دلم گر سبز مانده در زمستان، از بهار توست
تمام باغهای سبز ساحل، یادگار توست
میان دشتِ احساسِ تو موجی لاله میخیزد
گلستانهای خوش بوی شقایق از تبار توست
میان کوچه، روشن کردهای فانوس اشکت را
نگاه عابرانِ خسته، امشب شرمسار توست
دل من میرود هر شب به سوی بیت الاحزانت
از آن جا زائر دل خسته سنگ مزار توست
از اقیانوس میپرسم نشان خانه سبزت
که دریا قسمتی از شعرهای سوگوار توست
جهان بی یاد تو لبریز ابهام است، تاریک است
و چون فانوس روشن در نگاهم روزگار توست
میان آن همه آوازهای سرد و یخ بسته
دلم گر سبز مانده در زمستان، از بهار توست