پای زخم آلود من… طاقت بیاور می رسی
صبح فردا محضر ارباب بی سر می رسی
صبح فردا پابه پای اشک بانوی دمشق
زخمی و رنجور… پابوس برادر می رسی
ای دل بی تاب من… آرامشت را حفظ کن
شک نکن فردا به آن غوغای محشر می رسی
چشم گریانم! صبوری کن که پیش از افتاب
روبروی صحن گلهای معطر می رسی
چشم در چشم هزار آیینه ی بیرق به دوش
وقت ندبه، در حرم های مطهر می رسی
یک قدم مانده به مقتل خوانی سید حکیم
زیر باران… روضه ی پاک و منور… می رسی
یک قدم باقی ست تا آن اجتماع قلبها
می رسی ای دیده! با شور مکرر می رسی
پای تاولناک من! ممنونم از همراهی ات
ظهر فردا مرقد گلهای پر پر می رسی
رود رود گریه و لبیک و بیرق های سرخ
یک ستون مانده… به آن دریای احمر می رسی
کربلا… وقت اذان ظهر… روز اربعین
لحظه ی ذکر مصیبت های خواهر می رسی
عطر یاس دلنشینی می وزد در بادها
پای من روزی به خاک پاک مادر می رسی…
صبح نزدیک است… آری… صبح موعود عزیز
مطمئن هستم به آن روز مقدر می رسی…