مقدمه
امامان معصوم (علیهم السّلام) همواره در طول زندگانی خویش ادامه دهنده مسیر رسالت و مهم ترین ارکان هدایت بوده اند. زندگی آنان مملو از تعالیم، درس ها و نکته هایی است که سراسر با هدف ارشاد و هدایت انسان ها به سمت صراط مستقیم ترسیم شده از سوی پیامبر، صورت پذیرفته است. آنان در طول عمر پربرکت خود، به منظور دعوت مردم به سوی حق و حقیقت و سوق دادن آنها در مسیر توحید، از هیچ فرصتی فروگذار نکرده و با روش ها و شیوه های گوناگون به تبلیغ و ترویج تعالیم دین می پرداختند. روش هایی که هر یک در جای خود تأثیر بسزایی بر اندیشه و رفتار مخاطبان بر جای می گذاشت.
مناظره و جدال احسن که در همه ادیان آسمانی به ویژه دین اسلام به عنوان وسیله ای کارآمد در ابطال و دفع شبهات مطرح شده از سوی مخالفان شناخته شده است، و قرآن کریم نیز بارها به مواردی از مناظرات صورت گرفته در میان انبیاء الهی و مخالفانشان اشاره نموده، یکی از روش های اثرگذار ائمه در عرصه تبلیغ و ترویج دین به شمار می رفت و نقشی عظیم در شناساندن حقیقت و کنار رفتن پرده های جهل و غفلت داشت. اهل بیت به عنوان سر سلسله مبلغین اسلامی بعد از نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول دو قرن حضور پس از رحلت آن حضرت، با مباحثات و مناظرات گوناگون در برابر افراد و گروه های مختلف، سهم بسزایی در حفظ و نگهداری پایه های فکری میراث نبوی داشتند. در این میان امام صادق (علیه السّلام) به واسطه موقعیت زمانی خاصی که برایشان پیش آمده بود، از سهم و فرصت بیشتری برخوردار بودند.
همزمانی حیات پربرکت امام صادق (علیه السّلام) با دوران اضمحلال حکومت اموی و استقرار حکومت عباسی و فضای نسبتا باز ایجاد شده به واسطه انتقال قدرت از حکومتی به حکومت دیگر، این فرصت را در اختیار ایشان گذاشته بود تا با فراغ خاطر بیشتری نسبت به سایر ائمه، به ترویج و تبلیغ شریعت نبوی بپردازند و با صاحبان اندیشه و فرقه ها و گروه های مختلف به بحث و مناظره بنشینند؛ چرا که هم در اواخر حکومت اموی از خفقان حاکم بر آن دوران کاسته شده بود و هم در آغاز تشکیل حکومت عباسی، حاکمان آن سرگرم سرکوب مخالفان نظامی خود بودند و از این رو، مانعی برای تشکیل جلسات بحث و تدریس امام وجود نداشت و شرایطی برای امام پیش آمده بود که تقریباً برای هیچ یک از امامان معصوم (علیهم السّلام) فراهم نبود.
از آنجایی که یکی از پربارترین حلقه های درسی آن زمان، جلسات بحث و گفتگوی امام صادق (علیه السّلام) بود، طالبان اندیشه و صاحبنظران علوم، برای تبادل نظر و استفاده بیشتر از علم آن حضرت، در جلسات ایشان شرکت می نمودند و به طرح سوالات خود می پرداختند. از همین روی، امام صادق (علیه السّلام) با هدف تبیین اصول مذهب شیعه و اشاعه تفکر شیعی، از این جلسات بهترین بهره را می بردند و پایه های تفکر شیعی را که از زمان رسول خدا پی ریزی شده بود، مستحکم تر می نمودند.
از سوی دیگر شرایط فکری و فرهنگی در دوران زندگانی امام صادق (علیه السّلام) به گونه ای بود که بسیاری از فرقه ها و مذاهب، فرصت تبلیغ و ترویج افکار خود را یافته و به دنبال افزودن بر پیروان و طرفداران خود بودند. این امر که ناشی از فقدان یک حکومت سیاسی مقتدر و نیز آشنایی مسلمانان با فرهنگ و اندیشه سایر ملل به واسطه ترجمه آثار آنان و گسترش سرزمین های اسلامی بود، موجب پیدایش و گسترش برخی افکار و اندیشه های التقاطی و خطرناک شده بود که برخی از آنها از نفوذ و گسترش سرزمین های مجاور موجب شده بود تا اعتقاداتی که در ادیانی چون یهود و مسیحیت ریشه داشت، بر افکار و عقاید برخی مسلمانان سایه افکند؛ میل به رهبانیت و غالیگری که برگرفته از برخی اندیشه های مسیحیت بود و یا بسته بودن دست خدا و سلب قدرت از او تحت عنوان تفویض که ناشی از تفکرات یهودیان بود، و نیز برخی گرایشات مادی گرایانه نمونه هایی از این تأثیرپذیری است.
نفوذ این افکار که از طریق ترجمه کتابهای یونانی، فارسی، هندی و یا از طریق تعامل با فرهنگ های مختلف پدید آمده بود، باعث به وجود آمدن فرقه هایی همچون غلات، زنادقه، اهل قیاس، متصوفه، معتزله و… شده و زمینه رشد و ترویج این افکار و عقاید را فراهم کرده بود. در این شرایط، امام صادق (علیه السّلام) با بحث و مناظره با صاحبان این افکار، به مقابله با این اندیشه ها می پرداخت.
با بررسی این مناظرات، می توان دریافت که اصول و روش های خاصی بر این مناظرات حاکم بوده و آن حضرت با توجه به اصول و مبانی خاصی، به بحث با مخالفان می نشستند و مناظرات خود را پیش می بردند؛ اصولی که باعث تمایز و برتری مناظرات آن حضرت می شد و بر تأثیر و نفوذ آن می افزود.
