قمری باز رسید و به دلم نور افتاد
ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد

بی خبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد
قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد

گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد
صلواتی بفرست عمه سادات آمد

دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت
نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت

و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت
مهر او از دل من غصه ایام گرفت

از قدومش به دلم شوق مناجات آمد
صلواتی بفرست عمه سادات آمد

عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی
دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی

کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی
بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی

دختر شیر خدا قبله حاجات آمد
صلواتی بفرست عمه سادات آمد

گفت در حالت بیداری و در خواب حسین
جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین

شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین
کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین

تبرِ بت شکن کوفه و شامات آمد
صلواتی بفرست عمه سادات آمد

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=25430

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب