چکیده
مسئله سهوالنبی(ص) از جمله مسائل اختلافی میان فرق و مذاهب اسلامی بوده و هر گروه با استناد به آیات، روایات و دلایل عقلی به قبول و یا رد آن پرداخته اند. در این میان، بین متکلمین اهل سنت و شیعه اختلاف اساسیتر و بین بعضی از علمای شیعه از جمله بین مرحوم شیخ صدوق(ره) و مرحوم شیخ مفید(ره) به صورت ظاهری و جزئیتر اختلاف دیدگاه دیده می شود. در این مقاله نظر این دو عالم بزرگ شیعی در بارة این مسئله با استفاده از روش کتابخانهای جمع آوری و به صورت تطبیقی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. در مجموع، یافته ها حاکی از آن است که مرحوم صدوق مثل مرحوم مفید قائل به سهوالنبی(ص) نبوده و تنها به اسهاء النبی (ص) قایل است که در نهایت با نگاه دقیق تر و با ملاحظة قرائن وشواهد موجود، اختلاف آن دو در حد اختلاف در تعبیر باقی میماند.
واژگان کلیدی: سهوالنبی(ص)، اسهاء النبی، عصمت، شیخ صدوق، شیخ مفید.
مقدمه
خداوند متعال براساس آیات متعدد قرآن کریم، انسان را به خودش وا نگذاشته و برای آن هدف و مقصدی در نظر گرفته است که رسیدن به آن نیازمند راهنمایی هدایت گران پاک و معصوم است تا آنها با خلوص تمام، مسئولیت ابلاغ و تبیین پیام الهی را به عهده بگیرند و آدمی را با بهره گیری از وحی معصومانه به سرمنزل مقصود برسانند. مسأله عصمت از جمله معتقدات اساسي اديان توحيدي و بالاخص دين مبين اسلام است. در ادیان توحیدی، همانگونه که بدون نبوت، قافله بشریت به هدف آفرینش نمی رسد، ابلاغ و تبیین احکام و مقررات الهی بدون راهنمایان معصوم نیز ره به جایی نمیبرد، از این رو هیچگاه در شرایع الهی مسئله نبوت جدا از عصمت نبوده و دینداران نیز به برکت برخورداری از تعالیم پیامبران، نفی عصمت را به معنای انکار نبوت شمرده اند.
پس در اصل مساله عصمت چندان جاي بحث نیست، لکن محدوده آن و تعريفي که از آن ارائه مي شود، محل نقص و ابرام وجود دارد. در اين ميان ارائه ديدگاههايي که به محدود کردن عصمت مي انجامد جاي تامل دارد. يکي از اين نظريه ها به نظریة سهو النبي (ص) مشهور است. این مقاله بر آن است که با بررسي معناي لغوي و اصطلاحي عصمت و هم چنين تاریخچه و اقسام آن ، ديدگاه سهو النبي (ص) را از نظر شیخ صدوق و شیخ مفید بررسي کند و نتايج بررسی را پيش روي شيفتگان حقيقي دين الهي قرار دهد.
بیان مسئله
با دقت و تامل در مساله عصمت انبیاء معلوم میشود که فرقه های مختلف کلامی، متناسب با مبانی و اصول پذیرفته شدة خویش، برداشتهای خاص از مراتب و گسترة عصمت ارائه دادهاند. مسئله (سهوالنبی(ص)) یکی از مراتب و ابعاد آن و یکی از مسائل اختلافی میان فِرق و مذاهب اسلامی و حتی درون فرقهای و درون مذهبی است که در ضمن مباحث کلامی نظیر بحث از عصمت انبیا،[1] و هم چنین در مباحث فقهی نظیر سهو در نماز[2]مطرح شده است.
در مکتب امامیه، شخصیت هایی نظیر مرحوم صدوق و استادش ابن ولید در ظاهر موافق سهوالنبی بوده و در کتاب من لایحضره الفقیه آن را مطرح نموده است.[3]اما بعضی از دانشمندان از جمله مرحوم مفید آن را نپذیرفته و رساله مستقلی در رد آن نوشته که مرحوم مجلسی از آن در بحارالانوار سخن گفته است.[4] در این پژوهش، ضمن آشنایی با اهميت و ضرورت بحث از مسئله سهوالنبی(ص) در مکتب شیعه، دیدگاه مرحوم شیخ صدوق(ره) و مرحوم شیخ مفید(ره) به صورت تطبیقی با این هدف مورد بررسی قرار می گیرد که وجه اشتراک و تمایز نظریات این دو بزرگوار مشخص گردد و در نتیجه ، نظر مختار که به وجهی نوعی جمع بین دو دیدگاه در باره سهوالنبی (ص) است، ارائه شود.
پرسش های تحقیق
1) دیدگاه مرحوم شیخ صدوق (ره) و شیخ مفید(ره) در بارة سهوالنبی (ص) چیست؟
2) این دو دیدگاه چه وجه اشتراک باهم و چه وجه تمایز از هم دارند؟
3) چگونه میتوان بین این دو دیدگاه جمع نمود؟
قبل از وارد شدن در اصل بحث لازم است معنای سهو و نسیان بررسیشده و سپس به بیان دیدگاه شیخ صدوق(ره) و شیخ مفید(ره) پرداخته شود.
1. معنای لغوی و اصطلاحی سهو
«سهو» به معنای فراموشی و غفلت از یکچیز و رفتن قلب از یک چیز به چیز دیگر است، سهو در نماز؛ یعنی غفلت کردن از چیزی که جزء نماز است.[5]
«نسیان» آن است که انسان یک چیز محفوظ در ذهن را بهواسطه ضعف قلب یا غفلت و یا از روی قصد از یاد ببرد تا از قلب او حذف شده و فراموش شود.[6]
فرق بین سهو و نسیان در این است که «سهو» به معنای زوال و از بین رفتن معنای یکچیز از قوه ذاکره و بقای صورت آن در قوة حافظه است؛ همانند چیزی که مخفی میشود، اما نسیان زوال و از بین رفتن یکچیز هم از قوه ذاکره و هم از قوة حافظه است.[7]
سهو در اصطلاح عبارت از زوال صور علمیه از نفس است بنحوی که بدون زحمت اکتساب جدید با توجه مختصر مجدداً در ذهن حاضر شود وآن حالت متوسط میان ادراک و نسیان است؛ زیرا در نسیان صور علمی از خزانة مربوط محو و در مورد سهو، صور علمی در خزانه مربوط باقی میماند و تنها از صحنه روشن ذهن پنهان میشود.[8]
2. نگاهی به زندگی نامه شیخ صدوق و شیخ مفید
آز انجائیکه موضوع مقاله بررسی دیدگاه شیخ صدوق و شیخ مفید در مورد سهوالنبی(ص) است، شایسته است به طور گذرا و کوتاه به زندگی نامه این دو عالم بزگوار اشاره شود.
