عزیزان بحث را ایّامی گوش میدهند که مردم مظلوم غزّه، فلسطین، لبنان در سختترین شکنجهها هستند. یک چند تا جمله میخواهم راجع به این صحبت کنم. اوّل دفاع از مظلوم واجب عقلی است، غیر از اینکه قرآن گفته، واجب عقلی هم هست. اگر کسی دفاع نکند، قابل توبیخ است، اسلام و کفر هم ندارد؛ یعنی اگر به یک کافر هم ظلم شد، باید دفاع کنیم.
1- دفاع قرآن از دختران مظلوم مشرکان
نمونه برایتان بگویم. مشرکین، بتپرستها، در صدر اسلام همین که بچّهدار میشدند، از دختر ناراحت بودند، برخلاف دین اسلام. امام سجّاد علیه السلام وقتی بچّهدار میشد، نمیپرسید: «دختر است یا پسر؟»، میگفت: «سالم است، یا مریض؟» اصلاً دختر و پسر فرق نمیکنند. در آیاتی از قرآن میگوید: «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى» (آل عمران/ 195، نساء/ 124، نحل/ 97، غافر/ 40، حجرات/ 13)، مرد باشد یا زن. خب چه کسی دخترش را زنده در گور میکرد؟ مؤمنین که دختر در گور نمیکردند، مسلمین، بتپرستها این کار را میکردند، امّا دختر مظلوم بود. قرآن بخوانم، وقتی یکیشان «بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» (نحل/ 58)، عربیهایی که میخوانم قرآن است، وقتی بشارت میدادند که خانمت دختر زاییده، سه تا فکر برایش پیش میآمد:
1- «یَتَوارى» (نحل/ 59)، «یَتَوارى» همان است که در فارسی میگوییم متواری شد، یعنی فرار کنم، حالا که زنم دختر زاییده، پا به فرار بگذارم؛
2- «یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» (نحل/ 59)، یعنی زیر خاکش کنم، زنده در گورش کنم؛
3- «یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ» (نحل/ 59)، با ننگ نگهش دارم.
یعنی سه تا طرح: یا با ننگ نگهش دارم، یا زنده زیر خاکش کنم، چه با او کنم.
سورهی «کوّرت» نازل شد، آن هم با یک ریتم خاص: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/ 1): وقتی نور خورشید گرفته میشود در آستانهی قیامت؛ «وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ» (تکویر/ 2): ستارهها نورش گرفته میشود؛ «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/ 6): آب دریاها جوش میآید؛ «وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ» (تکویر/ 4): سرمایهها رها میشود، فرار میکنند؛ اگر همچین شد، اگر همچین شد، اگر همچین شد، اگر همچین شد، بعد از چند تا اگر، اگر، اگر میگوید: «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ. بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» (تکویر/ 8 و 9)، «مَوْؤُدَهُ» در لغت عرب یعنی دختر زنده به گور؛ «سُئِلَتْ»: مورد سؤال قرار میگیرد؛ «بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»: گناه این چه بود؟ چه کسی روضه میخواند؟ خدا؛ برای چه کسی؟ برای دختر کافر، دختر مؤمن که زیر خاک نرفت، دختر مشرکین، کفّار دخترشان را زنده در گور میکردند، ولی چون مظلوم بود، برای مظلوم خدا روضه خوانده. این سورهی «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» به ما میگوید که باید از مظلوم دفاع کرد، ولو مظلوم کافر باشد، این «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»، این یک.
2- انسانیت، یک حقیقت واحد
مسئلهی دیگر این است که همهی بشر یک نفسند، انسانیت یک اصل کلّی هست، «مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ» (نساء/ 1، انعام/ 98، اعراف/ 189، زمر/ 6)، این کلمهی «مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ» هم در قرآن چند بار آمده، یعنی همهی بشر، زن و مرد و کوچک و بزرگ و سفیدپوست و زردپوست و شرقی، غربی، شمالی، جنوبی، هر کس، هر جا هست هست، انسان از یک حقیقت است، جوهر انسان یکی است. «أُمَّهً واحِدَهً» (بقره/ 213، مائده/ 48، یونس/ 19، هود/ 118، نحل/ 93، انبیاء/ 92، مؤمنون/ 52، شوری/ 8، زخرف/ 33) باز در قرآن آمده، یعنی همهی مسلمانها، از شیعه و سنّی، عرب و عجم و کرد و لر و فارس و بلوچ و …، همهی مردم یک امّت هستند، پس ببینید «مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ»، یک؛ «أُمَّهً واحِدَهً» دو؛ «إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ. بِأَیِّ ذَنْبٍ …» (تکویر/ 8 و 9) سه، این سه تا آیه قرآن خواند برای اینکه نگاهمان، نگاه منطقهای و محلّی نباشد.
