگر نوشتم برتر از حوا نوشتی زینب کبری
قمری باز رسید و به دلم نور افتاد ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد بی خبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد قافیه
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم
آسمان بی شک پر از تکبیره الاحرام اوست غم همیشه تشنه دریای نا آرام اوست اوج تفسیر تمام آیه های عاشقی در میان خطبه های
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه
بعد زهرا بهترین زن بین زن ها زینب است لاف نَبود گر بگویم عین زهرا زینب است گر بپرسی کیست استاد دبیرستان عشق خیل شاگردان
با تو گر خواهــی سخــن گوید خـدا، قــرآن بــخــوان تــــا شـــود روح تـو با حق آشنا، قرآن بخوان (رتــــل القــرآن تــــرتــیــلا) نــــدای رحــمـت اســت می
حرف قرآن را مدان كه ظاهر است زير ظاهر باطني بس باهر است زير آن باطن، يكي بطن دگر خيره گردد اندر او فكر و
بشنو از قرآن چه نیکو دم زند زخمه بر ساز دل آدم زند، تا کند بیدارش از خواب گران از قیامت گوید و احوال آن
نــور قــرآن رهگشــا و رهنماست هــر كلامــش پــرتــو ذات خداست تكيه گاهي محكمســت و استوار صــد اشــارت دارد از آن كـــردگــار جان و دل را