زندگینامه علامه شهید سید محمدحسین مصباح
شهید حجت الاسلام «سید شاه محمدحسین مصباح»، فرزند حجت الاسلام «حاجی سید عیسی» در سال ۱۳۱۷ خورشیدی در منطقهٔ ملک خیل درهٔ سنگلاخ، دریک خانوادهٔ مذهبی و روحانی دیده به جهان گشود. سید شاه محمدحسین مصباح تحصیلات ابتدایی و صرف و نحو عربی را نزد پدرش به پایان رساند. بعد از فوت پدر جهت ادامه تحصیل به بهسود نزد آیت الله شیخ عزیزالله رفت و پس از مدتی تحصیل در آنجا عازم شهر کابل شد و در محضر آیتاللهالعظمی میرعلیاحمد حجت (رضوان الله علیه)، به تحصیل ادامه داد. شهید مصباح همزمان با فراگیری علوم اسلامی به مطالعهٔ آثار و کتابهای دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان و مکتبهای سیاسی و ایدئولوژیهای مطرح زمان پرداخت.
در آن زمان که مقارن بود با اوجگیری جریانهای فکری و سیاسی وارداتی و ناسازگار با مبانی دینی و اعتقادی مردم، و بیگانه ساختن نسل جوان تحصیل کرده از اسلام به نام علم و فلسفه، شهید مصباح در پی تحصیل فلسفه برآمد تا بتواند با اندیشههای انحرافی با سلاح فلسفه به مبارزه برخیزد؛ بنابراین، نخست به خدمت دانشمند شهیر حاج شیخ عزیزالله که از علمای برجسته زمان و مدرس فلسفه بود در «قلعه شهاده» رسید و پس از فوت ایشان درس فلسفه را نزد شهید آیت الله شیخ محمد امین افشار، ادامه داد. او در نزد این دو استاد شرح منظومه ملاهادی سبزواری، اسفار اربعه صدر المتألهین شیرازی و کفایت الاصول آخوند خراسانی را آموخت و به خاطر لیاقت و ذکاوتی که در فلسفه از خود نشان داد در ابتدا به آقای فلسفی شهرت یافت. چنانکه مقالاتش در سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ بنام «فلسفی سنگلاخی» در جریدهٔ پیام وجدان منتشر میشد.
شهید مصباح همزمان با فعالیتهای وسیع اجتماعی، تبلیغی و ارشادی در کابل و سایر ولایتهای افغانستان، جلسات درس عقاید و فلسفه اسلامی را نیز برای جوانان و طبقات تحصیل کرده و آشنا با فرهنگ و جریانهای فکری و سیاسی شرقی و غربی برگزار میکرد. این جلسات که ازسال ۱۳۵۰ خورشیدی آغاز شد به مرور زمان گسترش یافت و طلاب مدارس دینی را جلب کرد. در این جلسات اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه فقید آیت الله سید محمدحسین طباطبایی در فلسفه، منطق المظفر و حاشیه ملاعبدالله در منطق، سیوطی در نحو، معالم الاصول و شرح لمعه در فقه تدریس میشد. حلقههای درس و بحث علمی و سیاسی در مسجد الجواد در وزیرآباد و در منزلش برگزار میشد که در آنها علاوه بر طلاب علوم دینی، تعدادی از جوانان، روشنفکران، دانشگاهیان و فرهیختگان از نقاط مختلف شهر کابل شرکت میکردند که اسامی برخی آنها به این شرح است: شهید مهندس محسن استاد دانشکدهٔ مهندسی دانشگاه کابل، شهید مهندس همایون، شهید سید سلطان پیکار، شهید قاضی فرید مقداد، شهید سیدمیر حسین خوشیوال، شهید محمد نصیر عظیمی، قسیم اخگر، سیداسدالله نکتهدان، محمد رحیم افضلی، سید میرآقا حقجو، چراغعلی بسیم (شاعر)، فقیرعلی فقیر، غلام محمد شورش (شاعر)، مدیر محمد زمان امانی، مدیر نورمحمد، شهید قاری مبین، عمرگل، ضیاءالحق شینواری و …
اسامی برخی طلاب علوم دینی که از شاگردان شهید مصباح بودند، از این قرار است: حجت الاسلام شهید سید ضیاءالدین از بغلان، حجت الاسلام سیدانور واثق (پسر ارشد شهید آیتالله واعظ)، حجت الاسلام سیدناظرحسین ابوالهادی بهسودی، حجت الاسلام شیخ اقبال عارفی بامیانی، حجت الاسلام شیخ امیر جوادی ورسی، حجت الاسلام سید ناصر ناصحی از هرات، حجت الاسلام سیدیوسف، شیخ عبدالحسن از قول خویش، شیخ عباس، سیدمیرزاحسین معتمدی و …
از شاگردان برجسته شهید مصباح در این دوره میتوان از طلبه شهید سیدضیاءالدین مبارز، یاد کرد که در شهر بغلان با سخنرانی پرشور و انقلابی مردم را علیه رژیم کمونیستی ترهکی به قیام و جهاد دعوت کرد. کمونیستها او را دستگیر نموده و با انواع شکنجه از جمله ریختن آب جوش در دهنش به شهادت رساندند.
