معادباوری در نهضت امام حسین(علیه‌السلام)

حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی آزادیان (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)

اشاره

معادباوری، از مهم‌ترین اعتقاداتی است که تأثیری عمیق در نگرش انسان به دنیا و حیات فردی و اجتماعی او دارد. این باور، شیوه زیستن انسان را متحوّل می‌سازد و دامنه خواسته‌ها و فعالیت‌های او را به فراتر از عالم مادی گسترش می‌دهد. اخلاقی زیستن، آرامش روانی توأم با امید و نشاط، مسئولیت‌شناسی، فرمان‌پذیری از امام عادل و شهادت‌طلبی، نمونه‌هایی از آثار معادباوری است؛ همچنان‌که دنیاطلبی و دلبستگی به مقام، ثروت و شهوت، مهم‌ترین آفات عدم باور به معاد است. امام حسین(علیه‌السلام) از آغاز قیام تا روز عاشورا، بارها مسئله معادباوری را متذکر شده و بر اهمیت آن تأکید نمودند. این نوشتار، کنکاشی است درباره موضوع معادباوری در نهضت امام حسین(علیه‌السلام).

الفـ معادباوری در قرآن

قرآن کریم به منظور آگاهی‌بخشی و دعوت مؤمنان به معادباوری و دور شدن آنان از دنیازدگی، در موارد متعددی به اهمیت حیات اُخروی و بی‌مقداری حیات دنیوی اشاره کرده است. از جمله، قرآن معتقد است که حیات اُخروی، حیاتی واقعی، ارزشمند، اصیل و پایدار است و در مقابل، حیات دنیوی، حیاتی توأم با لهو و لعب، فریبنده و ناپایدار است:

«وَ مَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»؛
«این زندگی دنیا، جز سرگرمی و بازیچه نیست و زندگی حقیقی، همانا [در] سرای آخرت است؛ ای کاش می‌دانستند!»۱

از منظر قرآن کریم، دنیاطلبی، مهم‌ترین مانع آخرت‌طلبی است:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ»؛
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! شما را چه شده است که چون به شما گفته می‌شود: “در راه خدا بسیج شوید”، کُندی به خرج می‌دهید. آیا به جای آخرت، به زندگی دنیا دل خوش کرده‌اید؟ متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست.»۲

بـ دنیاطلبی، مهم‌ترین عامل انحراف

متأسفانه، پس از رحلت پیامبر اعظم(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جامعه مسلمانان دچار انحراف و گمراهی شد و وضعیت آنان در طول پنجاه سال به گونه‌ای رقم خورد که به لحاظ اعتقادی و فرهنگی دچار نوعی عقب‌گرد و واپس‌گرایی شدند. در نتیجه این عقب‌گرد، در سال ۶۰ هجری، شخصی مانند یزید بن معاویه به خلافت مسلمانان رسید. امام حسین(علیه‌السلام) در منزل بیضه درباره انحراف‌های موجود در جامعه اسلامی، یعنی انحراف در امر حکومت اسلامی و فراموش شدن ارزش‌های دینی می‌فرماید:

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی‌الله‌علیه‌وآله) قَالَ: مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلًّا لِحَرَامِ اللَّهِ نَاکِثًا لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لَا قَوْلٍ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ أَلَا وَ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ وَ تَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَ اللَّهِ وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ»؛
«ای مردم! پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم می‌شکند و با سنت و قانون پیامبر مخالفت می‌ورزد و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و دشمنی در پیش می‌گیرد، اما او در مقابل چنین سلطانی، با عمل و یا گفتار خود اظهار مخالفت نکند، بر خداوند است که این فرد را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل گرداند. ای مردم! آگاه باشید که اینان (بنی‌امیه) اطاعت خدا را ترک نموده و پیروی از شیطان را بر خود فرض کرده‌اند. فساد را ترویج داده و حدود الهی را تعطیل نموده، فئ را که مختص به خاندان پیامبر است، به خود اختصاص داده‌اند. حلال و حرام یا اوامر و نواهی خداوند را تغییر داده‌اند و من به هدایت و رهبری جامعه مسلمانان و قیام علیه این همه فساد و مفسدان که دین جدم را تغییر داده‌اند، از دیگران شایسته‌ترم.»۳

حال، پرسش اصلی این است که جامعه اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ به تعبیر رهبر معظم انقلاب:

«ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین بن علی(علیه‌السلام)، آقازاده اوّل دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علی بن ابی‌طالب(علیه‌السلام)، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت می‌نشست، سرِ بریده‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر، آدم‌هایی به کربلا آمدند [که] او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را به اسارت گرفتند!»۴

مقام معظم رهبری درباره علت این مسئله می‌فرماید:

«دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است: یکی، دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است… دوم، دنبال شهوترانی‌ها رفتن، دنبال هوس‌ها رفتن و در یک جمله دنیاطلبی. به فکر جمع‌آوری ثروت، جمع‌آوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن، این‌ها را اصل دانستن و آرمان‌ها را فراموش کردن. این، درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم.»۵

بنابراین، دوستی دنیا، مهم‌ترین عامل فراموشی آخرت است و دلی که قیامت را فراموش کند، به گناه روی می‌آورد و گناه، موجب جهالت و انحراف از حق می‌گردد. در واقع، بردگی دنیا و بندگی هواهای نفسانی، راه ورود به ملکوت الهی و بندگی خداوند را مسدود می‌کند. به همین جهت، امام حسین(علیه‌السلام) در موارد متعددی درباره حقیقت دنیا و زوال‌پذیری نعمت‌های آن سخن گفته، یادآور می‌شود که برای عالم آخرت و نیل به فوز دائمی آن، باید توشه برداشت. ایشان در روز عاشورا می‌فرماید:

«عِبَادَ اللَّهِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیَا عَلَى حَذَرٍ فَإِنَّ الدُّنْیَا لَوْ بَقِیَتْ عَلَى أَحَدٍ أَوْ بَقِیَ عَلَیْهَا أَحَدٌ لَکَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَحَقَّ بِالْبَقَاءِ وَ أَوْلَى بِالرِّضَى وَ أَرْضَى بِالْقَضَاءِ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الدُّنْیَا لِلْبَلَاءِ وَ خَلَقَ أَهْلَهَا لِلْفَنَاءِ فَجَدِیدُهَا بَالٍ وَ نَعِیمُهَا مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُهَا مُکْفَهِرٌّ وَ الْمَنْزِلُ بُلْغَةٌ وَ الدَّارُ قُلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛
«ای بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک نفر برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایند بود؛ ولی هرگز؛ زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده که تازه‌هایش کهنه، و نعمت‌هایش زایل، و سُرور و شادی‌اش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید؛ دون‌منزلی است و موقت‌خانه‌ای. پس برای آخرت خود توشه‌ای برگیرید و بهترین توشه آخرت، تقوا و ترس از خدا است. تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید.»۶

جـ تأثیر معادباوری در شکل‌گیری نهضت حسینی

باور به معاد، مهم‌ترین عامل جهاد و فداکاری در راه خدا است. البته این باور، زمانی ثمربخش و جهتبخش خواهد بود که همه هستی فرد را فراگرفته، حضوری فعال در قلب و ذهن او داشته باشد. حماسه جاوید عاشورا و سایر حماسه‌هایی که مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در میدان‌های جهاد می‌آفرینند، بازتاب اعتقاد به زندگی جاویدان سرای دیگر است. رزمنده‌ای که منطقش این است:

«قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ»،۷

نه تنها چهره مرگ برایش وحشت‌انگیز نیست، که زیبا و دریچه‌ای است به جهانی بزرگ و ابدی. آنها از مرگ و شهادت در راه خدا هراسی ندارند و با الهام گرفتن از مکتب امام علی(علیه‌السلام) که فرمود:

«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ»،۸

به استقبال مرگ می‌روند.۹

علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه مذکور می‌نویسد: مراد از حُسنیین در این آیه، پیروزی و شکست است. اما دلیل اینکه قرآن پیروزی و شکست را با یک تعبیر (حسنه) به کار برده، این است که از نظر دینی، پیروزی و شکست، هر دو حسنه‌اند. پیروزی، حسنه است؛ چون موجب غنیمت در این دنیا و اجر عظیم در آخرت است. شکست نیز حسنه است؛ چون تحمل شکست و کشته شدن در راه خدا، مورد رضایت خداوند و موجب پاداش ابدی است.۱۰

حضرت سیدالشهداء(علیه‌السلام) نیز با این اعتقاد به کربلا رفت که معتقد بود هر چه خداوند برایش مقدر نموده، پیروزی یا شکست، خیر خواهد بود:

«إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ خَیْرًا مَا أَرَادَ بِنَا قُتِلْنَا أَمْ ظَفَرْنَا»؛
«امیدوارم آنچه خدا برایمان مقدر کرده، خیر باشد، چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.»۱۱

مــا همــان ســربلند دیــروزیم
گـر چـه از داغ لالـه مـیسـوزیم
روز فتح و شکسـت، پیـروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم۱۲

بر اساس همین بینش و درک عمیق از مرگ و حیات اخروی است که یاران امام حسین(علیه‌السلام) در شب عاشورا ضمن اعلام حمایت قاطعانه از ایشان، شوق و اشتیاق خود به شهادت در راه خدا را چنین بیان کردند:

مسلم بن عوسجه خطاب به امام عرض کرد:

«وَ اللَّهِ لَا أَفَارِقُکَ حَتَّى أَطْعَنَ بِرُمْحِی فِی صُدُورِ أَعْدَائِکَ وَ أَضْرِبُهُمْ بِسَیْفِی مَا بَقِیَ فِی یَدِی وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ بِیَدِی سِلَاحٌ أَضْرِبُهُمْ بِالْحِجَارَةِ حَتَّى أَمُوتَ مَعَکَ»؛
«به خدا سوگند! من از تو جدا نمی‌گردم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست من است، با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم، با سنگ و کلوخ به جنگشان میروم تا جان به جان‌آفرین تسلیم کنم.»

سعد بن عبدالله گفت:

«وَ اللَّهِ لَا نَتْرُکُ نُصْرَتَکَ حَتَّى نَعْلَمَ أَنَّا قَدْ أَدَّیْنَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّ نَبِیِّهِ فِیکَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّی أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْیَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُذْرَى وَ یُفْعَلُ بِی ذَلِکَ سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُکَ حَتَّى أَلْقَى الْحَتْفَ دُونَکَ وَ کَیْفَ لَا أَفْعَلُ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا هِیَ مَوْتَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِیَ الْکَرَامَةُ الدَّائِمَةُ»؛
«به خدا سوگند! ما دست از یاری تو بر نمی‌داریم تا در پیشگاه خداوند ثابت کنیم که حق پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را درباره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می‌شوم و بدنم را آتش زده، خاکسترم را زنده می‌کنند، باز هم هرگز از یاری تو دست بر نمی‌دارم و پس از هر باز زنده شدن، به یاریات می‌شتابم؛ در صورتی که می‌دانم این مرگ، یک بار بیش نیست و پس از آن، نعمت بی‌پایان است.»

وقتی حضرت سیدالشهداء(علیه‌السلام) به اصحاب و نزدیکانش فرمود:

«یَا قَوْمِ إِنِّی غَدًا أُقْتَلُ وَ کُلُّکُمْ مَعِی تُقْتَلُونَ وَ لَا یَبْقَى مِنْکُمْ أَحَدٌ»،
«ای قوم! من فردا کشته خواهم شد و هر یک از شما که با من باشد، کشته خواهد شد و احدی از شما باقی نخواهد ماند»،

جناب قاسم بن حسن(علیه‌السلام) عرض کرد:

«عَمَّاهُ أَنَا أُقْتَلُ؟»
«عمو جان! من هم کشته خواهم شد؟»

حضرت فرمود:

«یَا بُنَیَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟»
«ای پسرم! مرگ نزد تو چگونه است؟»

عرض کرد:

«أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»
«از عسل شیرین‌تر.»

امام حسین(علیه‌السلام) فرمود:

«بَلَى أَنْتَ تُقْتَلُ»؛
«بله، شما هم شهید خواهی شد.»۱۳

تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
مرگ اگر مرد است آیـد پـیش مـن
او زمن دلقی سـتاند رنـگ رنـگ
من از او جانی بـرم بـیرنـگ و بـو۱۴

آری، مجاهدت مخلصانه در راه خدا، تنها اوصاف کسانی است که دارای مشی آخرت‌طلبی باشند:

«فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»؛
«پس باید کسانی که زندگی دنیا را به آخرت سودا می‌کنند، در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود، به‌زودی پاداشی بزرگ به او خواهیم داد.»۱۵

هـ دعوت از دشمن به معادگرایی

امام حسین(علیه‌السلام) به وسیله یکی از یارانش به نام عمرو بن قرظة انصاری، به عمر سعد پیام داد تا با یکدیگر ملاقات و گفت‌وگو کنند. عمر سعد با این پیشنهاد موافقت کرد و آن حضرت شبانه (از قراین به دست می‌آید که این ملاقات، در شب هشتم یا نهم محرم واقع گردیده است)، با بیست تن از یاران خویش به سوی خیمه‌ای که در وسط دو لشکر برپا شده بود، حرکت نمود و دستور داد یارانش، به جز برادرش عباس و پسرش علی‌اکبر، وارد خیمه نشوند. عمر سعد هم به یارانش که تعدادشان بیست نفر بود، همین دستور را داد و تنها فرزندش حفص و غلام مخصوصش به همراه او وارد خیمه شدند. امام(علیه‌السلام) در این مجلس خطاب به عمر سعد فرمود:

«وَیْلَکَ یَا ابْنَ سَعْدٍ أَمَا تَتَّقِی اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعَادُنَا؟ أَ تُقَاتِلُنِی وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعِی فَإِنَّهُ أَقْرَبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى…»؛
«ای فرزند سعد! آیا می‌خواهی با من جنگ کنی؟ در حالی که مرا می‌شناسی و می‌دانی که پدر من کیست و آیا از خدایی که برگشت تو به سوی او است، نمی‌ترسی؟ آیا نمی‌خواهی با من باشی و دست از اینها (بنی‌امیه) بر داری که این عمل، به خدا نزدیک‌تر است.»

عمر سعد در پاسخ امام عرض کرد: می‌ترسم در این صورت، خانه مرا در کوفه ویران کنند. امام(علیه‌السلام) فرمود: من به هزینه خودم برای تو خانه‌ای می‌سازم. عمر سعد گفت: می‌ترسم باغ و نخلستانم را مصادره کنند. امام(علیه‌السلام) فرمود: من در حجاز بهتر از این باغ‌ها را که در کوفه داری، به تو می‌دهم. عمر سعد گفت: زن و فرزندم در کوفه هستند. می‌ترسم آنها را به قتل برسانند. امام(علیه‌السلام) چون بهانه‌های او را شنید و از توبه و بازگشت وی مأیوس شد، در حالی که این جمله را می‌گفت، از جای برخاست:

«مَا لَکَ ذَبَحَکَ اللَّهُ عَلَى فِرَاشِکَ عَاجِلًا وَ لَا غَفَرَ لَکَ یَوْمَ حَشْرِکَ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ لَا تَأْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِرَاقِ إِلَّا یَسِیرًا»؛
«چرا این قدر [در اطاعت شیطان پافشاری می‌کنی؟] خدایت هر چه زودتر در میان رختخوابت بکشد و در روز قیامت، از گناهت در نگذرد. به خدا سوگند! امیدوارم که از گندم عراق نصیبت نگردد، مگر به اندازه کم (یعنی عمرت کوتاه باد).»

