عصر امام صادق – علیه السلام – یکی از دورانهای پرشکوه و طلایی در تاریخ تشیع است. در این عصر، تشیع گسترش چشمگیری نمود و بر تعدد شیعیان افزوده گشت و در اثر آزادی نسبی روابط شیعیان با امام صادق – علیه السلام – آن حضرت توانست فقه و کلام شیعه را توسعه دهد و اصول و مبانی آن را روشن کند. نقش آن حضرت در معرفی مبانی شیعه به حدی بود که مذهب شیعه به نام آن جناب و «مذهب جعفری» شهرت یافت.
بعد از رحلت رسول اکرم – صلی الله علیه و آله – دیگران در جایگاه آن حضرت نشستند و علی – علیه السلام – در حاشیه ماند. با این حال تعداد زیادی از بزرگان صحابه تنها آن جناب را امام برحق می دانستند؛ حذیفه بن یمان می گفت:
«هر کس که طالب دیدار امیرالمؤمنین برحق است، علی راملاقات نماید.»[1] عبدالله بن مسعود می گفت: «در قرآن خلفا چهارتن هستند: آدم، هارون، داوود و علی – علیهم السلام- »[2] این بزرگان کاملا با امام شان در ارتباط بودند ولی تشکل جداگانه ای از سایر مسلمانان نداشتند. اما بعد از قتل عثمان و آغاز خلافت علی – علیه السلام – همان طور که طرفداران بنی امیه شکل حزبی به خود گرفتند و عثمانیان نامیده شدند، شیعیان نیز صف خویش را از دیگران جدا نمودند و آزادانه تشیع خود را اعلام کردند. ولی این وضع دیری نپایید و با حاکمیت بنی امیه، شیعه گری جرمی سنگین به شمار آمد؛ معاویه طی بخشنامه ای به عمال و فرماندارانش در سراسر کشور نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصی از دوستداران علی و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقرری او را قطع نمایید.»[3] و با وجود حکمرانی سفاکانی چون: زیاد، ابن زیاد و حجاج بن یوسف، ارتباط شیعیان با رهبرانشان به نهایت درجه کاهش یافته بود. لذا اخباری بدین مضمون به چشم می خورد که بعد از شهادت امام حسین – علیه السلام – تنها چهار تن در کنار امام سجاد – علیه السلام – ماندند.[4] و شخصی چون سعید بن جبیر به جرم رابطه داشتن با امام زین العابدین – علیه السلام – بالای دار می رود.[5] تا این که با پایان یافتن قرن اول هجری و شروع دعوت عباسیان و قیامهای طالبیان، وضع عوض می شود و توجه بنی امیه به جای دیگر معطوف می گردد و شیعیان نفس راحتی می کشند و توان این را می یابندکه با امامان شان رابطه برقرار نمایند که این مطلب درعصر امام صادق – علیه السلام – به اوج خود رسید.
رابطه شیعیان با امام صادق – علیه السلام –
ارتباط شیعیان و مسلمانان را با امام صادق – علیه السلام – ، می توان به دو نوع کلی تقسیم کرد:
الف رابطه استاد و شاگردی
عده ای از بزرگان شیعه چون هشام بن حکم، محمد بن مسلم، ابان بنتغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضل بن عمر، جابر بن حیان و… از شاگردان و تربیت شدگان محضر آن حضرت بودند که تعداد شاگردان ایشان را عده ای از محققان و دانشمندان شیعه چهار هزار تن دانسته اند و تنها از جواب سوالهایی که از آن حضرت می شد، چهار صد رساله نگارش یافته است.[6] بعضی از شاگردان امام صادق – علیه السلام – دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند، به عنوان نمونه هشام بن حکم سی و یک جلد کتاب نوشته[7] و جابر بن حیان نیز بیش از دویست جلد کتاب در زمینه های گوناگون به خصوص رشته های علوم عقلی، طبیعی، فیزیک و شیمی تصنیف کرده بود.[8] ابان بن تغلب در مسجدالنبی جلسه درس داشت و آن گاه که وارد مسجد می شد ستونی را که پیامبر – صلی الله علیه و آله – تکیه می داد، برای او خالی می کردند.[9]
وسعت دانشگاه جعفری
شاگردان امام صادق – علیه السلام – منحصر به شیعیان نبودند، بلکه پیروان سنت و جماعت نیز از مکتب آن حضرت برخوردار می شدند؛ پیشوایان چهارگانه اهل سنت بلاواسطه یا با واسطه شاگرد امام صادق – علیه السلام – بودند. ابوحنیفه در راس این پیشوایان قرار دارد که به گفته خودش، دو سال شاگرد امام بوده و اساس علم و دانشش از این دوسال است.[10] شاگردان امام از نقاط مختلف همچون: کوفه، بصره، واسط، حجاز و سایر مناطق و نیز از قبایل گوناگون مانند: بنی اسد، مخارق، طی، سلیم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنی ضبه، قریش به ویژه بنی حارث بن عبدالمطلب و بنی الحسن بودند که به مکتب آن حضرت پیوستند.[11] به گفته ابن حجر عسقلانی، فقها و محدثانی همچون: شعبه، سفیان ثوری، سفیان بن عینیه، مالک، ابن جریح، ابوحنیفه، پسر وی موسی، وهیب بن خالد، قطان، ابوعاصم و گروه انبوه دیگری از آن حضرت حدیث نقل کرده اند.[12] امام صادق – علیه السلام – هر یک از شاگردان خود را در رشتهای که با ذوق وقریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم می نمود و در نتیجه هر کدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم مانند: حدیث، تفسیر و علم کلام تخصص پیدا می کردند.
کوفه یکی از مهمترین کانون های تجمع شاگردان امام صادق – علیه السلام – بود؛ حسن بن علی بن زیاد وشاء که از شاگردان امام رضا – علیه السلام – بوده، نقل کرده که در مسجد کوفه نهصد نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفر بن محمد – علیه السلام – حدیث نقل می کردند.[13]
ب – رابطه عادی
کلیه شیعیانی که توانستند خدمت امام صادق – علیه السلام – برسند و یا به نحوی با آن حضرت رابطه بر قرار نمایند، جزو شاگردان آن جناب محسوب نمی شوند؛ زیرا تشیع در این عصر گسترش زیادی یافته و به اکثر قلمروهای اسلامی رسیده بود و شمار زیادی از مسلمانان از اهلبیت علیهم السلام پیروی می کردند. با توجه به گزارش های رسیده از آن عصر، روابط شیعیان با آن حضرت را می توان به روشهای زیر بیان کرد:
1 – از طریق سفر حج و عمره
سفر مردم به حج که برای توانگران واجب بود، وسیله خوبی به شمارمی آمد، تا شیعیان بتوانند، در مدینه خدمت امام صادق – علیه السلام – برسند و از محضر ایشان بهره مند شوند. همچنین آن حضرت در موسم حج، در مسجدالحرام جلسه درس تشکیل و به سوالات و مسائل شرعی پاسخمیدادند؛ شیخ مفید نقل میکند در یکی از این جلسات عدهای به ابنابیالعوجاء ملحد پیشنهاد کردند، از امام صادق – علیه السلام – که به قول آنها علامه زمان و دانای روزگار است و مردم اطراف او را گرفته اند. سوالاتی کند و آن حضرت را نزد مردم شرمنده و مفتضح سازد که با پاسخهای عالمانه امام صادق – علیه السلام – ، ابن ابی العوجاء، نومید و ناراحت نزد یاران خود برگشت.[14]
2 – سفر جهت تعلیم مسایل شرعی
اگرچه در روزگار قدیم، مسافرت برای تعلیم و یادگیری مسایل عادی کاری دشوار بود، با این حال مواردی در دست است که نشان می دهدبعضی از مومنان برای اخذ یک مسئله فقهی، رنج و مشقت مسافرت طولانی را برخود هموار می کردند؛ چنان که مرحوم قطب الدین راوندی نقل کرد: «شخصی زنش را سه بار طلاق داده بود و در مورد جواز رجوع، از مطلقات شیعه پرسیده بود، جوابش را داده بودند ولی همسرش راضی نشده، مگر این که از امام صادق – علیه السلام – استفتا کند که در این هنگام امام صادق – علیه السلام – به دستور خلیفه عباسی در حیره، تحت نظر به سر می برد و مانع ملاقات مردم، با او بودند. لذا آن شخص خودرا به قیافه «خیارفروشی» در آورد و به در خانه امام صادق – علیه السلام – آمد و مسئله اش را پرسید و جواب گرفت.»[15]
3 – برقراری رابطه توسط وکیلان
یکی از مهمترین راههای ارتباط مردم با امام صادق – علیه السلام – ، از طریق وکیلان آن جناب بود که این روش از زمان امام صادق – علیه السلام – به جهت گسترش مناطق شیعه نشین توسط ائمه اطهار – علیهم السلام- مورد استفاده قرار می گرفت. شیعیان نیز توسط این وکیلان، وجوهات شرعی خویش را حضور ائمه اطهار – علیهم السلام- می فرستادند و هم دستورات و مسائل شرعی را از طریق آنان دریافت می نمودند.
غلامحسن محرمی- ماهنامه کوثر، ش 40
[1] . بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، منشورات موسسه الاعلمیللمطبوعات، بیروت، 1394 ه.، ج3، ص 115.
[2] . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، دارالاضواء، بیروت، 1405 ه.، ج3، ص77 و 78.
[3] . ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، داراحیاء الکتب العربیه،قاهره، 1961، ج 1، ص43 45.
[4] . شیخ طوسی، اختیار معرفهالرجال، معروف به رجال کشی، موسسهآلالبیت – علیه السلام – لاحیاء و التراث، قم، 1404، ج 1، ص 332.
[5] . همان، ص 335.
[6] . محقق المعتبر، ج 1، ص26.
[7] . فتال نیشابوری، روضهالواعظین، موسسه الاعلمی للمطبوعات،بیروت ط 1،1406 ه.، ص229؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی،منشورات المکتبهالاسلامیه، ط3، ص 284.
[8] . ابن ندیم، الفهرست المکتبه التجاریه الکبری، قاهره، ص517512.
[9] . اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، دارالکتبالعربیه، بیروت، ج 1، ص 55.
[10] . همان، ص 70.
[11] . همان، ص37.
[12] . تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، ط 1، 1404 ه.، ج 1، ص88.
[13] . رجال نجاشی، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم،ص39 و 40.
[14] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی،کتابفروشی اسلامیه، ص 545.
[15] . قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ترجمه غلامحسنمحرمی، انتشارات جامعه مدرسین، ص459 و 460.