حجت الاسلام سید شاه محمدحسین مصباح، درسال ۱۳۴۷ در مسیر سفرش به بیت الله الحرام و زیارت عتبات عالیات با امام خمینی (ره) در نجف اشرف آشنا و مجذوب شخصیت الهی آن حضرت شد، و در بازگشت مدتی در نجف اشرف اقامت گزید و در دروس خارج فقه حضرت امام شرکت نمود. او قبل از آن به سلسه نمایندگی پدرش، یکی از نمایندگان حضرت آیت الله العظمی سید محسن حکیم – مرجع برجسته شیعیان جهان در آن زمان- در امور شرعیه و حسبیه در برخی مناطق افغانستان بود.
شهید مصباح در برگشت از نجف اشرف به تبلیغ و ترویج مرجعیت امام خمینی (ره) پرداخت و بعد از رحلت آیت الله حکیم در سال ۱۳۴۹ از سوی حضرت امام جوازنامهٔ نمایندگی عام در امور شرعیه و حسبیه در افغانستان، دریافت کرد.
شهید مصباح، امام خمینی را نه تنها مرجع اعلم و اعدل زمان میدانست، بلکه او را رهبری میدانست که مرادش بود و به آن حضرت عشق میورزید و در مجالس خصوصی طوری دربارهٔ اندیشهها، تقوا و شخصیت امام خمینی سخن میگفت که اشک از چشمان اهل مجلس جاری میشد. سخنرانیها، مقالهاش در جریدهٔ پکتیکا تحت عنوان «علامه خمینی مرد مبارز علیه امپریالیزم و صهیونیزم» و شعرش در وصف حضرت امام گویای این مطلب است.
قابل ذکر است که شهید مصباح علاوه بر جوازنامهٔ نمایندگی حضرت امام، جوازنامهٔ نمایندگی از سوی حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی (ره) را نیز داشت.
شهید مصباح با فصاحت و بلاغت و توانایی علمی، مذهبی و اجتماعی که داشت با طرح و تحلیل مسایل فکری، سیاسی و اجتماعی مطابق نیازمندیهای زمان، زبان زد خاص و عام شد و قشرها مختلف جامعه اعم از علما، دانشمندان، دانشگاهیان، کسبه و تودهٔ عوام را مجذوب خود ساخت. علاقه و محبت مردم به شهید مصباح در سرودهٔ مرحوم فقیرعلی فقیر، از شخصیتهای اجتماعی و مذهبی وزیرآباد که خودش هم خطیب و سخنور بود، انعکاس یافتهاست.
بعد از سفر طولانی و اقامت شهید مصباح در نجف اشرف، که در درسهای خارج فقه امام خمینی شرکت میکرد، وقتی که به شهر کابل برگشت، مرحوم فقیر این سروده را در جمع صدها نفر از محبان شهید مصباح قرائت کرد:
مژده ای هموطنان ماه درخشان آمد
مژده ای مجلسیان شمع شبستان آمد
زائر قبر حسین از عربستان آمد
یعنی مصباح همان حامی قرآن آمد
باز در محضر ما سرور خوبان بینید
باز در کشور ما یوسف کنعان بینید
شکر گوییم خدا را که ز الطاف مزید
باز در مرکز حق مرد حقیقت برسید
اینک از آمدنش بر تن ما روح دمید
زین سبب چشم محبان همه روشن گردید
همگی منتظر اندر سر کویش بودیم
جمله در آرزوی دیدن رویش بودیم
غم هجران تو ما را بخدا محزون ساخت
سفر دور و درازت همه را دلخون ساخت
اشک خونین غمت دامن ما گلگون ساخت
چه دهم شرح فراقت همه را مجنون ساخت
حال از شوق وصالت همگی دلشادیم
سر تسلیم به مهرت همگی بنهادیم
تو چه شمعی که همه شوق وصالت دارند
عاشقان چشم به نورانی جمالت دارند
این همه مستعمین شوق لقایت دارند
آرزوی سخنِ عشق و وفایت دارند
زانکه در علم و عمل مرد مسلمان هستی
در میان علما حامی قرآن هستی
تویی امروز طیب غم و درد فقرا
تویی امروز حبیب دل جمعی ضعفا
داد خواه از رهٔ احسانی به جمیع غربا
ای که هستی تو به میدان عمل بی همتا
اشک غم باز ز چشمان حسودان آمد
زان که فریادگر حق غریبان آمد
عدهای با تو ز نامردی و کین جنگیدند
با کلام حق و قرآن مبین جنگیدند
خائنین بهر فنایت چه دسایس چیدند
به جز از خجلت بسیار، چه سودی دیدند؟
آخر کار همه واله و حیران گشتند
جمله از فعل بد خویش پشیمان گشتند
تویی امروز به میدان عمل بی امثال
تویی در فن سخن مبتکر، ای نیک خصال
خائنین حق ترا گر چه نمودند پامال
کی کم و کاست شد از تو به جهان قدر و جلال
خاک پای تو بود کُحلِ بصر بر همه خلق
زان که تبلیغ تو بنمود اثر بر همه خلق
از ویژگیهای منحصر به فرد شهید مصباح ایستادگی در برابر دو جریان انحرافی مارکسیستی و فاشیسم دین ستیز قومی و گروههای التقاطی برخاسته از دامن دو جریان مذکور بود. سخنرانیهای متعدد و نوشتههای شهید مصباح بیشتر به نقد فلسفه ماتریالیسم و جریانهای مارکسیستی و التقاطی اختصاص داشت. جریانهای مذکور به خصوص جریانهای التقاطی و فاشیستی دینستیز در سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ و کودتای کمونیستی هفتم ثور، از لحاظ تبلیغاتی و مبارزه با مبانی اسلامی به شدت فعالیت میکردند. شهید مصباح یک تنه در برابر این هجوم تبلیغاتی ایستادگی نمود، در حالیکه بسیاری از علمای آن زمان در این رابطه کاری از پیش نمیبردند و برخی حتی آب به آسیاب دشمن میریختند، کاری که تا اکنون در ابعاد وسیعتر و خطرناکتری ادامه دارد، اما جای مصباح خالیست. همین ایستادگی شهیدمصباح در برابر جریانهای انحرافی بود که به یکباره آماج حملات روشنفکر نمایان چپی و التقاطی و فاشیستهای قومگرا قرار گرفت.
شهید مصباح به اتحاد جهان اسلام، اتحاد مردم افغانستان و بخصوص اتحاد و همبستگی نیروهای مسلمان و علما و رهبران مذهبی و تشکیل اتحادیهها و سازمانهای سیاسی و اجتماعی اسلامی برای مبارزه با فقر، عقب ماندگی، استبداد و استعمار توجه جدی داشت. این مسایل را نه تنها در سخنرانیهایش، بلکه در عمل نیز پیگیر بود؛ هرچند موفق نشد و به آرزوی خویش دست نیافت. بطور نمونه ایشان در سال ۱۳۵۳ تلاش کردند که یک اتحادیه و تشکلی از علما و رهبران مذهبی شیعه ایجاد شود که اختلافها را برطرف نموده و توان علما و انرژی جامعه را بسوی اهداف مشترک دینی و ملی برای مبارزه با هجمهها و توطئههای فکری، فرهنگی و سیاسی قدرتهای خارجی و منحرفان داخلی سوق دهد، اما علما و رهبران وقت جامعه همکاری نکردند. بار دیگر در زمان حکومت استبدادی و خونخوار کمونیستها به رهبری ترهکی، بعد از رهایی آیتالله واعظ از زندان، در این رابطه تلاش کرد که باز هم نتیجه نبخشید، چنانکه در یکی از سخنرایهایش در آن زمان به این موضوع اشاره کرده و میگوید:
«ما در رهایی آقای واعظ خیلی فعالیت کردیم، وقتی که رها شد با روحانیون تماس گرفتیم که حالت ارتباط برقرار باشد و اتحادیه تشکیل دهند، اما گمان میکنم قبول نمیکنند، اتحادیه تشکیل نمیدهند. هریک با مریدان خویش مشغول خوردن و بلعیدن، درس و نماز جماعتاند و دیگر هیچ.»
در همین سخنرانی شهید مصباح مردم را به مبارزه و بیداری دعوت نموده میفرماید: «مردم! باید بیدار شوید! لااقل درک کردید که حزب دموکراتیک خلق پانزده سال پیش تشکیل شد، مبارزه کرد، همین مسئله شما را کفایت میکند که یخن (یقه) رهبرانتان را بگیرید و بپرسید چرا شما مبارزه نکردید؟ روحانیون و رهبران که مبارزه نکردند، شما مردم بیدار شوید، یک تشکل اجتماعی بسازید تا احقاق حقوق را بفهمید. اگر بیدار شدید محیط شما تغییر میکند، سرکهای شما، شفاخانههای شما، معلمین شما، مدیرهای شما و حکام شما همه تغییر میکنند.»
شهید مصباح سالها قبل از کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ از جهاد و سیاسی بودن دین اسلام صحبت میکرد و در برابر کسانی که دین را از سیاست جدا میدانستند و به جهاد تا ظهور حضرت ولیعصر (عج) عقیده نداشتند، با استناد به نظریات و عملکرد پیشوایان و مراجع دینی استدلال علمی و تاریخی میکردند، چنانکه در یک سخنرانی در سال ۱۳۵۰ در این رابطه چنین گفتند:
«ما از علمای متأخر در مورد سیاسی بودن دین اسلام استشهاد نکردیم، مثلاً اگر نظریاتی را که رهبر بزرگ ما آیت الله خمینی افاضه کرده بودند میگفتیم، ممکن از تعصب ما تلقی میکردند، لهذا قدم را فراتر گذاشته و هشت قرن جلوتر رفتیم که ببینیم در آن زمان دربارهٔ سیاست اسلام سخن گفته شده یا نه؟ سخنان کاشف الغطاء با سخنان رهبر فعلی ما حضرت آیت الله خمینی یکیست. امام کاشف الغطا اعلام خطر کرده، آیت الله خمینی هم اعلام خطر کرده و در یکی از خطابههایش صدا میزند: حوزات علمیه من اعلام خطر میکنم! نجف من اعلام خطر میکنم! قم و مشهد من اعلام خطر میکنم! زمامداران اسلامی اعلام خطر میکنم! چرا تنها کاشف الغطاء درد بکشد، تنها خمینی درد بکشد؟!»
شهید مصباح در یک سخنرانی در سال ۱۳۵۷که عوامل عقب ماندگی فکری جامعه را بررسی میکرد از علما و رهبران مذهبی به شدت انتقاد نمود و گفت: «عوامل مختلف است، اما عوامل عمده همین گویندگان، ملاها و رهبران مذهبی هستند. اینها بودند که نه خود روشن شدند و نه شما را روشن کردند. اگر این طبقه روشن میشدند، حق را درک میکردند، شما را هم به حق میرساندند. اینها اگر تعالی فکری پیدا میکردند، حتماً فکر مردم را هم بلند میساختند، فأذا فسدالعالِم فسدالعالَم.»
شهید مصباح در زمان رژیم سلطنتی که اندکی فضای سیاسی باز شده بود، به مبارزهٔ تبلیغاتی و قلمی با مفاسد و بیعدالتیهای اجتماعی پرداخت که مقالهٔ او تحت عنوان «درد دل بینوایان و نالههای شبگیرگرسنگان» در جریدهٔ پیام وجدان شاهدی بر این مدعاست. در زمان جمهوری استبدادی داوودخان که اختناق حاکم شد و نیروهای مبارز ملی و مذهبی دستگیر و شکنجه میشدند طی دو مرحله برای بیدار ساختن مردم و مبارزه با استبداد شبنامههایی تحت عنوانهای «پیام شبرنگ ملت» و «پیام ملت» منتشر ساخت که این کار او به نوبهٔ خود در تحت فشار قرار گرفتن داوود و اختلاف او با کمونیستها مؤثر بود.
شهید مصباح، بعداز کودتای خونین کمونیستهای خلقی و پرچمی وابسته به «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» بعد از ظهر روز چهارشنبه چهارم دلو (بهمن ماه) سال ۱۳۵۷ دستگیر و در سن ۴۲ سالگی به شهادت رسید. شهیدی که نه مدفن دارد و نه نشان.
شهید مصباح علاوه بر تبلیغ و تدریس همکاری قلمی با برخی نشریات زمان خود داشت و نیز مقالاتی در موضوعات مختلف نوشتهاست که لیست آنها و برخی سخنرانیهای پیاده شدهاش به شرح زیر است:
۱. درد دل بینوایان و نالههای شبگیرگرسنگان؛ جریده «پیام وجدان»، ۴/۴/۱۳۴۶.
۲. روز مولود شاه ولایت مآب؛ پیام وجدان، شماره ۳۴، سال دوم، دوشنبه ۲۳/۷/۱۳۴۶.
۳. وفات فاطمه الزهرا دختر رسول خدا، پیام وجدان، شماره ۲۰، سال چهارم، یکشنبه ۵ اسد ۱۳۴۸.
۴. تسخیر کرات سماوی و سیر کیهانی از نظر قرآن، جریده «پیام وجدان»، شماره ۲۷، شماره مسلسل ۱۹۷، یک شنبه ۶ میزان ۱۳۴۸.
۵. علامه خمینی؛ مرد مبارز علیه صهیونیسم و امپریالیسم، جریده «پکتیکا»، شماره ۲۴، سال دوم ۱۳۴۹
۶. تقوا در مکتب اسلام (علمی و اخلاقی)- سلسله مقالات.
۷. فروغ ولایت در سیزدهم رجب (مجله برهان-۱۲/۵/۱۳۵۱).
۸. بعثت، یا زیربنای حکومت اسلامی، مجله برهان، شماره دوم، برج سنبله ۱۳۵۱، صفحهٔ ۷–۱۴.
۹. ماتریالیسم دیالکتیک، مجله برهان، شماره پنجم، قوس ۱۳۵۱، ص ۳۲–۳۷.
۱۰. اسلام در پرتو قیام امام حسین، مجله برهان، شماره هفتم، دلو ۱۳۵۱، ص ۳۷–۴۱.
۱۱. بحثی با بیگانگان، ماتریالیسم دیالکتیک، برهان، شماره هشتم، برج حوت ۱۳۵۱، ص ۳۳–۳۶.
۱۲. ماتریالیسم دیا لکتیک، برهان، شماره ۱۰ و ۱۱، برج ثور و جوزا، ۱۳۵۲، ص ۱۱–۱۵.
۱۳. ستارهٔ دنباله دار چیست؟
۱۴. بحثی بابیگانگان- امپریالیسم و مسیحیت.
۱۵. بحثی با بیگانگان- صهونیسم و یهودیت.
۱۶. عقیدهٔ مهدویت در اسلام.
۱۷. دین و جهان امروز (سلسله مقالات).
۱۸. جهاد و سیاست در اسلام (سخنرانی).
۱۹. جشن میلاد پیامبر (سخنرانی).
۲۰. بندگی و مصلح.
۲۱. طبیعت اولی و ثانوی.
۲۲. سیر رشد تمدن بشری (سخنرانی).
۲۳. آزادی (سخنرانی).
۲۴. پاسخ به لنینیار (۱۴/۱/۱۳۵۴)؛ (جزوه).
۲۵. کتابخانه در اسلام، ترجمه از مجلهٔ المقتطف مصری.
۲۶. سیر بشر و مراتب وجودی وی (معاد، برزخ)؛ سال ۱۳۴۷ (سخنرانی).
۲۷. زن در اسلام (نوشته علامه سید محمدحسین طباطبایی، در نشریه سالیانه، چاپ ایران سال ۱۳۳۸، ترجمه سید شاه محمدحسین مصباح سنگلاخی)
۲۸. نقد مغول گرایی یا جنایات مغولیستها در افغانستان (کتاب چاپ نشده در ۸۴ صفحه).
۲۹. نقش روحانیت در جامعه (آخرین سخنرانی در مسجد و مدرسه محمدیه به ضمیمه زندگینامه)، تدوین، چاپ و انتشار در سال ۱۳۶۵ توسط سید محمد باقر مصباح زاده.
۳۰.کتاب «اصول فلسفهٔ استعمار» که در پانزده شعبان المعظم سال ۱۳۹۴ هجری قمری تألیف آن به پایان رسیده و چاپ نشدهاست.