عمر سعد نیز از روی استهزا گفت: جو عراق، برای من بس است.۱۶

وـ معادباوری و عشق به شهادت

اگرچه بیشتر انسان‌هایی که در این دنیا زندگی می‌کنند، برای زنده ماندن و بهره‌مندی هر چه بیشتر از این دنیا تلاش می‌کنند، اما کسانی که به درجات بالایی از معرفت الله نایل شده‌اند و به مقام حقیقی شهیدان علم دارند، با کمال اشتیاق حاضرند جان خود را فدا کنند تا دین و ارزش‌های الهی پاینده بماند. امیر مؤمنان، علی(علیه‌السلام) احساس خود را درباره شهادت این چنین بیان می‌کند:

«إِنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ بِیَدِهِ لَلْأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَیْرِ طَاعَةِ اللَّهِ»؛
«بهترین نوع مردن، شهادت است. سوگند به کسی که جان پسر ابوطالب در دست او است، تحمل هزار ضربت شمشیر بر من، آسان‌تر است از مردن در بستر.»۱۷

امام حسین(علیه‌السلام) همانند پدر بزرگوارشان، مشتاق شهادت در راه خدا بود:

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِی إِلَى أَسْلَافِی اشْتِیَاقُ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ»؛
«مرگ برای فرزندان آدم، همانند گردنبند بر گردن دختران جوان است و من آرزومند ملاقات نیاکان خود هستم؛ همان طور که یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود.»۱۸

امام(علیه‌السلام) شهادت در راه دین و سنت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمی‌داند:

«إِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَمًا»؛
«من مرگ در راه دین را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز ننگ و خواری نمی‌بینم.»۱۹

کنون که دیده هیچ نبیند به غیر ظلم
باید ز جان گذشت، کزین زندگی چه سود

همچنین می‌فرماید:

«لَیْسَ الْمَوْتُ فِی سَبِیلِ الْعِزِّ إِلَّا حَیَاةً خَالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیَاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلَّا الْمَوْتَ الَّذِی لَا حَیَاةَ مَعَهُ»؛
«مرگ در راه عزت، جز زندگی جاوید، و زندگی با ذلت، جز مرگ بی‌حیات نیست.»۲۰

در صبح عاشورا نیز امام(علیه‌السلام) خطاب به عمر سعد فرمود:

«یَا عُمَرُ أَ تَقْتُلُنِی وَ تَزْعُمُ أَنَّ ابْنَ الزِّبْقَاءِ ابْنَ الزِّبْقَاءِ یَجْعَلُکَ عَلَى الرَّیِّ وَ جُرْجَانَ فَوَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ مِنْهَا بَرْدَ شَرَابٍ أَبَدًا وَ هَذَا عَهْدٌ یَقِینٌ فَافْعَلْ مَا بَدَا لَکَ فَإِنَّکَ لَا تَسُرُّ بَعْدِی فِی الدُّنْیَا وَ لَا فِی الْآخِرَةِ وَ کَأَنِّی بِرَأْسِکَ عَلَى نَیٍّ یُطَافُ بِهِ فِی کُوفَانَ وَ الصِّبْیَانِ یَرْمُونَهُ بِالْحِجَارَةِ»؛
«ای عمر! آیا تو مرا می‌کشی و می‌پنداری آن زنازاده فرزند زنازاده، تو را حاکم سرزمین‌های ری و گرگان خواهد کرد؟ به خدا! هرگز گوارایی آن روز را نخواهی دید. این، عهدی است یقینی. پس، هر چه خواهی مرتکب شو که تو پس از من در دنیا و آخرت شادمان نخواهی بود و گویا سرت را بر نی می‌بینم که در کوفه افراشته‌اند و کودکان آن را سنگ افکنده، آماج خود کرده‌اند.»۲۱

زـ اوج معادباوری در عاشورا

در شب عاشورا وقتی یاران امام(علیه‌السلام) وفاداری خود را تا پای جان به امام اعلام کردند، امام(علیه‌السلام) به آنها فرمود:

«ارْفَعُوا رُءُوسَکُمْ وَ انْظُرُوا إِلَى مَنَازِلِکُمْ فِی الْجَنَّةِ»؛
«سرهایتان را بلند کنید و منزل‌های خود را در بهشت ببینید.»

پس، آنان منزل‌های بهشتی خود را دیدند. از این رو، روز عاشورا هر کسی مشتاقانه به استقبال نیزه‌ها و شمشیرها می‌رفت تا به منزل بهشتی خود برسد.۲۲ مطابق این نقل تاریخی، یاران امام(علیه‌السلام) در این مکاشفه عرفانی، به بالاترین مرز یقین نایل آمدند و بهشت و جایگاه والای خود را در آنجا شهود کردند.

امام(علیه‌السلام) در سخن دیگری در شب عاشورا، تلخ و شیرین دنیا را به خواب تشبیه کرد و فرمود:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیَا حُلْوُهَا وَ مُرُّهَا حُلْمٌ وَ النِّتَبَاهُ فِی الْآخِرَةِ وَ الْفَائِزُ مَنْ فَازَ فِیهَا وَ الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِیهَا»؛
«بدانید که شیرینی و تلخی دنیا، خواب است و “بیداری” در آخرت است. رستگار، کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت، کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید.»۲۳

حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) در مقام تسلیت به خواهر بزرگوارش حضرت زینب(علیهاالسلام) فرمود:

«یَا أُخَیَّةُ… وَ اعْلَمِی أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّمَاءِ لَا یَبْقَوْنَ وَ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ الَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ»؛
«خواهرم! بدان که همه زمینیان می‌میرند و آسمانیان هم نمی‌مانند. هر چیزی، جز ذات پروردگاری که زمین را به قدرتش آفریده، از بین‌رفتنی است. خداوند همگان را دوباره بر می‌انگیزاند و او تنهای یگانه است.»۲۴

مرحوم صدوق(ره) نقل می‌کند که امام حسین(علیه‌السلام) در روز عاشورا خطاب به یاران خود فرمود:

«صَبْرًا یَا بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدَّائِمَةِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قَصْرٍ وَ مَا هُوَ لِعَدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَى سِجْنٍ وَ عَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی‌الله‌علیه‌وآله) أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکَافِرِ وَ الْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جِنَانِهِمْ وَ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَى جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ»؛
«ای بزرگ‌زادگان صبر و شکیبایی کنید که مرگ، چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمت‌های همیشگی آن می‌رساند. چه کسی است که نخواهد از یک زندان، به قصری انتقال یابد و همین مرگ برای دشمنان شما مانند آن است که از کاخی به زندان و شکنجه‌گاه منتقل گردد. پدرم از زبان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برایم نقل نمود که: دنیا برای مؤمن، همانند زندان و برای کافر، همانند بهشت است. مرگ، پلی است که این گروه مؤمنان را به بهشتشان می‌رساند و آن گروه کافر را به جهنمشان. آری، نه دروغ شنیده‌ام و نه دروغ می‌گویم.»۲۵

حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) در خطبه صبح عاشورا زبان به نصیحت و خیرخواهی دشمنان گشود و برای اینکه آنها را از دنیاطلبی نجات دهد، درباره دنیا فرمود:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ الدُّنْیَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ الشَّقِیُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلَا تَغُرَّنَّکُمْ هَذِهِ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا تَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَکَنَ إِلَیْهَا وَ تُخَیِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمَعَ فِیهَا»؛
«سپاس خدایی را که دنیا را آفرید و آن را سرای فناپذیر و رو به زوال قرار داد؛ دنیایی که صاحبانش را از حالی به حالی دگرگون می‌کند. پس خودباخته، آن کسی است که دنیا او را بفریبد و تیره‌بخت و شقاوتمند، کسی است که دنیا او را شگفت‌زده سازد. [ای مردم]! دنیا شما را نفریبد؛ زیرا دنیا امید هر کس را که بر آن تکیه کند، به یأس تبدیل می‌کند و طمع هر کس را که در آن طمع ورزد، بینتیجه می‌گذارد. شما را می‌بینم برای انجام کاری جمع شده‌اید که با آن خدا را خشمگین ساختهاید… شیطان بر شما مسلط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. پس، هلاکت بر شما و بر قصد و هدف شما. همه ما از خدا هستیم و به سوی او باز خواهیم گشت؛

«اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاکُمْ ذِکْرَ اللَّهِ الْعَظِیمِ فَتَبًّا لَکُمْ وَ مَا تُرِیدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».۲۶

اصحاب امام(علیه‌السلام) نیز هر کدام به گونه‌ای بر مسئله معادباوری تأکید داشتند: وقتی عمرو بن خالد ازدی به میدان رفت، در رجز خود گفت:

«یَا نَفْسُ الْیَوْمَ تَلْقَیْنَ رَبَّکِ الرَّحْمَنَ وَ الرُّوحَ وَ الرَّیْحَانَ وَ تَجِدِینَ مَا کُتِبَ لَکِ مِنَ الثَّوَابِ فَلَا تَجْزَعِی فَإِنَّ کُلَّ حَیٍّ مَیِّتٌ»؛
«ای جان! امروز به سوی خدای رحمان و روح و ریحان می‌روی و آنچه را که در لوح تقدیرت از پاداش‌های الهی نوشته شده، در می‌یابی. پس، بیتابی مکن که هر زنده‌ای مردنی است.»۲۷

پس از او، پسرش خالد به میدان رفت و خطاب به خود می‌گفت:

«اصْبِرْ عَلَى الْمَوْتِ فِی سَبِیلِ رِضَا الرَّحْمَنِ یَا أَبَتِ إِلَى الْقُصُورِ الْحِسَانِ قَدْ سَبَقْتَنَا»؛
«در راه رضای خدای رحمان، بر مرگ شکیبا باش. ای پدر! تو به سوی قصرهای نیکو و آراسته شتافتی.»۲۸

سعد بن حنظله، با این رجز پای به میدان گذاشت:

«صَبْرًا عَلَى السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ صَبْرًا عَلَى هَذِهِ الْجِرَاحِ فِی طَلَبِ الْجِنَانِ وَ الْحُورِ الْوِطَاءِ یَا نَفْسُ لِلرَّاحَةِ الدَّائِمَةِ وَ الْخَیْرِ الْجَزِیلِ فَارْغَبِی»؛
«صبر و مقاومت بر شمشیرها و نیزه‌ها. صبر بر این زخم‌ها در راه رسیدن به بهشت و حوریان بهشتی. ای نفس! برای آسایش ابدی و خیر جاودانه تلاش کن و راغب باش.»۲۹

عمرو بن مطاع جعفی نیز به میدان شتافت و در رجز خویش ضمن گوارا دانستن جهاد و مرگ در رکاب حسین(علیه‌السلام)، آن را فوز و رهایی از آتش دوزخ دانست.۳۰

البته در این باره نمونه‌های فراوان دیگری که همه نشان‌دهنده باور یاران امام(علیه‌السلام) به معاد در حادثه عاشورا است، وجود دارد که در این مجال نمی‌گنجد.۳۱

از مجموع مطالب پیش‌گفته به دست آمد که عامل اصلی فراموشی آخرت، دنیاطلبی است. همه کسانی که در صف مخالفان آقا اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) قرار داشتند، به ظاهر مسلمان و اهل قبله بودند، اما دنیاطلبی، متابعت از هواهای نفسانی و عادت به گناه، دل‌هایشان را سخت کرد و ثروت‌های نامشروع و شکم‌های انباشته از لقمه‌های حرام، گوش‌هایشان را ناشنوا ساخت. آنها متأسفانه به گونه‌ای زیستند که نتوانستند حقیقت را بشنوند، بفهمند و از آن پیروی کنند:

«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ».۳۲

حادثه عاشورا، این درس مهم را به همه ما می‌دهد که از افکار، تمایلات و کردارهای خود مراقبت کنیم و نگذاریم دنیاطلبی و خواسته‌های پست حیوانی، ایمان درونیمان را از معادباوری و توجه قلبی به این امر، در همه عرصه‌های زندگی غافل گرداند.


پی‌نوشت‌ها

۱. سوره عنکبوت، آیه ۶۴.
۲. سوره توبه، آیه ۳۸.
۳. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت: دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق، ج ۳، ص ۳۰۱؛ ابن اثیر، عزالدین ابی‌الحسن علی بن ابی‌الکرم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، بیروت: احیاء التراث، ۱۴۰۴ق، ج ۲، ص ۵۵۲؛ الحسینی المرعشی التستری، السید نورالله، احقاق الحق، قم: مکتبة آیت‌الله النجفی، ج ۱۱، ص ۱۰۹.
۴. مختارپور قهرودی، علیرضا، ۷۲ سخن عاشورایی؛ از بیانات حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(مدّ ظلّه العالی)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی (وابسته به مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی)، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش، ص ۱۳.
۵. همان، ص ۱۴-۱۳.
۶. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبة الله الشافعی، تاریخ ابن عساکر، بیروت: مؤسسة المحمودی، ۱۳۸۹ق، ص ۲۱۵.
۷. سوره توبه، آیه ۵۲: «بگو: آیا برای ما جز یکی از این دو نیکی را انتظار می‌برید؟ در حالی که ما انتظار می‌کشیم که خدا از جانب خود یا به دست ما، عذابی به شما برساند. پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم».
۸. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم: انتشارات هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ص ۵۲، خطبه ۵: «سوگند به خدا! انس و علاقه فرزند ابی‌طالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است»!
۹. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش، ج ۱۸، ص ۴۷۹-۴۷۱.
۱۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن الکریم، قم: مؤسسه اسماعیلیان، چاپ پنجم، ۱۴۱۲ق/۱۳۷۱ش، ج ۹، ذیل آیه شریفه.
۱۱. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۴ق، ج ۱، ص ۵۹۷.
۱۲. شعر «یاد»، از جواد محدثی.
۱۳. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، قم: مکتبه بصیرتی، ۱۴۰۵ق، ص ۲۳۰.
۱۴. مولوی، محمد جلال‌الدین، دیوان شمس تبریزی (غزلیات)، غزل شماره ۱۳۲۱.
۱۵. سوره نساء، آیه ۷۴.
۱۶. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، قم: انتشارات العلامه، ج ۴، ص ۵۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، تهران: مکتبة الاسلامیه، ۱۳۹۳ش، ج ۴۵، ص ۳۰۰، ح ۱.
۱۷. نهج البلاغه، پیشین، خطبه ۱۲۲.
۱۸. حلی، نجم‌الدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله بن نما، مثیر الاحزان، قم: مؤسسة الامام المهدی، ۱۴۰۷ق، ص ۴۱؛ سید بن طاووس، اللهوف، انتشارات جهان، ص ۲۱.
۱۹. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۸.
۲۰. مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۹ق، ج ۱۱، ص ۱۰۱.
۲۱. خوارزمی، ابوالموید موفق بن احمد مکی، مقتل الحسین(علیه‌السلام)، قم: انتشارات مفید، ج ۲، ص ۵؛ تاریخ ابن عساکر (ترجمه الامام الحسین(علیه‌السلام))، پیشین، ص ۲۱۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، چاپ دوم، ج ۴۵، ص ۸.
۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۲۹۸، ح ۳.
۲۳. همان، ج ۱۱، ص ۱۴۹.
۲۴. طبری، تاریخ الطبری، پیشین، ج ۳، ص ۳۱۱؛ شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، الارشاد، قم: کتابفروشی بصیرتی، ص ۲۳۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۱.
۲۵. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، معانی الاخبار، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۱ش، ص ۲۸۸.
۲۶. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۰؛ خوارزمی، مقتل الحسین(علیه‌السلام)، پیشین، ج ۱، ص ۲۵۲.
۲۷. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۱.
۲۸. همان.
۲۹. همان.
۳۰. همان، ص ۱۰۲.
۳۱. رک: محدثی، جواد، پیام‌های عاشورا، قم: زمزم هدایت، چاپ هفتم، ۱۳۸۵ش، ص ۳۱-۳۱.
۳۲. سوره بقره، آیه ۱۷۱.

 

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=45559

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب