شعر| صبح صادق

اگرچه زود؛ می آید، اگرچه دیر؛ می آید سوار سبزپوش ما به هر تقدیر می آید همان خورشید موعودی که در روز طلوع او حدیث

به امام سجاد (ع)

به امام سجاد (ع)

گوشه‌ی سجاده و محراب روشن می شود اشک تو چون گوهر شب‌تاب روشن می‌شود از طنین ربنایت شد نصیبم سوختن شمع تنها لحظه های ناب

میوه باغ احمد مختار

پور عبد الملک به نام هشام در حرم بود با اهالی شام می زد اندر طواف کعبه قدم لیکن از ازدحام اهل حرم استلام حجر

گوهر بحر رسالت

حبّذا آن بارگاهی کاندر آن دارد کمین بهر طوف آستانش روز و شب روح الامین کنگره قصر جلالش بس رفیع افتاده است هر زمان بر

حدیث تشنگی

طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود صحیفه ای که سراسر شعور و شیدایی ست حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود گرفته

فرزند زمزم

ای خالق راز و نیاز عاشقانه در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه ای آسمان پیشانی ات، ای ابر ای کوه سجادۀ تو دشت های بی کرانه