
سروده ای از حبیب الله چایچیان: قــرآن بــخــوان
با تو گر خواهــی سخــن گوید خـدا، قــرآن بــخــوان تــــا شـــود روح تـو با حق آشنا، قرآن بخوان (رتــــل القــرآن تــــرتــیــلا) نــــدای رحــمـت اســت می
با تو گر خواهــی سخــن گوید خـدا، قــرآن بــخــوان تــــا شـــود روح تـو با حق آشنا، قرآن بخوان (رتــــل القــرآن تــــرتــیــلا) نــــدای رحــمـت اســت می
حرف قرآن را مدان كه ظاهر است زير ظاهر باطني بس باهر است زير آن باطن، يكي بطن دگر خيره گردد اندر او فكر و
بشنو از قرآن چه نیکو دم زند زخمه بر ساز دل آدم زند، تا کند بیدارش از خواب گران از قیامت گوید و احوال آن
نــور قــرآن رهگشــا و رهنماست هــر كلامــش پــرتــو ذات خداست تكيه گاهي محكمســت و استوار صــد اشــارت دارد از آن كـــردگــار جان و دل را
منم قرآن، منم قرآن منم پيغام جاويدان منم سرچشمة ايمان، منم برنامة انسان سرود عشق و امّيدم فروغ پاك توحيدم زدودم تيرگيها را، به هر
قرآن بخوان ! تمام جهان گوش ميشود غير از تو هر چه هست فراموش ميشود اي شعله شگفت حقيقت ! چراغ درك پيش تشعشعات تو
بخوان آيات بس زيباي قرآن كلام نغز و روح افزاي قرآن سحرگاهان تلاوت كن به اخلاص سپس انديشه در معناي قرآن بخوان اين معجزه وآنگه
قرآن منــــم قرآن كتـــــــاب آسمانـــي كه هستم تا قيامـت جــــاودانـــي خدا را در حقـيـقـــت مـن زبانـــم دهم داد سخن آن سان كه دانـي بشــر را
خوشا کسی که عزیز و سعید میمیرد میان معرکه او روسپید میمیرد خوشا کسی که به دستش تفنگ و تسبیح است رشید در دلِ میدان،
اي دختر دين و خواهر ايمان اي مهر سپهر دانش و عرفان اي اسوه شرم و عفت و عصمت الگوي وقار و حشمتِ نسوان اي
اين بارگه كه خاك درش مُشكِ اذفر است بويش چو بوى خُلد برين روحپرور است دار الشّفا و عـقدهگشا و فرحفزاست باب امان ز محنـت
اگرچه همچنان اندوه ما مردم، فراوان است اگرچه روزگار ما جماعت، نابسامان است زمین نامهربانی کرده گرچه سالها با ما و دست آسمانها بر سر