دکتر رفیعی

مقدمه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
الحمدلله الذی جعل الحمد مفتاح لذکره و سبب المزید من فضله و دلیلاً علی آلائه و عظمته.
ثم الصلات و السلام علی حبیبه و خیرته و حافظ وحیه و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین.
و لعنة الله علی اعدائه اجمعین.
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً.
شب عاشورای حسینی
فرا رسیدن ایام سوگواری و شهادت حضرت اباعبدالله علیه السلام و فرزندان و یارانش را به پیشگاه عزادار واقعی این ایام بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه، خدمت رهبری عظیم‌الشأنمان و شما برادران و خواهران تسلیت عرض می‌کنم.
شب سختی بوده امشب کربلا، روز سختی بوده فردا کربلا. این بیست و چهار ساعت تقریباً اتفاقاتی افتاده سهمگین، سخت، سنگین، که شاید گاهی در عمر هشتاد ساله یک نفر همه این اتفاقاتی که یک شب و یک روز پیش آمده اتفاق نمی‌افتد.
خود شما ببینید، گاهی توی عمر چند نفر همچین اتفاقاتی پیش نمی‌آید. شما در عرض یک روز پسرت، شش ماهه‌ات، برادرت، برادرانت، برادرزاده‌هایت از دست بروند، خاندانت به اسارت بروند، خیمه‌هایت را آتش بزنند، آب به روی بچه‌هایت ببندند.
آقایان عزیز، برادران خواهران، امشب و فردا طوفان حوادث، طوفان وقایع، سونامی مصیبت است. یک چیزی می‌گوییم، یک چیزی می‌شنویم، شما فکر کنید در عرض چند ساعت یک شخصیتی مثل امام حسین این همه مصیبت ببیند؛ از شش ماهه، از جوان، از برادر، برادرزاده، آن وضع زن و بچه‌اش، آن خیمه‌هایی که در محاصره دشمن، خیلی سنگین است.
شادی و آرامش حسینی؛ تفاوت شادی حق و باطل
اما یک چیزی توی این سنگینی خودنمایی می‌کند، یک مطلبی توی این طوفان مصائب خیلی بروز دارد. خواهش می‌کنم دقت کنید چون کاربردی است، به درد امروز جامعه ما می‌خورد.
و آن آرامش امام حسین، نشاط و شادابی امام حسین و اصحابش است. این خیلی مهم است. ما گاهی با یک هزارم این مصائب خودمان را می‌بازیم. یک بچه مریض می‌شود، خودمان را می‌بازیم. یک داغ کوچکی می‌بینیم. اما کسی با این طوفان حوادث و مصائب، این قدر آرام باشد، با نشاط باشد، شاداب باشد.
همین موضوع سخنرانی امشب من است. اجازه بدهید یک جمله از قول آقازاده‌شان امام سجاد (ع) بگویم در همین رابطه و یک جمله از زبان دشمن بگویم. کسی که آمده امام را به شهادت برساند، اما امام سجاد (ع) ببینید چطور در سه چهار کلمه پدرش و اصحابش را توصیف می‌کند: می‌فرماید پدرم و بعضی از اصحابش «تُشرِقُ ألوانُهُم وتَهدَأُ جَوارِحُهُم و تَسکُنُ نُفوسُهُم.»
سه تا کلمه است: چهره‌هایشان نورانی بود، جوارحشان آرام بود. دیدیم ما یک وقت مصیبت می‌گیریم دستمان، پامان، اعضایمان دچار تزلزل و اضطراب می‌شود. جوارحشان آرام بود و قلوب و نفوسشان ساکن سکینه و وقار داشت. «تُشرِقُ ألوانُهُم وتَهدَأُ جَوارِحُهُم و تَسکُنُ نُفوسُهُم.»
چرا؟ من امشب می‌خواهم این چرایی را به شما بگویم. چرا این اتفاق می‌افتد؟ چکار باید کرد که آدم در حوادث آرامش داشته باشد، نشاط و شادابی داشته باشد؟ تَسکُنُ نُفوسُهُم.
این یک قرآن است، از قرآن: «هو الذی أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین». خداست که سکینه و آرامش در قلب‌ها قرار می‌دهد. این کلام امام سجاد (ع) است.