- مرحوم صدوق(ره) که در علم و فضیلت از چهره های درخشان جهان اسلام به حساب می آید، در حدود سال های 306، تا 308 در شهر قم، در یک خانواده ای روحانی از پدری به نام محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی، دیده به جهان گشود.[9] در روزگار کودکی و نوجوانی از محضر پر مهر پدر بزرگوارش و اساتیدی مثل مرحوم کلینی و حسین بن ولید و… علوم و معارف الهی را فرا گرفت، در سن 22 یا 23 سالگی از نعمت پدر محروم گردیده،[10] و پس از آن وظیفه هدایت مردم را بر عهده گرفت، علاوه بر تربیت شاگردان فراوان، حدود 300 جلد کتاب از احادیث پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) را جمع آوری کردند که تا کنون مورد توجه علما و فقها و دانشمندان قرار دارند.[11]
مرحوم صدوق برای کسب علم و جمع آوری احادیث از شهر های مختلف سفر های فراوانی نموده و برخی از آثار خود را در این سفر ها نوشته اند.[12] سرانجام پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381 در شهر ری دعوت حق را لبیک گفته و در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد.[13]
- مرحوم شیخ مفید یکی دیگر از چهره های بسیار درخشان شیعه است که در سال 338 هجری قمری در خانواده ای اصیل شیعی در حومه بغداد چشم به جهان گشود و در دوران تحصیل از اساتید و دانشمندان مدارس بغداد کسب علم و دانش نمود تا در علم کلام، فقه و اصول، سرآمد دانشمندان عصر خود گردید.[14]
از اساتید مرحوم مفید مرحوم صدوق، و ابن قولویه قمی، و ابن ولید، و… بوده و شاگردان و دانشمندان فراوانی را تربیت کردند که از جمله سید مرتضی علم الهدی، شیخ طوسی، نجاشی و…از شاگردان ایشان محسوب میشوند[15]
مرحوم مفید در عصر و زمان خود از نظر علم، تقوا و معرفت از موثق ترین و داناترین علمای زمان خود و زبانزد خاص و عام بوده است و پس از خدمات طولانی در مکتب اهل بیت، سرانجام در سال 1413 هجری قمری در بغداد به دیدار معبود شتافت که با شرکت حدود هشتاد هزار نفر در تشییع او ، در کاظمین نزد قبر استادش ابن قولویه مدفون گردید.[16]
3. تاریخچه بحث سهوالنبی (ص)
احادیث سهوالنبی (ص) در دهه سوم قرن چهارم توسط محمد بن یعقوب کلینی(متوفای 328) در فروع کافی جمعآوری شد و در دهة پنجم همان قرن، محمد بن حسن بن احمد بن ولید (متوفای 343) طبق این اخبار، به جواز سهوالنبی (ص) قائل شد و در دهة هشتم همان قرن شیخ صدوق (ره) (متوفای 381) بر نظر استادش تأکید و آن را موردقبول قرار داد. ایشان در اهمیت این روایات از استادش ابن ولید نقل میکند که «اگر ترک و رد این اخبار جایز باشد باید رد همه اخبار جایز شود و در آن صورت ابطال دین و شریعت صورت خواهدگرفت.»[17]
در دهه اول قرن پنجم این نظریه توسط مرحوم شیخ مفید (ره) (متوفای 413) موردنقد قرار گرفت و ایشان رسالهای در رد آن نوشت که :« استاد در موضوعی واردشده است که در شأن و فن او نبوده و تخصص و آگاهی لازم را در آن مورد نداشته است؛ زیرا:
اولاً:اینها اخبار آحاد است که ثمره علمی و عملی ندارد و عمل به آنها عمل به ظنی است که ازنظر قرآن ممنوع است (وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ.)[18]
ثانیاً: در مورد این که سهو در کدام نماز برای پیغمبر(ص) پیش آمده است، نماز ظهر، عصر و یا عشا، اختلاف است.
ثالثاً: راوی ذوالیدین از رسول خدا سؤال میکند که آیا نماز کم شده یا فراموش کردی پیامبر (ص) میفرماید: هیچکدام.(یعنی سهوی رخ نداده است.)
رابعاً: ذوالیدین شخص مجهول الحال است.
در همان قرن، شیخ طوسی (ره) (متوفای 460) از مرحوم شیخ مفید پیروی نموده و مفصلتر البته با مبنای متفاوت به قضیه واردشده است. مرحوم مفید در اخبار سهوالنبی (ص) بیشتر خبر واحد بودن آنها را برجسته کرده، ولی مرحوم شیخ طوسی جنبه تقیه بودن آن هارا مورد تأکید قرار داده است، بسیاری از متأخرین نیز از شیخ طوسی متابعت کردند و در دهه پنجم قرن ششم مرحوم طبرسی (متوفای 548) در ذیل آیه 68 سوره انعام میگوید: «علمای شیعه سهو و نسیان در تبلیغ احکام الهی بر پیامبران را جایز نمیدانند ولی در غیر آن جایز میدانند بهشرط اینکه سهو به حدی نرسد که موجب تنفر و سلب اعتماد مردم شود.»[19]
و در آخر قرن چهاردهم علامه محمدتقی تستری در آخر جلد 11 قاموس الرجال با نوشتن رسالهای در تأیید شیخ صدوق، مسئله سهوالنبی (ص) را از نو به صحنه آورد و بیان نمود که دوازده روایت از روایات سهوالنبی (ص) در منابع شیعه از راویانی مثل سماعه بن مهران، حسن بن صدقه، سعید الاعرج، جمیل بن دراج ، ابو بصیر و زید الشحام نقل شده که حداقل چهار روایت آنها صحیحه و یکی حسن و همه موافق قرآن است.[20]
مرحوم علامه طباطبایی(ص) در ذیل آیه (نَسِيَا حُوتَهُمَا)[21] فرمودهاند:« اگر ما بگوییم حضرت یوشع نبی بود بازهم وسوسه شیطان مانع ندارد؛ زیرا وسوسه شیطان راجع به انبیای دیگر نیز اگر در حد آزار رساندن و ایذاء و تعب انداختن باشد، مانع ندارد، زیرا دلیل عقلی بر منعش نداریم»[22]
و یا در ذیل آیه قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً[23]، در داستان حضرت زکریا و یحیی فرمودهاند: «برای شیطان امکان دارد که در جسم انبیا (ع) تصرف نماید و یا عمل آنان را از رسیدن به نتیجه که همان ترویج دین است، بازبدارد و نگذارد مردم به ایشان رویآورند. برای این مطلب چند نمونه دیگر مثال آورده از جمله تصرف شیطان در جسم حضرت ایوب، و تصرف شیطان در حافظه همسفر موسی و … است.
قائلان به سهوالنبی (ص) به آیه 68 انعام و آیه 24 و 61 کهف و آیه 115 طه و تعداد دیگری از آیات قرآن استدلال نموده و در حدود دوازده روایت در منابع شیعه راجع به سهوالنبی ذکر نمودهاند که از قرار ذیل میباشند.
- روایت سماعه بن مهران از امام صادق (ع)[24]
- حسن بن صدقه ، از ابی الحسن اول (ع)[25]
- روایت سعید بن اعرج از امام صادق (ع)[26]
- روایت سعید بن اعرج از امام صادق (ع)[27]
- روایت سعید بن اعرج از امام صادق (ع)[28]
- روایت ابی بکر حضرمی از امام صادق (ع)[29]
- روایت جمیل از امام صادق (خ)[30]
- روایت ابو بصیر از امام صادق (ع)[31]
- مضمره زیدالشحام از امام صادق (ع)[32]
- مضمره ابی سعید القماط از امام صادق (ع)[33]
- مضمره حارث بن مغیره از امام صادق (ع)[34]
- مضمره زید بن علی از علی (ع)[35]
و اما کسانی که منکر سهوالنبی (ص) هستند:
شیخ مفید (ره) رسالهی در باب سهوالنبی (ص) نوشته و آن را باطل دانسته است. شیخ طوسی در تهذیب الاحکام: 2/350، شهید در ذکری صفحه215، محقق در المختصر النافع، صفحه 45، علامه در منتهی المطلب:1/418 و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه :5/308، ط اسلامیه، تصریح کردهاند که سهوالنبی بهطور مطلق، ممنوع است.
فخر رازی نیز در ذیل آیه پنج سوره ماعون میگوید: «در اینکه پیامبر (ص) در نماز سهو میکرد یا نه، اختلاف شده است ولی بسیاری از علما گفتهاند: سهو نکرد ولیکن با اذن خداوند کاری انجام داد که شخص سهوکننده انجام میدهد تا با این کار حکم سهو در نماز را برای مردم بیان کند».[36]
ولی قرطبی یکی دیگر از علمای عامه میگوید: «پیامبر اکرم (ص) در نماز سهو میکرد چه رسد به غیر نماز، منتهی سهو آن حضرت در نماز بخاطر التفات به امور مهم تر از نماز بوده است»[37]
پس تا اینجا معلوم شد که هم قائلان به سهوالنبی (ص) و هم منکران آن اشخاص و افراد معتبرند و در این مسئله دو مبنا و دو نوع تفکر وجود دارد:
طرف داران سهوالنبی (ص) بیشتر به دلیل نقلی(آیات و روایات) و قائلان به عدم سهوالنبی (ص) بیشتر به دلیل عقلی یعنی ادلة عصمت از کتاب ، سنت ،اجماع و عقل استدلال نمودهاند که دایرة این ادله شامل سهو نیز میشود پس همانطور که پیامبر (ص) باید مصون از گناه و خطا باشند باید مصون از سهو و نسیان نیز باشند[38]
بنابراین در هر دو مبنا افراد و اشخاص عالم، متکلم و دانشمندان بزرگ وجود دارند که در عصر و زمان خود زبانزد خاص و عام بودهاند. در دیدگاه اول افرادی همچون شیخ جلیلالقدر متکلم و محدث و فقیه مرحوم شیخ صدوق (ره) حضور داشته است و در دیدگاه دوم شخصیتهایی مثل علامه بزرگوار مرحوم شیخ مفید (ره) بوده است.
حال با توجه به این دو دیدگاه باید نظریه این دو بزرگوار بررسی شود که این دو نظریه و دیدگاه قابلجمع اند یا خیر؟ قبل از بررسی دیدگاه برای تبیین و مشخص شدن دقیق جایگاه سهوالنبی(ص) ناگزیر به اقسام عصمت و محل تمایز دیدگاه ها اشاره میکنیم.
4. اقسام عصمت
عصمت از سهو برای پیغمبر اکرم (ص) یکی از اقسام عصمت است که فهم آن متوقف به دانستن اقسام و انواع دیگر عصمت است؛ از این رو دیدگاه متکلمان اسلامی در بارة عصمت پیامبران به طور خلاصه مرور میشود، آنها عصمت را بر چهار بخش تقسیم نمودهاند:
- عصمت درگرفتن وحی؛ 2. عصمت در ابلاغ وحی؛ 3. عصمت از گناه؛ 4. عصمت از سهو و نسیان و خطا در تطبیق شریعت در گفتار و کردار و امور عادی.[39]
متکلمان اهلسنت – چه اشاعره و چه معتزله – عصمت در دو بخش اول را قبول دارند اما نسبت به عصمت پیامبر (ص) از گناه در قسم سوم و همچنین عصمت از سهو و نسیان در قسم چهارم اختلافنظر دارند و به طور خلاصه انجام گناه و همچنین سهو را بر پیامبر چه در تطبیق شریعت از جهت گفتار و اعمال، چه در امور عادی جایز میدانند.[40]
اما علمای امامیه همگی و بالاتفاق عصمت انبیا در سه قسم اول از اقسام چهارگانه را قبول دارند و در مرحله چهارم که عصمت از سهو و نسیان باشد نیز قریب به اتفاق از فقها و متکلمان امامیه قائل به عصمت پیامبرند و سهوالنبی را مطلقاً چه در تطبیق دین و شریعت از جهت گفتار و کردار و چه در امور عادی جایز نمیدانند.[41] ولی تعدادی از علمای شیعه از جمله مرحوم صدوق در ظاهر قایل به سهوالنبی در امور عادی شدهاند که دیدگاه ایشان را مورد بحث قرار می دهیم.
5.عقیده شیخ صدوق در بارة سهوالنبی (ص)
عقیده شیخ صدوق (ره) در ذیل این حدیث در کتاب من لا یحضره الفقیه آمده است که:
حسن بن محبوب از على بن حسن بن رباط و او از سعيد أعرج روايت كرده كه گفت: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه میفرمود: همانا خداوند تبارکوتعالی رسول خود صلیالله عليه و آله را به خواب برد يا خواب را بر او غالب گردانيد و وقت نماز صبح گذشت تا اينكه آفتاب طلوع كرد، آنگاه پيامبر از خواب برخاست، و ابتدا دو ركعت نافله صبح را كه قبل از طلوع فجر بايد بجا آورد خواند، و پسازآن نماز صبح را بجا آورد، و یکبار نيز خداوند تعالى آن حضرت را در نماز چهار ركعتى دچار فراموشى ساخت و آن حضرت در ركعت دوّم نماز را سلام داد- آنگاه امام عليه السّلام حكايت قضيّه ذى الشّمالين را بيان فرمود، و اين دو مورد نسبت به آن حضرت واقع نشد، مگر به خاطر رحمت و شفقت بر اين امّت، تا اگر مسلمانى به خواب رود و نمازش قضا شود، يا در نماز دچار فراموشى شود مورد سرزنش قرارنگیرد و با خود گويد فخر كائنات رسول خدا صلیالله عليه و آله نیز به اين حادثه دچار شد ما که چیزی نیستیم كه سهو و خواب برما عارض شود.
مرحوم شیخ صدوق (ره) در ذیل حدیث عقیده خودش را اینگونه بیان میفرمايد که: همانا غلات و مفوّضه- كه خدا آنها را از رحمت خود دور بدارد- اين سهو و فراموشى رسول خدا صلیالله عليه و آله را قبول ندارند و قائلاند: اگر جایز باشد كه پيامبر خدا صلیالله عليه و آله در نماز كه جاى حضور قلب است، سهو نمايد پس ممكن است در تبليغ احكام الهى نيز دچار سهو شود؛ زيرا نماز بر آن حضرت آنگونه واجب است كه تبليغ احكام الهى واجب است.
(البتّه انكار سهو پيامبر منحصر به غلات و مفوّضه نيست بلكه همه شيعيان غير از صدوق و استادش آن را انكار مىكنند و به دليلى كه گذشت تمسّك مىجويند).
بعد اضافه میکند که اين دليل ما را متقاعد و ملزم نمىكند كه لزوماً چنين باشد؛ زيرا بدون شک همه احوال مشتركه مثل خوردن، آشاميدن، خفتن و امثال اینها بر آن حضرت نيز واقع مىشود و همچنين حضرت مثل بقیه به نماز مأمور بود و سهو نیز از وقايعى است كه برای همگان پیش مىآيد، پس اگر بر آن حضرت نيز واقع شود منافات با نبوّت او ندارد. حالت مختصّ آن حضرت همانا رسالت است و تبليغ از شرایط و لوازم نبوّت و رسالت است، و جايز نيست كه در تبليغ سهو واقع شود، زيرا آن عبادت مخصوص پيامبر است و نماز عبادت مشتركه است، به سبب نماز، بندگى حضرت ظاهر مىشود، و با عارض شدن خواب بر آن حضرت و بازماندن از خدمت خداوند عزّوجلّ در حال خواب، نشان داده مىشود كه آن حضرت خدا نيست؛ زیرا تنها خداوند حىّ و قيّوم است كه خواب و يا چرت او را فرانمیگیرد، البتّه سهو پيامبر خدا صلیالله عليه و آله مانند سهو ما نيست، زيرا فراموشىآن حضرت از جانب خداوند عزّ و جلّ است تا معلوم شود كه او انسانى مانند ساير آدميان آفریدهشده و آن حضرت را پروردگار و معبود خويش قرار ندهند، و مردمان هنگامیکه خود دچار فراموشى میشوند با سهو پيامبر حكم آن را بدانند، همچنين سهوى كه ما دچار مىشويم از طرف شيطان است درحالیکه شيطان بر رسول خدا صلیالله عليه و آله و امامان صلوات اللَّه عليهم أجمعين راه و تسلّط ندارند «و تنها تسلّط شيطان بر كسانى است كه به دوستی و طرفدارى، از او پيروى مىكنند و همانکسانی كه او را در اطاعت شريك خداوند میگیرند». و نيز بر آنکسانی كه از گمراهان بوده و از او پيروى مىكنند.[42]
جواب منكران سهوالنبی (ص) يكى آن است كه در ميان صحابه كسى ذو اليدين يا دارای دودست نبوده و لذا چنين خبرى که از او نقل شده است، صحّت ندارد، این جواب درست نیست؛ زيرا اين مرد معروف است و كنيهاش ابو محمّد و نامش عمير بن عبد عمرو مشهور به ذو اليدين است و شيعه و سنّي (يا موافق و مخالف) از او روايت نقل كردهاند و من (صدوق) اخبارى از او در كتاب چگونگى جنگ قاسطين در صفّين ذكر كردهام. استاد ما محمّد بن حسن بن احمد بن وليد- رحمهالله – میفرمود: نخستين مرتبه در غلوّ يا نقطه شروع، نفى فراموشى و سهو از پيامبر صلیالله عليه و آله است و اگر جايز باشد كه اخبار وارده دراینباره ردّ شوند، جايز خواهدبود كه همه اخبار را ردّ كنيم، و ردّ همه اخبار مستلزم ابطال دين و شريعت است، و من گمان میکنم كار بی پاداش و ثوابى نباشد در اقدام به تصنيف كتاب جداگانه و مستقلی درباره اثبات سهو پيامبر صلیالله عليه و آله و ردّ كسانى كه منكر آن است.[43]
از کلام شیخ صدوق چنان پيداست كه خود قائل به سهو نبی نبوده و بیشتر بهحسب رواياتى كه رسيده است اِسهاء و اِنامه را برای حضرت تجويز میکند، همانگونه كه برهان قطعى بر استحاله كلام صدوق نيست، وقوع سهو و خواب ماندن در نماز صبح نيز براى آن حضرت قطعى نيست؛ زيرا راوی حدیث که مرحوم صدوق به معرفی آن پرداخته و آن را عمير بن عبد عمرو دانسته است و بیان داشته است که از وی اخباری در جنگ صفین نقل کرده است، یک عمیر بن عبدعمرو در جنگ بدر کشته شده و در جنگ صفين اصلا نبوده است و اگر او شخص ديگرى بوده باشد، باز بالاخره این خبر واحد، مجهول و غیر قابل اعتماد میشود».[44]
سه جمله اساسی در کلام شیخ صدوق وجود دارد که اگر آنها را کنار هم قرار بدهیم معلوم میشود که شیخ صدوق نیز جزء منکران سهوالنبی قرار میگیرد. و آن سه جمله عبارتند از:
- «لَيْسَ سَهْوُ النَّبِيِّ ص كَسَهْوِنَا لِأَنَّ سَهْوَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا أَسْهَاهُ لِيُعْلِمَ أَنَّهُ بَشَرٌ مَخْلُوقٌ فَلَا يُتَّخَذَ رَبّاً مَعْبُوداً دُونَهُ»؛ و البته سهو پیامبر خدا (ص) مانند سهو ما نیست زیرا فراموشی آن حضرت از جانب خداوند عزوجل است، خداوند متعال آن حضرت را دچار فراموشی میسازد تا معلوم شود که او انسانی چون سایر آدمیان و آفریده شده است.
این جمله از کلام شیخ نشان میدهد که خود قائل به سهو نیست؛ زیرا تعبیر به اسهاء و انامه نموده و آن را تجویز میکند.
- «إِنَّ الْغُلَاةَ وَ الْمُفَوِّضَةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ يُنْكِرُونَ سَهْوَ النَّبِيِّ ص وَ يَقُولُونَ: و…؛ همانا غلات و مفوضه که خدا آنها را از رحمت خود دور بدارد، این سهو رسول خدا (ص) را قبول ندارند و قائل اند: اگر جایز باشد که پیامبر خدا (ص) در نماز که جای حضور قلب است سهو نماید پس ممکن است در تبلیغ احکام الهی نیز دچار سهو شود.
از این عبارت شیخ صدوق نیز فهمیده میشود که مراد شان از انکار سهو، همان انکار اِسها توسط مفوضه و غلات است؛ زیرا یکی از معانی تفویض این است که خداوند پس از خلقت انسان، همه کارها را به او واگذار کرده و دیگر درکارهای او دخالت نمیکند و بر همین اساس آنها اسهاء النبی را هم مخالف با عقیده تفویضی خود دانسته و آن را انکار میکنند.
غلات نیز که برای پیامبر (ص) و ائمه (ع) مقام الوهیت قائل اند آنها نیز اسهاء را مخالف با این عقیده خود دانسته و انکار میکنند و خود این قرینه است بر این که شیخ صدوق در صدد بیان مخالفین اسهاء النبی است نه منکران سهوالنبی؛ زیرا سهوالنبی به گونه ای که برای انسان های دیگر پیش میآید، خود شیخ صدوق نیز آن را قبول ندارد.
- مرحوم شیخ صدوق در باب عصمت النبی معتقد است که پیامبران (ص) از اول ولادت تا وفاتشان معصوم بوده و این دلیل بر این است که مرحوم صدوق منکر سهوالنبی است چنانچه خود تصریح دارد که: اعتقاد ما در شأن انبياء و رسل و ائمه (ع) و ملائكه صلوات اللَّه عليهم اجمعين اينست كه ايشان معصوم و پاكيزهشدهگانند از هر چركينى و آنكه ايشان هيچ معصيتى را مرتكب نمى شوند نه كبيره و نه صغيره، و نافرمانى حقتعالى را نمىنمايند، هر چه امرشان فرمايد و به هر چه مأمور شوند انجام میدهند، و هر كه ايشان را در حالى از احوال معصوم نداند، جاهل بحق ايشان شده، و هر كه جاهل به ايشان شود كافر است. و اعتقاد ما در شأن ايشان آن است كه از ابتدای امرشان تا آخر هميشه معصوم، كامل، تمام و عالم ميباشند، و در هيچ حالى از احوالشان متصف به نقص، معصيت و جهلى نمىباشند.[45]
با توجه به قرائن یادشده تعبیر به (سهوالنبی) یک تعبیر تسامحی است و تعبیر درست و مورد نظر مرحوم صدوق همان «اسهاءالنبی» است، چنانچه علامه مجلسی در جلد 17 بحارالانوار ص 97 به این مسئله تصریح نموده و قول به اسهاء النبی را به مرحوم صدوق نسبت داده است. با این بیان، نسبت دادن «جوازسهوالنبی (ص)» بدون قید و شرط به شیخ صدوق (ره) ناروا بوده و اختلاف شان با شیخ مفید (ره) یک اختلاف لفظی خواهدشد. اشکالاتی هم که مرحوم مفید بر استاد خودش مرحوم صدوق وارد کرده است در صورت اعتقاد به سهوالنبی درست است. اما در صورت اعتقاد مرحوم صدوق به اسهاءالنبی (ص) اشکالات وارد نخواهدبود.
6.عقیده شیخ مفید در مورد سهوالنبی (ص)
با توجه به اینکه مرحوم شیخ صدوق (ره) سهوالنبی را در امور عادی مانند نماز و زکات و… ، که تمام انسانها در آن اشتراک دارند، با ادلهای که ذکر شد، جایز دانسته است، شاگردش مرحوم شیخ مفید (ره) در دهه اول قرن پنجم این نظریه را باطل دانست و به نقد و رد آن رسالهای تألیف نمود و در آن چندین اشکال بر نظر استاد وارد کرده است از باب نمونه چند مورد آن را متذکر میشویم:
- حدیث مورد استناد مرحوم صدوق در باب سهوالنبی، خبر واحد است که ثمره علمی و عملی ندارد و عمل به آن عمل به ظن و غیر علم است که یقیناً برخلاف آیات ذیل است:
الف) فقال: أَمْ تَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ؛[46] آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟!
ب) و قال: إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[47]؛ مگر آنها که شهادت به حق دادهاند و بخوبی آگاهند!
ج) و قال: وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا[48] ؛ از آنچه به آن آگاهی نداری ، پیروی مکن ، چرا که گوش و چشم و دل همه مسئولند.
د) و قال: وَ ما يَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[49]؛ و بیشتر آنها، جز از گمان ( و پندارهای بی اساس )، پیروی نمیکنند (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بی نیاز نمیسازد.
ه) و قال: إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ[50]؛ آنها تنها از گمان پیروی می نمایند ، و تخمین و حدس (واهی) میزنند.
و امثال این آیات، آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که از عمل به ظن و گمان پرهیز داده است و اخبار دال بر سهوالنبی (ص) باکمال و عصمت پیامبر (ص) سازگار نیستند.
- نمازی که در روایت آمده سهو در آن رخ داده است، مورد اختلاف است که نماز ظهر، عصر یا عشاء است و این اختلاف باعث وهن حدیث و اسقاط و ترک عمل به آن است.
- پیامبر (ص) در جواب ذوالیدین که پرسیده بود:« آیا فراموش کردی یا نماز را شکستی؟» فرمود: «کل ذلک لم یکن»، این جواب مناسب با سؤال ذوالیدین نیست و این نشان میدهد که روایت مشکل دارد.
- اینکه پیامبر (ص) میگویند:«هیچکدام نه قصر و نه نسیان » نشان میدهد که سهو نبوده و عدم سهو درست است.
- در شیوه جبران نماز هم اختلاف شده است، عراقیها قایل به اعاده نماز توسط پیامبر (ص) و حجازیها قایل به ادامه نماز و به جا آوردن دو سجده سهو هستند، برخی دیگر نماز را باطل دانسته و به لزوم اعاده نظر دادهاند. این اختلافات دلیل بر بطلان حدیث است.
- شهرت حدیث دال بر سهوالنبی از شهرت احادیثی که سایر انبیا (ع) را متهم میکنند، بیشتر نیست، احادیثی که میگویند: حضرت یونس (ع) گمان کرد که خداوند نمیتواند بر او غلبه کند، و یا حضرت داود(ع) چون عاشق زن اوریا بن حنان شده بود، نقشه قتل او را کشید و زنش را تصاحب کرد، و یا حضرت یوسف (ع) قصد زنا کرد و… یا احادیث مشهوری که دلالت بر تشبیه خدا به مخلوقات دارند، اگر حدیث (سهوالنبی) به علت شهرت آن در میان فریقین پذیرفته شود باید احادیث دیگر نیز پذیرفته شوند. در حالیکه هیچ کسی به پذیرش آنها رأی نمیدهد.
- اکثر علمای شیعه قائل به این هستند که هر وقت متذکر شدیم که نماز قضایی به عهدهداریم، باید اول نماز قضا و سپس نماز ادا خوانده شود، مگر اینکه وقت تنگ باشد. همچنین در روایت است که: «لا صلوة لمن علیه صلوة» ؛ یعنی کسی که نماز واجبی بر عهدة او است نمیتواند نمازی نافله بخواند. درصورتیکه در حدیث سهوالنبی، پیامبر (ص) ابتدا نماز نافله آنگاه نماز صبح را قضا میکند.
- اگر پیامبر در نماز بهعنوان عبادت مشترک بین او و دیگران دچار سهو شود و این کار جایز باشد، باید جایز باشد که در ماه رمضان هم دچار سهو شده و درملأعام روزه خواری کند یا در مورد حکم خمر نیز دچار سهو شده و العیاذ بالله- شرب خمر کند و … البته بنا به قول شیخ صدوق (ره) انجام این امور برای آن است که خدا مخلوق بودن او را برای او و سایرین ازجمله غلات ثابت کند و یا حکم سهو را به مردم بیاموزد که با این حرف دیگر نیاز به آوردن دلیل نیست.
- شیخ صدوق (ره) قائل است که سهو پیامبر از جانب خداست؛ زیرا شیطان بر او سلطهای ندارد و سهو دیگران از جانب شیطان و در اثر پیروی آنان از شیطان است. اگر این سخن درست باشد نتیجهاش این خواهدبود که همة اولیاءالله غیر از پیامبر (ص) پیرو شیطان باشند در حالیکه در قرآن کریم سلطه شیطان از همه اولیاء الله نفی شده است .
- ما منکر غلبة خواب بر پیامبر و قضاشدن نمازش نیستیم؛ زیرا این عیب و نقص نبوده و از اختیار انسان خارج است. ولی سهو چنین نیست؛ همانطوری که حکما اموال و اسرارشان را نزد شخص دچار سهو به ودیعت نمیگذارند، بااینکه در مورد کسی که بیماری دارد چنین نیست. همچنین فقها احادیث شخص دچار سهو را قبول نمیکنند، مگر با شرایط خاص . پس بین خواب و سهو فرق بسیار است.[51]
همین ایرادها بر حدیث نوم نیز وارد است و جا دارد که مقداری از متن رساله سهوالنبی شیخ مفید (ره) در اینجا آورده شود، ولی بخاطر طولانی شدن متن از آوردن آن صرف نظر نموده و به همین مقدار از مضمون فارسی آن اکتفا میشود.
نتیجه گیری
از بررسی اقوال، نکات ذیل به دست میآید:
الف) در بارة جواز سهوالنبی (ص) شیخ صدوق (ره) تنها قائل به آن نبوده بلکه تعداد قابل توجهی از علما با او هم عقیده اند گرچه او فرد شاخص این مبنا است چنان چه شیخ مفید (ره) فرد شاخص طرفداران عدم سهوالنبی (ص) است.
ب) هر دو گروه به اینکه سهو پیامبر (ص) در تبلیغ احکام الهی، محال است، متفق هستند، صدوق و همفکرانش ، سهو را فقط در امور عادی و شخصی نبی جایز میدانند.
ج) موردی برای سهو پیامبر (ص) در کلام اهل تشیع و تسنن به جز از نماز ذکر نشده است.
د) تلاش قائلان به سهو بر این است که آن را طوری مطرح کنند که منع عقلی نداشته و به حریم مقام نبوت و عصمت لطمه نخورد چنانچه این نکته در کلام طبرسی، قرطبی و فخر رازی، کاملا روشن بود و شیخ صدوق نیز سهو را به معنای «اسهاء» دانست.
فهرست منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه، مترجم محمد دشتی، ناشر انتشارات قم53086، چاپ اول، تاریخ چاپ 1379،
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج14، بیروت: دارصادر، چاپ سوم، 1414ق.
- حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح: حسن حسن زاده آملی، موسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم ۱۴۲۲ق / ۱۳۸۰ش.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تهران : المکتبه المرتضویه لاحیاء آثارالجعفریه ، 1383.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق:داوودی، صفوان عدنان، ص 803 ، دارالعلم، الدارشامیه، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
- رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، تهران، چاپ دوم، 1384ش.
- سبحانی، جعفر، الالهیات علی الهدی الکتاب و سنه و العقل، مرکز العالمی الدراسات الاسلامیه، قم، چاپ سوم، 1412ق.
- سبحانی تبریزی، جعفر، طبقات الفقها، قم: موسسه الامام الصادق(ع)، 1418ق.
- سجادی، فرهنگ اصطلاحات فلسفی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
- صدوق، علل الشرایع، مقدمه ، داوری، قم، چاپ اول.
- صدوق، مقدمه معانی الاخبار، چاپ اول، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- صدوق، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین، قم، 1404، چاپ دوم.
- طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیرالمیزان. دفتر انتشارات اسلامی، قم: ۱۳۸۲.
- طبرسی، مجمع البیان، موسسه اعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، محقق، حسینی، سید احمد، ، کتابفروشی مرتضوی ، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
- طوسی، استبصار، 1/370، دارالکتب اسلامیه ، نجف.
- فخر رازی، محمد بن عمر، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت لبنان.
- قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364.
- قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، قم، 1414، چاپ اول، ناشر: اسوه.
- کلینی، فروع کافی ، 3/355، دارالکتاب اسلامی ،تهران.
- گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، تهران، موسسه سمت، 1421ق.
- محمدی راد، حمید، سهوالنبی (ص)، مجله کلام اسلامی، زمستان 1376، شماره 24.
- مفید، تصحیح الاعتقادات، کنگره شیخ مفید، قم، 1413، چاپ دوم.
- مفید، عدم سهوالنبی، کنگره شیخ مفید، قم، 1413، چاپ اول.
- نجاشی، احمد بن علی بن احمد، الرجال، ، موسسه نشر اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1416هـ .
پینوشتها
[1] – استرآبادی، محمد، محمد جفعر بن سیف الدین، شرح تجرید العقاید، ج1، ص 359، چاپ اول، ناشر: بوستان کتاب، قم، سال چاپ 1382.
[2] – خویی، سید ابوالقاسم، مستند العروه الوثقی، کتاب الصلوة، ج۶، ص۸۰ و ۳۲۹، ناشر: لطفی، قم، ایران، 1364
[3] – صدوق، من لایحظره الفقیه، ج1، ص 358.
[4] – مجلسی، محمد باقر، بحار، ج17، ص 122.
[5] – ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج14، ص 406، دارصادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
[6] – راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق:داوودی، صفوان عدنان، ص 803 ، دارالعلم، الدارشامیه، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[7]– طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، محقق، حسینی، سید احمد، ج1، ص 239، کتابفروشی مرتضوی ، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
[8] – سجادی، فرهنگ اصطلاحات فلسفی، ص 157.
[9] – سبحانی تبریزی، جعفر، طبقات الفقها، ص432 و 435، قم: موسسه الامام الصادق(ع)، 1418ق.
[10] – قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج1، ص 410، قم، 1414، چاپ اول، ناشر: اسوه.
[11] – صدوق، مقدمه معانی الاخبار، ج1، ص 72، چاپ اول، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[12] – صدوق، علل الشرایع، مقدمه، ص 16، داوری، قم، چاپ اول.
[13] – قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج5، ص 78.
[14] – گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، ص 43-143، تهران، موسسه سمت، 1421ق.
[15] – نجاشی، احمد بن علی بن احمد، الرجال، ص 399 – 402، موسسه نشر اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1416هـ .
[16] – طوسی، محمد، الفهرست، ص 446.
[17] – صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص 360.
[18] – سوره اسراء، آیه 36.
[19] – طبرسی، مجمع البیان، ج4، ص 489.
[20] – به نقل از: محمدی راد، حمید، سهوالنبی (ص)، مجله کلام اسلامی، زمستان 1376، شماره 24، ص 102و 105.
[21] – سوره کهف، آیه 61.
[22] – محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 341 عربی.
[23] -سوره، مریم، 19.
[24] – کلینی، فروع کافی : 3/355، دارالکتاب اسلامی ،تهران.
[25] – کلینی، فروع کافی 3/356.
[26] – کلینی، فروع کافی :3/294.
[27] – کلینی، فروع کافی:3/357.
[28] – صدوق، من لا یحضره الفقیه :1/233.
[29] – طوسی، استبصار:1/370، دارالکتب اسلامیه ، نجف.
[30] – طوسی، التهذیب :1/346.
[31] – طوسی، التهذیب : 1/346.
[32] – طوسی، التهذیب: 1/352.
[33] – طوسی، التهذیب: 1/355.
[34] – طوسی، الاستبصار :1/370.
[35] – طوسی، الاستبصار: 1/377.
[36] – فخر راضی،تفسیر الکبیر : 32/114، ط بیروت. بی تا.
نظریه اهل تسنن در این مسئله سه گروه هستند: بعضی مانند ابواسحاق اسفراینی شافعی سهو را انکار میکند و برخی دیگر سهو را جایز میدانند به شرط اینکه بعد از سهو از جانب خداوند توجه داده شود و گروه سوم جایز میدانند به شرط اینکه اصرار بر سهو نباشد، ر ، ک المقالات و الرسالات، شماره 25 مقاله، ( رد سهوالنبی ) سفحه 15 ، کنگره شیخ مفید (ره) .
[37] – قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج20ف، ص 212، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364.
[38] -حلی، کشف المراد به شرح تجرید الاعتقاد ، ص 349، موسسه نشر اسلامیه قم، بی تا.
[39]– رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج1، ص 236، نشر مشعر، تهران، چاپ دوم، 1384ش.
[40] – سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج 3، مرکز العالمی الدراسات الاسلامیه، قم، چاپ سوم، 1412ق، ص 200-203.
[41] – همان.
[42]– إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ سوره نحل، آیه 100.
[43] – وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنِ الرِّبَاطِيِّ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَامَ رَسُولَهُ ص- عَنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَامَ فَبَدَأَ فَصَلَّى الرَّكْعَتَيْنِ اللَّتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ ثُمَّ صَلَّى الْفَجْرَ وَ أَسْهَاهُ فِي صَلَاتِهِ فَسَلَّمَ فِي رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ وَصَفَ مَا قَالَهُ ذُو الشِّمَالَيْنِ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ بِهِ رَحْمَةً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ لِئَلَّا يُعَيَّرَ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ إِذَا هُوَ نَامَ عَنْ صَلَاتِهِ أَوْ سَهَا فِيهَا فَيُقَالُ قَدْ أَصَابَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ ص.
قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ إِنَّ الْغُلَاةَ وَ الْمُفَوِّضَةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ يُنْكِرُونَ سَهْوَ النَّبِيِّ ص وَ يَقُولُونَ لَوْ جَازَ أَنْ يَسْهُوَ ع فِي الصَّلَاةِ لَجَازَ أَنْ يَسْهُوَ فِي التَّبْلِيغِ لِأَنَّ الصَّلَاةَ عَلَيْهِ فَرِيضَةٌ كَمَا أَنَّ التَّبْلِيغَ عَلَيْهِ فَرِيضَةٌ وَ هَذَا لَا يُلْزِمُنَا وَ ذَلِكَ لِأَنَّ جَمِيعَ الْأَحْوَالِ الْمُشْتَرَكَةِ يَقَعُ عَلَى النَّبِيِّ ص فِيهَا مَا يَقَعُ عَلَى غَيْرِهِ وَ هُوَ مُتَعَبِّدٌ بِالصَّلَاةِ كَغَيْرِهِ مِمَّنْ لَيْسَ بِنَبِيٍّ وَ لَيْسَ كُلُّ مَنْ سِوَاهُ بِنَبِيٍّ كَهُوَ فَالْحَالَةُ الَّتِي اخْتُصَّ بِهَا هِيَ النُّبُوَّةُ وَ التَّبْلِيغُ مِنْ شَرَائِطِهَا وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ فِي التَّبْلِيغِ مَا يَقَعُ عَلَيْهِ فِي الصَّلَاةِ لِأَنَّهَا عِبَادَةٌ مَخْصُوصَةٌ وَ الصَّلَاةُ عِبَادَةٌ مُشْتَرَكَةٌ وَ بِهَا تَثْبُتُ لَهُ الْعُبُودِيَّةُ وَ بِإِثْبَاتِ النَّوْمِ لَهُ عَنْ خِدْمَةِ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَيْرِ إِرَادَةٍ لَهُ وَ قَصْدٍ مِنْهُ إِلَيْهِ نُفِيَ الرُّبُوبِيَّةُ عَنْهُ لِأَنَّ الَّذِي لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا.نَوْمٌ هُوَ اللَّهُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ لَيْسَ سَهْوُ النَّبِيِّ ص كَسَهْوِنَا لِأَنَّ سَهْوَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا أَسْهَاهُ لِيُعْلِمَ أَنَّهُ بَشَرٌ مَخْلُوقٌ فَلَا يُتَّخَذَ رَبّاً مَعْبُوداً دُونَهُ وَ لِيَعْلَمَ النَّاسُ بِسَهْوِهِ حُكْمَ السَّهْوِ مَتَى سَهَوْا وَ سَهْوُنَا مِنَ الشَّيْطَانِ وَ لَيْسَ لِلشَّيْطَانِ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ وَ عَلَى مَنْ تَبِعَهُ مِنَ الْغَاوِينَ وَ يَقُولُ الدَّافِعُونَ لِسَهْوِ النَّبِيِّ ص إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي الصَّحَابَةِ مَنْ يُقَالُ لَهُ ذُو الْيَدَيْنِ وَ إِنَّهُ لَا أَصْلَ لِلرَّجُلِ وَ لَا لِلْخَبَرِ وَ كَذَبُوا لِأَنَّ الرَّجُلَ مَعْرُوفٌ وَ هُوَ أَبُو مُحَمَّدٍ عُمَيْرُ بْنُ عَبْدِ عَمْرٍو الْمَعْرُوفُ بِذِي الْيَدَيْنِ- وَ قَدْ نَقَلَ عَنْهُ الْمُخَالِفُ وَ الْمُؤَالِفُ وَ قَدْ أَخْرَجْتُ عَنْهُ أَخْبَاراً فِي كِتَابِ وَصْفِ قِتَالِ الْقَاسِطِينَ بِصِفِّينَ- وَ كَانَ شَيْخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ يَقُولُ أَوَّلُ دَرَجَةٍ فِي الْغُلُوِّ نَفْيُ السَّهْوِ عَنِ النَّبِيِّ ص وَ لَوْ جَازَ أَنْ تُرَدَّ الْأَخْبَارُ الْوَارِدَةُ فِي هَذَا الْمَعْنَى لَجَازَ أَنْ تُرَدَّ جَمِيعُ الْأَخْبَارِ وَ فِي رَدِّهَا إِبْطَالُ الدِّينِ وَ الشَّرِيعَةِ وَ أَنَا أَحْتَسِبُ الْأَجْرَ فِي تَصْنِيفِ كِتَابٍ مُنْفَرِدٍ فِي إِثْبَاتِ سَهْوِ النَّبِيِّ ص وَ الرَّدِّ عَلَى مُنْكِرِيهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، 358.
[44]– صدوق، من لایحضره الفقیه، ترجمه غفاری، ج1، ص 555 تا 557.
[45] – مفید، تصحیح الاعتقادات، ب 36، ص 117.
[46] – سوره بقره، آیه 80.
[47] – سوره زخرف، آیه 86.
[48] – سوره اسرا، آیه 36.
[49] – سوره یونس، آیه 36.
[50] – سوره انعام، آیه 116.
[51] – شیخ مفید، عدم سهوالنبی، ص 19 تا 27.
نویسنده: محمد ناصر فهیمی