بشنو از قرآن چه نیکو دم زند
زخمه بر ساز دل آدم زند،
تا کند بیدارش از خواب گران
از قیامت گوید و احوال آن
با سکوتت نغمه قرآن شنو
آنچه می گوید به گوش جان شنو
از مزمّل از نباء از انفطار
گوش کن غوغای محشر آشکار
سوره زلزال و طور و قارعه
یا که تکویر و قیامت واقعه
چون که هر یک وصف محشر را کنند
خود قیامت زان سخن برپا کنند،
این زمین در آن زمین پر بلا
ناگهان چون زلزلت زلزالها،
از درونش اخرجت اثقالها
با تعجب قال الانسان مالها،
مردگان خیزند برپا کلهم
تا همه مردم یرواعمالهم،
هر که دارد ذره خیراً یره
تا که دارد ذره ای شرّاً یره،
آن زمان خورشید تابان «کوّرت»
کوههای سخت و سنگین «سعّرت»
آب ها در کام دریا «سجّرت»
آتش دوزخ به شدّت «سعّرت»
پس در آن هنگام جنّت «ازلفت»
خود بداند هر کسی «ما احضرت»
نامه کردار و گفتار بشر
خود بود روشنگر هر خیر و شر
نامه ای با جان او آمیخته
می شود بر گردنش آویخته
نامه یا نقش دقیق نفس او
یا که از هر لحظه عمرش عکس او
نامه رد یا قبول بندگی
یا سرافرازی و یا شرمندگی
حکم عزّت یا عذاب هر کس است
خود نمودار حساب هر کس است
نامه اعمال اصحاب یمین
اهل تقوی اهل ایمان و یقین،
روز محشر باشد اندردست راست
صاحب این نامه از غمها جداست
این جواز ره گشای جنّت است
او برات جاودانه رحمت است
نامه اعمال اصحاب شمال
آن تبهکاران بس افسرده حال
باشد اندر دست چپ روز شمار
رمز محکومیّت اصحاب نار؟
نامه شرمندگی و حسرت است
حکم بدکاران دور از رحمت است
با چنین قرآن که باشد رهنمود
دیگر ای مردم «فاین تذهبون»
تا (حسان) داری مجال و نیست دیر
دامن قرآن و عترت را بگیر