یک جمله از دشمن بگویم که ظاهراً این آقا می‌خواسته برود توی قتلگاه امام را به شهادت برساند، بعد منصرف می‌شود. می‌گوید برگشتم، هلال بن نافع می‌گوید من آمدم به قصد قتل حسین (ع) توی قتلگاه، فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً. عبارت را دقت کنید به خدا قسم ندیدم، مکثور با سه سه نقطه است، شاید کنایه است.
منظور از کسی که کثرت مصائب و بلایا به او رو آورده، کسی که در اوج این همه مصیبت دیگر اباعبدالله (ع) در قتلگاه همه کسانش را از دست داده، دور تا دورش محاصره است. ندیده بودم مصیبت دیده‌ای را که تمام فرزندان و اصحابش و اهل بیتش دچار این مصیبت شهادت شده‌اند، اما قلبشان اینقدر آرام باشد، استوار باشد.
«أَرْبَطَ جَأْشاً» اربط با ط دسته دار تو قرآن هم داریم راجع به اصحاب کهف می‌گوید: «وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا»؛ ما خدا به جوان‌های اصحاب کهف یک استواری دادیم توی قلبشان، «ربطنا» قلبشان را محکم کردیم، البته بی حساب و کتاب نیست «إِذْ قَامُوا» برخاستند. «فَقَالُوا» گفتند.
این حرف دشمن است. بعد می‌گوید من وقتی نورانیت و آرامش اباعبدالله (ع) را دیدم، از کشتنش منصرف شدم. از قتلگاه آمدم بیرون. این آرامش، این نشاط تو اوج مصیبت. امام سجاد (ع) می‌فرماید پدرم و اصحابش آرام بودند، «تسکن نفوسهم.» این آقا می‌گوید قلب اباعبدالله (ع) وجود اباعبدالله (ع) آرام و استوار و محکم بود.
یک جمله‌ای را ابن ابی الحدید نقل کرده جالب است. ابن ابی الحدید قرن هفتم بوده، نهج البلاغه را شرح کرده. می‌گوید وقتی این حادثه کربلا تمام شد و اینها را به هر حال آوردند کوفه، سرها را بالای نیزه کردند و این لشکر که هزار تا دو هزار تا، سه هزار تا رفته بودند برگشتند، یک آقایی آنجا بود رو کرد به این فرماندهان گفت: این همه آدم برای این تعداد، هشتاد تا، نود تا، هفتاد تا؟ آمار همینطوری است دیگر، بین هفتاد تا صد و خرده‌ای.
گفتند: این همه آدم برده بودید برای همین‌ها؟ آن آقا، ابن ابی الحدید می‌گوید این جواب را داد: گفت آقا، تو نبودی. اینها دو تا ویژگی داشتند: یک، نمی‌ترسیدند؛ دو، عاشق مرگ بودند. آقا کسی که نترسد، عاشق شهادت باشد، کاریش می‌شود کرد؟ چی دارید می‌گویید به من؟ می‌گویید چرا چند هزار آدم رفتند برای کشتن هفتاد و چند نفر؟ بابا اینها خوف توی دلشان نبود، عاشق مرگ بودند.
آقایان حبیب امشب مزاح می‌کرد، شوخی می‌کرد بهش می‌گفتند حبیب بن مظاهر آخه امشب؟ می‌گفت: بله، «موضع السُرور.» امشب جای شادی است. این نشاط، این شادابی که ابن ابی الحدید بعد می‌گوید که سید أهل الإِباء، آقای بزرگان و جوانمردان امام حسینه، «الذی عَلَّمَ الناسَ الحمیة و الموت تحتَ ظِلال السّیوف،» به دنیا یاد داد دفاع از حق را و نترسیدن از مرگ را.
آقایان این بحث خیلی مهم است. آرامش امام حسین، شادابی و نشاطی که امشب و فردا در اصحاب دیده می‌شود و من امشب می‌خواهم این عواملی که موجب این آرامش می‌شود را برای شما بگم که ما هم بتوانیم درس بگیریم. دیگر کربلا محل درس، محل پیام گرفتنه.
البته ما اگر انقلاب را ندیده بودیم، جوانان ما را ندیده بودیم، شاید یک قدری برایمان باور این‌ها سخت بود. در عملیات شب، حنا به دست و پا می‌ذاشتند، فیلم‌هایش هست، تصویرهایش هست، با هم مزاح می‌کردند. ما شهید حججی را با آرامش توی دست خبیث داعشی دیدیم، تصویرش را ما دیدیم، شنیدیم خواندیم چه آرامشی توی رزمندگان شب‌های عملیات بود.
