نگاه قافلهها سمت ماه و خورشیدست
و از کویر عطشناک عشق جوشیدست
زلال معرفت از سمت قبله جاری شد
درون حِصن حَصیناست هر که نوشیدست
به احترام، زمان ایستاده با مردم
که در غدیر خبرهای تازه پیچیدست
میان همهمهی اهل کاروان گم بود
علی که آخر شیرین قصه را دیدست
پیمبری که در این عرصه دیده دشواری
به سرو قامت حیدر همیشه بالیدست
لباس سبز امیری فقط برای علیاست
کسی که زیر عبایش بهشت خوابیدست