در این مقاله بر آنیم تا با بررسی برخی از این اصول، هم برخی از وجوه تمایز مناظرات آن حضرت را مشخص ساخته و هم الگوی مناسبی جهت بحث و گفتگو با صاحبان رأی و اندیشه در عرصه تبلیغ و ترویج دین ارائه نماییم:
- اصل تاثیرگذاری عوامل غیر معرفتی بر معرفت
امروزه این نکته بر بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان واضح و مبرهن شده است که فرآیند کسب معرفت- که اعم از هرگونه معرفت نسبت به حقیقت است- تنها با حوزه آموزش و استدلال سروکار نداشته و عوامل غیرمعرفتی همچون تربیت، تزکیه، ویژگی های شخصیتی، رعایت مسائل اخلاقی، آرزوها، تمایلات و خواسته های شخصی و حتی تأثیرات محیطی، نفیاً و اثباتاً در ارتباط با ساحت معرفتی انسانند و ارتباطی تنگاتنگ با آن شناخت معرفتی انسان دارند.
به بیان دیگر، رد پای علائق، احساسات، گرایش ها و خواسته های ما به خوبی در باورهای ما قابل پیگیری است تا آنجا که در نظر برخی، حتی آن احکام که ما به کوشش های علمی دست می زنیم، در اینکه به چه جنبه هایی از واقعیت توجه می کنیم، متأثر از خواسته ها، گرایش ها و نیازهای خود هستیم و به طریقی اولی، در هنگام انتخاب دیدگاه های مابعدالطبیعی خود نیز، متناسب با نوع روحیات و شخصیت خود عمل خواهیم کرد. (3)
این مطلب در قرآن کریم نیز مورد توجه ویژه ای قرار گرفته و به تأثیر عوامل غیر معرفتی بر روند کسب معرفت اشارات بسیاری شده است. از منظر قرآن کریم، همانطور که برخی عوامل غیرمعرفتی همچون عمل صالح می توانند در رشد و اعتلای معرفت انسان اثرگذار باشند (4)، برخی دیگر از این عوامل همچون سدی در برابر شناخت و معرفت آدمی قرار می گیرند و مانعی در برابر راهیابی انسان به سوی حقیقت می شوند. کبر و غرور، (5) ناسپاسی و عهدشکنی، (6) ستمگری و برتری جویی، (7) تأثیرات محیط و اجتماع، (8) و… از جمله مواردی اند که در قرآن کریم از آنها به عنوان موانع غیرمعرفتی اثرگذار بر معرفت انسان یاد شده است.
این مسأله، یعنی تأثیرگذاری عوامل غیر معرفتی بر معرفت، از مسائل مورد توجه امام صادق (علیه السّلام) نیز بوده است. مطالعه در آموزه های ایشان ما را به این نکته رهنمون می سازد که از منظر آن حضرت، اگر چه توجه به بحث و آموزش و تعلیم در انتقال مفاهیم دینی به مخاطبان نقش برجسته ای دارد، اما در کنار آن بایستی به مسائل دیگری نیز توجه کرد؛ مسائلی که شاید در نگاه اول بی ارتباط با حیطه معرفت جلوه کنند، اما در نگاهی عمیق تر، ارتباطی تنگاتنگ با آن دارند. امام صادق (علیه السّلام) به خوبی بر این نکته واقف بودند که در کنار مناظرات و بحث ها و استدلال ها درباره مسائل مختلف دینی، بایستی به مسائل دیگری نیز که در چارچوب معرفت نگنجیده، اما نقشی بسزا در آن دارند، توجه نمود.
با توجه به دیدگاه های آن امام که برگرفته از تعالیم وحی بود، این مطلب آشکار می شود که از نظر ایشان علت بسیاری از انکارها و تردیدهای برخی، به مشکل معرفتی و ضعف شناخت آنان باز می گردد، بلکه ریشه بسیاری از این تردیدها و مخالفت ها را باید در جایی ورای معرفت جست. چه بسیار از منکران خدا و معاد ودین که در زمان آن حضرت و نیز سایر ائمه معصومین (علیهم السّلام) بارها و بارها ادله ای قاطع و براهینی محکم از زبان آن بزرگواران شنیده بودند، اما باز هم دست به انکار و تردید می زدند. بنا بر آموزه های دینی که در تعالیم امام صادق (علیه السّلام) نیز فراوان یافت می شود، ریشه بسیاری از اینگونه انکارها و مخالفت ها را باید در فرو رفتن انسان در پلیدی ها و عمل به زشتی ها جست. به خوبی روشن است که انسانی که دلبسته به بدی ها و رذایل اخلاقی است، تمایل ندارد تا با اقرار به وجود خدا و جهان پس از مرگ و یا با اعتقاد به اصول و مفاهیم دینی، مانع و سدی را در برابر هوس ها، جاه طلبی ها و آرزوهای دور و دراز خود ایجاد کند و آزادی های نفسانی خود را محدود سازد. از این روست که دست به انکار حقایق می زند.
امام صادق (علیه السّلام) در جواب نامه مفضل بن عمر جعفی، که در آن از بروز و ظهور فرقه های الحادی در دیار خود خبر داده و از آن امام درخواست پاسخگویی به ادعاها و عقاید آنان را کرده بود، چنین مرقوم فرمودند که: “و [ از من ] خواسته ای که برای رد ایشان و نقض ادعاهایشان کاری کنم [ و نامه ای بنویسم ]، همچون نامه ای که برای رد دیگر بدعت گذاران و اهل تفرقه نگاشتم… به جانم سوگند، نادان ها [ فرقه های الحادی ] با آن همه دلایل واضح و نشانه های روشن در خلقشان و آنچه از ملکوت آسمانها و زمین و ساخته شگفت استواری که دلالت کننده بر سازنده ای است، می بینند، از سوی پروردگارشان [ به هلاکت و گمراهی ] در نیامدند؛ بلکه آنان گروهی اند که بر خود، درهای معصیت را گشودند و راه شهوات را برای خود هموار کردند و از این رو، هوس هایشان بر دلهایشان چیره شد و با همین ظلم بر نفس خود، شیطان بر ایشان مسلط شد و این گونه، خداوند بر دلهای تجاوزکاران مهر می زند (9). ”
از همین رهگذر، هر عملی که موجب شکسته شدن حدود و مرزهای الهی شود، همچون پرده و حجابی در برابر معرفت و بینش انسان قرار می گیرد و انسان را به کفر و انکار می کشاند. از همین روست که آن امام، سه خصلت حرص، تکبر و حسادت را سه ریسه اصلی کفر دانسته اند. (10)
در تعالیم امام صادق (علیه السّلام) موارد بسیاری به چشم می خورد که ایشان با ذکر برخی عوامل غیر معرفتی، از آنها به عنوان مانعی در برابر شناخت و دریافت حقیقت یاد کرده است. خودپسندی، خشم و غضب، بیکاری و بطالت نمونه ای از این عوامل است:
امام صادق (علیه السّلام) خودپسندی و عجب را مایه انحراف انسان از دانش طلبی و کشیده شدن او به سمت انکار حقایق دانسته (11) و از این صفت رذیله به عنوان مایه هلاکت آدمی یاد کرده اند. (12)
خشم، که از شدت آن در روایات به نوعی از جنون تعبیر شده است، (13) عامل دیگری است که به فرموده امام صادق (علیه السّلام)، باعث از میان رفتن خرد آدمی و در نتیجه از دست دادن قدرت تعقل و شناخت صحیح از ناصحیح می گردد. (14)
بیکاری و به بطالت گذراندن عمر (15)، فقر و نداری (16) و نداشتن آرامش، نمونه هایی است که از نظر آن حضرت، پرده و مانعی در برابر قوه شناخت آدمی خواهند بود.