من امروز این کتاب «پایی که جا ماند» را نگاه می‌کردم. خب رهبر عظیم‌الشأنمان یک تقریظ چهار پنج خطی قشنگی زدند به این کتاب و نوشتند: «ندیدیم، نشنیدیم کسی وضعیت اردوگاه‌های عراق و آن مقاومت آزادگان را منعکس کرده باشد مثل این کتاب.» سال ۹۱ زدند. بعد نوشتند این کتاب دو چیز را به ارمغان می‌آورد: یکی تحسین و عزت، یکی خشم و نفرت.
تحسین و عزت این آزادگان توی اردوگاه‌ها با این سختی‌ها تحمل کردن، و خشم و نفرت از آن کسانی که تحمل نماز این‌ها، تحمل دعای این‌ها، تحمل در واقع آرامش این‌ها را نداشتند. نویسنده توی آن کتاب می‌گوید یک وقتی عکس امام را آوردند وسط میدان توی اردوگاهی، ماها را هم ردیف کردند، عذرخواهی می‌کنم، گفتند مسابقه دارت، عکس امام را سیبل قرار دادند، گفتند مسابقه بزنید.
احدی حاضر نشد، در حالی که با باتوم و چوب ایستاده بودند. حتی ایشان آنجا می‌گوید عزیزان و افرادی که حالا خیلی انقلابی هم نبودند، با ما خطشان متفاوت بود بالاخره بین آزادگان هم تفاوت منظر وجود داشت، حتی آن‌ها حاضر نشدند. و می‌گوید بعد از آنی که آن‌ها دیدند موفق نشدند این کار را انجام بدهند، با باتوم افتادند به جان ما، آنقدر ما را زدند و این‌ها حاضر نشدند به تصویر امام یک جسارتی بشود.
حالا ابی عبدالله (ع) امام معصومه، چرا دورش نگردند؟ نگویند «دونَ حُسَین مُهْجَتی وَدَارِی،» چرا نگویند آقا حاضریم امشب، بعضی‌ها گفتند بارها کشته شویم زنده شویم و از شما دفاع کنیم.
من پنج نکته را می‌خواهم امشب عرض کنم. این‌ها عواملی است که موجب این آرامش می‌شود. گام به گام می‌گویم: مهارت آرامش در حوادث چگونه حاصل می‌شود؟ چطور می‌شود انسان حادثه ببیند اما خودش را نبازد؟ چگونه می‌شود انسان سختی بکشد اما مثل اصحاب امام حسین (ع) امشب نشاطش حفظ شود؟
خواهشی می‌کنم این پنج نکته کلیدی را گام به گام با من بیایید جلو که انشاءالله درس بگیریم و ما هم تو زندگیمان بالاخره همه شمایی که اینجا نشستید کم و بیش توی زندگیتان مشکلاتی هست، سختی‌هایی هست. ما از اول انقلاب خودمان چقدر مشکلات و سختی داشتیم، مصیبت داشتیم، هشت شهریور داشتیم، هفت تیر داشتیم، شهادت این عزیزانمان اخیراً داشتیم، کرونا داشتیم، سیل داشتیم، زلزله داشتیم، حوادث متعدد دیدیم.
چگونه می‌شود انسان توی این دنیایی که دارالبلا است، این آرامش را حفظ کند؟ من می‌خواهم امشب از مکتب امام حسین (ع) این را امشب برای شما عرض کنم با این نکات پنجگانه‌ای که می‌گویم.
منتها قبلش یک نکته بگویم شاید توی ذهن شما بیاید که ما که می‌خوانیم روز عاشورا و بعدش دشمن خوشحال بود و «هَذا یَومٌ فَرِحَت بِه آلُ زیاد وَ آلُ مروان.» پس آن چیه؟ عزیزان من ما دو جور شادی داریم؛ شادی حق و شادی باطل.
کسی که با گناه شاد است که این شادی نیست. کسی که با حقه شاد می‌شود، کلاه سر کسی می‌گذارد، با سقوط دیگران شادی می‌کند، این شادی نیست. «لا تَفرَحَنَّ بِسَقْطَةِ غَیرِكَ»؛ از به زمین خوردن دیگران شاد مشو «إیّاكَ و الابتِهاجَ بالذنبِ».
جوان‌های عزیز این را برای شما می‌گویم، کم این بحث به آن پرداخته شده. مرز شادی حق و باطل را باید بشناسیم. قرآن می‌فرماید سوره غافر آیه هفتاد و پنج: «تَفرَحُونَ فِی ٱلأَرضِ بِغَیرِ ٱلحَقِّ وَبِمَا کُنتُم تَمرَحُونَ.»
بعضی‌ها شادی‌شان به غیرالحق است. ممکن است با یک سفره شرابی، با یک رابطه نادرستی، با شرکت در یک مجلس غنا و حرامی، یک شادی زودهنگام پیدا کنند اما تهش افسردگی است. این را دقت بفرمایید.
لذا خدا توی قرآن می‌فرماید این جور شادی‌ها را خدا دوست ندارد: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الفَرِحین.» ما وقتی می‌گوییم شادی، شادی و فرحی را می‌گوییم که ریشه عقلی و منطقی و دینی داشته باشد. نه‌اینکه فکر کنید این شادی توی دین نیست. نه. حالا من دیگر فرصت نیست بخوانم، می‌گویم خودتان پیدا کنید روایتش را: «النَّشاطُ فی عَشرِ أَشیاء.»َ روایت دارید چند چیز توی زندگی شادابی می‌آورد؟
«المَشی» پیاده‌روی، «الرُّکوب» اسب‌سواری، «وَالاِرتِماسِ فِی الماءِ» فرو رفتن در آب، «النَّظَرُ إِلى الخُضرَةِ،» «مُلازَمَةُ الصَّدیقِ»؛ این‌ها توی روایات ما آمده. اینطور نیست که ما متأسفانه امروز بعضی‌ها شادی باطل را حرام را با شادی حلال و مشروع خلط می‌کنند.
این است که یکی سقوط کند شما شاداب بشوید. شادابی نیست. اینی که امام حسین کشته بشود شما شادابی کنی، «فَرِحَت آلُ زیاد» این شادابی نیست. این لغو، لهو، بیهودگی است.
پنج عامل آرامش و شادابی حسینی در بلاها
برادران عزیز، خواهران گرامی، امشب امام حسین (ع) آرام بود، فردا آرام بود، بشاش بود. زینب کبری (س) توی مجلس دشمن آرام بود. رجزهای اصحاب را نگاه کنید. بچه سیزده ساله از رجزش آرامش می‌بارد. عباس (ع) را با دست مقطوع فردا ببینید، آرامش و نشاط از رجزی که با خون دستش همراه شده می‌بارد.
چطور می‌شود ما توی تاریخ خیلی نمونه‌ها داریم که قبر طرف را کندند، چوبه دارش را گذاشتند همانجا، مثل حجر بن عدی، مثل میثم تمار، آرام آرام بودند، دو رکعت نماز خواندند و شهید شدند. از کجا این آرامش پیدا می‌شود؟
میدانید این نیاز امروز جامعه است. ما امروز توی جامعه مبتلا هستیم گاهی به برخی اضطراب‌ها. خیلی عزیزان گاهی پیش ما می‌آیند، نامه می‌نویسند مثلاً داغ جوان دیده‌اند، مبتلا به یک بیماری همسر شده‌اند، فقدان توی زندگیشان پیش آمده. من امشب این راهکارها را دارم می‌دهم برای همهمان که اگر توی زندگیمان اتفاقاتی پیش آمد، با تکیه بر حادثه کربلا که اوج آرامش توش، امشب و فردا ما بتوانیم انشاءالله این آرامش را در زندگیمان ایجاد کنیم.
چگونه؟
۱. باور به خدا و صفات الهی
یک، باور به خدا و صفات خدا. او علیم است، او حکیم است، او می‌بیند. «یا سَرور العارِفین» سرور قلب های با معرفت. وقتی انسان اعتقاد داشت به خدا، «الَّذینَ آمَنوا وَ لَم یَلبَسوا ایمانهُم بِظُلمٍ أولئکَ لَهُمُ الأَمن»ُ؛ آرام آرام.
لذا شما ملاحظه بفرمایید حاکم مکه اماننامه فرستاد برای امام حسین (ع) که مثلاً جان آقا را حفظ کند در مکه. عمرو بن سعید آقا بهش پاسخ داد فرمود: «دعوت الأَمانُ وَ البِرُّ صِلَةٌ.» آقا خیلی ممنون. ما را دعوت کردی به امنیت و بر و صله و رسیدگی و جواب من حسین (ع) این است: «وَ خَیرُ أَمَانٍ أَمَانُ الله»ِ. همه امان، امان خدا.
من توی شهادت شهید رئیسی هم رو همین منبر این را گفتم. حادثه تلخ است، ولی وقتی باور به خدا باشد آرامش می‌آورد. این نخستین راه حل. چرا به ما گفتند وقتی خیلی کار می‌پیچد، دو رکعت نماز بخوان.
چرا به ما گفتند وقتی خیلی کار می‌پیچید دو رکعت نماز بخوان. علی ابن موسی‌الرضا فرمود، فرمود: اذا حزنک امر شدید. وقتی یک گرفتاری محکمی برایت پیش می‌آید سختی پیش می‌آید فصلّ رکعتین فرمودند: بلند شو دو رکعت نماز بخوان. رکعت اول حمد و آیت الکرسی، رکعت دوم حمد و انا انزلناه فی لیلة القدر. بعد فرمود خذ المصحف. قرآن را بگیر بگذار روی سرت. بگو ده مرتبه همین که در شب‌های احیا می‌گوییم نام ائمه را صدا می‌زنیم تا امام زمانت که حالا آن زمان امام زمان امام حاضر در صحنه امام هشتم بوده بگو به علی بفاطمة بالحسن بالحسین تمام این‌ها را واسطه کن بعد قرآن را ببند حاجتت را از خدا بخواه، فرمود از جایت بلند نمی‌شوی مگر اینکه خدا به تو نظر لطف می‌کند به همین سادگی.
جوان‌های عزیز، عزیزانی که این تصاویر را بعداً می‌بینید، نماز آرامش می‌آورد. «اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلوعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً وَ اِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنوعاً اِلَّا المُصَلّینَ.» نماز من و شما برای خدا سودی ندارد. انقدر خدا را تسبیح می‌کنند «یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرض.»ِ مگر ما برای آفتاب سودی داریم، همه مردم خانه‌هایشان را پشت به آفتاب بسازند، مگر ما برای دریا سودی داریم همه ی مردم با دریا قهر کنند؟
ما نیاز داریم. فرمود انسان هلوع منوع (به‌هم‌ریخته) است. جزوعه خودش را گم می‌کند، توی یک مصیبت داد و فریاد می‌کند، «اِلَّا المُصَلّین،»َ مگر نمازگزار.
چرا امشب ارباب بیکفن ما مهلت گرفت برای نماز؟ ضحاك بن عبدالله مشرقی می‌گوید سحر دیدم آقا، آقا توی این صحرا با صدای بلند دارد آیه می‌خواند: «وَ لا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِاَنفُسِهِم.» چرا فکر کردید آقا این کار انجام نشود، دشمن منصرف شود؟ نه. فرمود عباس جان، به این‌ها بگو حسین (ع) نماز را دوست دارد، حسین (ع) استغفار و دعا و ذکر خدا و قرآن را دوست دارد. این راهکار اول آرامش.
۲. توجه به مرگ و قیامت
دوم توجه به مرگ و قیامت. آقایان مرگ را جدی بگیرید، خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ. این خطبه‌ای است که امام حسین شب هشتم ذی‌الحجه وقتی می‌خواست از مکه خارج شود، خوانده.
آن شبی که همه دارند می‌آیند مکه ولی امام دارد با زن و بچه خارج می‌شود. این خطبه را امام حسین آن شب خوانده. خواهش می‌کنم دقت کنید. شما دیدید خانم‌ها گردنبند می‌اندازند، این گردنبند را از خودشان جدا نمی‌کنند، همیشه هست، بهشان نزدیک است.
فرمود مرگ برای انسان مثل گردنبند به گردن خانم‌های جوان است، کنایه از اینکه نزدیک است، کنایه از اینکه همیشه همراه است. «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاة».ِ فرمود من حسین مثل علاقه یعقوب به یوسف به مرگ علاقه دارم.
فرمود گرگ‌های بیابان می‌خواهند من را بدرند ولی من ترس از مرگ ندارم. اگر انسان یاد مرگ باشد آرامش پیدا می‌کند. خود به خود باعث می‌شود یاد قیامت انسان را با نشاط کند، غفلت را ببرد. خیلی از این خلافکاری‌ها که صورت می‌گیرد از ضعف باور به مرگ، از ضعف باور به قیامت است.
این دومین عامل است. امام حسین خواست حالیشان کند، حالیشان نشد. به عمر سعد فرمود: علی تتق الله الذی الیه معادك. از خدا نمی‌ترسی، قیامت را نمی‌بینی؟
برادران، خواهران، جوانان! امیرالمؤمنین بعد از هر نماز عشاء رو می‌کرد به مردم می‌فرمود تجهزوا رحمکم الله. آن‌هایی که دنبال طعمه دنیایید بدانید.
امام صادق فرمود، سلمان می‌فرمود: من از بعضی چیزها تعجب می‌کنم. یکی از کسانی که دنبال دنیا می‌دود مرگ هم دنبال او می‌دود. طالب الدنیا و الموت یتبعه.
مرغه دنبال کرم می‌دوید، دنبال یک حشره‌ای که او را بخورد، حواسش به آن بود، آکل بود، می‌خواست او را بخورد، حواسش نبود که یک گربه پشت سرش است. تا آمد آن کرم را بگیرد، گربه آمد هر دوشان را گرفت. مثل مرگ این است.
آن‌هایی که آکل ریاست‌اند، آکل قدرت‌اند، آکل مقام‌اند، آکل دنیا هستند، بدانند:
مرغکی اندر شکار کرم بود،
گربه فرصت یافت او را در ربود.
آکل و ماکول بود و بی‌خبر
در شکار خود ز صیادی دگر
این راهکار دوم. من نمی‌گویم بنشینید یک گوشه و بگویید مرگ مرگا، نه! گاهی شب که می‌خواهیم بخوابیم، تو تشییع جنازه، امیرالمؤمنین فرمود جنازه‌ای را تشییع می‌کنند، نگاه کنید فکر کنید شما آن میت را تو تابوت از خدا خواستید برتان گرداند، الان برتان گردانده، ببینید چیکار می‌کردید.
این راهکار دوم بود.
۳. شناخت دنیا به‌مثابه پلی گذرا
راهکار سومی که این نشاط را می‌آورد توجه به گذرا بودن دنیاست، می‌گذرد. تلک ایام نداولها بین الناس. پیامبر خدا فرمود پیغمبر خدا فرمود اگر مردم می‌دانستند این دنیا آخرش چیست، اگر مردم آن چیزی که من از دنیا می‌دانستم می‌دانستند، آرامش پیدا می‌کردند.
امام حسین، خب شما نگاه کنید یک نامه‌ای آقا ایشان ششم محرم نوشته به بنی هاشم، یک خط هم بیشتر نیست. حتماً همین نامه بعد عاشورا رسیده به دست بنی هاشم. توی تاریخ آمده. یک خط.
تمام جهانبینی اسلامی توی این یک خط: بسم الله الرحمن الرحیم، من حسین بن علی علیه‌السلام. این نامه از حسین است به بنی هاشم. چیه نامه؟ فَکَاَنّ الدّنیا لَم تَکُن وَکَاَنّ الاخِرَةَ لَم تَزَل.
من حسین. فکر می‌کنم الان پنجاه و چند سالمه، الان آخر عمرمه، اصلاً از اول دنیایی برای من نبوده. اگر انسان امیر دنیا باشد، اگر انسان اسیر دنیا نشود، تو حوادث آرامش پیدا می‌کند.
اباذر تو ربذه پسر جوانش را از دست داده بود نشسته کنار قبرش، شروع کرد گریه‌کردن. عیبی ندارد داغدیده … گفت پسرم گریه نمی‌کنم بر مصیبتت، بالاخره از یک دار فانی رفتی به یک دار باقی. دارم گریه می‌کنم آیا توانستی شب اول قبر جواب بدهی، کم نیاوردی؟ چی ازت پرسیدند، دستت پر بود؟
خدای کدامیک از ما تا حالا برای میتمون وقتی گریه می‌کنیم به این فکر گریه می‌کنیم؟ آقا بابام از دنیا رفته، خدا … گریه می‌کنم امشب بتواند جواب بدهد، فشار قبر نداشته باشد، برزخش آرام باشد.
گفت پسرم لا ابکی … من گریه نمی‌کنم بر تو به خاطر مصیبتت، به خاطر این گریه می‌کنم که می‌توانی پاسخگو باشی.
ببینید منظور من ترك تلاش در دنیا نیستا، منظور من استفاده نکردن از حجر و شجر و درخت و بیابان و خانه و ماشین نیست! چیست؟ دنیا از خدا غافل شدن نیست؛
نی قماش و نقده و میزان و زن دنیا که این نعمت‌ها نیست،
آب در کشتی هلاك کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
شما توی دریا اگر آب افتاد زیر کشتی، کشتی راه می‌رود اگر ریخت تو کشتی، کشتی غرق می‌شود. دنیا و آخرت مثلش مثل آب دریا و کشتی است. آب در کشتی هلاك کشتی است. عمر سعد دنیایش را از دست داد. آخرتش را هم از دست داد. هر دو را به دست آورد.