ما در نماز نمیگوییم: «السّلام علینا و علی ایرانیها»، «السّلام علینا و علی سفیدپوستها»، میگوییم: «و علی عباد الله الصّالحین»، سلام بر خوبان تاریخ، خوبان گذشته، خوبان موجود، خوبان آینده. ما در جنگ نباید بگوییم خودمان هم مشکل داریم، خودمان هم مشکل داریم، باید مشکل دیگران را حل کنیم. اتّفاقاً اگر مشکل دیگران را حل کنیم، مشکل خودمان حل میشود. بارها از ما میپرسیدند، خیلیها از ما پرسیدند، این سؤال زیادی است که: «حاج آقای قراتئی، ما مشکلی به کارمان افتاده، هی بلند میشویم، میافتیم، در اقتصاد، در سیاست، چه کنیم؟»، گفتم: «یک مشکل از مسلمان حل کن، خدا مشکلت را حل میکند. اگر هم پول نداری، باز در دنیای بیپولی باز هم یک خورده پول قرض کن، به یک فقیر بده، یک گرسنه را سیر کن، بعد بگو خدایا تو هم کار مرا حل کن.»
خوشم آمد از یک پیرمردی، جوانش از دنیا رفت، خب داغ جوان دید، غصّه خورد،.در قبرستان که رفت، رفت در قبر پسرش، جنازهی پسرش را گرفت، داخل قبر گذاشت، این کلمه را گفت، خیلی از قبل از انقلاب این کلمه در ذهنم هست، گفت: «خدایا این پسر من به من ظلم کرده، ولی امشب، شب اوّل قبرش است، من از حقّ پدریام گذشتم، بخشیدمش، تو هم از حقّ خداییات بگذر، ببخشش.» ببخش تا … قرآن یک آیه دارد، میگوید: «وَ لْیَعْفُوا»: عفو کنید همدیگر را؛ «وَ لْیَصْفَحُوا»: بگذرید از تقصیر همدیگر؛ «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور/ 22): مگر نمیخواهی خدا تو را ببخشد، میخواهی خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. نگاه ما، نگاه بینالمللی هست، ببینید در قرآن چند صد کلمهی «ناس» آمده، یعنی مردم.
بنابراین نباید گفت: «غزّه عرب هستند یا عجم، شیعه هستند یا سنّی، مسلمانند یا کافر.» شما نگاه کنید در زیارت اربعین مسیحیها هم شرکت کردند، سنّیها شرکت کردند، محبّت اهل بیت، دستگیر همه هست.
3- وظیفه همهی مسلمانان در برابر ظالم و طاغی
یک آیه در قرآن داریم، میگوید یک کسی که زور میگوید، ولو مسلمان، همه بسیج شوید، این زورگو را خفه کنید. زمان جنگ پنج، شش تا، شاید هم بیشتر هفت، هشت تا، جمعی از رؤسای جمهور کشورهای دنیا با هم ایران خدمت امام آمدند که: «آقا زمان جنگ است، شما جنگ را قیچی کن» امام به اینها فرمود که: «شما رئیسهای کشورهای اسلامی هستید، اسلام به شما چه گفته؟ سورهی حجرات این آیه آمده: «فَإِنْ بَغَتْ» (حجرات/ 9)، «بَغَتْ» با غین، «بَغیْ» با غین یعنی زورگو، «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» (حجرات/ 9)، اگر یک زورگو پیدا کرد، قلدری کرد؛ «فَقاتِلُوا»: همهتان بسیج شوید؛ «فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی» (حجرات/ 9): همهتان بسیج شوید برای خفه کردن آن طاغوت.
