دهید مژده عاشقان که کاخ غم خراب شد
به روی شادی و شعف دوباره فتح باب شد
به وادی غدیر خم به مصطفی خطاب شد
که وقت گفتن سخن به وصف بوتراب شد
به نصب او شتاب کن که وقت انتخاب شد
از این خبر به کام ها و جام ها شراب شد
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)
دید رسول ممتحن رنگ ز رخ پریده را
خستگی مسافران خار به پا خلیده را
تا به عمل در آورد حکم ز حق شنیده را
خواند فرا به گرد هم خیل ز حج رسیده را
چید کنار لعل لب گوهر آب دیده را
ماحصل رسالت و عصاره عقیده را
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)
نهاده شد به روی هم ز اشتران جهازها
که تا رود فراز آن امیر سرفرازها
شد به فراز و فاش شد برای خلق رازها
دست علی گرفت و زد سکه امتیازها
گرفت رونقی دگر تنور سور و سازها
باده بریز ساقیا ز جام دل نوازها
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)
گفت نبی ذوالکرم: گفته به من خدای من
که بعد من علی بود وصی من به جای من
بود به خلق این جهان ندای او ندای من
ولای من ولای او جفای او جفای من
رضای من رضای او رضای او رضای من
به احتراز آورد دست علی لوای من
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)
امیر هر کسی منم علی بود امیر او
که ماندنی ست تا ابد فلسفه غدیر او
علوم ماسوا بود نهفته در ضمیر او
مادر دهر در جهان نیاورد نظیر او
اطاعت خدا بود پیروی از مسیر او
ز فرط جود و کرمت، سخا بود حقیر او
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)
علی است آن که محترم ز حرمتش حرم بود
خجل ز جود و بخششش سخاوت و کرم بود
مدافع ستم کش و محارب ستم بود
حدوث را قدم بود حیات را عدم بود
خطوط را قلم بود کلام را رقم بود
کمال دین و بر شما اتَم هر نعم بود
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)
کسی که عرش و فرش را داده جلا علی بود
کسی که سعی مروه را دهد صفا علی بود
کسی که تخت امر او بود قضا علی بود
کسی که می دهد نوا به بی نوا علی بود
آن که مس وجود را کند طلا علی بود
آن که از او لوای دین بود به پا علی بود
که با ولایت علی(ع) به امر حی سرمدی
یافت تبلوری دگر رسالت محمدی(ص)