این مهارت سوم بود.
۴. نگاه مثبت و شکرگزاری حتی در اوج گرفتاری
چهارم: نکته مثبت‌نگری. این تو ماها متأسفانه کمه. برجسته می‌کنیم، همش مشکلات رو یأس ایجاد می‌کنیم. آقا این خیلی مهم است، به خدا من هر کجا این جمله را می‌گویم خجالت می‌کشم.
شب عاشورا یک قطره آب تو خیمه‌های ابیعبدالله نیست، زن و بچه دورش جمع شدند، برای همشون به شهادت می‌رسند، این زن و بچه اسیر می‌شوند، فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. یک خطبه خواند، امشب: خدایا شکرت.
یا اباعبدالله! شکر چی را به جا می‌آوری؟ فرمود شکرت … عرض کرد کرت … بر چی؟ اکرم طناب به نبوت؛ یک همچین پیغمبری به ما دادید، ما مسلمان شدیم. التنا القرآن؛ قرآن به ما دادی.
شما را به خدا ببینید چی را دارد امام حسین می‌بیند. من و شما آنجا بودیم، آن شب تشنگی را می‌دیدیم، محاصره را می‌دیدیم ـ من خودم را عرض می‌کنم ـ اسارت را می‌دیدیم، شمشیر و نیزه را می‌دیدیم، امام حسین شب عاشورا نبوت را می‌بیند، قرآن را می‌بیند.
خدایا شکرت، به ما عضو سالم دادی، اعضا دادی، ابزار داد. دارد شکر نعمت به جا می‌آورد. این خیلی نکته مهمی است. شما را به خدا.
آمده بود خدمت امام هادی شکایت کند، خیلی وضع مالیش به هم ریخته بود، خب حقش هم بود، زندان بود، از زندان آزاد شده بود، زن و بچه‌اش گرسنه بودند. با ناراحتی نشست خدمت امام هادی، ابو هاشم جعفری. تا آمد زبان باز کند، آقا اجازه نداد. فرمود: ابو هاشم یک سوال منو جواب بده، شکر نعمت‌هایی را که داری به جا آوردی که آمدی گله کنی؟
رفت تو فکر. شکر چه نعمتی؟ آقا فرمودند: سلامت دین. خوب بود کافر باشی؟ خوب بود ولایت ما را نداشته باشی؟ شکر قناعت. خوب بود حریص باشی مثل فرعون و نمرود؟ این خیلی مهم است.
چهارمین راه آرامش این است که ببینیم این‌هایی که داریم، نعمت‌هایی که داریم، ببینیم پیشرفت‌ها را ببینیم.
۵. صفت رضا بر قضا و قدر الهی
پنجم صفت رضا. صفت رضا تو زیارت امین الله می‌گویی مطمئنن به قدرك، راضیتن به قضائک. انشاءالله خدا قسمتتان کند کربلا.
ضریح امام حسین بالای آن تاج ضریح سوره والفجر نوشته شده. خیلی آن موقع که ضریح را می‌ساختند، فکر شد که چه چیزهایی را روی این ضریح بنویسند. خب چهار تا آیه انتخاب شد برای چهار دور ضریح، روی قسمت‌هاییش بعضی از روایات انتخاب شد، اشعار سید رضی انتخاب شد، حالا تاج ضریح و چی بنویسیم؟ نهایتاً با مشورت زیاد قرار شد سوره فجر را بنویسند که الان نوشته وقت ببینید ملاحظه بفرمایید.
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّة»ً. لذا فرمود سوره فجر سوره حسین است. تو نمازهایتان بخوانید. رئوفی فرائضکم و نوافلکم.
من یک مهارت امشب خواستم در واقع یک راهکار بدم. و چرا در طوفان حوادث هیچ کدام از شما نمی‌توانید بگویید ما مشابهی سراغ داریم برای کربلا که یک شخصیتی در عرض یک روز چند برادر، دو فرزند، برادرزاده خودش، زن و بچه‌اش، این همه مصیبت آمده سرش، اما آرامه.
این آرامش از باور به خدا، از یاد معاد، از فناپذیر بودن دنیا، از نگاه به نعمت‌ها و از صفت رضای الهی پیدا شده. لذا آخرین جمله‌اش امشب این بود: رضا الله. خدایا راضی به قضائک. تو خطبه‌اش فرمود: رضایت خدا برای ما، اهل بیت، رضانا.
روضه و دعا
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
امشب و فردا، ابیعبدالله ملاقات‌های مختلفی با حضرت زینب داشته. من این‌ها را نگاه می‌کردم، توی تاریخ شاید بیش از ده گفتگو امشب و فردا بین ابیعبدالله و خواهرش صورت گرفته. اجازه بدهید یکی دو تاش روضه من باشد با شما.
بعضی‌ها نوشتند امشب امام حسین یک لحظه آمد توی خیمه دید زینب کبری علی اصغر را توی بغل گرفته دارد قدم می‌زند. بچه است، تشنه است. رباب دیگر بریده. هی می‌گوید: ابن اخی، اصبر، غیور باش، آرام باش. امشب، امشب عقیله بنی هاشم در اوج آرامش. این را به شما عرض کنم، آرامش با گریه منافات ندارد. مصیبت سخت است، سنگین است. در اوج آرامش.
وقتی شنید ابی عبدالله علیه‌السلام آن اشعار را خواند: یا دهر اف لک من خلیل، کم لک الشرك و الصیری. عزیزان من، برادران، خواهران، عمه جانت زینب وقتی این اشعار را شنید، آمد جلو. این اشعار معنای مرگ می‌دهد، معنای وداع می‌دهد. آمد جلو گفت: لیت الموت أعدمنی الحیاة. کاش امشب می‌مردم، کاش امشب نبودم. زمین دهان باز می‌کرد این حرف‌ها را از شما نمی‌شنیدم. سه تا کار انجام داد امشب زینب بعد از شنیدن این اشعار. همین روضه من باشد با شما:
یک، لطمت علی وجهها. زد تو صورتش.
دو، گریبان چاك داد.
سه، با صورت روی زمین آمد. عقیله بنی هاشم.
امشب یک صحنه بود امام خواهر را دعوت کرد به آرامش. اصبری.، این یک صحنه بود. امام زنده بود، فقط سخن از مرگ گفتن.
یک صحنه هم عصر یازدهم. وقتی آمد از این قتلگاه برود، یک نگاهی کرد به کشته برادر، یک نگاهی کنار نهر علقمه. «فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیق». مگه چی گفت؟ گفت: حسین جان، فدای لب‌های تشنه‌ات، فدای دل داغدیده‌ات. حسین جان فدای سر از تن جدا شده‌ات. شروع کرد با برادر سخن گفتن. حالا می‌خواهد از کربلا برود، چطور برود؟ چطور جدا شود از مدینه تا مکه، از مکه تا کربلا با هم بودند. چطور خودش را آرام کند؟ از مادرش زهرا یاد گرفته که حضرت زهرا بین در و دیوار پیغمبر را صدا زد. لذا زینب هم رو کرد به مدینه: یا رسول الله، هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ حسین من تویست. و این صید دست و پا زده در خون حسین تویست.
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».
خدایا شب عاشوراست، به آبروی امام حسین قسم‌ات می‌دهم در ظهور آقامان تعجیل بفرما، ما را از یاران و شهدای در رکاب امام زمان قرار بده، عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. در این شب قسمات می‌دهم مظلومان عالم، به ویژه ملت مظلوم غزه را که همین روزها بیش از چهار صد نفر از آنها به خاك و خون کشیده شدند، خدایا به مظلومیت امام حسین این مردم مظلوم را یاری کن، شر صهیونیست‌ها را به خودشان برگردان.
خدایا گذشتگان ما، اموات ما، شهدای ما را در این شب قسمات می‌دهم به آبروی ابا عبدالله، امام عزیز، رهبر عظیم‌الشأنمان، روحشان را از این جلسه بهرهمند بگردان. کشور ما، تمامیت ارضی ما، استقلال و آزادی ما، ناموس ما، ولایت ما در پناه امام زمان، به ویژه رهبر محبوب و مقتدر ما، سلامت و عزت عنایت بفرما.
خدایا بیماران ما را، خیلی به من سفارش کردند، خیلی چشم به این جلسه دارند. خدایا در این شب به آبروی امام حسین لباس عافیت بپوشان. جوانان ما را مؤمن و متدین و اهل دین و اهل نماز قرار بده. به نبی و آله صلوات.

 

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=55386

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب