درآمد
تحولات سریع جوامع بشری در قرن بیست و سرعت حیرتآور تحولات در قرن بیستویک، برنامهریزی و مدیریت در تمامی بخشها را به یک ضرورت تبدیل کرده است. ازآنجاکه عالمان دینی در مدارس دینی تربیت میشوند، بهروز شدن مدارس دینی بهگونهای که بتواند عالمانی متناسب با نیازهای جامعة امروز و آینده تربیت کند، یک ضرورت حیاتی است. عالمان دینی در صورتی میتوانند توانایی هدایتگری جوامع آینده را داشته باشند که ازنظر علمی و دینی در افق بالاتر از سطح افراد جامعه باشند تا بتوانند افراد جامعه آینده را جهت داده و هدایت کنند. رسیدن به چنین هدفی، با برنامههای آموزشی فعلی مدارس دینی، دشوار است. در این نوشتار، راهکارهایی برای، بهبود وضعیت مدارس دینی، متناسب به شرایط افغانستان پیشنهادشده است. البته برای شناخت وضعیت موجود، نگاه اجمالی به تاریخ مدارس دینی و وضعیت فعلی آنهم دارد.
مدارس دینی
مدرسه اسم مکان از ماده دَرَسَ به معنای خواندن است.[1] اصطلاح مدرسه علمیه از نگاه شورای عالی حوزه علمیه قم، واحد آموزشی است که دروس متداول حوزَوی در آن ارائه میشود.[2] در قرن اخیر، اصطلاح حوزه (که در لغت به معنای ناحیه و منطقه[3] است) هم بر مراکز آموزش علوم دینی، استعمال میشود.[4] اصطلاح حوزه، اصطلاح جدیدی است که احتمالاً در همین قرن مشهور شده است، اما اصطلاح مدرسه، اصطلاح بسیار کهن است.
نگاهی اجمالی به سیر تاریخی مدارس دینی
مدارس دینی، ادامه نهضت محمدی است. حضرت محمد (ص) در بیستوسه سال دعوت خود، تحوّلی در جهان ایجاد کرد که در تاریخ بشر بیسابقه است. این تحول ابعاد تاریخی (تشکیل تمدن متفاوت) سیاسی (تشکیل دولت)، اجتماعی (تشکیل هویت واحد امت مسلمه)، فکری (اساس گزاری علوم اسلامی) و… داشت. پس از وفات پیامبر اکرم (ص) بُعد سیاسی این نهضت اهمیت بیشتری یافت. سیاست سه خلیفه قبل از علی (ع) بر گسترش و تثبیت بُعد سیاسی دین اسلامی؛ یعنی حکومت بود. اهمیت دادن به فتوحات و منع نقل و نشر حدیث پیامبر و نیز مخالفت با طرح مباحث تفسیر قرآن، بیانگر این سیاست سه خلیفه قبل از حضرت علی (ع) بود؛ اما حضرت علی (ع) در کنار تلاش برای اصلاح وضعیت سیاسی و اجتماعی دولت و امت اسلامی، بُعد علمی و فکری دین اسلام را رونق داد. به همین جهت، ابن ابی الحدید تحلیلگر مهم تاریخ اسلام، علی (ع) را پایهگذار علوم اسلامی میداند.[5] وی معتقد است که علم نحو، تفسیر قرآن، فقه و کلام توسط علی (ع) پایهگذاری شد.[6] بعد از علی (ع) بود که برخی صحابه، به تفسیر قرآن و نقل و نشر حدیث روی آوردند[7] و مدینه، مکه، بصره و از همه مهمتر کوفه به مراکز علمی تبدیل شدند. حاکمیت بنی اُمیّه بعد از حضرت علی (ع) باعث بازگشت به سیاست فرهنگی قبلی شد. برای بنی امیِ فقط سیطره و سلطه سیاسی مهم بود، نه علم و فکر، از همین روی شام در دوران بنی امیِ با اینکه مرکز حکومت اموی بود، به مرکز علمی و دینی تبدیل نشد.
بعد از لغو دستور منع نشر و نگارش حدیث توسط عمر بن عبدابن عبدالعزیز در سال 100 قمری و ظهور اختلافات سیاسی و ضعف حکومت بنی امیِ، بار دیگر زمینه وفرصت برای گسترش نهضت علمی فراهم شد. امام باقر و امام صادق علیهما السلام در نیمه اول قرن دوم، نقش مهمی در گسترش علوم اسلامی داشتند. از اغلب سرزمین های اسلامی و ازجمله از خراسان و افغانستان کنونی افرادی، برای شنیدن حدیث و فراگیری فقه و تفسیر خصوصاً در ایام حج، به محضر این دو امام می رسیدند و از دانش آنها بهره می بردند. از سال 100 به بعد افرادی بسیاری برای جمع آوری حدیث پیامبر به شهرهای مختلف سفر می کردند و چون صحابه باقی نمانده بود، از تابعان احادیث پیامبر را که در واقع خاطراتی بود که صحابه از پیامبر شنیده بودند، جمع می کردند، در موسم حج وقتی حاجیان از مناطق مختلف به مدینه و مکه می آمدند، امام باقر (ع) و بعد از وفات ایشان امام صادق (ع) بهعنوان عالمان خاندان پیامبر و دانشمندترین تابعان از مهمترین مقصدهای محدثان و نیز عالمانی جویای احکام شرعی بودند؛ اما هم حکومت بنی امیِ در دهه اول و دوم قرن دوم و هم بنی عباس از دهه پنجم قرن دوم به بعد، هم این دو امام و هم شیعیان و علاقه مندان به ائمه اهل بیت را تحت شدیدترین فشارهای امنیتی قرار داده بودند و مانع فعالیت علمی این دو امام شده بودند. تنها در دهه سوم قرن دوم که بنی امیِ گرفتار جنگ با مخالفان در تمامی سرزمین ها بود و دهه چهارم که بنی عباس هنوز قدرت خود را تثبیت نکرده بود، برای امام صادق (ع) فرصت محدودی ایجاد شد؛ ولی این فرصت چندان دوام نیافت. روایتی وجود دارد که امام صادق (ع) بهصورت آرزو به یکی از شاگردان خود گفته است: ای کاش این طاغوت (منصور) به من فرصت می داد که در طائف عمارتی بنا کنم و خود در آن ساکن شوم و شما را هم سکونت دهم و من به او تضمین می دهم که در صورت موافقت وی، از ما گزندی متوجه خلافت او نشود.[8]
سیطره بنی عباس از نیمه قرن دوم و دشمنی شدید آنان با شیعه، مانع بزرگی بر سر راه فعالیت ائمه شیعه و شاگردان شان بود که نه تنها در مدینه و مکه، بلکه در همه شهرهای عراق و شام و مصرو ایران وخراسان، شاگردان ائمه تحت تعقیب قرار داشتند[9]. در کنار تنک ناهایی که برای ائمه وجود داشت، بنی عباس با ایجاد نهضت علمی ترجمه در دوران هارون و مأمون، سعی در بازگرداندن توجه طالبان علم از ائمه داشتند و هم چنین در نیمه دوم قرن دوم خلفای مقتدر عباسی با تقویت و حمایت همزمان از فقهای اهل رأی، متکلمان معتزلی و هم چنین محدثان غیر شیعی (علی رغم اختلافات فکری که این سه جریان با هم داشتند) بهعنوان رقیبی برای ائمه اهل بیت، کوشیدند که مانع گسترش علوم و تفکر ائمه اهل بیت شوند. از نیمه دوم قرن دوم تا اواخر قرن سوم که دوره ترجمه علوم یونانی و هندی و نیز تدوین علوم اسلامی است، معتزله، اهل رأی، اهل حدیث علم رغم تقابل شدیدی که با هم داشتند، در تمامی سرزمین های اسلامی به نشر و گسترش دیدگاه های خودشان از علوم اسلامی پرداختند، ولی امامان اهل بیت و شیعیان با مشکلات بسیاری مواجه بودند. برای درک این شرایط دشوار کافی است که بدانیم که تا قرن سوم، مساجد هم محل نماز جمعه و جماعات و هم تنها محل تعلیم و تدریس بود و مساجد هم مستقیماً زیر نظر حکومت بود و شیعیان فرصت بهره گیری از آن را نداشتند. در قرن سوم است که در عراق محل مستقل از مسجد برای درس و بحث ایجاد میشود.[10]
در قرن چهارم شرایط به نفع شیعیان تغییر کرد. با ظهور حکومتهای شیعی آل بویه (320 تا-448)، در ایران و عراق، آل حمدان در شام و فاطمیها در مصر، مدارس متعدد شیعی در عراق، ایران و مصر، ازجمله الازهر مصر، تأسیس شد؛ اما در خراسان و ازجمله افغانستان؛ چون حکومت شیعی تشکیل نشد و حکومتها با مذهب شیعه سر ستیز داشتند، امکان و فرصت تأسیس مدارش شیعی، وجود نداشت. به همین جهت تشیع و تفکر شیعی در افغانستان، از داشتن مراکز علمی محروم بوداند که تا حدود صد سال پیش این روند ادامه داشت. بعد از سرکوب شیعیان افغانستان در دوره عبدالرحمن در اواخر قرن نوزدهم که باعث آوارگی بسیاری از شیعیان شد، تعدادی از این مهاجرین به مدارس دینی در مشهد و نجف رفتند، تقریباً بعد از جنگ جهانی اول و تغییر شرایط جهانی، برخی از عالمان تحصیل کرده در نجف بعد از بازگشت به افغانستان، موفق به تشکیل مدارس کوچکی در برخی از مناطق دور دست شدند. بخشی از طلاب این مدارس برای ادامه تحصیل راهی نجف، قم و مشهد شدند که هم اکنون رهبری مذهبی، سیاسی و فکری شیعیان را در دست دارند.[11]
مدرسههای دینی شیعه در صد سال اخیر، اصلیترین بستر رشد فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شیعیان افغانستان بوده است.[12] بیش از صد سال فعالیت مکاتب دولتی و بیش از نیم قرن فعالیت دانشگاهها هم هیچ کدام به اندازه این مدارس با برکت نبودهاند. اکثر رهبران دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان افغانستان محصول همین مدارس دینی بوده اند. این مدارس نه تنها وضعیت شیعیان را در افغانستان؛ بلکه در سطح جهانی ارتقا داده است. به تعبیر آیت الله دکتر اعرافی ریاست جامعة المصطفی، افغانستان از کشورهای عالم پرور جهان است.[13] این موقعیت محصول همین مدارس گلین و غالباً روستایی است. در حال حاضر هرچند مدارس دینی بیشتر شده است، اما غبار ضعف و عقب افتادگی بر چهره حوزههای علمیه افغانستان نشسته است.[14] تا حدودی اقبال جوانان با استعداد به مدارس دینی کم شده و افزون بر آن در بین طلاب جوان نوعی گریز از مدارس دینی و طلبگی و گرایش به تحصیل در مؤسسات تحصیلی غیر دینی دیده میشود.[15] این خطر بزرگی است که آینده مدارس دینی را تهدید می کند. یکی از پیامدهای خطرناک آن ظهور نسلی از عالمان دینی کم بهره از علم، فاقد مدرک تحصیلی معتبر و شاید فقیر باشد که می تواند باری بر دوش دین و مایه بی آبرویی مذهب باشد. بخشی از علت این رکود، کاستیهای نظام آموزشی مدارس دینی است. افزون بر آن روندی هم اکنون در جریانی است که برخی از طلاب گمان میکنند که دروس سنّتی را بخوانند و چند سال درس خارج شرکت کنند، مجتهد میشوند. در حالی که از بسیاری از ضروریترین اگاهیها در تفسیر، حدیث، تاریخ، کلام، اخلاق بی بهره اند. در این صورت با مدعیان مغرور اجتهاد مواجه خواهیم بودکه دیگران را بیسواد می دانند، در حالی که خود شایسته چنین عنوانی است.
نظام آموزشی مدارس دینی هرچند در سالهای اخیرتا حدودی بهبود یافته است، اما متناسب به سرعت تحوّلات اجتماعی نبوده و با مشکلات عدیدهای مواجه است. بی برنامگی، کمبود استاد حاذق، مشکلات مالی، سلیقه گرایی، نبود درس اخلاق، متن محوری بهجای مسئله محوری و آموزشی نبودن کُتُب درسی،[16] کم توجهی نسبت به قرآن، کم توجهی به حدیث، طولانی بودن دوره آموزش، بهروز نبودن متون آموزشی، نبودن رشتههای تخصصی، محوریت فقه و اصول فقه، نبود مراتب معیاری علمی، نبود مدرک[17] نبود تولیدات علمی، در رشتههای مختلف.[18] از اشکالاتی است که بر نظام سنتی آموزشی مدارس دینی گرفته شده است.
ضرورت بروز سازی مدارس دینی مطابق نیازهای امروزی
دلایل متعددی برای ضروت بروز رسانی مدارس دینی، وجود دارد.[19] ازآنجاکه برخی از این دلایل توجیهگر راهکارهای ارائه شده هم است، بصورت فشرده، این دلایل مرور میشود.
1. کاستی کمی و کیفی نظام آموزشی
سازمانها و نظامها و ازجمله نظامهای آموزشی برای برآوردن اهداف خاصی طراحی و ایجاد میشود. نظام آموزشی یک مجموعه پیچیده است که در آن اجزای متشکله بهگونهای سازمانیافته است که براثر تعامل پیوسته، هدفهای از پیش تعیینشده را تحقق بخشد.[20] مدارس علمیه هم سازمانی تعلیمی و تربیتی رسمی هستند که برای برآوردن اهداف دینی ایجادشدهاند. تعلیم و تربیت رسمی، جریانی است که افراد بهواسطه آن در وضعیتهای اجتماعی سازمانیافته در معرض آموزش منظم دانشها، مهارتها رفتارها و گرایشهای معینی قرار میگیرند.[21] با توجه به اینکه مدارس دینی ادامه فعالیت تبلیغی پیامبر است، تبلیغ دین، تعلیم معارف دینی (کتاب و حکمت)، تزکیه یا تربیت دینی، از اهداف اساسی مدارس دینی است؛ ولی نظام آموزشی فعلی مدارس دینی، برای برآوردن این اهداف کافی نیست.[22] اگر طلبهای فقط درسهای سنتی حوزه را بخواند، نمیتواند به همة معارف دینی آشنایی پیدا کند و نمیتواند، اهداف متوقع از یک عالم دینی را محقق سازد.[23]
2. غیر متوازن بودن نظام آموزش مدارس دینی
حالت ایدئال و آرمانی برای یک عالم دینی این است که بر همة معارف دینی مسلط باشد، هرچند رسیدن به چنین مرحلهای کاری دشوار است، ولی حداقل باید بر بخشهای موردنیاز و اولویتدار عامه مردم آگاهی داشته باشد، متأسفانه سیستم آموزشی مدارس برای برآوردن چنین نیازی کافی نیست؛ زیرا در سیستم آموزشی فعلی، محور آموزش دینی فقه و اصول فقه است. اصول فقه برای اکثریت طلاب هیچ کاربردی ندارد. فقط برای صاحبنظران و مجتهدان مفید است و برای اکثریت مطلق طلاب آگاهی از آآن در حد اطلاعات عمومی کافی است، درحالیکه در سیستم آموزشی فعلی مدارس دینی، اصول فقه حتی از فقه هم بیشتر موردتوجه و تدریس است؛ اما اخلاق، تاریخ، تفسیر، علوم قرآن و علوم حدیث و برخی از علوم جدید موردنیاز که برای کار تبلیغی، تربیتی، اولویت بیشتری دارد، مورد غفلت است.
3.روند تکاملی نظامهای آموزشی
یک از دلایل ضرورت بروز رسانی مدارس دینی، روند تکاملی آموزش در طول تاریخ و در همة فرهنگها است. نگاهی به تاریخ آموزش در اسلام هم نشان میدهد که آموزش یکروند تکاملی را طی کرده است.[24] در آغاز آموزش بهصورت شفاهی یا سماع[25] (شنیدن و حفظ کردن) و یا املا (گفتن و نوشتن) بوده است[26] و بهتدریج روند تکاملی را طی کرده است. همچنین ازنظر دامنه هم بهتدریج توسعه یافت و علوم مختلفی در مدارس تدریس میشده است.[27] یکی از بخشهای مهم نظام آموزشی کتابها و متون درسی است که آنهم در طول تاریخ روند تکاملی داشته است. در سه دهه اخیر هم تحوّلات زیادی در کتابهای درسی مدارس علمیه ایجادشده است؛ مثلاً در سی سال پیش کتابهای رسمی مدارس دینی چنین بود: جامع المقدمات (امثله، صرف میر، زنجانی، عوامل، منطق کبرا، آداب المتعلمین، هدایه، صمدیه)، سیوطی، مغنی، مختصر المعانی، حاشیه ملأ عبدالله، معالم، شرح باب حادی عشر، تجرید الاعتقاد، لمعه، رسایل، مکاسب، کفایه، ولی در حال حاضر، بیش از یکسوم این کتابها، تدریس نمیشود. افزون بر آن کتابهای جدید بهصورت بدیل برخی از کتابهای قدیم و یا بهعنوان کتابهای آموزشی جدید و نیز برخی از علوم و مضامین جدید هم در برنامه درسی مدارس دینی اضافهشده است. مثل:1. مضمون تجوید، 2. صرف ساده،3. نحو مقدماتی، 4. احکام پسران و دختران، 5. مبادی العربیه، 6. جواهر البلاغه،7. منطق مقدماتی، 8. المنطق مظفر،9. اصول فقه مظفر، 10. مبانی استنباط، 11. فقه استدلالی، 12. حلقات شهید صدر،13. علم رجال، 14. علم درایه، 15. حدیثشناسی، 16. اصول عقاید مکارم، 17. تاریخ اسلام،18. تاریخ تشیع، 19. علوم قرآن، 20. تفسیر، 21. بدایة الحکمه، 22. نهایة الحکمه، 23. بدایة المعارف، 24. آموزش عقاید، 25. صراط الحق، 26. البیان آیتالله خویی،27. آیین نگارش فارسی، 28. دستور زبان فارسی، 29. اینترنت، 30. ریاضی و هندسه،31. شناخت ادیان، 32. فرق اسلامی یا ملل و نحل،33. الالهیّات و…، ولی اکثر این مضامین و کتابها در بسیاری از مدرسههای علمیه افغانستان تدریس نمیشود، بنابراین از این نظر مدارس دینی افغانستان پسمانده است.
4.پیچیدگی جوامع
دنیای امروز از جهات بسیاری متفاوت از دنیای گذشته است. درگذشته مرزهای جغرافیایی باز و مرزهای فکری و فرهنگی بسته بود؛ ولی امروز برعکس است؛ از مرزهای جغرافیایی با موانع و حفاظهای بسیاری محافظت میشود، ولی مرزهای فکری و فرهنگی بسیاری از حفاظهای خود را ازدستداده است و بهصورت سیال درآمده. تعامل فرهنگی امری غیرقابلاجتناب است و در این تعامل غلبه بافرهنگها و افکاری است که از ابزارهای توانمندی بهره میگیرند. درگذشته هجومها سرزمینی بودند و لشکرها از افراد بیشمار تشکیل میشدند که مرزهای جغرافیایی را درمینوردیدند، ولی امروزه، هجوم فیزیکی و مرئی نیستند، فرهنگی و نامرئی هستند. هجومها بجای اینکه مرزها و سرزمینها را هدف قرار دهند، ذهنها، باورها و سنتها را هدف قرار میدهند و بهجای اینکه سرزمین را اشغال کنند، ذهنها را تسخیر میکنند و بهجای اینکه مردم را به بند بکشند، ذهنها را به بند میکشند و بهجای اینکه مرزهای جغرافیایی را از بین ببرند، مرزهای فکری و فرهنگی را ویران میکنند و بهجای اینکه کشورهای مستعمره نشین بسازند، جامعه دنبالهروی میسازند. بهجای انقلابهای خونین، انقلابهای رنگین انجام میشود. در چنین شرایطی برای دفاع، باید تأثیرپذیری را به حداقل رساند و برای تهاجم باید تأثیرگذاری را به حداکثر رساند. چنین چیزی فقط در سایه مدیریت فرهنگی جامعه میسر است. در دنیای کنونی اگر کسی به فکر تعیین سرنوشت خود نباشد، دیگران سرنوشت دلخواه خود را برای او خواهد نوشت. اگر خود به فکر مدیرت جامعه خود نباشد، دیگران آنطور که میخواهند آن جامعه را مدیرت خواهند کرد. متأسفانه مدارس دینی در حال حاضر اینچنین است. جوانانی با عشق و علاقه وارد حوزه میشوند و بعد از چند سال تحصیل، جذب دانشگاه و رشتههای میشوند که هیچ تناسبی با مدارس و تحصیل دینی ندارند. این نتیجه نبود برنامه در مدارس دینی است. «اگر طلاب علوم دینی با برنامه مدون و باهدف به حوزه وارد شوند، هیچگاه [به] سرگردانی، حیرت وبی هدفی گرفتار نمیشوند. اکنون بیشتر طلاب هدفی مجمل و مبهم را برای خود تعریف میکنند که نمیدانند چیست»[28]
5. گسترش نیاز
درگذشته فقه جایگاه حقوق و قانون را داشت و نیاز اصلی جامعه بود. امروزه هم فقه نیاز اصلی جامعه هست، هر چند با گسترش علم حقوق و تصویب و اجرای قوانین، بخش زیادی، از نیازهای جامعه از طریق قانون حل میشود، اما در عین حال فقه هم جایگاه خود را دارد، ولی نیازهای عقیدتی، اخلاقی، تفسیری، تاریخی و حدیثی بیشتر شده است و نیز سوالها و نیازهای فکری، روانی، اجتماعی، سیاسی و علمی جدیدی، فراتر از ظرفیت علم فقه را ایجاد کرده است. طلبهای که درگذشته با خواندن سطوح عالیه، می توانست به نیازهای جامعه پاسخ دهد، حالا در مقابل نیازها و سوالهای جامعه، کارآمدی ندارد. بنابراین باید نظام آموزشی مدارس دینی متناسب به نیازهای امروزی تغییر کند.
افزون بر آن بخشی از آنچه درمدارس دینی آموزش داده میشود، اصلاً متناسب به نیازهای عصر حاضر نیست. بسیاری از مهمترین نیازمندیهای عالم دینی، در مدارس دینی به او آموزش داده نمیشود. بخش قابل توجهی از چیزهایی که مدارس دینی آموزش داده میشود، هیچ کاربردی ندارد. بخش قابل توجهّی از مطالب اصول فقهی، مطالب کاملاً ذهنی است و بخش قابل توجهّی از مطالب فقهی که در لمعه و مکاسب خوانده میشود، متناسب با جامعه کشاورزی و ماقبل صنعتی است و نمیتواند، نیازهای افراد جامعه امروزی را تأمین کند. در این صورت ذهن طلبه درگیر مباحث کهنه میشود و طبعاً نمیتواند، مشکلات امروزی را درک و حل کند. بنابراین، تربیت عالمان دینی متناسب با نیازهای روز، یک ضرورت است. امام خمینی قبل از انقلاب به ضرورت برنامهریزی برای حوزهها، پی برده و به آن دستور داد بود.[29]
6.گسترش آسیب ها
جامعه امروز با آسیبهای معنوی و اخلاقی زیادی مواجه است که برای مبارزه با آن، آموزش سنتی که متمرکز بر فقه و اصول است، کارایی ندارد. بخشی از این آسیبها فکری، شبهاتی کلامی، اخلاقی، تفسیری و یا حدیثی است که از سوی دشمنان اسلام ترویج میشود و بخشی هم آسیبهای اجتماعی مثل بحران خانواده، منازعات قومی، سیاسی و؛ و یا رفتاری است. عالم دینی برای رهبری جامعه اسلامی باید، در مقابله با این آسیبها، مجهز و آماده باشد. آمادگی در مقابل این بحرانها و آسیبها نیازمند، کسب آگاهی بیشتر است که این امر فقط با بهروز کردن برنامه های درسی و سیستم آموزشی حوزههای علمیه ممکن است. ولی معمولاً برنامهریزی در حوزههای علمیه با مقاومت طیف های مواجه میشود که معتقدند، نظم حوزه در بی نظمی است. امام خمینی ره «نظم در بی نظمی» را از القائات شوم مخالفان اسلام میداند.[30]
7.قوی شدن رقبا و دشمنان
درگذشته دین دشمنان و رُقبای کمتری داشت. حکومتها ضد دین نبودند، بیشتر دشمنیها ناشی از استبداد حکومت و یا دشمنی مذهبی برخی از فرق اسلامی با همدیگر بود، اما در عصر حاضر، دین و دینداری، با دشمنان سرسختی مواجه است. افزون بر موج الحادی که در پی گسترش کمونیسم، ایجاد شد و تا هنوز اثرات آن باقی است، لیبرالیسم هم هرچند داعیه مبارزه با دین را ندارد، اما در واقع خواهان دین منزوی و تضعیف شده است، بنابراین دشمن خطرناکتر است. هم چنین اکثر حکومتهای فعلی دنیای اسلام، در پی تضعیف دینداری در جهان اسلامی هستند. در کنار موج ضد دینی و یا غیر دینی، رقبای سرسختی مثل وهابیت هم وجود دارد که ایمان جامعه شیعی را هدف قرار داده اند. در چنین شرایطی، یک عالم دینی امروزی، باید بهگونهای تربیت شود که بتواند در مقابل دشمنان و رقبا از کیان تشیع دفاع کند. نظام سُنّتی درسی حوزه نمیتواند این مهم را جوابگو باشد.
8.کاهش و ریزش
یکی از مشکلات مهم مدارس دینی، کاهش و ریزش طلاب علوم دینی است. در چند سال اخیر، از سویی اقبال به مدارس دینی کم شده است و از سویی بسیاری از افراد بعد از مدّتی از طبلگی خارج میشوند. با توجه به سختی کار عالم دینی و محدودیتها و محرومیتهای زیادی که در این مسیر است، ریزش بخشی از علاقهمندان به طلبگی منطقی است. این امر درگذشته هم بوده است، ولی در حال حاضر، یکی از معضلات مهم است. برخی از افراد بعد از سالها تحصیل، یکباره از لباس عالم دینی و حتی از زی عالمی دینی بودن بیرون میشوند و در عین حال شهریه را هم می گیرند. این بسیار تلخ است که مدرسه، استاد و مدیری برای طلبهای سال ها زحمت بکشند و بعد نتیجه زحمات سربازی برای دشمن دین باشد. بخشی از این مشکلات مربوط به نظام آموزشی سنتی حوزه است که در آن مراتب و درجات تحصیلی، رشتههای تخصصی و مدرک تأیید کننده سطح تحصیلات و آموزش های کاربردی، وجود ندارد.[31]
راهکارهای بروز کردن مدارس دینی
وجود این مشکلات نیاز به اثبات ندارد، روشن و مورد اعتراف همه است، اما باتوجه به مشکلات موجود، چه باید کرد؟ این سوالی است که باید در پی پاسخ آن باشیم. برای حل مشکلات راهکارهای زیر پیشنهاد می گردد:
یکم: گسترش آموزش ها
امروزه در همهٔ کشورها، مضامین درسی در آموزش عمومی (مکاتب و دانشگاه ها تا سطح لیسانس)، بر اساس نیازها و اهداف جامعه تنظیم میشود. در کتابهای درسی این مقاطع تحصیلی، در باره تمام نیازهای فردی و اجتماعی از ترافیک گرفته تا بهداشت فردی وعمومی و حتی آموزش مسائل جنسی…، کتاب درسی و یا حداقل مضمون درسی وجود دارد. نظام آموزشی مدارس دینی هم باید گسترش یابد؛ بگونهای که تمام نیازهای لازم برای یک فرد دیندار و یک عالم دینی، در مدارس دینی به آنها آموزش داده شود و سند تحصیلی مؤید هم به آنها داده شد. برای این مقصود باید تمام معارف و آموزههای دینی شامل: عقیده، فقه، اخلاق، آشنایی با قرآن (قرائت، تجوید، حفظ در حد لازم) علوم قرآن، حدیث وعلوم حدیث، تاریخ اسلام، به اضافه علوم ابزاری و کاربردی مثل ادبیات عرب، ادبیات فارسی، منطق، اصول فقه، آشنایی با کامپیوتر و برخی از علوم غیر دینی لازم برای طلاب مثل فلسفه، روانشناسی، تاریخ و. به طلاب آموزش داده شود. یک طلبه باید با زبان فارسی و عربی به خوبی مسلط باشد. این توقع زیادی نیست. حداقل زمانی که در مدارس دینی برای دروه مقدمات و ادبیات صرف میشود، سه سال متمرکز است. اگر خوب برنامهریزی شود، در این سه سال طلاب می تواند هم در عربی و هم در فارسی، آموزش کافی ببینید. چنین آموزشی می تواند بخش زیادی از کاستی ها را جبران کند. برای رسیدن به سطحی قابل قبول در تعلیم و تربیت دینی در مدارس دینی، باید محورهای زیر در برنامه آموزشی مدارس ایجاد شود:
الف: رسمی و اصلی شدن آموزش اخلاقی در مدارس دینی
یکی از کاستی های مهم در جامعه افغانستان، غفلت از اخلاق و منش اخلاقی است. این کاستی حتی در مدارس دینی هم مشهود است. عوامل مختلفی در این ناکامی دخیل است. یکی از عوامل این ناکامی، نقض نظام آموزشی است. آموزش شرط اصلی و اساسی هر تغییر است، ولی اخلاق و امور تربیتی در مدارس دینی، مورد غفلت بوده و هست. حتی در مقایسه با دیگر علوم اسلامی، علم اخلاق بسیار دیر تدوین شده و کتابهای نوشته شده هم به تقلید از فلسفه یونانی و تحت تآثیر اخلاق فلسفی بوده است. در برنامه درسی مدارس دینی هم آموزش اخلاق نادیده گرفته شده است. در اکثر مدارس خصوصا مدارس کوچک، هیچ درس اخلاق و برنامة تربیتی وجود ندارد. بر اساس یک تحقیق در حدود نیمی از مدارس، جلسات درس اخلاق برگزار میشود[32]؛ یعنی در نصف مدارس درس اخلاق اصلاً وجود ندارد. آن چه هم بهعنوان درس اخلاق برگزار میشود، بهصورت آزاد و در اختیار استاد است و حالت سخنرانی و موعظه دارد.[33] هم چنین در اهدافی که مدارس علمیه برای تأسیس و نیز آموزش طلاب در نظر گرفته اند، به این مسئله توجه نشده است؛ مثلاً در اهدافی که مدارس دینی برای مدرسه وطلاب بیان کرده اند.[34] یادی از تزکیه طلاب و یا تزکیه جامعه، نشده است.
بدین منظور پیشنهاد میشود که درس آداب دینی و اسلامی و اخلاق بصورت علمی و همانند فقه و اصول فقه، جزو درسهای رسمی حوزه باشد. بهگونهای که طلاب، بدون خواندن کتاب اخلاق نتواند به مرحلهٔ بالاتر ترقی کنند و بعد از فراغت از تحصیل، همآنطور که بر احکام شرعی مسلط است و بیان احکام شرعی را وظیفه خود می دانند، بر دستورات اخلاقی و آداب مسلمانی هم مسلط باشند و عمل به احکام اخلاقی و بیان آن را وظیفه خود بدانند. آگاهی از دستورات اخلاقی در رفتار شخصی طلاب و نیز در انجام وظیفه دینی آنها بسیار مؤثر خواهد بود. برای رسیدن به چنین هدفی باید، نخست متون آموزشی علمی اخلاقی معیاری و ترجیحاً به زبان عربی نوشته شود که طلاب با خواندن آن بر مباحث علم اخلاق بصورت علمی، آگاهی کسبب کند و سپس تدریس این کتابها بهعنوان یک هدف و برنامه اصلی تعیین شود.
ب: رسمی و اصلی شدن آموزشهای قرآنی
یکی از مهمترین نقصهای حوزههای علمیه شیعه، کم بود فعالیت قرآنی بوده است که از سوی مخالفان بهصورت اتهام عدم اعتنا به قرآن مطرح شده است. هر چند این روند، با شروع فعالیت تفسیری در حوزه علمیه نجف (فعالیت شیخ جواد بلاغی، آیت الله خویی) و حوزه علمیه قم (علامه طباطبایی و شاگردانش و بعدها آیت الله معرفت و شاگردانش) و فعالیت وسیع برخی از نهادهای اسلامی خصوصاً جامعة المصطفی در نظام جمهوری اسلامی از دو دهه پیش، در حوزه قرائت، حفظ، تفسیر، علوم قرآن، المپیادها و مسابقات قرآنی تاحدودی در رفع این نقیصه گامهای بلندی برداشته شده است، اما با این هنوز هم فعالیتهای قرآنی در مدارس علمیه افغانستان، مورد توجّه جدّی نیست. گسترش آموزشهای قرآنی در حوزههای علمیه یک تکلیف و ضرورت است. قرآن بهعنوان نخستین منبع عقاید، فقه و اخلاق باید بهصورت یک درس رسمی و اصلی و در تمام سطوح تبدیل شود؛ که بهصورت رسمی قرآن در سطوح مختلف از روان خوانی، تجوید، ترجمه، مفاهیم و تفسیر ترتیبی و موضوعی و نیز علوم قرآن، آموزش داده شود. خوب نیست که یک طلبه اصول فقه را چهار بار دوره کند (اصول فقه، رسایل، کفایه و درس خارج) ولی یک بار ترجمه قرآن را دوره نکند. باید طلاب طوری تربیت شود که در تجوید، حفظ و ترجمه قرآن مثل فقه و اصول فقه توانایی داشته باشد. از این رو پیشنهاد میشود که افزون بر تجوید و قرائت که در دوره مقدمات باید صورت الزام و پیش شرط ترقی به مراحل بالاتر باشد، علوم قرآن (در حد تلخیص التمهید) و تفسیر قرآن (درحد تفسیر جوامع الجامع) باید مثل لمعه جزو دروس اصلی حوزههای علمیه باشند تا نقص کم توجهّی به قرآن برطرف شود.
ج: گسترش آگاهی از حدیث و علوم حدیث
یکی از کمبودهای اساسی در نظام درسی حوزههای علمیه، کم توجّهی به حدیث وعلوم حدیث است. حدیث پس از قرآن دومین منبع استنباط در عقاید و فقه و اخلاق است. یک طلبه پس از فراغت از تحصیل باید، همهِی کتابهای حدیثی و ویژگیهای هریک را بداند و حداقل بر احادیث آن مرور کرده باشد. این کار بهصورت ختم یک کتاب حدیثی در دوره کاری فشرده مثلاً ماه رمضان، می تواند انجام شود که پس از چند سال، همه و یا اکثر کتابهایحدیث و روایات آن توسط طلاب مرور میشود. هم چنین باید علوم حدیث (مفاهیم، تاریخ حدیث، متون و منابع حدیثی، علم رجال، علم درایه، فقه الحدیث، نقد الحدیث و وضع الحدیث) در سطوح عالی مدارس جزو برنامهها و درسهای اصلی باشد. افزون بر آن باید با گرد آوری بخشی از احادث صحیح و تشویق به حفظ آنها از سوی طلاب و نیز معرفی بخشی از احادیث موضوع و ضعیف، طلاب در از استفاده از حدیث توانمند شود.
د: گسترش آگاهی از تاریخ
درگذشته، تاریخ اسلام هم جزو دروس رسمی حوزه نبود، ولی خوشبختانه در این دو دهه اخیر فعالیتهای زیادی در حوزه علمیه قم صورت گرفت و کتابهای درسی تاریخی زیادی نوشته شده است که تا حدودی این نقیصه را برطرف کرده است. تاریخ بهعنوان بستر همه علوم اسلامی، باید جزو برنامه های درسی باشد تا طلاب با گذشته اسلام بهصورت صحیحتر و دقیقتر آشنا شوند. بخشی زیادی از شبهات منشأ تاریخی دارد و بخشی هم ناشی از قصهها و افسانهها است که در ذهن عوام جای دارد و طلاب باید با بی اساس بودن آنها آشنایی پیدا کند. افزون بر تاریخ اسلام، طلاب باید تاریخ جهان و تاریخ معاصر کشورهای اسلامی و نیز جغرافیا را باید حداقل در حد معمولی بداند در غیر آن صورت هم در آگاهی از مسایل معاصر و هم در تحلیل دچار مشکل خواهد بود.
دوم: اصلاح مضامین و کتابهای درسی
ضعف متون درسی حوزه ها و نا متعادل بودن آن یکی از اساسی ترین نقاط ضعف مدارس دینی است. برخی از متون درسی صدها سال است که تآلیف شده است.[35] افزون بر آن بسیاری از کتابهای درسی برای تدریس نوشته نشده است.[36] عدم انسجام منطقی، عدم تناسب با شرائط اجتماعی و زمان، عدم تناسب حجم محتوا با زمان پیش بینی شده و فقدان نظریه های جدید،[37] از اشکالاتی است که بر کتب درسی گرفته شده است. به گفته آیت الله محسنی، تلاشهای مهم اما ناکافی عالمانی مثل مظفر، صدر و طباطبایی صورت گرفته است، اما نقص بزرگ نوشته نشدن کتابهای برای تدریس است.[38]
برای اصلاح برنامه درسی دو گام باید برداشته شود:
1. متعادل کردن کتابهای درسی؛
2. بروز کردن کتابهای درسی.
در بخش متعادل کردن کتابهای درسی، به نظر می رسد که حجم درسهای فقه و اصول فقه بسیار زیاد است. درس اصلی حوزههای علمیه، در سطوح عالیه، فقه و اصول فقه است؛ یعنی بهترین اوقات و فرصتهای طلاب صرف این دو علم میشود. (جلدین اصول فقه و لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه و درس خارج.) درگذشته در حوزههای علمیه شیعی، محور اصلی آموزش، تربیت، تفکر و پژوهش فقه و اصول فقه بوده است. ادبیات عربی، منطق، مقدمه ای برای فقه بوند. عقاید، اخلاق، تفسیر، حدیث (خصوصا پس از غلبه اصولیها بر اخباریهای)، تاریخ، فلسفه وعرفان و علوم طبیعی در حاشیه و تقریبا متروک بوده اند. به گفته شهید مطهری حوزه علمیه به «دانشکده فقه»[39] و بلکه عملاً به دانشکده اصول فقه و فقه با مباحث بیشتر فرضی، تنزل یافته بود.
این شیوه درسی دو مشکل اساسی دارد: نخست اینکه فقه و اصول جای برنامه های ضروریتر دیگر مثل تفسیر، اخلاق و عقاید و برنامه های تربیتی را گرفته است. دوم اینکه کتابها و متون فقهی و اصول فقهی موجود، پاسخ گوی نیازهای فعلی جامعه در فقه و اصول فقه هم نیست؛ مثلاً کتاب لمعه و مکاسب برای جامعه یک قرن پیش مناسب بوده است؛ ولی بسیاری از مباحث آن متناسب به نیازهای امروزی نیست. ولی سیطره معنوی و علمی نویسندگان این کتابها باعث شده است که نوعی تعصب روی این کتابها شکل بگیرد، بگونه ای که چنین پنداشته میشود که کسی که این کتابها را نخواند، ملّا نیست، در حالی که خود نویسندگان این کتابها که در علمیّت آنها هیچ تردیدی نیست، این کتابها را نخوانده بوده است و با اینچنین کتابهای نوشته است، بنابراین هیچ ملازمه ای بین خواندن این کتابها و علمیّت نیست. هم چنانکه هیچ ملازمه ای بین نخواندن این کتابها و جهل و بیسوادی و عدم علمیت نیست.
برای متعادل کردن کتابهای درسی، پیشنهاد میشود که یا جلدین لمعه تهذیب شود ومباحث اضافی آن حذف شودکه مباحث غیر ضروری بسیاری دارد، ویا اینکه کتاب دیگری مثل الفقه علی مذاهب الخمسه مغنیه تدریس شود. این کتاب هم فقه مقارن است و هم تا حدودی متناسب با نیازهای امروزی. هم چنین تدریس کتاب مکاسب و رسایل برای همه طلاب هیچ توجیهی ندارد، برای کسانی که در رشته فقه و اصول و بقصد اجتهاد، قصد تحصیل دارد، می تواند مفید باشد، هرچند در آنهم باید تأمل کرد، اما هیچ لزومی برای همه طلاب ندارد.
اما برای بروز کردن کتابهای درسی پیشنهاد میشود فراخوانی برای نگارش کتابهای درسی برای مدارس دینی داده شود و اولویت و معیارهای هم در نظر گرفته شود. بحمد الله فُضُلا و علمای زیادی هستند که توانایی نگارش کتاب درسی را دارند. این فرا خوان می تواند، افراد زیادی را وادار به تلاش علمی کند. پس از فراخوان، کتابهای نگاشته شده در گروههای علمی خاص ارزیابی و نواقص آن تکمیل شود. با توجه به اینکه نظام آموزشی حوزه کتاب محور است، برای تحول نظام آموزشی مدارس دینی، نگارش کتابهای بروز بهترین راه است که در طول تاریخ وخصوصاً این نیم قرن اخیر جواب داده است و کتابهای جدیدی که خوب نوشته شده مثل المنطق و اصول فقه مظفر به مقبولیت عام رسیده است. این کار با پذیرش طیفهای سنّتی هم مواجه خواهد شد.
سوم: تعیین سطح تحصیلات
یکی از کاستیهای مهم در نظام آموزشی مدارس دینی، مشخص نبودن سطوح تحصیلاتی است. حوزههای علمیه در افغانستان، ساختار آموزشی یا مقاطع تحصیلی معین ندارد. برخی از مدارس در شهرهای مانند کابل، مزار شریف و هرات، بهصورتهای متفاوت و مختلف مقطع بندی شده اند. همچنین مدارسی هستند که مقطع بندی ندارند؛ بلکه اساس آنها این است که طلاب، کتابهای معروف و متداول حوزههای علمیه را زا آغاز تا پایان بخوانند.[40] شورای مدیران حوزههای علمیه در کابل دوره تحصیلی را به دوازده پایه بدون مقطع تقسم کرده اند؛ که طلبه هر سال باید یک پایه را بگذارنند.[41] این مشکل باید بگونه ای حل شود و سطوح تحصیلی معیاری تعریف شود. برای این کار لازم است که با همهٔ مدیران مدارس گفتگو شود و طبق یک توافق جمعی و بعد از مشورت، درجات تحصیلی واحدی تنظیم شود. یک راهکار پیشنهادی این است که درجات تحصیلی در پنج درجه و مرتبه زیر تعیین شود: 1. ملّا دیپلم یا 12 و 14 با سطح تحصیلات مقدماتی (شامل آموزش عمومی با مدرک دار العلوم زیر نظر وزارت معارف)، 2. مروّج (با تحصیلات کارشناسی و رشتهای در رشتههای ادبیات عرب (با تأکید بر متون دینی)، تربیت اسلامی، روانشناسی اسلامی، شرعیات (فقه، عقیده، اخلاق و سیره)، فلسفه وکلام، تفسیر و علوم قرآن، حدیث و علوم حدیث و با مدرک لیسانس و با همکاری موسسات تحصیلی)، 3. شیخ (با تحصیلات تخصصی در علوم اسلامی و با مدرک ماستری یا ارشد)، 4. حجت (با تحصیلات تخصصیتر در علوم اسلامی و با مدرک دکترا)، 5. مجتهد و مفتی (فوق تخصص در رشتههای خاص با کرسی استادی، نظریه پردازی علمی، یا داشتن کتابهای تحقیقی و پژوهشی در علوم اسلامی). البته با توجه به شرایط مدارس دینی افغانستان به نظر می رسد که سطح ماستری به بالا در افغانستان در حال حاضر عملی نباشد و فقط دو سطح مدرک دارالعلومی (12 و 14) و لیسانس عملی است. البته در سالهای آینده امکان علمی شدن دورههای ماستری هم وجود دارد.
چهارم: مدرک تحصیلی
یکی از کاستیهای مهم نظام آموزشی مدارس دینی، نداشتن مدارک تحصیلی است. فلسفه وجودی مدارک علمی در نظام آموزشی، تعیین میزان اطلاعات و معلومات دانش آموختگان این نظامها است.[42] تا بر اساس آن بتوان از افراد در کارهای مختلف استفاده کرد. تا امروز در حوزههای علمیه هیچ سازوکاری سازمانی و تأیید شده وجود نداشته است که میزان علم و فضل افراد را اندازه بگیرد.[43] غیر از اجازه اجتهاد.[44] برای حل این مشکل، باتوجه به ظرفیتها و امکانات موجود در افغانستان پیشنهاد میشود که با جلب موافقت وزارت معارف، به طلاب مدارس مدرک دار العلوم داده شود. برای عملیاتی شدن سریع این برنامه سه راه وجود دارد: یکم: استفاده از مدارسی که با عنوان دارالعلوم ثبت است و شرکت طلاب در امتحانات هر ساله آن برای گذران مضامین و کتابها و یا امتحان این کتابها، دوم: ایجاد یک مرکز بهعنوان دارالعلوم خصوصی در مرکز ولایات مهم با موافقت وزارت معارف که فقط با برگزاری درس و امتحان از مضامینی که معمولاً در حوزهها درس داده نمیشود، کارنامه تعلیمی طلاب را تکمیل کند. سوم: ایجاد مراکز خصوصی دارالعلوم با موافقت وزارت معارف که با گرفتن پول از طلاب درسهایی را که در مدارس دینی وجود ندارد، در بعد از ظهرها و شب، برگزار کرده و با ضمیمه نمرات امتحانی مدارس علمیه، کارنامه 12 و 14 طلاب را تکمیل کند. اگر مدارس دینی مدرک العلوم بدهند، زمینه جذب افراد بیشتری خواهند داشت.
اما برای مقاطع بالاتری تحصیلی؛ چون مربوط به وزارت تحصیلات است و اکثریت مدارس شرایط آن را ندارند، مدارس دینی می تواند با همکاری برخی ازموسسات تحصیلی، مثل جامعة المصطفی و یا برخی موسسات و دانشگاههای خصوصی در رشتههای مثل شرعیات، مدیریت آموزشی، فقه و معارف، حقوق، علوم تربیتی، روانشناسی و… تا سطح لیسان ادامه تحصیل دهد و درسهای حوزه با درسهای عمومی معادل سازی شود و درسهای تخصصی بعضاً در مدارس و با هزینه مدارس و بعضاً در دانشگاه و موسسات با فیس اندکی گذرانده شود.
پنجم: عرضه متناسب با تقاضا
یکی از مهمترین کاستیهای مدارس دینی و از مشکلات علمای دین، عدم کاربردی بودن آموزشها است. در اثر آن فارغ التحصیل مدارس دینی، در بسیاری از موارد، در پیدا کردن شغل و درآمد مناسب و نیز فعالیت دینی و اجتماعی رضایت بخش، ناکام هستند.[45] این مشکل را می توان عرضه غیر متناسب با تقاضا نامید.
یکی از راه حلهای این مشکل که می تواند عرصه جدیدی را برای فعالیت و تبلیغ دینی هم بگشاید، عرضه متناسب با تقاضا است. به این صورت که طلاب آموزشهای علمی و کاربردی داده شود که بتوان افزون برکار تبلیغ، تدریس و تحقیق، کارهای دیگری هم بتواند انجام دهند و این امر فقط با تخصصی شدن تحصیلات دینی در مقطع لیسانس ممکن است. مثلاً طلاب بعد از آموزش دینی عمومی (حد لمعه و اصول فقه که با مدرک دارالعلومی فارغ میشود)، با هماهنگی با موسسات تحصیلی در رشتههای نزدیک به آموزشهای دینی مثل فقه قضایی، مشاوره روانشناسی و تربیتی، مدیریت آموزشی و. تحصیل کنند. بگونه ای که در طول دوره لیسانس هم بخشی از دروس دینی را بگذرانند (سطوح عالیه و نیز بخشی ازمضامین تخصصی را در مدارس دینی با هماهنگی مؤسسات تحصیلی) و هم لیسانس خود را با فیس کمتر بگیرند.
هرچند این روند فعلاً هم وجود دارد، اما با آسیبها و دغدغههای برای طلاب و حوزهها و نیز تنشهای بین طلاب و مدیران مدارس همراه است؛ ولی اگر بهصورت هدفمند باشد که تحصیلات دانشگاهی و رشتهای طلاب با نظارت و هماهنگی مدارس باشد، چندین نتیجه مثتب خواهد داشت مثل: 1. حفظ هویت طبلگی با حمایت مدارس و گذراندن بخشی از درسها در مدرسهها، 2. کاهش آسیبها و تأثیرپذیری طلاب از محیط موسسات تحصیلی، 3. افزاش توانمندی علمی و کاری طلاب، 4. ایجاد فرصت فعّالیتهای تبلیغی و شغلی بیشتر برای طلاب، 5. کاهش بار مالی طلاب برای تحصیل در موسسات، 6. افزایش علاقهمندی برای تحصیل در مدارس دینی، 7. نفوذ بیشتر حوزه در بین قشر تحصیل کرده، فعال و تأثیر گذار.
ششم: دورههای دانش افزایی
یکی از ضروریترین نیازها برای بروز رسانی علماء و مبلّغان، دورههای دانش افزایی است. امروزه با توجه به سرعت پیشرفت علوم و فنون و نیز روشها و ابزارها در اکثر رشتههای علمی کاربردی و نیز فنون ومهارتهای علمی، دورههای دانش افزایی بسیار رواج یافته و معمول است و نتایج بسیار خوبی هم دارد. این شیوه را می توان در بین طلاب و علماء پیاده کرد. در گام نخست باید با یک پیمایش و آزمون غیر محسوس، کاستیهای علمی، روشی و مهارتی، افراد شناسایی شود و بعد متناسب با آن متون کاربردی و دورههای دانش و مهارت افزایی ایجاد شود، در گام دوم کتابهای کاربردی فشرده و با تأکید بر مباحثی که معمولاً و یا بیشتر مورد غفلت است و نیز یافتهها و شیوههای جدید و هم چنین زاویه وجهتهای اولویتدار، تنظیم شود و بعد از هرچند سال بهصورت دورههای کارگاهی و فشرده تدریس شود. در گام سوم در مقاطع تحصیلی تخصصی (ماستری و دکترا) باید دورههای تخصصی برای دانش افزایی نسبت به نظریات و پیشرفتهای جدیدی در هر رشته برگزار شود.
البته دوره دانش و مهارت افزایی، معمولا با استقبال مواجه نمیشود؛ زیرا مستلزم صرف وقت و گاه هزینه است؛ لکن با توجه به اهمیت دانش افزایی، ضروری است که برای همه پس از هرچند سال، چنین دورههای برگزار شود، راهکار مشخص پیشنهادی در این مورد، کنترل از طریق شهریه، گواهی و امتیازات است. به این صورت که شهریه، مشروط به گذاران و قبولی در دورههای دانش و مهارت افزایی شود و برای کسانی که دورههای مهارت ودانش افزایی را گزرانده اند، مدرک صادر شوند و امتیازات در شهریه و. برای آنان در نظر گرفته شند.
پاورقی ها:
[1]. ابن قتیبه، النهایه فی غریب الحدیث 13
[2]. آئیننامه تأسیس مدارس و انحلال مدارس علمیه مصوب 616 شورای عالی حوزه های علمیه 1388.
[3]. محمد حسینی، زبیدی، تاج العروس ج 8 ص 55.
[4]. گروهی از نویسندگان دایرة المعارف تشیع، ج 6 ص 46.
[5]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1 ص 17 -24؛ حسینی، سید عبدالله، تعامل شیعیان امامیه با دیگر مسلمانان، ص 294
[6]. حسن، حسین زاده شانه چی، تاریخ آموزش در اسلام ص 60.
[7]. محمدهادی معرفت، تفسیر ومفسران ج 1 ص 196 و سید عبدالله حسینی، تعامل شیعیان امامیه و دیگر مسلمانان ص 280
[8]. طوسی، اختیار معرفة الرجال شماره حدیث 677.
[9]. ر.ک: سیدعبدالله حسینی، تعامل شیعیان امامیه و دیگر مسلمانان در سه قرن اول قمری ص 347.
[10]. ر.ک: حسن حسیین زاده شانه چی، تاریخ آموزش دراسلام. ص 92.
[11]. عبدالحسین امینی، تاریخ تحولات حوزه های علمیه شیعه در افغانستان در صدسال اخیر (پایان نامه، جامعة المصطفی) (1389)؛ سیدآقا حسین حسینی، بررسی برنامه درسی، حوزه های علیمه شیعه افغانستان در دوران معاصرص 27
.[12] برای اطلاع ر.ک به: رسولی، حیات الله، کارکردهای عالمان در افغانستان، مجله پیام مبلغ، سال دوم شماره دوم بهار 1388 ش؛ صفدری، محراب علی، روحایت وحکومت در افغانستان، (زمینهها، موانع و راهکارها) قم، جامعة المصطفی، العالمیه (آموزش عالی فقه) پایانه کارشناسی ارشد؛ کارکردهای عالمان دینی در افغانستان، پیام، مبلغ، سال دوم، شماره دوم، بهار 1388 ش 20؛ ناصری داوودی، عبدالمجید، نظام آموزشی سنتی افغانستان وچالشهای چدید، طرح نو، فصلنامه علمی فرهنگی شماره چهارم بهار 74.
[13]. ویژه نامه حوزه های علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، نمایندگی جامعة المصطفی العالمیه در افغانستان، ص 16
[14]. همان
[15]. همان ص 68
[16]. حبیب الله شریفی، حوزه های علمیه افغانستان، آسیب ها و راهکارها (1391) ص 27
[17]. سید آقا حسین، حسینی، بررسی برنامة درسی حوزه های علمیه شیعه در افغانستانس در دوره معاصر، ص 161
[18]. آیت الله محسنی، ویژهنامه حوزه های علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، نمایندگی جامعة المصطفی العالمیه در افغانستان، معاونت پژوهش ش ص 24
[19] برای اطلاع ر.ک به: پِیرزومند، علیرضا، الگوی تحوّل حوزههای علمیه، در فرمایشات حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی چاپ اول 1385 ش؛ اعرافی، علیرضا، تحوّل نظام تعلیم و ترببیت حوزههای علمیه، فصلنامه پژوهشی علمی کوثر معارف شماره 7 ص پاییز 1388 ش، ویژه نامه حوزه های علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، نمایندگی جامعة المصطفی العالمیه در افغانستان، 1389 ش، آیت الله مکارم شیرازی (مصاحبه)، پیام حوزهش 12 زمستان 1375؛ جمعی از نویسندگان، حوزه، کاستیها و بایستهها (مجموعه مقالات) دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1371 ش؛ جمعی از نویسندگان مجله حوزه، گذشته، حال و آینده حوزه در نگاه رهبری؛ حبیب الله شریفی، حوزه های علمیه افغانستان، آسیب ها و راهکارها پایان نامه (1391)؛ خامنهای، سید علی، رهنمودهای در تحوّل حوزه، مجله حوزه، سال ش 5 1371 ش؛ راه شکوفایی، انجمن علمی پژوهشی اخلاق و تربیت (فقه تربیتی) جامعه المصطفی العالمیه شماره سوم و چهارم
[20]. علی دهقان و همکاران، اقتصاد آموزش و پرورش ص 7، آییژ چاپ اول، 1385 تهران
[21]. علی علاقهبند، مقدمات مدیریت آموزشی صص 64-65. تهران، نشر روان، چاپ بیست و یکم 1388 ش
[22]. ویژه نامه حوزه های علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، ص 69.
[23] صادقی رشاد، علی، آسیب شناسی اجتهاد موجود و اجتهاد مطلوب، فصلنامه پژوهش و حوزه سال سولنم شماره دوازدهم 1381 ش
[24]. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ج 2 ص 143
[25]. همان 145
[26] همان ص 146
[27]. حسن حسین زاده شانه چی، تاریخ آموزش در اسلام ص 130
[28]. سید آقا حسن حسینی، پیشین ص 31
[29]. روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام ج 2 ص 380.
[30]. وصیت نامه 1368 نسخه نرم افزاری مجموعه آثار امام خمینی ص 51
[31]. حسین کارآمد (1379)، بررسی عوامل و انگیزه های گرایش به تحصیلات دانشگاهی در بین طلاب
[32]. سید آقاحسن حسینی، پیشین ص 231.
[33]. همان ص 234.
[34]. ر.ک: بررسی برنامه های حوزه های علمیه های شیعه افغانستان در دوران معاصر، ص 173 به بعد (اهداف برنامه های درسی حوزه های علمیه افغانستان)
[35] موسوی گرگانی مجله حوزه ص 283
[36]. مصاحبه با آیت الله مکارم شیرازی، پیام حوزهش 12 زمستان 1375
[37]. سید آقاحسن حسینی ص 24
[38]. ویژه نامه حوزه های علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، ص 23
[39]. ر.ک: مطهری، مشکلات اساسی سازمان روحانیت.
[40]. سید آقاحسن حسینی، پیشین ص 196
[41]. همان ص 211
[42]. سید آقاحسن حسینی، پیشین ص 327
[43]. ر.ک به: شوکت علی محمد، میزان هم خوانی، برنامه درسی مدارس علمیه شیعی افغانستان با نیازهای زمان، جامعه المصطفی العالمیه، (موسسه علوم انسانی) تحقیق پایانی کارشناسی 1389 ش
[44]. سیدآقاحسن حسینی، پیشین 327
[45]. رک به: حسنی، احمد، بررسی موانع بازگشت طلاب افغانستان پس از تحصیل به کشورخود، قم، جامعه المصطفی العالمیه، محتمع آموزشی عالی فقه 1389 ش پایانه نامه کارشناسی ارشد.
فهرست منابع
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی [بی تا].
2. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
3. ابن قتیبه، النهایه فی غریب الحدیث 1364.
4. اعرافی، علیرضا، تحوّل نظام تعلیم و ترببیت حوزههای علمیه، فصلنامه پژوهشی علمی کوثر معارف شماره 7 ص پاییز 1388 ش.
5. آیت الله مکارم شیرازی (مصاحبه)، پیام حوزهش 12 زمستان 1375.
6. آیتی، عبدالقیوم، نقش تشیع در فرهنگ و تمدن افغانستان از صفویه تا دوره معاصر (خروج شوری) قم، جامعة المصطفی العالمیه، 1386 پایان نامه کارشناسی ارشد.
7. آئیننامه تأسیس مدارس و انحلال مدارس علمیه مصوب 616 شورای عالی حوزههای علمیه 1388.
8. پِیرزومند، علیرضا، الگوی تحوّل حوزههای علمیه، در فرمایشات حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی چاپ اول 1385 ش.
9. تایلر، وا لف، اصول اساسی برنامهریزی درسی و آموزشی، ترجمه، علی تقی پور ظهیر، تهران، آگاه چ چهارم، 1383 ش.
10. جمعی از نویسندگان مجله حوزه، گذشته، حال و آینده حوزه در نگاه رهبری، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ اول، 1376 ش.
11. جمعی از نویسندگان، حوزه، کاستیها و بایستهها (مجموعه مقالات) دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1371 ش.
12. حبیب الله شریفی، حوزههای علمیه افغانستان، آسیب ها و راهکارها پایان نامه (1391).
13. حسن حسیین زاده شانه چی، تاریخ آموزش دراسلام، قم، نشر بین المللی المصطفی، چاپ اول 1388 ش.
14. حسنی، احمد، بررسی موانع بازگشت طلاب افغانستان پس از تحصیل به کشورخود، قم، جامعه المصطفی العالمیه، محتمع آموزشی عالی فقه 1389 ش پایانه نامه کارشناسی ارشد.
15. حسینی زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القا موس، دارالفکر بیروت.
16. حسینی، سید آقاحسین، بررسی برنامة درسی حوزههای علمیه شیعه در افغانستانس در دوره معاصر، قم، مرکز بین المللی نشر المصطفی چاپ اول، 1395.
17. حسینی، سید عبدالله، تعامل شیعیان و دیگران مسلمانان در سه قرن اول هجری، قم، پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی، چاپ اول 1394 ش.
18. حکیم، سید منذر، چشم اندازی بر نظام آموزشی در حوزههای علمیه، کوثر معارف پاییز 1388.
19. خامنه ای، علی، حدیث ولایت (مجموعه بیانات و پیام ها) قم نور.
20. خامنهای، سید علی، رهنمودهای در تحوّل حوزه، مجله حوزه، سال ش 5 1371 ش.
21. خمینی، (امام) سید روح الله، وصیت نامه 1368 نسخه نرم افزاری مجموعه آثار امام خمینی.
22. دولت آبادی، بصیراحمد، شناسنامه افغانستان، عرفان، چ دوم، تهران 1382 ش.
23. راه شکوفایی، انجمن علمی پژوهشی اخلاق و تربیت (فقه تربیتی) جامعه المصطفی العالمیه شماره سوم و چهارم،
24. رحمانی ولوی، مهدی، تاریخ ع بلخ، مشهد، آستان قدس رضوی، ج 1 چ 1381 و ج 2 چ 1386 ش.
25. رسولی، حیات الله، کارکردهای عالمان در افغانستان، مجله پیام مبلغ، سال دوم شماره دوم بهار 1388 ش.
26. روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام روح الله، مجوعه آثار قم، نور، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی.
27. شریفی، حبیب الله، حوزههای علمیه افغانستان، آسیبها وراهکارها، ویژهنامه همایش حوزههای علمیه افغانستان، گذشته، حال و اینده، کابل نمایندگی المصطفی 1389 ش.
28. صادقی رشاد، علی، آسیب شناسی اجتهاد موجود و اجتهاد مطلوب، فصلنامه پژوهش و حوزه سال سولنم شماره دوازدهم 1381 ش.
29. صفدری، محراب علی، روحایت وحکومت در افغانستان، (زمینهها، موانع و راهکارها) قم، جامعة المصطفی، العالمیه (مجمتع آموزش عالی فقه) پایانه کارشناسی ارشد.
30. ضیایی غلام محمد، حوزههای علمیه، آسیبها و راهکارها، کوثر معارف، سال پنجم ص 1388 ش.
31. عبدالحسین امینی، تاریخ تحولات حوزههای علمیه شیعه در افغانستان در صدسال اخیر (پایان نامه، جامعة المصطفی) (1389).
32. علی دهقان و همکاران، اقتصاد آموزش و پرورش، تهران، آییژ، چاپ اول، 1385 ش.
33. علی علاقهبند، مقدمات مدیریت آموزشی، تهران، نشر روان، چاپ بیستویکم 1388 ش.
34. عیسی نیا، رضا، درآمدی بر شناخت حوزه علمیه، روحانیت، تهدیدها و فرصتها، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388 ش.
35. قزوینی، عبدالجلیل، النقض، تصحیح: محدث ارموی، تهران، بی نا، 1331 ش.
36. کارکردهای عالمان دینی در افغانستان (بی نا)، پیام، مبلغ، سال دوم، شماره دوم، بهار 1388 ش 20.
37. گروهی از نویسندگان، دایرة المعارف تشیع، نشر شهید سعید محبی، تهران، 1369.
38. محسنی، آیت الله محمد آصف، (مصاحبه) ویژهنامه حوزههای علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، نمایندگی جامعة المصطفی العالمیه در افغانستان، 1389 ش.
39. محسنی، موسی، تاریخچه مدارس علوم دینی شیعه از صده های نخستین تا دوران عبدالرحمن. مجله راه شکوفایی 1389.
40. محمد، شوکت علی، میزآنهم خوانی، برنامه درسی مدارس علمیه شیعی افغانستان با نیازهای زمان، جامعه المصطفی العالمیه، (موسسه علوم انسانی) تحقیق پایانی کارشناسی 1389 ش.
41. محمدی، شوکت علی محمدی، میزآنهم خوانی، برنامه های درسی مدارس علمیه شیعی افغانستان با نیازهای زمان، جامعة المصطفی العالمیه، (موسسه علوم انسانی) تحقیق پایانی کارشناسی 1389.
42. محمدی، شوکت علی، طراحی وضعیت مطلوب برنامه درسی مدارس علمیه شیعه در ویژهنامه حوزههای علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، نمایندگی جامعة المصطفی العالمیه در افغانستان، 1389 ش.
43. مطهری، مرتضی، سازمان روحانیت، بحثی در باره مرجعیت و روحاینت، جمعی از دانشمندان.
44. معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، التمهید 1379 ش.
45. ناصری داوودی، عبدالمجید، نظام آموزشی سنتی افغانستان وچالشهای چدید، طرح نو، فصلنامه علمی فرهنگی شماره چهارم بهار 74
46. نظری، نصرالله، شیعیان افغانستان؛ فرصتها و تهدیدات فرهنگی پیش روی، شیعه شناسی سال چهارم ش 14 ص 1385.
47. ویژهنامه حوزههای علمیه افغانستان، گذشته، حال و آینده، نمایندگی جامعة المصطفی العالمیه در افغانستان، 1389 ش.
یک پاسخ
باسلام
بسیار عالی و دقیق نگاشته شده است به نظر اینجانب خوب است تحول در برنامه درسی از چند مدرسه در ولایات محتلف شروع و پس از رفع نواقص به تدریج فراگیر گردد