فانوس روان
ماه جاری و غزل دست فشان در حرمت جوی آیینه و فانوس روان در حرمت هر شب از عالم قدسی به زیارت آیند ساکنان ارم
ماه جاری و غزل دست فشان در حرمت جوی آیینه و فانوس روان در حرمت هر شب از عالم قدسی به زیارت آیند ساکنان ارم
تصویر مهتاب و شب و آیینهبندان… امشب صفای دیگری دارد شبستان گلدستهها و آسمان سورمهای رنگ نقش و نگار کاشی و گلهای ایوان
باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا به ضریحت برسان دست تمنای مرا چیست خاصیت این عشق که با جاذبهاش میکشد سوی حرم
هرگز عجیب نیست ببینی که عاشقی طی می کند برای حرم راه دور را پروانه ای که دیده در این بارگاه عشق در نیمه شب
ای ازلیت به تربت تو مُخَمّر وی ابدیّت به طلعت تو مقرّر آیت رحمت ز جلوۀ تو هویدا رایت قدرت در آستین تو مُضمَر جودت
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید» حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید به حکم «وَاعتَصِموا» مو به مو ببافیدش بهروی شانه پراکندهاش
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست گاه گاهی اگر پریشانیم روبرو صخرهای اگر باشد یک به یک موجهای طوفانیم دین ما دین آب و
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست ما دست دادهایم به هم، چشممان به اوج… ما را به سمت دست خدا
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست لات و عزی با نقاب دین به میدان آمدند بتشکنها خوب
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست حقیقتی که همه انبیا از آن گفتند به امت خود
حرف بی صوت اندرین عالم بدیم/از رسالت مصرع موزون شدیم از رسالت در جهان تکوین ما/از رسالت دین ما آیین ما از رسالت صد هزار
خیرخواه توام از نور سخن میگویم از هراسِ شب دیجور سخن میگویم شب دیجور، شب دلهره و کابوس است چقدر آه که در سینۀ ما