در توضیح علت این تأثیرگذاری چنین باید گفت که انسان به دلیل دارا بودن قوا و استعدادهای گوناگون و گاه متضاد، خواسته ها و نیازهای متفاوتی نیز دارد که تمایل بیش از حد به سمت یک قوه، موجبات تضعیف و حتی سرکوبی سایر قوا را فراهم خواهد کرد. “ترجیح خواسته ها و مشتهیات یک قوه بر خواسته های سایر قوا، باعث می گردد که انسان دچار این گمراهی شود که تصدیق قوه مورد میل خود را بر تصدیق های سایر قوا ترجیح دهد و فکر و ذکرش تنها پیرامون خواسته های آن قوه دور بزند… و این باعث می گردد که انسان بیرون از دایره تنگ اطراف خود را نبیند و نداند که در آنجا، معارف حقه و علوم نافعی نیز وجود دارد. (17) ”
از همین جهت است که اگر انسان به قوای حیوانی خود بیش از حد اعتدال بپردازد و به جای حاکم بودن بر آنها، محکوم آنها باشد، سایر قوای انسانی تضعیف گشته و انسان قادر به شنیدن ندای آنها نخواهد بود. از همین روست که امام صادق (علیه السّلام) توجه بیش از حد به خواسته های نفسانی و پرداختن به قوای حیوانی را موجب تضعیف عقل انسان دانسته اند. چرا که به دلیل معطوف بودن توجه انسان به ارضای این قوا، خواسته ها و احکام انسانی مورد بی توجهی و غفلت واقع خواهند شد و شهوات و خواسته های نفسانی همچون غباری در برابر روشنایی عقل قرار خواهند گرفت (18).
امام صادق (علیه السّلام) با توجه به این مطلب و با شناختی که از تأثیر برخی عوامل غیر معرفتی بر معرفت آدمی داشتند، به خوبی بر این واقف بودند که هرگونه تلاش در جهت انتقال کامل آموزه های دینی و آشنایی مخاطبان با این مفاهیم، بدون لحاظ کردن این عوامل، تلاشی ناکافی و ناکارآمد خواهد بود.
ایشان اگرچه در برابر هر پرسشی، پاسخ مناسب آن را ارائه می دادند و در برابر هر محاجه کننده ای، به بیان پاسخ می پرداختند و هیچ ادعا و انکاری را بی پاسخ نمی گذاشتند، اما می دانستند که صرف محاجه و استدلال برای تنبه و بیداری انسانها کافی نیست و از اینرو در مناظرات و مباحث خود، از اصول و روش های دیگری نیز بهره می گرفتند تا انسان های گرفتار در حلقه هواهای نفسانی را از قید و بند آزاد کنند و عقل آنها را از گرد و غبار فرو نشسته بر آن، بیرون کشیده و فرصت اندیشیدن به آن دهند.
- اصل تأثیرگذاری بر تمام ساحات وجودی مخاطبان
امام صادق (علیه السّلام) در طول زندگی پربرکت خویش، مباحثات و مناظرات بسیاری با فرقه ها و گروه های مختلف برگزار نمودند. از معتقدان به ادیان مختلف گرفته تا ملحدان و منکران دین، همه و همه بارها با آن حضرت به گفتگو نشستند و در مناظراتی صریح و بی پرده به بیان عقاید، شبهات و ادعاهای خود پرداختند؛ امام نیز با متانت و آرامش تمامی سوالات آنان را پاسخ می دادند. در این میان، نکته ای که باعث تمایز مناظرات امام و برجستگی خاص آن از سایر مباحث و گفتگوهای متداول و رایج می شد، شیوه خاص آن حضرت در بیان مفاهیم و عقاید دینی بود. گفتار آن حضرت در اینگونه مناظرات به گونه ای بود که گویی هدفی فراتر از اقناع فکری و عقلی مخاطبان دارند و در لابه لای اینگونه مباحث به دنبال تأثیرگذاری ای فراتر از حیطه معرفت، و نفوذ در همه ابعاد وجودی مخاطبان خویش اند.
توضیح اینکه، گاه هدف از بیان معارف برای مخاطبان، صرفا تعلیم و آموزش آنهاست؛ یعنی انتقال یک سری از دانش ها و آگاهی ها پیرامون موضوعی خاص به آنان. در این روش، گوینده، مخاطب اصلی خویش را تنها ذهن و ادراک فرد مقابل می داند و سعی می کند تا با استفاده از مجموعه ای از اطلاعات و داده ها، ذهن فرد مخاطب را مملو از یک سری دانستنی ها نسبت به موضوع مورد نظر نماید و از این طریق او را در برابر آن مسئله متقاعد نماید. در این نوع شناخت، تنها حیطه معرفتی انسان مورد توجه قرار می گیرد و در نتیجه شناخت و آگاهی انسان در همان حیطه محدود شده و پای از آن فراتر نمی گذارد. اما گاه در انتقال معارف، غایت، فراتر از اقناع عقل و فکر است و علاوه بر ذهن و عقل آدمی ( ساحت معرفت )، دیگر ساحات وجودی انسان یعنی ساحت عاطفه و اراده نیز هدف قرار می گیرد؛ به این معنا که معارف به گونه ای به مخاطب منتقل می شوند که علاوه بر تأثیر بر فکر و ذهن مخاطب، وی متأثر از دانسته های خویش نیز می گردد و قلب و جانش را نیز با آن مسئله درگیر می کند و رفتار خود را نیز بر اساس شناخت جدید خود شکل و جهت می دهد. البته در این روش نیز تعلیم و آگاه سازی، رکنی اساسی و مقدمه ای برای تأثیرگذاری بر ساحات عاطفه و اراده است، اما هدف غایی نیست، بلکه هدف تأثیر بر لایه های درونی تر وجود انسان یعنی عاطفه و اراده است.
با مطالعه در مناظرات و گفتگوهای صورت گرفته از سوی امام صادق (علیه السّلام) با افراد و گروه های مختلف به خوبی می توان دریافت که آن امام، مباحث و تعالیم خود را به گونه ای مطرح می کردند که علاوه بر اقناع عقل و فکر مخاطبان، دیگر ساحات وجودی آنان ( عاطفه و اراده ) نیز به شدت متأثر از این آموزه ها می شد و اگر عناد و لجاجتی نبود، به راحتی در برابر این معارف سر تعظیم فرو می آورد.
این نحو از تأثیرگذاری که برگرفته از روش خاص قرآن در بیان اثرگذار معارف دین می باشد، یکی از مهم ترین علل برتری مناظرات و مباحثات امام صادق (علیه السّلام) بود. اگر چه به خاطر بشری بودن زبان ایشان، این تأثیرگذاری در مقایسه با قرآن از شدت و حدت کمتری برخوردار بود، اما در مقایسه با سایر آموزه های بشری دارای نفوذ و اثربخشی بیشتری بود.
سعی آن امام در گفتگو و مناظرات صورت گرفته بر این بود که تمام لایه ها و ابعاد وجودی مخاطب یا مخاطبان را با موضوع و مسئله مورد نظر درگیر سازند، تا آنان هم به شناخت جامع و صحیحی از دین برسند و هم در جان و دل خویش نسبت به آن احساس خشوع و دلبستگی پیدا کنند، نمونه های بسیاری از این دلبستگی و خشوع را می توان در مناظرات آن حضرت دید؛ چنان که مناظره کنندگان خود اعتراف می کردند که تاکنون کسی با آنان اینگونه سخن نگفته است (19) و از این رو با تمام وجود ایمان می آوردند (20).
یکی از علل اصلی که باعث می شد تا تعالیم آن حضرت اینگونه بر عقل و دل مخاطبان بنشیند، نوع ادبیات و زبان به کار گرفته شده توسط ایشان و بهره گیری از قابلیت های زبان بشری بود. زبانی که از آن چنان نفوذ و قدرتی برخوردار بود که می توانست اعماق جان آدمی را بیدار نموده و متوجه و متذکر حقیقت نماید. برخی از این روش ها عبارت بودند از:
2 -1. استفاده از زبان انگیزشی
از جمله روش های امام برای اثرگذاری بیشتر بر مخاطبان، بهره گیری از زبان انگیزشی بود. زبانی که بر شوق و انگیزه درونی مخاطب برای دریافت حقایق و معارف اصیل دینی می افزود و مخاطب را برای شنیدن و کسب اینگونه معارف مشتاق تر و تشنه تر می نمود. چرا که آموزش و انتقال عقاید و مفاهیم دینی به مخاطبان، بدون ایجاد حس نیازمندی و میل درونی در آنها، تنها موجب اشباع و ارضای کاذب حس حقیقت جویی آنان شده و انگیزه های بعدی را برای کسب اینگونه معارف در آنان می خشکاند. اما اگر در درون خود انسان جوشش و انگیزه لازم ایجاد شود و جرقه های لازم در وجود وی بخورد، تمایل او برای شنیدن هرچه بیشتر این معارف و تلاش در جهت دستیابی به آنها بیشتر شده و اثربخشی اینگونه معارف و دایره تأثیر آن نیز افزون تر می شود. شاید توجه به همین نکته بود که باعث می شد آن حضرت در ابتدای مناظرات خود به دنبال ایجاد انگیزه و شوق درونی در مخاطبان خود باشند و سپس به ارائه مطالب و تعالیم خود بپردازند. ایشان با به کار بردن عبارت هایی تلنگرآمیز و تنبه انگیز، مخاطب را به خود می آورند تا لحظه ای از پس حجاب هایی که به دور عقل خود پیچیده بود، رهایی یابد و با برانگیخته شدن از درون خویش، به تفکر فرو رفته و با تأمل و تدبر، راهی به سوی حقیقت باز کند.
به عنوان نمونه، امام صادق (علیه السّلام) در پاسخ به شخصی که به بیان مطالبی سخیف و کم ارزش درباره خداوند پرداخته بود، فرمودند: “فلانی! برای مرد چه زشت است که هفتاد یا هشتاد ساله شده، و در ملک خدا زندگی می کند و از نعمت های او می خورد، اما خدا را چنان که باید نمی شناسد. ” (21)
آن حضرت با پرسیدن سوالاتی تأمل برانگیز و گاه عتاب آمیز در مناظرات خود، مخاطب را متذکر غفلت ها و جهالت های خود می کردند و او را به سمت حقیقت رهنمون می شدند. ایشان در مناظره بایکی از زنادقه از او پرسیدند:
” آیا به زیر زمین رفته ای؟! می دانی در زیر زمین چیست؟! به آسمان رفته ای و می دانی در آن چیست؟! به مشرق و مغرب رفته ای تا ببینی چه چیز در ورای آنهاست؟! و پاسخ زندیق در برابر تمام این سوالات این بود که به این مکان ها نرفته ام و نمی دانم در آنها چیست. و آنگاه امام اینگونه ادامه دادند که: از تو تعجب است که به مشرق نرسیده و به مغرب نرسیده و به زیر زمین نرفته ای و به آسمان صعود نکرده ای و نمی دانی در آنجا چیست تا بدانی که ورای آنها چیست، آنگاه آنچه در آنهاست انکار می کنی! و آیا آدم عاقل آنچه را که نمی شناسد، انکار می کند؟! (22) و یا در جواب سوالی که از علت محجوب بودن خدا از خلقش و عدم ظهور او در جهان هستی پرسیده شده بود، فرمودند: “وای بر تو! چگونه کسی که قدرت خود را در وجود تو نشان داده، محجوب و پوشیده است؟! (23)
پرسیدن این سوالات، آن هم با چنین لحنی، موجب می گشت تا مخاطب قدری به خود آمده و در عقاید و اندیشه خود تأمل بیشتری کند؛ همین کنکاش و تلاش، گاه مقدمه ای برای نیل به حقیقت می گشت.
همچنین استفاده آن حضرت از عباراتی صریح و محکم در برابر برخی فرقه ها و عقاید انحرافیشان، این نکته را به آنان رهنمون می شد که اعتقاد به خدا و حقایق نازل شده از سوی او، امری کاملاً حق و بدون شک بوده و این مخالفان و منکرانند که باید در عقایدا و افکار خود تردید کنند و به بازنگری در آنها بپردازند. ایجاد چنین لرزشی در عمق جان مخاطبان، آنها را به تأمل و دقت بیشتر در عقاید خود می کشاند و انگیزه آنها را برای شنیدن عقاید آن حضرت بیشتر می نمود. به عنوان نمونه، قاطعیت امام در سخن گفتن از خدا و معارف توحیدی در مناظره با ملحدان، این نکته را به آنانمی فهماند که آنها بدیهی ترین و آشکارترین حقیقت هستی را نفهمیده اند و از این رو، این عیب و نقص آنهاست که قادر به درک این بدیهیات نیستند.
به کار بردن عباراتی همچون “ثکلتک امک… : مادرت به عزایت بنشیند (24) “، “ویلک.. : وای بر تو (25) ” و یا اظهار شگفتی از برخی عقاید (26) و حتی سوگند به جان خود در حقانیت این عقاید (27)، نمونه ای از زبان صریح و قاطع آن حضرت است.
اتخاذ چنین مواضع راسخ و قاطعی در قبال اصول بدیهی دین، همچون اعتقاد به خدا و جهان پس از مرگ، مخالفان را به این اندیشه وامی داشت که شاید حقیقت با آن حضرت باشد که این چنین با اطمینان و صلابت از عقاید خود سخن می گوید. نفوذ این شک و تردید، پایه های اعتقادی باطل آنها را فرو می ریخت و اندیشه هایشان را متزلزل می کرد و آنها را به تفکر بیشتر می کشاند.
امام صادق (علیه السّلام) در مناظره ای که با یکی از زنادقه داشتند، چنین با او به صحبت نشستند:
“اگر حقیقت امر آن چنان باشد که اینان [ موحدین ] می گویند- که اینگونه هم هست- آنان به سلامت رهیده اند و شما هلاک شده اید، و اگر آن چنان باشد که شما می گویید- والبته که اینگونه نیست- شما و ایشان یکسان هستید. (28) ”
این طرز بیان که مشابه آن در مناظرات و بحث های امام، فراوان مشاهده می شود (29)، متصلب ترین افکار و اندیشه ها را به لرزه در می آورد و می تواند راه گشای حرکت به سمت حقیقت باشد.
2-2. استفاده از زبان چند بعدی
امام صادق (علیه السّلام) در بیان معارف و مفاهیم دینی، سعی داشتند تا همانند قرآن کریم، مفاهیم و عباراتی را گزینش و استفاده کنند که قابلیت تأثیرگذاری بر تمام ابعاد وجودی انسان را داشته باشند. یعنی محتوای آموزه ها، الفاظ و معانی به کار گرفته شده از سوی ایشان دارای بار معنایی عمیق و اثرگذاری بود که می توانست به اعماق وجود انسان نفوذ کرده و علاوه بر تأثیرگذاری بر ذهن و فکر مخاطب، عواطف و اراده او را نیز متأثر سازد.
این ویژگی که به نوع کلمات و جملات به کار گرفته شده توسط ایشان و به طور کل به ساختار و محتوای جملات آن حضرت باز می گشت، نشان از توجه و دقت آن حضرت در گزینش و به کار گیری عبارات داشت. عباراتی که قادر بود هم پاسخگوی سوالات و شبهات مخاطبان باشد و هم ساحات عاطفه و اراده آنان را تحت نفوذ خود درآورده و معرفت را به جان و دل آنان بنشاند. این روش به کارگیری الفاظ و عبارات را که می تواند بر تمام ابعاد وجودی مخاطب اثر گذارد، زبان چند بعدی نام نهاده ایم. امام صادق (علیه السّلام) به فراخور موقعیت های پیش آمده، از این زبان استفاده کرده و اثرات فراوانی بر روی مخاطبان خویش می گذاشتند.
به عنوان مثال، امام صادق (علیه السّلام) در بیان گستردگی علم خداوند می فرمایند:
« رازگویی و خزش مور بر صخره صاف، و تپش [ قلب ] پرندگان در هوا را می شنود… نه هیچ نهانی بر او پوشیده می ماند و نه چیزی از آنچه گوش ها و دیدگان درمی یابند و نه آنچه که گوش ها و دیدگان در نمی یابند. از ریز ودرشت تا خرد و کلان آن [ همه را در می یابد ] (30) »
در اینجا ایشان می توانستند صرفاً به بیان اینکه علم خداوند مطلق است و او به همه چیز آگاه است، اکتفا کنند. اما این چنین بیانی در توصیف علم خداوند، هم مخاطبان را به گستردگی علم خداوند آگاه می سازد و هم جان و دلشان را متأثر از این شناخت می کند. زیرا انسان با شنیدن چنین توصیفی از علم خدا، به خود می آید و با خود اینگونه می گوید که خدایی که از حرکات مورچگان و تپش قلب پرندگان باخبر است، پس به تک تک اعمال من نیز آگاه بوده و هر آنچه می کنم تحت عنایت و نظارت اوست. توجه به این میزان از گستردگی علم خداوند، قلب را متذکر ساخته و آنگاه، انسانی که با عقل و قلب به وسعت علم خدا رسیده است، در می یابد که باید مراقب تک تک اعمال و رفتارهای خود نیز باشد؛ زیرا خداوندی همراه اوست که هیچ نکته ای- حتی حرکت و تکان مورچگان نیز- از او پوشیده نیست. همچنین امام صادق (علیه السّلام) در مناظره ای، تجلی قدرت خدا را در وجود انسان توصیف می کنند:
« پیدایش تو از نیستی، بزرگ شدنت از پس کوچکی،…، بیماری ات پس از سلامت و سلامتت پس از بیماری، رضایتت پس از خشم و خشمت پس از رضایت،…، محبتت پس از نفرت و نفرتت پس از محبت،…، اشتیاقت پس از ناپسند داشتنت و ناپسند داشتنت پس از اشتیاق،…، و خطور به ذهن آنچه در خیال تو هم نبود و دور شدن از ذهن تو از آنچه بدان باور داشتی [ همه نشانه قدرت اوست ] (31). »
یقیناً هنگامی که انسان با چنین توصیفی از قدرت خدا در وجود خود مواجه می شود، هم به گستردگی قدرت خداوند پی می برد و هم بر حضور و ظهور او در جای جای زندگی و در تمام مراحل و حالات آن صحه می گذارد و در همه حال خود را تحت تدبیر و اراده او می بیند و سر تسلیم در برابر او فرود می آورد.
2 -3. استفاده از زبان تألیفی
کلام امام صادق (علیه السّلام) در متاظرات و مباحثات، ترکیبی از شیوه های گوناگون گفتاری بود. ایشان بیان خود را منحصر در یک شیوه و سبک خاص نمی کردند و از تمامی ظرفیت های موجود، به نحو شایسته ای بهره می بردند. گاه با براهین منطقی سخن می گفتند (32)، گاه دست به تمثیل می زدند (33)، گاه به ساده ترین و دردست ترین وسیله موجود استناد می کردند (34)، گاه به ساختار بدنی و جسم خود (35) و گاه به ساختمان و بنایی بالا رفته استناد می جستند (36). گاه با سوالات پی در پی فرد را دچار شک و تردید در عقایدش می نمودند (37)، گاه با اسم مخاطب بحث خود را پیش می بردند (38) و گاه تجربیات شخصی فرد را برایش مجسم می ساختند (39) و خلاصه اینکه با استفاده از شیوه های گوناگون به مناظره با مخاطبان می پرداختند. دلیل استفاده از این روش، تأثیر ویژه آن بر روی مخاطبان بود. هر زبانی که بتواند با به کارگیری شیوه های مختلف و متناسب با هر جایگاه و مقامی سخن بگوید، تأثیر بیشتر بر مخاطبان خواهد گذاشت، زیرا هر کس به فراخور توانایی ها و ویژگی های شخصیتی خود، از آن بهره مند می شود.
- اصل مخاطب سنجی
ارزیابی و سنجش مخاطب، به معنای شناخت دریافت کننده و گیرنده پیام، یکی از عناصر مهم و تعیین کننده در عرصه تعلیم و تبلیغ مفاهیم دینی است و از چنان اهمیتی برخوردار است که تبلیغ بدون در نظر گرفتن آن، نه تنها توجیه پذیر نبوده، بلکه سبب ناکامی آن نیز خواهد شد. توجه به اینکه که چه چیز را، برای چه کسی، در چه زمانی، به چه میزان و با چه هدفی در اختیار مخاطبان بگذاریم، از اصول مهم در عرصه تبلیغ و آموزش مفاهیم دینی است.
در واقع هرگونه تعلیمی که بدون اولویت دهی به نقش مخاطب به اجرا درآید، نه تنها موفق نخواهد شد، بلکه به نوعی ضد تبلیغ نیز بدل خواهد گشت.
سخن گفتن بر اساس توانایی های مخاطب، تا به آن اندازه دارای اهمیت است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمامی پیامبران الهی را از جانب خداوند مکلف به رعایت این امر دانسته اند (40).
حضرت علی (علیه السّلام) نیز درک ظرفیت های فکری و روحی مخاطب را اصلی مهم در عرضه و ارائه معارف دانسته و فرموده اند: ” دارنده دانش، نمی تواند همه آن را برای مردم تفسیر کند، زیرا در میان آنان نیرومند و ناتوان است و بخشی از دانش تحمل کردنی است و بخشی نیست (41). ”
با بررسی مناظرات و مباحثاتی که از امام صادق (علیه السّلام) برجای مانده است، این نکته روشن می شود که توجه به نوع مخاطب یا همان مخاطب سنجی، در همه آموزه ها مورد توجه آن حضرت بوده است. ایشان به خوبی بر این امر واقف بودند که درک مفاهیم دینی امری تشکیکی بوده که هر کس به فراخور ویژگی ها و ظرفیت های خود، قادر به درک بخشی از آن خواهد بود. و از آنجایی که همه مخاطبان دارای توانایی و ظرفیت های یکسانی نبودند، آن حضرت متناسب با ظرفیت آنها، محتوای مناسب را ارائه می نمودند و هر یک از آنان را به شیوه ای خاص، مخاطب خویش قرار می دادند.
3 -1. آموزش بر مبنای استعداد و ظرفیت مخاطبان
بر پایه آنچه بیان شد، توجه به سطح فکر و ظرفیت های مخاطبان، یکی از اصول مهم در عرصه تبلیغ و ترویج مفاهیم دینی است که مورد توجه امام صادق (علیه السّلام) نیز بوده است. آن حضرت در بحث ها و مناظرات خود، با مخاطبان متناسب با توانایی های فکری و ظرفیت های روحی آنان سخن می گفتند و می فرمودند: “خدا رحمت کند کسی را که مودت و دوستی مردم را به سوی ما جلب می کند و با آنان به وسیله آنچه که می شناسند و می دانند سخن می گویدوسخن گفتن از آنچه که آنها را انکار می کنند، ترک می کند (42). ”
اگر مخاطب آن امام، فردی عامی بود، سعی می نمودند تا با گفتاری ساده و با به کارگیری عباراتی آسان و ملموس با او به صحبت بنشینند و از مطرح کردن بحث های ثقیل دوری کنند. از همین رو، آن حضرت در برخورد با مخاطبان عامی بیشتر از قالب های ساده ای همچون تمثیل (43)، سوالاتی ساده (44)، اشاره به مخلوقات (45) و یا تجربیات و احوالات شخصی فرد (46) استفاده می کردند. از آن سو، اگر مخاطب ایشان فردی اهل فن و اصطلاح بود و از توانایی و قدرت ذهنی بالایی برخوردار بود، آن حضرت در مقابل وی زبان اصطلاح می گشودند و بحث های ظرفیت و دقیق عقلانی مطرح می نمودند و با فنون و روش های خاص، بحث را در جهت مطلوب پیش می بردند. نمونه هایی از این روش عبارتند از:
1- استفاده از براهین و استدلال های عقلی (47)
2-مطرح کردن سوالاتی دقیق و حساب شده و کشاندن فرد از مرحله انکار به مرحله شک (48)
3- پاسخ گرفتن از مخاطب و به اعتراف کشاندن وی (49)
4- استفاده از بیان خود خصم علیه او (50)
5- طرح شق های مختلف برای یک مسأله و نفی تک تک آنها تا رسیدن به شق مطلوب (51)
البته بحث بر سر اینکه در تبلیغ و عرضه مفاهیم دینی، چه چیزهایی به چه کسانی گفته شود یا گفته نشود، تنها به ظرفیت فکری افراد و میزان هوش و استعداد آنها ختم نمی شود، بلکه توجه به ظرفیت های روحی افراد نیز یکی دیگر از عوامل تعیین کننده و اثرگذار است. توضیح اینکه در متون دینی علاوه بر توصیه به در نظر گرفتن سطح فکری افراد، به مورد مهم دیگری نیز، که همان ظرفیت و گنجایش روح و قلب افراد است، توجه شده است. ظرفیتی که به فراخور افزایش نور ایمان، قابل ازدیاد بوده و در مقابل آن، بر اثر دلبستگی به گناهان، از گنجایش آن کاسته می شود و انسان را از درک و فهم برخی حقایق و حکمتها محروم می کند. چنین انسان هایی اگر چه ممکن است از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار باشند، اما به خاطر فرو رفتن در رذایل دنیوی، ظرفیت قلبی مناسب را برای حقایق و حکمت های متعالی ندارند.
به کار بردن تعابیری همچون ” نااهل” (52) از سوی امام صادق (علیه السّلام) برای چنین افرادی نشان می دهد که صرف داشتن توانایی فکری، نمی تواند دلیلی برای عرضه همه معارف برایشان باشد. بلکه افراد باید اهلیت لازم را نیز داشته باشند و ظرفیت های درونی و روحی آنان نیز مورد توجه قرار گیرد.
به عنوان نمونه، امام صادق (علیه السّلام) در پاسخ به سوالاتی که درباره رویت و مشاهده خداوند از ایشان پرسیده می شد، به فراخور ظرفیت درونی افراد، جواب های مختلفی می دادند. چنانکه اگر مخاطب ایشان دارای ایمانی ضعیف و ظرفیتی اندک بود، آن امام به شدت رویت خدا را منکر می شدند و آن را انکار می نمودند (53). اما اگر سائل از یاران خاص آن حضرت و شخصی مومن و دارای قلبی راسخ و استوار بود، رویت خدا را نه تنها انکار نمی کردند، بلکه به گونه ای ظریف و دقیق بر آن صحه نیز می گذاشتند: ابی بصیر نقل می کند که: ” از امام صادق پرسیدم آیا مومنان در قیامت خدا را می بینند؟! امام فرمود بله و حتی قبل از قیامت هم می بینند! گفتم چه هنگام؟! فرمود: هنگامی که به آنها خطاب شد: ألست بربکم، قالو بلی. سپس امام لحظه ای درنگ کردند و فرمودند، همانا مومنین در همین دنیا و قبل از قیامت نیز خدا را می بینند؛ آیا تو در همین وقت نمی بینی؟! به امام گفتم: فدایتان گردم، آیا می توانم این سخن را از شما برای دیگران نیز نقل کنم؟! امام فرمود: نه! (54) ”
آنچه که از این گفتگو برداشت می شود این است که امام برای شخصی چون ابو بصیر، رویت خدا در دنیا و آخرت را تایید می کنند، چرا که او ظرفیت درک چنین حکمتی را داشت. اما نقل آن را برای دیگران منع می کنند.
بر این اساس، توجه به مخاطب و سنجش توانایی های فکری و روحی آنان یکی از نکات در خور توجه در مناظرات و مباحثات امام صادق (علیه السّلام) است و ایشان با توجه به ظرایف فکری و روحی مخاطبان به بیان مفاهیم و معارف دینی می پرداختند و به فراخور گنجایش افراد از روش ها و مطالب مختلفی استفاده می نمودند.
نتیجه
آنچه در این مقاله برای نیل به آن تلاش شد، دستیابی به برخی از اصول حاکم بر مناظرات و مباحثات امام صادق (علیه السّلام) بود. در این مقاله سعی بر این بود تا با بررسی مناظرات صورت گرفته از سوی آن حضرت، برخی مبانی و روش های حاکم بر این مناظرات استخراج شده و به عنوان الگویی در جهت تبلیغ مبانی دین مورد استفاده قرار گیرد.
نخستین نکته ای که در این راستا حاصل شد، توجه امام صادق (علیه السّلام) به نقش و تأثیر عوامل غیر معرفتی بر روند شکل گیری معرفت بشری بود. مسأله ای که معمولاً در مباحث معرفتی از آن غفلت شده و توجه چندانی به آن نمی شود. عوامل غیر معرفتی- بسته به نقش منفی یا مثبت خود- تا آن اندازه بر معرفت آدمی اثر گذارند که می توانند انسان را از درک برخی از بدیهی ترین مطالب بازدارند و یا در نقطه مقابل، در کشف و فهم راحت برخی مسایل یاری رسانند. از اینرو در عرصه ارائه و آموزش مفاهیم دینی، بایستی در کنار توجه به جنبه های معرفتی، به سایر عوامل غیر معرفتی همچون ویژگی های شخصیتی مخاطبان، صفات اخلاقی و آرزوها و خواسته های نفسانی آنان نیز توجه ویژه ای داشت.
بنابر اصل دوم، که همان تلاش در جهت تأثیرگذاری بر تمام ساحات وجودی انسان بود، روش های امام به منظور نفوذ در ساحات سه گانه انسان یعنی معرفت، عاطفه و اراده مورد بررسی قرار گرفت. چرا که معارف دین از سوی آن حضرت به گونه ای منتقل می شد که علاوه بر رشد معرفت مخاطبان و آگاه ساختن آنان نسبت به حقایق دینی، زمینه های تقویت و پرورش باورهای قلبی را نیز در آنان فراهم می نمود و عقل و قلب و رفتار آنان را متأثر از خود می ساخت.
توجه به شناخت مخاطبان نیز، از دیگر اصول حاکم بر مناظرات امام صادق (علیه السّلام) بود. ارزیابی و سنجش مخاطبان، به معنای شناخت حالات، روحیات و ظرفیت های آنان، یکی از نکات مورد توجه آن حضرت بود.
معارف دینی، به علت دارا بودن درجات و سطوح مختلف معرفتی، به ظرافت ها و پیچیدگی هایی آراسته است که بیش از هر عرصه دیگری، نیازمند شناخت توانایی ها و ظرفیت های فکری و روحی مخاطبان است تا بر اساس آن، با هر کس به فراخور درک و فهم وی به گفتگو نشست. از اینرو، امام صادق (علیه السّلام) با توجه به این مسأله و با شناخت سطوح مختلف، به مخاطبان خویش منتقل می ساختند.
در پایان این نکته لازم به ذکر است که، اصول تنها بخشی از اصول و روش های حاکم بر مناظرات آن حضرت است و یقیناً موارد بسیاری را می توان با دقت و تأمل بیشتری استخراج نمود که این امر نیازمند کاری مجزا و فراتر از یک مقاله می باشد.
پی نوشت ها :
1- استادیار دانشگاه امام صادق (علیه السّلام) .
2- کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی.
3- وستفال، « پولس قدیس را بجد بگیریم » 1378، 10-14؛ پورسینا، تأثیرگناه بر معرفت، 195.
4- علامه طباطبایی، المیزان، ج17، 23-25.
5- اعراف/ 146، فرقان/ 21، غافر/ 56.
6- لقمان/ 32.
7- نمل/ 14
8- مطففین/14 و 15
9- مجلسی، بحارالانوار، ج3، ص 153.
10- کلینی، الکافی، ج2، ص 298.
11- محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج1، ص 140.
12- کلینی، الکافی، ج2، ص 313.
13- سید رضی، نهج البلاغه، حکمت 255.
14- کلینی، الکافی، ج2، ص 305.
15- کلینی، الکافی، ج5، ص 148.
16- ابن بابویه، خصال، ص 284.
17- علامه طباطبایی، المیزان، ج5، ص 268.
18- ناگفته نماند که میزان تأثیرگذاری عوامل غیر معرفتی بر شناخت و باورهای انسان، در حوزه های مختلف، متفاوت است. در برخی از حوزه های معرفتی که معرفت به گزاره های مورد نظر به نحو چشمگیری با حیث اخلاقی انسان ( احساسات و تمایلات وی ) درگیر است، این تأثیرگذاری بسیار چشمگیرتر است ولی در حوزه هایی که باور به گزاره های مربوطه، با احساسات و خواسته های انسان کمتر برخورد دارد، امکان تأثیر نیز بسیار کاهش می یابد. به بیان بهتر، هرچه موضوع معرفت، منافع ما را بیشتر تهدید کند، بیشتر مایل می شویم تا با آن مطابق خواسته های خود رفتار کنیم.
19- طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 334.
20- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 333؛ کلینی، الکافی، ج1، 104.
21- خزاز قمی، کفایه الأثر، ص 260.
22- طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 334.
23- شیخ صدوق، التوحید، 127.
24- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 369.
25- کلینی، الکافی، ج1، 101.
26- مجلسی، بحارالانوار، ج3، 152.
27- مجلسی، بحارالانوار، ج3، 153.
28- کلینی، الکافی، ج1، 96.
29- ر. ک: کلینی، الکافی، ج1، 92؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، 336.
30- مجلسی، بحارالانوار، ج3، 194.
31- کلینی، الکافی، ج1، ص 97.
32- شیخ صدوق، التوحید، 190.
33- شیخ صدوق، التوحید، 108.
34- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 333.
35- کلینی، الکافی، ج1، 102.
36- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 332؛ کلینی، الکافی، ج1، 107.
37- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 342؛ کلینی، الکافی، ج1، 100-97؛ شیخ صدوق، التوحید، 293-297.
38- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 334.
39- شیخ صدوق، التوحید، 292.
40- شیخ صدوق، الأمالی، 419.
41- شیخ صدوق، التوحید، 268.
42- شیخ صدوق، الأمالی، 99.
43- شیخ صدوق، التوحید، 108.
44- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 334.
45- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 87؛ کلینی، الکافی، ج1، 80.
46- شیخ صدوق، التوحید، 289؛ همان، 231.
47- شیخ صدوق، التوحید، 243.
48- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 342؛ کلینی، الکافی، 100-97.
49- طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 73-74.
50- طبرسی، الاحتجاج، ج2، 333؛ کلینی، الکافی، ج1، ص 100-97؛ همان، 91-93.
51- طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص 71.
52- مجلسی، بحارالانوار، ج2، 68.
53- شیخ صدوق، الأمالی، 708.
54- شیخ صدوق، التوحید، 117.
منابع تحقیق:
– ابن بابویه، محمد ( شیخ صدوق )، التوحید، قم: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، 1357.
-……………. کتاب من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: موسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، بی تا.
-…………. الخصال، قم: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، 1357.
-………… الامالی، قم: کتابخانه اسلامی، 1362.
– پورسینا، زهرا، تأثیر گناه بر معرفت، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1358.
– حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج9، قم: موسسه آل البیت، 1409.
– خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، قم: بیدار.
– ساجدی، ابوالفضل، زبان دین و قرآن، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1383.
– سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: بضعه الرسول، چاپ اول، 1379.
– طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: موسسه نشر الاسلامی، 1417ق.
– طبرسی، ابی منصور احمد، الاحتجاج، ج2، مشهد: نشر مرتضی، 1403 ق.
– کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، 1361.
– مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق.
-محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج1، قم: موسسه آل البیت، 1408 ق.
– وستفال، مرالد، « پولس قدیس را بجد بگیریم »، ترجمه مصطفی ملکیان، اندیشه دینی، 2 ( زمستان 1378 )