چکیده
در این نوشتار، نویسنده سعی کرده است تا توانایی اندیشه اسلامی را در رویارویی با جریانهای فکری و موانع موجود ـ حتی نوع مستحدثه آن ـ در قالب مکتب فکری برخاسته از اندیشههای امام جعفر صادق علیهالسلام به تصویر بکشد و در این زمینه، به ذکر نمونههایی از نگرشهای امام صادق علیهالسلام در عرصههای علمی پرداخته و بر این نکته تأکید میکند که حوزه «معرفت» در اسلام اصیلِ همساز با فرهنگ امامان علیهمالسلام ، با تعقّل گره خورده است، تا آنجا که استدلال و استقرا، آن هم در سبک تجربیشان، با توجه به سفارشهای آن امام به شاگردانش مبنی بر توجه به بُعد تجربی و کاوش علمی مستمر در مسائل گوناگون، بنای بافت فکری و معرفتی آن حضرت است. نگارنده به استناد همین ویژگی مکتب اسلام، برخورد متین و معقول امام علیهالسلام نسبت به مخالفان را مورد اشاره قرار داده است و با انتقاد از آنها که سعی دارند امام صادق علیهالسلام را رهبر و شخصیت شیعی محض معرفی کنند و از این طریق، افکار و اندیشههای پربار ایشان را به مکتب «تشیّع» محدود سازند، بر شمول مکتب اسلامی برخاسته از نگرش امام صادق علیهالسلام نسبت به پیکره دین مبین اسلام تأکید نموده است.
طی سالهای نه چندان دور گذشته، بحث و گفتوگو درباره توانایی اندیشه اسلامی در رویارویی با چالشهای پیش رو و امکان رهایی یافتن آن از شائبهها و اشکالات به اوج خود رسیده است و در این سیاق، تعدادی از اندیشمندان عرب و مسلمان سعی در فهم عناصر تشکیلدهنده «عقلانیت عرب» و «عقلانیت اسلام» داشتهاند که از جمله آنان، میتوان به دکتر محمّد عابد الجابری و دکتر محمّد ارکون و دکتر عبدالرحمن الطویری و دیگران اشاره کرد.
در واقع، بحث از «عقل»، چیزی جز گفتوگو درباره توانایی انسان بر درک واقعیت اشیا و قدرت وی در تعیین چهارچوب فکری خاص برای خود در هر یک از موضوعات نیست. از جمله مفاهیم مرتبط با مفهوم «عقل» را میتوان مفهوم عقلانیت دانست که منظور از آن توانایی انسان بر مرزبندی ساختار فکری و شیوه عمل خود در برابر رویدادهای اجتماعی و فکری زندگی خود و قضایای فراروی در حوزه علوم تطبیقی است؛ چرا که انسان غایت انسانیت خود را با تحکیم نظام عقلی مبتنی بر مجموعهای از مبادی و مسلّمات و اصول اولیه همساز با عقل سلیم تحقق میبخشد که البته این مبادی نسبت به جزئیات و دو عنصر زمان و مکان از نوعی امتیاز و تفوّق برخوردارند. (ر. ک: الطویری، 1992)
با مراجعه به قرآن کریم، ملاحظه میشود که در بسیاری از آیات، صیغههای مشتق یا مترادف با واژه «عقل» به کار رفتهاند؛ از جمله: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (بقره: 242) و «وَالْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.» (نحل: 12) از اینرو، مفهوم «عقل» و رابطه آن با شریعت همواره مورد بحث و کنکاش علمای اسلام بوده است و به گفتوگو پیرامون موضوعاتی پرداختهاند که پرسشهای مهم و جالبی را سبب شدهاند؛ همچون: آیا اساس و پایه ایمان، شرع است یا عقل؟ و این بدان دلیل است که ما میبینیم بسیاری از امور شرعی از طریق حجت و برهان قابل اثبات نیست و از اینرو، اشکالی که در این میان مطرح میباشد آن است که: آیا حجت و حاکمیت، از آنِ شرع است یا عقل؟
رابطه بین شرع و عقل مسئلهای است که به حوزه معرفت مربوط میباشد؛ چرا که معرفت پیونددهنده انسان با جهان اطراف است و اگر معرفت نبود انسان بسان موجودات غیر ذویالعقول، اسیر لذات و غرایز خود میگشت؛ زیرا عقل بشر در سایه معرفت، قادر به درک طبیعت اطراف خود گردیده و پرسشهایی درباره امور ماورای طبیعی برایش مطرح میشوند. بر این اساس، فلاسفه با یاری جستن از نظریه «معرفت» سعی در ارائه تعریفی از برخی واسطهها داشتهاند که انسان را مسلّح به دانش و معرفت کرده و در کنار آن نیز به تبیین ماهیت مجراهای ارتباطی بشر با جهان اطراف پرداختهاند.