آیا ما به صدّام حمله کردیم؟ از افتخارات شیعه و ایران این است که هیچ وقت ما ابتدا کنندهی جنگ نبودیم. قرآن بخوانم: «وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ» (توبه/ 13)، این آیهی قرآن است، ولی کلماتش را میفهمید، «أَوَّلَ مَرَّهٍ»: یعنی اوّلین بار؛ «هُمْ» هم یعنی آنها؛ «بَدَؤُکُمْ» یعنی ابتدا کردن، آنها ابتدا کردند، یعنی آغازگر جنگ آنها بودند. هفتاد و پنج سال پیش چه کسی تصاحب کرد کشورشان را؟ آغاز کننده آنها بودند، کسی که هفتاد و پنج سال پیش، تا چند روز اینها با سنگ دفاع میکردند، حالا جمع شدند، خداوند هم کمکشان کرد، ایران هم حمایت کرد، اینها توانستند ابزاری بسازند که در مقابل اسرائیل بایستند، ولی اینها ابتدا کننده، اینها رفتند در خاک آنها، یا آنها آمدند در خاک اینها؟ «وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ» (توبه/ 13)، «فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی» (حجرات/ 9)، اگر یک مسلمانی هم خواست به باقی مسلمانها زور بگوید، آن مسلمان را باید گرفت خفه کرد. «فَقاتِلُوا» یعنی همهتان با هم کمک کنید.
در جنگها حقّ آمریکا فراموش نشود. قرآن میگوید وقتی میخواهید جلوی فتنه را بگیرید، سراغ مهرهی اصلی بروید، با مهرههای جلو هم بجنگید، امّا مهرهی اصلی یادتان نرود. «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ» (نازعات/ 17)، برو سراغ فرعون، همهی مشکلات سر فرعون است، برو سراغ فرعون، «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ».
میگویند یک کسی روی پل ایستاده بود، یک کسی هم زیر پل نشسته بود. آن کسی که زیر پل نشسته بود، نهر آب، دید یک نفر در آب افتاد، دوید رفت بغلش کرد، بیرون آوردش. آمد بنشیند استراحت کند، دید یک نفر دیگر افتاد. باز او را هم گرفت و بعد به او گفتند: «آقا، چرا اینجا نشستی، هی اینهایی که در آب میافتند را میگیری؟! برو آن بالا، یک دیوانه آنجا هست، این دیوانه هر که میآید برود، داخل رودخانه هلش میدهد، او همهی اینها را در آب انداخته، نقش اصلی با او هست».
4- توبیخ قرآن نسبت به افراد بیتفاوت
«اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (نازعات/ 17)، اگر کسی نسبت به جنگها و مسلمانها بیحسّاس بود، قرآن یک توبیخی دارد، میگوید: «ما لَکُمْ لا تُقاتِلُون»، چرا نمیروید حمایت کنید از مستضعفینی که زیر چکمهی دشمن فریاد میزنند؟! چرا کمک اینها کنید؟! «ما لَکُمْ لا تُقاتِلُون» (نساء/ 75): چرا شما نمیجنگید؟! کمک رزمندههای مسلمان نمیکنید؟! خب من یکی هستم، سیّد حسن نصرالله هم یک شیعه هست، من شبها تا صبح میخوابم، سیّد حسن نصرالله بعضی شبها چند بار جایش را عوض میکند، برای اینکه کسی اگر بتواند سیّد حسن نصرالله را ترور کند، اسرائیل جایزهاش میدهد. او به خاطر خطر اسرائیل خواب ندارد، من هم هر شب میخوابم، آن وقت من نباید در مسجدم بگویم رزمندگان ما را پیروز کن؟ یعنی یک دعا هم نمیخواهی بکنی؟ اینقدر آدم بیتفاوت باشد؟! «ما لَکُمْ لا تُقاتِلُون»، مال بیتفاوتهاست.
یک حدیث هم برای بیتفاوتها داریم، «مَنْ سَمِعَ»، عربیهایی که میخوانم، کلماتش را بعضیهایش را میدانید، «سَمِعَ»: استماع؛ «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا»: اگر کسی شنید صدای مردی را که؛ «یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ»: میگوید مردم کمک! کمک! آب نداریم، غذا نداریم، دارو نداریم، «فَلَمْ یُجِبْهُ»، اگر تکان نخورد؛ «فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»: مسلمان نیست. (الکافی، ج 2، کتاب الإیمان و الکفر، بَابُ الِاهْتِمَامِ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ وَ النَّصِیحَهِ لَهُمْ وَ نَفْعِهِم، ح 5، ص 164) یعنی ما نمیتوانیم بیتفاوت باشیم.
