شعر: گنچ پر بها
مهر تو را به عالم امکان نمی دهم این گنج پُر بهاست، من ارزان نمی دهم گر انتخاب جنت و کویت به من دهند کوی
مهر تو را به عالم امکان نمی دهم این گنج پُر بهاست، من ارزان نمی دهم گر انتخاب جنت و کویت به من دهند کوی
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر
دلم شکسته و مجروح و مبتلای حسین طواف کرد شبی گِرد بلای حسین .. شکفته نرگس و نسرین و سنبلتر، دید ز چشم و جبهه
بادِ صبا درآمد، فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نیسان به فرشِ دیبا آمد نسیمِ سُنبُل با مُشک و با قَرَنفُل آورد نامهٔ گُل، بادِ
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز
تجلی داده ای با هر دعایت روح عرفان را فضیلت داده القابت تجلیگاه انسان را تو را باب الحوائج! کاظم آل عبا خواندم عبا بر
من و ذکر نام تو یا علی که کشانیام به هدایتی مگر از تو چشم عنایتی، برساندم به ولایتی همه تن خلوص و ارادتم، به
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ
نگاه قافلهها سمت ماه و خورشیدست و از کویر عطشناک عشق جوشیدست زلال معرفت از سمت قبله جاری شد درون حِصن حَصیناست هر که نوشیدست
زمین به هلهله افتاد و آسمان رقصید مَلک به عشق تو در عرش ناگهان رقصید تو کعبهای که تو را کعبه در دلش جا داد
َنِيأً هَنِيأً لِيَوْمِ الْغَديرِ وَ يَوْمِ النُّصُوصِ وَ يَوْمِ السُّرورِ خرّم و مبارک باد روز غدير، روز بهروزي و شادماني. وَ يَوْمِ الْکَمَالِ لِدِينِ الأِلهِ
دهید مژده عاشقان که کاخ غم خراب شد به روی شادی و شعف دوباره فتح باب شد به وادی غدیر خم به مصطفی خطاب شد