فلاسفه، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، بر این نکته متفقالقولاند که بافت معرفتی بر دو نوع اساسی از جریان عقلگرایی بشر مبتنی میباشد: استدلال و استقرا؛ بدینگونه که «استدلال» انسان را قادر بر استنباط نتایج عقلی با اتّکا به یک سلسله مقدّمات نظری شناخته شده و مورد قبول میسازد، اما «استقرا» او را بر دستیابی به نتایج عقلی به واسطه بررسی تجربی مبتنی بر حواس پنجگانه جزئیات توانایی میبخشد.
قدمای فلاسفه بر این باور بودند که با وجود کمترین احتمال خطای مقدّمات منتهی شده به استنباط نتیجه نهایی، اعتقادی که انسان از این طریق نسبت به اشیا پیدا کرده است هیچگاه نمیتواند به حدّ یقین مطلق و صددرصد برسد و اتفاقا از این روست که میبینیم شک را به عنوان مشوّق اصلی در جهت افزایش افق معرفت بشر دانستهاند. در واقع، فلاسفه همواره درصدد بودند که به دانش و معرفت اصلی، که نیازمند هیچگونه دلیل و استدلال نباشد و هیچگونه شک و تردیدی در آن راه نیابد دست یابند تا از این طریق، به علم یقینی، که بتواند مبنای شکلگیری سایر علوم و معارف باشد، برسند. همین امر در فرمایش امام صادق علیهالسلام تجلّی یافته است که میفرماید: «أمّا اِذا خَرجتَ مِن الافکارِ الی منزلهِ الشکِ فانّی أرجُو أن تَخرجَ اِلیَ المعرفهِ»؛ هر گاه از دایره افکار خود به منزلگاه شک رسیدی، امید آن است که به دانش و معرفت دستیابی.
بدون شک، نفوذ افکار و اندیشههای تشکیکآمیز در بین مسلمانان، که در پی ترجمه کتب یونانی همزمان با امامت امام صادق علیهالسلام صورت گرفت، تأثیر سرنوشتسازی در سوق دادن پیشگامان اندیشه اسلامی به منظور رویارویی با سیل عظیم اشکالات مطرح در میدان و حوزه فکر و اندیشه داشته است. اتفاقا اوضاع سیاسی آن روز نیز امام صادق علیهالسلام را یاری دادند که به تعبیر یکی از نویسندگان به نام اسد حیدر (1969)، «دوران امام بین فرتوتی و اضمحلال حکومت امویان و شکلگیری دولت عبّاسیان واقع شده بود و فرصتی کافی برای اشاعه و نشر علوم و معارف و احکام شرع و تعالیم نبوی برای امام صادق علیهالسلام فراهم نمود.»
امام علیهالسلام مابین ولادت خود به سال 702 تا وفات در سال 765 م، معاصر پنج تن از خلفای اموی و دو تن از خلفای بنیعبّاس بود و همین اوضاع و شرایط حاکم سبب شهرت و آوازه امام علیهالسلام در آن دوران گردید، به گونهای که از ویژگیهای مکتب رو به گسترش ایشان، که دارای چهار هزار شاگرد بود و همگی از علما و دانشمندان بودند، میتوان به آزادی بیان و نقض و ابرام در سایر حوزههای دینی و علوم طبیعی اشاره نمود.
در همان زمان که اندیشه یونان بر اتّکا به علوم نظری و مسلّمات و روش استدلال تأکید داشت، امام صادق علیهالسلام کاوشهای خود را در قالب روش تجربی انجام میداد و قرآن را، که بر حجّیت محسوساتِ متجلّی در واقعیت موجود تأکید دارد و ما را به ردّ مسلّمات و امور شایع تشویق مینماید، تنها اتّکای خود در اینباره قرار داد. به همین دلیل است که دانشگاه امام صادق علیهالسلام در مدینه منوّره مملوّ از دانشمندان و اهل تخصص در تمامی زمینههای پیشرفته علمی آن روز بوده که شیمی و طب و جغرافیا و فلاسفه و نیز علوم دینی، همچون علم الحدیث و فقه نمونههایی از آنها میباشند.
از اینرو، امام علیهالسلام همواره میفرمود: «اُطلُبوا العلمَ و لو بِخَوْضِ المُهَج و شَقِّ اللُجَجِ»؛ دانش بجویید، حتی اگر مستلزم آن گردد که در خون خود بغلتید یا امواج کوه پیکر دریاها را پشت سر بگذارید. و نیز به شاگردان خود توصیه میفرمود: «اُکتبوا فاِنّکم لاتَحفظونَ حتی تَکتُبُوا»؛ علم و دانش (یا به اصطلاح، آموختههای خود) را به رشته تحریر درآورید که تنها در این صورت قادر به حفظ آن خواهید بود. (ر. ک: سلیمان کنانی، 1991) اینگونه تأکید امام علیهالسلام بر بُعد تجربی و کاوش علمی مداوم و مستمرّ، شاگردان ایشان را به فراگیری اندیشه مکتب یونان آن هم بدون خلل وارد شدن به محورها و مرتکزات فکر و اندیشه اسلامی قادر ساخت. از اینرو، امام علیهالسلام موضوعاتی همچون جبر و اختیار و قضا و قدر را بدون هیچگونه جمود و تحجّری مورد بحث و گفتوگو قرار میداد، به گونهای که همچنان الگویی بینظیر برای کسانی مانده است که خواهان رهایی از جمود و تحجّر فکری هستند.
بدینروی، ملاحظه میشود که ایشان علیهالسلام وقتی در برابر زنادقه ملحد قرار میگرفتند با حوصله و خونسردی کامل، با آنان به بحث و گفتوگو مینشستند و آنگاه که یکی از آنان سؤال میکرد که «چگونه مردم خدایی را که ندیدهاند میپرستند»، امام علیهالسلام نه تنها از اینگونه سؤال به خشم نمیآمد، بلکه در پاسخ چنین میفرمود: «دلها او را به نور ایمان دیدهاند و خردها به آگاهی و هوش خود آنچنان او را درک کردهاند که گویی او را دیدهاند و دیدهها با مشاهده نظم و اِتقان حاکم بر هستی و آیات و فرستادگان او و کتب و محکمات آنها، او را مشاهده کردهاند، ولی دانشمندان را دیدنِ عظمت او بس است.» (ر. ک: الجندی، 1977)
به همین دلیل، امام علیهالسلام میفرمود: «دانش بجویید؛ چرا که آن، حلقه اتصال شما به خداوند است.»(3) وآنگهی با این گفتار خود که «حسن ذات همان عدل است؛ زیرا عدل علّت هر حسنی است، و قبحْ ذات همان ظلم است؛ زیرا ظلم علت هر قبیح و زشتی است»،(4) مکتب نظری عقلی را پایهگذاری نمود، و آنگاه که امام علیهالسلام ظلم و جور را ریشه هرگونه بدی، و عدل را ریشه هرگونه خیر و نیکی معرفی مینماید، ژرفنگری ایشان در عرصههای فکری و سیاسی هویدا میشود.
مضافا اینکه امام صادق علیهالسلام در برابر اصل فقهی «قیاس»، موضع کاملاً مخالف از خود نشان میداد؛ چرا که آن را موجب محدودیت سبک و روشی میدانست که در عرصه فکر و اندیشه برای شاگردان خود ارائه کرده بود؛ زیرا ابوحنیفه «قیاس» را در ردیف سایر منابع قانونگذاری در اسلام قرار داده بود و به استناد قیاسِ حالتی به حالت دیگر (فرع به اصل)، به استنباط احکام شرعی میپرداخت.
البته ما معتقدیم که اگر قیاس، منصوصالعلّه باشد حجّت است، اما بحث ما در مورد قیاس مستنبطالعلّه است که آن را باید مشتبهالعلّه نامید و به شدت آن را رد میکنیم. به عبارت دیگر، قیاس احکام با یکدیگر بدون توجه به علت حکم، امری مردود است؛ مثلاً، علت حرمت خمر، مستآور بودن آن است. به همین دلیل، هر مستکنندهای حرام است، در حالیکه قیاس صوری ممکن است به تحریم هر چیزی که شبیه خمر باشد ـ اگرچه مستکننده نباشد ـ منجر گردد؛ همچنانکه ممکن است مستکنندگی را به خاطر عدم شباهت با خمر مذکور در قرآن و سنّت،حلال سازد. به نظر میرسد بهترین واکنش صورت گرفته در مخالفت با روش قیاس همان باشد که جابر بن حیّان، از شاگردان امام صادق علیهالسلام ، که به پدر شیمی ملقّب و دارنده نخستین آزمایشگاه شیمی در تاریخ بشریت است، ابراز داشته؛ چرا که قیاس شباهت کاملی با دلالت «مجانست» و «جریان عادت» دارد که جابر بن حیّان این شباهت را چنین ترسیم میکند: «از جمله دلالتهای مجانست، همان دلالت قیاس است؛ مثل اینکه جزئی از یک شیء را به هدف آشنایی با کل آن شیء، به کسی نشان دهند، که چنین استدلالی ظنّی و غیریقینی است؛ زیرا وجود یک جزء به عنوان نمونه نمیتواند همجنس خود را، که ماهیتا مساوی آن باشد، ایجاب و اثبات کند.» و آنگاه که به جریان عادت اشاره میکند، میفرماید: «و همچنین است دلالت جریان عادت؛ زیرا نه میتواند ضرورتا منجر به علم یقینی شود و نه میتواند برهانی محکم و قاطع باشد، بلکه نهایت چیزی که عاید کاوشگر و محقق میکند متقاعد شدن او در حد اثبات اولویت است. بنابراین، در اینجا با یک علم یقینی واجب الاتّباع مواجه نیستیم.» با توجه به این چنین اسنادی از جانب امام صادق علیهالسلام ، ایشان به شاگردان خود شیوه عمل به دلیل استقرائی برای تحصیل معرفت در هر دو بعد انسانیت و نظام هستی را آموزش میدهد و قرآن را به عنوان منبع الهی معرفت دینی معرفی مینماید، که این اخیر به نوبه خود، جهت دهنده معرفت بشری است، نه اینکه جایگزین آن باشد.
از اینرو، جابر بن حیّان درباره امام صادق علیهالسلام اظهار داشت: «به سرورم قسم! اگر تعالیم و ارشادات سرورم ـ صلوات الله علیه ـ نبود هرگز به حرفی از حروف دانش که هماکنون دارم، نمیرسیدم.» وانگهی با الهامگیری از تعالیم امام صادق علیهالسلام میگوید: «ابتدا خود را یکباره به زحمت انداز و به تحصیل علم مشغول شو و آن را تکامل ببخش؛ چرا که در مراحل اولیه، ممکن است بدانچه دنبال آن هستی دست نیابی، بلکه در مراحل بعدی به آن نایل میشوی.» و در جای دیگر میگوید: «دانشمند واقعی کسی است که ورزیده و صاحب تجربه باشد و هر کسی ورزیده نباشد، دانشمند نیست، و شما را باد به کسب تجربه در تمام حِرَف؛ زیرا محقق کسی است که زبردست، ورزیده و کارآمد باشد، اما شخص بیتجربه و فاقد ورزیدگی، همیشه شکستپذیر است.» همچنین اضافه مینماید: «با جارحه دست و قوّه مدرکه خود به آن رسیدم و آنقدر آن را مورد آزمون و خطا قرار دادم تا به نتیجه مطلوب رسیدم، و آنقدر آن را آزمودم تا کذب و بطلان آن ثابت شد.»
افقهای روشنی که در فکر و اندیشه امام صادق علیهالسلام به چشم میخورند ادعای دکتر محمّد عابد جابری را، که در کتاب بافت عقل عرب آورده است، باطل میسازند؛ او تصریح میکند: «من بر این باورم که فرهنگ عربی همچنان ایستا و فاقد پویایی است؛ در نتیجه، هیچگاه همگام با زمان به پیش نمیرود. دلیل این مدّعای ما آن است که تفکر شیعی در علم فقه و سیاست و کلام، در سایه تعالیم امام جعفر صادق علیهالسلام به تکامل رسید (و پس از آن همچنان مبتنی بر این تعالیم، ثابت و بیحرکت ماند.)»
ولی ما اندیشه و مکتب امام صادق علیهالسلام را صرفا یک مکتب شیعی نمیدانیم، بلکه یک مکتب اسلامی شاملی است که توانست با زمینههای گوناگون علمی، همچون شیمی، ریاضیات، علم فلک و جغرافی همساز شود و به همین دلیل است که اندیشمندان بزرگ، پیشگامی این مکتب را در این حوزهها، همراه با افقهای گسترده مورد تصدیق قرار دادهاند. حقیقت آن است که امام صادق علیهالسلام یک رهبر اسلامی به تمام معنای کلمه بود که به تعامل با سایر مسلمانان اعتقاد داشت و افقهای جدیدی با الهام از دستاوردهای تمدن بشری آن روز در عرصه علم و دانش گشود و سعی در پیشبرد آن در جهت تحوّل و دگرگونی مستمر و کاوشی مبتنی بر سبک تجربی استقرائی و برگرفته از وحی قرآن کریم داشت.
منابع و مآخذ
- اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاسلامیه، دارالکتب العربی، 1969؛
- المستشار: عبدالحلیم الجندی، الامام الصادق علیهالسلام ، المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیه، 1977؛
- دکتر محمد شریف، «دعوه الی تدقیق العلاقه بین العقل و الایمان»، روزنامه الزمان، 10/11/1999؛
- سلیمان کنانی، «الجانب الاجتماعی والسیاسی فی شخصیه الامام الصادق علیهالسلام »، همایش بینالمللی امام صادق علیهالسلام ، دمشق، 26/9/1991؛
- عبدالرحیم الطویری، العقل العربی و اعاده التشکیل، وزارت اوقاف و امور خیریه، قطر، 1993؛
- طرار حماده، «نقد الجابری للعقل العربی و سمعه الابستمولوجیا» المنهاج، ش 1، 1996؛
- محمّد عابد الجابری، تکوین العقل العربی، مرکز دراسات الوحده العربیه، 1988؛
- زهیر غزّاوی، «التیار العلمانی العربی و دراسه فکر الامام الصادق علیهالسلام »، المنهاج، ش 7، 1997.
پی نوشت :
1.محقق و پژوهشگر بحرینی.
2.دانشجوی دکترای حقوق اسلامی دانشگاه امام صادق علیهالسلام .
3.«اطلبوا العلمَ فاِنّه السببُ بینَکم و بینَ اللّهَ.»
4.الحسن الجوهر هو العدل، لأنه علّه کل حسن، والجور هو القبح لأنه علّه کل قبح.