خب دشمن هم به کم راضی نیست. نگو حالا غزّه به ما چه؟! غزّه پلّهی اوّل است، کسی که پایش را روی پلّهی اوّل گذاشت، میآید پلّهی دوّم، پلّهی دوّم میآید پلّهی سوّم. اینها میگویند از نیل تا فرات؛ یعنی عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و ایران و … اگر داعش را در سوریه خفه نکنند، داعش در خود ایران میآید. مگر صدّام نیامد در اهواز و در ایران و تا نزدیک کرمانشاه و اینجا آمد؟ باید در نطفه خفه کرد. نگویید به ما چه؟! او اگر غزّه را بگیرد، بعد لبنان را هم میگیرد، بعد فلسطین را هم میگیرد، بعد ما را هم میگیرد.
«نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» این شعار انحرافی است، این شعار غلط است، منطقی غلط است، اسلام میگوید: «هم غزّه، هم لبنان، هم همهی دنیا، هر جا مستضعفین هستند.» در قانون اساسی ما هم آمده، بند یازدهش اگر یادم نرفته باشد که: «جمهوری اسلامی موظّف است هر کجا مظلومی یافت و نالهی مظلومی را شنید، به مقدار توان باید کمک کند»، سیاهپوست و سفیدپوست ندارد، شرق و غرب ندارد، این از ما نیست، این با ما نیست، با ما هست.
5- سیره رسول خدا و معصومان در کمک به مظلومان
پیغمبر ما چه جوری بود؟ کمک میخواست بکند، میگفت مسلمان است، یا نه؟ یک روز حضرت رسول نشسته بود، صلّی الله علیه و آله و سلّم، حضرت نشسته بود، یک جنازهای را عبور میدادند. پیغمبر بلند شد، ایستاد. جنازه که رد شد، نشست. گفتند: «آقا، چرا به احترام جنازه بلند شدی، این یهودی بود؟!» فرمود: آدم که بود که، یهودی بود، ولی انسان است، ولی انسان است، انسان ارزش دارد، چون انسان ارزش دارد، «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ» (إسراء/ 70)، بنی آدم هر نژادی میخواهد باشد، «کَرَّمْنا»، کرامت دارد، من به احترام انسانیت بلند شدم، نه به عنوانی که همکیش من است، این مال پیغمبر.
سراغ امیرالمؤمنین برویم. امیرالمؤمنین در جنگ صفّین فرمود: «اگر بر آب مسلّط شدید، آب را به معاویه بدهید بخورند. آب را قطع نکنید، در جنگ میجنگیم، امّا تشنه را باید آبش دارد.» این هم مال امیرالمؤمنین و لذا لشکر معاویه که بر آب مسلّط میشدند بر آب رودخانه، آب را روی حضرت علی قطع میکردند، لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی بر آب مسلّط میشدند، آب را به معاویه میدادند. این هم مال امیرالمؤمنین.
امام حسین چی؟ سیرهی اهل بیتی. امام حسین دوّم محرّم به کربلا آمد، هشتم هم شهید شد، هشت روز کربلا بود. وقتی وارد کربلا شد، فرمود که: «ظرفهایتان را پر آب کنید»، گفتند: «برای چه؟» فرمود: «حر با هزار نفر دارند میآیند من را بکشند، وقتی از راه برسند، تشنهشان است، آب میخواهند، شما ظرفهایتان را آب کنید که به همه آب بدهید.» گفتند: «آقا دشمن است، قاتل شماست؟!» فرمود: «تشنهشان است، قاتل من تشنه هست، باید به او آب داد.» چه دینی ما داریم! دنیا چه میگوید؟ حقوق بینالملل، حقوق بینالملل، یک مسخ … کلمهی نمیدانم چه کلمهای نثار این سازمان ملل کنم؟ مثل برگ درخت مردم کشته میشوند، سازمان ملل یک تکان نمیخورد.
6- وعده خداوند در پیروزی نهایی اسلام بر جهان
خدا به ما وعده داده، گفته یک روزی همهی طاغوتها سرنگون میشوند. این کلمهای که میخواهم بگویم، سه بار در قرآن تکرار شده: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (فتح/ 28، صف/ 9، توبه/ 33)، در سه تا سوره آمده، در سورهی دیگر، در سورهی دیگر، ترجمهاش این است: «اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت»، اسرائیل برود بالا بیاید پایین، آمریکا برود بالا بیاید پایین، ممکن است یک زمانی بزنند، بکشند، حتّی امام حسین را زیر سم اسبش کردند، بدن مقدّس امام حسین زیر سم اسب رفت، امّا یک زمانی میآید زمانی که قبّهای اینجا برافراشته میشود، از همهی دنیا جذب اینجا میشوند.» نباید با یک حادثهی تلخ بگوییم ما برای همیشه شکست خوردیم.
چه دارم میگویم؟ پیغمبر پای جنازهی یهودی بلند شد ایستاد، گفت انسان است، کرامت دارد؛ امام حسین آب ذخیره کرد برای لشکر حرّی که دشمنش بودند، حر روز عاشورا توبه کرد، از دوّم تا دهم اینها آب میخواستند؛ در صفّین امیرالمؤمنین، اینها، دین ما این است، ما دین را نشناختیم. امام رضا فرمود: اگر بدانند ما چه میگوییم، همهی مردم مسلمان میشوند، «إِنَّ النَّاس لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا»: مردم اگر بدانند ما چه میگوییم»، «لَاتَّبَعُونَا» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، باب 28، ح 69، ص 307): همه تابع ما میشوند. ما اهل بیت را نشناختیم، اسلام را نشناختیم، نماز را هم نشناختیم، نمیدانیم نماز چه هست.
امام سجّاد یک دعا در صحیفهی سجّادیه به نام دعای مرزداران دارد؛ یعنی سربازهایی که لب مرز هستند. ما سؤال میکنیم، امام سجّاد بعد از امام حسین بود دیگر، امام حسین که شهید شد، مملکت اسلامی خفه شد، همه دیگر ترسیدند، وقتی سر امام حسین را بریدند، دیگر هیچ کسی حرف نمیزد. همین لشکری که آمدند کربلا امام حسین را بکشند، همین لشکر، لشکر بنیامیه بودند، لب مرز رفتند، امام سجّاد فرمود: «فعلاً لب مرز هستند، ما باید به آنها دعا کنیم.» درست است اینها لشکر بنیامیه هستند، اینها همان لشکری هستند که دستور بنیامیه باشد، امام حسین را هم یک بار دیگر میکشند، ولی فعلاً چون لب مرز هستند، دعایشان میکنم.
بعد هم ما از دیگران کمتر نباشیم. امیرالمؤمنین گاهی از دست شیعیانش ناله میکند، میگوید: «ای شیعیان من، معاویه در باطل محکم است، شما در حق هم شل هستید، شما در حق شل هستید.» (نهج البلاغه/ خطبهی 25) آمریکا الآن چه چیزی دارد میفرستد؟ بمب فسفری میفرستد، آن وقت ما آب و نان میخواهیم بفرستیم، راهش را میبندند. کلمهی بشر است؟ نمیشود به اینها گفت گرگ، اگر گرگها به عقل و زبان درآیند، به ما میگویند: «چرا به ما گرگ میگویید؟ ما در سال دو تا گوسفند پاره میکنیم»، یک جنگ غزّه پیش میآید، ما چند هزار نفر را میکشیم، قرآن گفته اینها گرگ نیستند، «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»: اینها چهارپا نیستند؛ «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/ 179): بدتر از چهارپا هستند.
7- مقابله به مثل در برابر دشمن، حکم عقل و وحی
مقابله به مثل. یک اصل عقلی است. اگر کسی از شما جنسی را برده، نمیدهد، مقابله به مثل کن. یک خاطره دارم، برایتان بگویم. مدینه بودم، از کنار خیابان میرفتم، یک پارچهفروشی بود، بزّازی بود، ایرانیها رفته بودند جنس بخرند. این بزّاز حجازی، مدینه هی میگفت: «امام خمینی صلح کند، چرا امام خمینی صلح صدّام را قبول نمیکند؟!» صدّام پیشنهاد صلح و آتشبس کرده بود و امام قبول نمیکرد. میگفت: «حق با صدّام است، میگوید بیایید صلح کنیم، امام خمینی قبول نمیکند.» ایرانیها مانده بودند، چه چیزی جوابش را بدهند. من آمدم بروم، گفتند: «حاج آقا، بیا جواب این را تو بده.» گفتم: «قصّه چیه؟» گفتند: «بله، میگوید چرا امام صلح را قبول نمیکند؟» من به یکی از ایرانیها گفتم: «یک پارچه، یک طاقه پارچه را بردار، برو فرار نکن، برو بیرون دکّان بایست» که حواس او حسّاس شود که توپ پارچهاش را بیرون بردی. توپ پارچه را برداشت، رفت بیرون برود، گفت: «های! کجا میروی؟!» من به او گفتم: «بیا صلح کنیم» گفت: «صلح چیه؟! پارچه را پس بده، بعد صلح کنیم.» عراق به ما حمله کرده، بعث عراق و صدّام به ما حمله کرده، حالا میآییم میگوییم صلح کنیم؟! زمینها را پس بده، بعد بنشینیم ببینیم صلح بکنیم یا نکنیم؟ اینکه زمین را بده، بعد بیاییم صلح کنیم، کجا صلح کنیم؟! مقابله به مثل، در قرآن، چند جای قرآن فرموده: «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ» (بقره/ 194)، همانطور که آنها برخورد کردند، شما هم مثل خودشان باشید. توجّه به این نکته مهم است.
ما همهی مردم را دوست داریم، اسلام همهی مردم را دوست دارد، قرآن همهی مردم را، «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/ 83)، آیهی قرآن است، با همهی مردم خوب حرف بزنید. مرحوم دکتر بهشتی در آلمان داشت از کنار یک قبرستانی میرفت، یک سگی در قبرستان بود. یک نفر همراه آقای بهشتی بود، گفت: «آقای بهشتی، این سگ رفته برای مردهها فاتحه بخواند.» قبرستان کفّار بود و این هم سگ در آنجا پرسه میزد. خدا رحمتش کند، آقای بهشتی فرمود که: «ادب اقتضا میکند که ما به مردهی کفّار هم احترام بگذاریم، نگوییم سگ میرود فاتحه بخواند. منطق دارید، حرف منطقی بزنید. فحش دادن و جسارت کردن، هنر نیست.» مسئلهی مهمّی است. خیلی عجیب است. یک بار پیغمبر نمازش را سریع خواند، گفتند: «یا رسول الله تند خواندی؟!» فرمود: «سر نماز بودم، جیغ بچّه بلند شد، دیدم مادر رفته نماز بخواند، بچّه بیمادر شده، جیغ میزند، تند خواندم که مادر برود بچّهاش را بغل کند.» یعنی پیغمبر ما نمازش را سریع میخواند که بچّه از مادرش جدا نشود.
یک بار دیگر حضرت نماز را طول داد. گفتند: «یا رسول الله نماز را طولش دادی؟!» فرمود: «در سجده بودم، بچّهها رفتند روی کمرم بازی کردند، میخواستم بازی بچّهها به هم نخورد، سجده را طول دادم که اینها بازیشان را بکنند، پایین بیایند، من سر از سجده بردارم.» دین ما این هست.
حتّی به حیوان، حضرت دید یک حیوانی بار رویش هست، صاحبش دارد حرف میزند، صاحبش باهاش نیست. فرمود: «صاحب حیوان خودش را برای قیامت آماده کند، باید جواب بدهد. حیوان برای بارکشی، سوار شدن طوری نیست، امّا حیوان را بارش میکنی، خودت پیاده شدی، داری اختلاط میکنی، به حیوان ظلم میشود.» امیرالمؤمنین در نامهی 25 نهج البلاغه به مسئول زکات میگوید: «اگر زکات را میآوری، از یک راه سبزهزار برو که یک علفی ببینند، پوزی به علفها بزنند، از منطقهی، جادّههای کویری نیا که خشک باشد. اگر دو تا جادّه هست یکی کویر است، یکی آب و سبزی دارد، از جادّهی آب و سبزی برو که حیوان بتواند یک لبی تر کند.» میگوید: «شیر میدوشی، همهی شیر را ندوش، همهی شیر را که دوشیدی، آن وقت چیزی برای گوساله نمیماند، یک مقداری شیر در شکم گاو برای گوسالهاش باشد.» اگر میخواهی سوار شوی، یک جور سوار شو، عدالت را ببینید، «وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا»، «وَ لْیَعْدِلْ» یعنی مراعات عدالت کنید، «صواحب»، «صاحبه»، حیوانی که سوارش شدی، یعنی اگر مثلاً شترهایی را از نیشابور میخواهی ببری مشهد، یا از مراغه میخواهی بری تبریز، یا از جیرفت میخواهی ببری شیراز، شترهای زکات را گرفتیم، میخواهیم ببریم، فرض کنید پنج ساعت راه داریم، پنج تا شترند، هر شتری را یک ساعت سوار شو، نکند یک شتر را دو ساعت سوار شوی، یک شتر را نیم ساعت؛ یعنی حتّی نسبت به حیوانها باید عادل باشیم، «وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا»، ما نهج البلاغه را نشناختیم، قرآن را ما نشناختیم؛ یعنی واقعاً اگر خواسته باشیم دعا بکنیم، باید بگوییم خدایا اسلام را نشناختم، نشناختم، نشناختم، نشناختم، نشناختم، از اسلام یک نماز و روزه مانده این هم ناقص.
جنگ، جنگ است ولی همراه با عدالت، همراه با عاطفه، همراه با اخلاص. در جنگ یک کسی از دشمنان آب دهان رو به حضرت علی پرتاپ کرد، تف انداخت. حضرت علی رهایش کرد، رفت قدم زد، یک مقدار راه رفت، برگشت، سراغ این دشمن آمد. بعد پرسیدند: «یا علی شما وقتی جسارت کرد، چرا یقهاش را نگرفتی؟!» فرمود: «آنجا عصبانی شدم، ترسیدم حرکتم روی غیظ باشد، برای خدا نباشد، رفتم مقداری قدم زدم که آرامش پیدا کنم، اگر میجنگم، برای خدا بجنگم، نه برای اینکه به من جسارت کرد، من مطرح نیستم، خدا مطرح است.» این دین ما هست، چهقدر ما فاصله داریم با دین؟ خدا میداند.
چون زمان پخش روز وفات حضرت معصومه هست، گفتم یک دو دقیقه هم راجع به حضرت معصومه صحبت کنم، یک دقیقه، دو دقیقه. اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد. کاری که حضرت معصومه کرد که مورد غفلت ما هست، هجرت ایشان بود. ایشان به دعوت امام رضا بلند شد آمد ایران. یک خانم هجرت کرد، برای اتّصال به امام. چی شد؟ الآن حضرت معصومه یکی از برکاتش این هست که بیش از صد تا از کشورهای دنیا. دهها هزار طلبهی دختر ما داریم، از کشورهای مختلف دنیا آمدند، طلبه شدند. یعنی یک هجرت حضرت معصومه کرد، دنبالش این همه هجرت، از همهی دنیا میآیند، اسلامشناس میشوند، مجتهد میشوند، مفسّر میشوند، مبلّغ میشوند، قاضی میشوند، بالأخره پرچم اسلام را بلند میکنند، یعنی هجرت.
حضرت معصومه از نظر علمی خیلی بالا بود. سؤالات زیادی پهلوی مردم شیعه جمع شده بود. یک گروهی آمدند سؤالها را جواب بدهند. وارد مدینه شدند، در خانهی امام کاظم، پدر همین حضرت معصومه رفتند. در را زدند، حضرت معصومه آمد گفت: «چه کار دارید؟» گفتند: «ما از فلان منطقه آمدیم، سؤالات زیادی داریم، میخواهیم امام کاظم جواب بدهد.» گفت: «بدهید من جواب میدهم.» اینها به هم نگاه کردند: «یک دخترِ در خانه، جواب سؤالات علمی را میدهد!» گفتند: «حالا که گفته، به او بدهیم.» نامهها را به حضرت معصومه دادند، رفت و بعد از مدّتی همه را جوابهایش را نوشت و داد. ولی اینها به دلشان نچسبید که امام کاظم را ندیدند و جوابها هم مال دخترش هست. در راه که برمیگشتند، امام کاظم را دیدند. گفتند: «آقا شما منزل نبودید، دختر شما، حضرت معصومه نامهها را گرفت، جواب داد. ما دلواپسیم جوابش درست هست، یا نه.» فرمود: «ببینم.» نامهها را گرفت، همه را دید، گفت: «جوابهایش درست است.» «فِدَاهَا أَبُوهَا»، جان من امام هفتم که موسی بن جعفر هستم، جان من فدای این دختر. «فِدَاهَا أَبُوهَا»، دفعهی سوّم «فِدَاهَا أَبُوهَا»، این کلمه را پیغمبر به حضرت زهرا گفت (أمالی، صدوق، المجلس الحادی و الأربعون، ح 7، ص 234). سفارش شده در آخرالزّمان که دنیا پر از فتنه و فساد میشود، قم را ترک نکنید، زیارت قم ثوابش بهشت است. (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، باب 67، ص 267). همهی هجرتها به برکت حضرت معصومه بود. برای شادی روح حضرت معصومه یک صلواتی بفرستید.
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد