چکیده

از آن جای که بشریت به حکم کمال خواهی خویش همواره بدنبال جامعه ی توسعه یافته و ایده آل و در پی پیش گیری از انحطاط است، پی بردن به علل و عوامل انحطاط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جوامع یکی از دغدغه های اساسی علوم انسانی و دانشمندان این علوم بوده و هست؛ تا عوامل و علل انحطاط را شناخته از تحقق آن ها جلو گیری یا در صورت محقق بودن، ریشه کن نمایند.

گرچه انحطاط شاید دارای عللی باشد ولی نگارنده در این مقاله یکی از علل انحطاط را که جهل باشد، مهم دانسته و با محوریت آیات قرآن کریم مورد کندکاش قرار داده است. نگارنده با کمک گرفتن از آیات در راستای پاسخ به این سوال: (جهل چیست و چه پیامدهایی در راستای انحطاط سیاسی دارد؟)، معتقد است: جهلی به کار رفته در آیات غالبا در تضاد با عقل عملی و در بر دارنده ی سفاهت و بی اعتنایی به حق است. این نوع جهل دارای پیامدهایی همچون فساد و بی عدالتی فردی، شرک در حاکمیت، اسبتداد و بی عدالتی سیاسی و اجتماعی و در نهایت انحطاط و متلاشی شدن است.

   واژگان کلیدی

قرآن، جهل، سیاست، انحطاط، پیامد، استبداد و بی عدالتی.

   در آمد

جهل و جهالت منشأ بسیاری از معضلات و گرفتاری بشر و جوامع بشری است. از همین روست که امیرمومنان علی(ع) جهالت را بزرگ ترین مصیبت های بشر می داند و می فرماید: أَعظَمُ المَصائِبِ الجَهلُ؛ بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است.[1] از همین روست که خاستگاه همه بدی ها و شرور را جهالت می داند و می فرماید: اَلجَهلُ أَصلُ كُلِّ شَرٍّ؛ نادانى ريشه همه بديهاست.[2] چنان که پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله نیز می فرماید: اَلعِلمُ رَأسُ الخَيرِ كُلِّهِ، وَ الجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ كُلِّهِ؛ دانايى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.[3]

یکی از عرصه های مهم که جهل موجب تیره و تار شدن آن عرصه می شود، سیاست و سیاست ورزی است.

بنابراین، در این نوشتار جهل و پیامدهای سیاسی آن با توجه به آیات قرآن کریم مورد بررسی قرار می گیرد.

مفهوم جهل

   الف) در لغت

جهل نزد ارباب لغت، نقیض علم؛[4] به معنای نادانی و ندانستن و ضد حلم؛[5] به معنای بی اعتنایی به حق، سبکی و سفاهت است.

 ب) در اصطلاح

در اصطلاح گاهی در برابر علم و به معنای خالی بودن ذهن از مدرکات و انباشته ها و گاهی در برابر عقل به کار رفته است. جهل در برابر عقل، گاهی با عقل نظری در تضاد است و گاهی با عقل عملی؛ لذا دانشمندان برای فهم بهتر جهل، از باب تعرف الاشیاء باضدادها، اقدام به تقسیم عقل و اقسام  آن نموده اند تا از این رهگذر به تبیین جهل کمک نمایند.

   اقسام عقل

   الف) عقل نظری و عقل عملی

این تقسیم بندی عقل، گاهی باتوجه به متعلق عقل و معقول است و گاهی با توجه به شئونات عقل.

بنا بر فرض اول؛ یعنی تقسیم عقل با نگاهی به معقول، عقل نظری نیرویی است که با امور غیرمقدور سروکار دارد و برای بیان نسبت های میان ماهیات و وجودات آن ها از تعابیر هست و نیست بهره می برد؛ مثلا امور مانند خدا، جهان، انسان و آزادی انسان را مورد کند و کاو قرار می دهد و این حقایق را در قالب قضایا می ریزد و نسبت های میان ماهیات و وجودات آن ها را به کیفیت هستی و نیستی مکیف می نماید سپس نسبت به هریک از تعبیر هست و نیست استفاده می کند مثلا می گوید آزادی هست یا نیست نه از تعبیر باید نباید؛ چون هستیِ هیچ کدام مقدور و در اختیار انسان نیست؛ بلکه در جایگاه خود ثابت هستند. پس نیرویی که جهان بینی انسان را عهده دار است، عقل نظری است.

اما عقل عملی نیرویی است که با پدیده های  مقدوری که انسان باید ایجاد یا ترک نماید سرو کار دارد و بعد از درک و فهم آن ها، از تعابیر باید و نباید بهره می برد؛ حتی اگر تعابیر در ارتباط با امور مقدور ارزشی، ظاهرش خبری باشد حقیقتش دستوری است مثلا اگر از تعبیر عدل نیکوست استفاده شود ماهیتش دستوری است؛ یعنی باید عدل را محقق ساخت یا اگر برای بیان قبحیت  ظلم از تعبیر ظلم قبیح است بهره بیگیرد، ماهیتش دستور به ترک ظلم است.[6]

این تقسیم براساس شئونات خود عقل نیست بلکه مبتنی بر معقولات است؛ یعنی معقولات است که برخی در حیطۀ اختیار است و بر خی نیست؛ و با نگاهی به این تفاوت معقولات، عقل به نظری و عملی تقسیم می شود.[7]

بنابر فرض دوم؛ یعنی تقسیم عقل با نگاهی به شئونات عقل، عقل نظری نیرویی است که عهده دار درک و فهم همۀ امور، چه مقدور و چه غیر مقدور، است و عقل عملی نیرویی است که مسئولیت بر انگیختن و ایجاد انگیزه را دارد یا به تعبیر علامه جوادی آملی ( حفظه الله ) « عقل نظري نيروي انديشه و فهم است و عقل عملي، نيروي انگيزه و اراده و نيت و تصميم و…[8] »

باز در بارۀ تقسیمِ مبتنی بر این مبنا، دارد: « عقل‏عملي به اين معنا به ادراك بود ونمود در عرفان ‏نظري و فهم بود ونبود در حكمت و فلسفه و دريافت بايد و نبايد در اخلاق و فقه و حقوق، مربوط نيست، همه اينها را عقل‏ نظري درك مي‏كند، عقل عملي فقط در جايي است كه ايمان و تصميم و عزم و اخلاص و اراده و تولّي و تبرّي مطرح باشد، يعني جايي كه عمل شروع مي‏شود، جاي عقل عملي است، و هرگز كار آن ادراك نيست، بلكه تحريك است.[9] »

ایشان در موارد متعدّد از تقسیم بر اساس فرض دوم دفاع می کند؛ می فرماید: « محور عقل نظري، علم به «هست و نيست» (حكمت نظري) و «بايد و نبايد»ها (حكمت عملي) است و محور عقل عملي، فعّاليتي است كه امور انسان را اداره مي‏كند و به تعبير ائمّه(عليهم‌السلام) عقل عملي، نيرويي است كه به وسيله آن خداي رحمان عبادت شده و بهشت به دست مي‏آيد. »[10]

در مورد دیگر عقل نظری را مقنّن، مفتی و امام اصلی و عقل عملی را مجری و فرمان بر معرفی می نماید[11] که بیانگر دفاع ایشان از مبنای دوم است. برخی اگر نفس لوّامه را با عقل عملی یکی می داند، شاید همین دید را نسبت به عقل عملی داشته باشد.[12]

از آنچه تا این جا ذکر شد، پی می بریم که عقل بنابر دو فرض، به نظری و عملی قابل تقسیم است و تنها بر فرض دوم است که حکمت چه نظری و چه عملی از شئونات عقل نظری است و ایمان، اعتقاد و… از شئونات عقل عملي.[13]

عقل نظری دارای مراحلی مانند عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد و عقل عملی در بردارنده ی مراتبی مانند تجلیه، تخلیه، تحلیه و فنا است که جای بررسی همه در این جا نیست.

   ب) عقل جزوی و عقل کلی

تعبیر عقل جزئي و عقل کلی با دو نگاه به کار می رود: گاه با نگاهی به عقل معاش و معاد به کار می رود؛ که اولی حساب گر و اندیشه گر است و آدمی به کمک او زندگی خویش را سرو سامان داده و صناعات و تمدن را پایه ریزی می کند. و دومی نیرویی است که بشر با آن فضیلت را شناسایی نموده و خواهان سعادت و سامان دهی مأوای نهایی است. ولی نجات انسان به هردو بستگی دارد و نادیده گرفتن هریک موجب نا کامی خواهد بود خصوصا نا دیده گرفتن عقل معاد و کلی.

گاه چنین تعبیری با نگاه به دو عالم متفاوت کاربرد دارد؛ که یکی همان مدرِک کلّیات و نفس ناطقه در انسان است و دیگری عالمی فراتر از عالم طبیعت، مثال و نفس؛ یعنی عالمی که ذاتا و فعلا مجرد از عالم ماده و لوازم و آثار آن است. نخستین موجود مخلوق از آنِ همین عالم است. به نگاه برخی اهل معرفت تنها این نوعی از عقل است که عمارت جان و دل می کند و از آنِ کسانی است که به روح انسانی رسیده باشند.[14]

   ج) عقل دینی و عقل غیر دینی

عقل دینی غالبا در برابر جهلی که امر وجودی است و از آن به شهوت نیز تعبیر می شود قرار دارد نه در برابر جهلی که امری عدمی و در برابر علم است. پس عقل دینی، عقلی است که در مقابل شهوت قرار دارد و خواسته های آن در تعارض با خواسته های شهوت است. عقل دینی موظف به تعیین اهداف و تمییز خوب از بد است و انسان، به خاطر رسیدن به کمال، موظف به پیروی از اهداف عاقلانه.

این برخلاف عقل غیر دینی است. در مفهوم غیر دینی گاهی عقل نه تنها در مقابل شهوت قرار ندارد که در طول آن و در خدمت آن است و وظیفۀ جز اطاعت از خواسته های شهوت ندارد. باید ارزش های تعیین شده توسط شهوت را پذیرا باشد نه اینکه خود عهده دار تعیین ارزش باشد.

گاهی از این عقل به عقل ابزاری تعبیر می شود؛ البته این عقل غیر از عقل جزئي است که در قبال عقل کلی مطرح بود زیرا در تقسیم بندی عقل به جزئي و كلي گفته شد که انسان برای رسیدن به کمال لازم، به هر دو نیاز دارد و خصیصۀ عقل جزئي در خدمت شهوت بودن نیست حال آنکه در مفهوم غیر دینی یکی از خصیصه های عقل در طول شهوت و در خدمت آن بودن  است.[15]

گر چه گاهی تقسیماتِ مانند عقل تجربی و غیر تجربی و… است ولی به خاطر پر هیز از اطالۀ بحث به همین تقسیم بندی های مهم اکتفا می شود.

   اقسام جهل

   الف) در برابر علم

این نوع جهل به معنای بى‏سوادی و نقیض علم و خالی بودن ذهن از علم است[16] علمی که به معنای مدرَکات است و از آن به عقل مسموع تعبیر شده است. اعتراض ملاکه به خلقت انسان ناشی از همین نوع جهل است. (بقره، 30-32)

   ب) در برابر عقل نظری

این جهل به معنای عدم تجزیه و تحلیل است. در این راستا شهید مطهری دارد:

«در غالب مواردى كه مى‏بينيد اسلام جاهل را كوبيده، جاهل در مقابل عالم و به معنى بى‏سواد نيست، بلكه جاهل ضد عاقل است. عاقل كسى است كه از خودش فهم و قدرت تجزيه و تحليل دارد و جاهل كسى است كه اين قدرت را ندارد. ما خيلى افراد عالم را مى‏بينيم كه عالمند ولى جاهلند؛ عالمند به معناى اينكه فرا گرفته از بيرون زياد دارند، خيلى چيزها ياد گرفته‏اند؛ اما ذهنشان يك انبار بيشتر نيست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزيه و تحليل در مسائل ندارند. اين‏جور اشخاص از نظر اسلام جاهلند يعنى عقلشان راكد است. ممكن است علمش زياد باشد ولى عقلش راكد است»[17] در مورد این گونه افراد ابن سینا فی فرماید:

«مَنْ تَعَوَّدَ انْ يُصَدِّقَ بِغَيْرِ دَليلٍ فَقَدِ انْخَلَعَ مِنْ كَسْوَةِ الْانْسانِيَّةِ. هركس كه عادت كرده حرف را بدون دليل قبول كند، او از لباس آدمى بيرون رفته است»[18]

در مقابل این نوع جاهلان کسانی اند که از قدرت تجزیه و تحلیل بر خوردارند و در این راستا قرآن کریم می فرماید:

فَبَشِّر عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعونَ احْسَنَهُ اولئِكَ الَّذينَ هَديهُمُ اللَّهُ وَ اولئِكَ هُمْ اولُوا الْالْبابِ(زمر، 17-18) پس بندگان مرا بشارت ده؛ همانهایی را که به هرسخنی گوش می دهند پس بهترین آن را پیروی می کنند، آنان هستند که خدا هدایتشان کرده و آنان هستند صاحبان خرد.

با توجه به آیه مذکور امام موسی بن جعفر(ع) هشام را مخاطب قرار داده می فرماید:

«يا هِشامُ! انَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى‏ بَشَّرَ اهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فى كتابِه»

   ج) در برابر عقل عملی

این نوع جهل به معنای بی اعتنایی به حق و نبود نیرویی است که وظیفه اش بر انگیختن و وادار نمودن بسوی خیر و اجرای مدرَکات عقل نظری است و گاهی در روایات از این نوع جهل به شهوت تعبیر می شود که یک امری وجودی است.

آیات ذیل بیانگر همین نوعی از جهل است:

– ولوطاً إذ قال لقومه أتأتون الفاحشة وأنتم تبصرون  أَإِنَّكُمْ لتأتون الرجال شهوةً من دون النساء بل أنتم قوم تجهلون (نمل، 54-55)؛ حضرت لوط را ياد كن كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مي‏شويد؟ آيا شما به جاي زنان از روي شهوت با مردها درمي‏آميزيد؟ بلكه شما مردمي جهالت پيشه‏ايد.

– قالوا يا موسي اجْعل لنا إلهاً كما لهم آلهة قال إنّكم قوم تجهلون (اعراف، 138)؛ گفتند اي موسي همان‏گونه كه براي آنان [بت‏پرستان] خداياني است، براي ما نيز خدايي قرار ده [خدايي محسوس و ملموس] حضرت موسي(عليه‌السلام) گفت راستي شما ناداني مي‏كنيد و جهالت داريد.

این آیات که گفتار و کردار مخالفین حقیقت را بعد از معجزه و بیان بازگو می کند و منشأ چنین موضعهای بی خردانه را جهل می داند، می رساند که در این جا جهل در تضاد با عقل عملی است و قابل جمع با علم.

   جهل از منظر قرآن کریم

بنابر نظر اهل تحقیق، جهل مطرح در قرآن و احادیث غالبا در برابر عقل عملی قرار دارد تا عقل نظری.[19] این نوع جهل برایندش سفاهت و بی اعتنایی به حق می باشد. آیات و روایات زیادی وجود دارد که در آن ها عقل عملی و جهل در برابر هم قرار گرفته گویای سفاهت و بی اعتنایی جاهلان به حق است و مؤيد مدعای فوق؛ که در این جا به ذکر چند نمونه از آیات و روایات بسنده می شود.

  • وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ‏ الْجاهِلِینَ(يوسف، 33)؛ یوسف گفت: خدایا اگر مکر و نیرنگ آنها(زنان) را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.

مقصود از جهالت در این‌جا نشان دادن تمایل به زنان است؛ یعنی از کسانى می‌‌شوم که سفیه‌‏اند و به حقایق بی‌اعتنا هستند.

– هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ‏ جاهِلُونَ(يوسف، 89)؛ یوسف گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آن‌گاه که جاهل بودید؟

در این‌جا برادران یوسف از کار و عمل خود بی‌‏خبر نبودند، بلکه جهالت آنها همان بی‌‏اعتنایى بود؛ زیرا که آنها یوسف را می‌‏شناختند و می‌دانستند کار خلاف می‌کنند. این جهالت باعث مسئولیّت در پیشگاه خدا و سبب عذاب دنیا و آخرت است و گرنه جهالت به معناى آگاهی نداشتن، حسابش چندان سخت نیست، بویژه که با عناد توأم نباشد.

– أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ‏ الْجاهِلِینَ‏(بقره، 67)؛ گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه می‌‏برم از این‌که از جاهلان باشم.

مراد آن است که مسخره کار مردان سفیه و بی‌‏اعتنا به حقایق است و کار کسانى است که بر خلاف آنچه درک می‌کنند کار انجام می‌دهند.

امام ( ع ) در پاسخ به سوال از ماهیت عقل می فرماید: « مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ‏ بِهِ الْجِنَان [20]»‏ عقل نيرويي است كه به وسيله آن خداي رحمان عبادت شده و بهشت به دست مي‏آيد.

در این روایت، عقل به نیرویی تعریف شده است که محورش فعالیت و رهنمون نمودن به بهشت است و قبلا ثابت شد: آن پدیدۀ که محور ش فعالیت و ادارۀ امور انسان است عقلی عملی است نه نظری. پس جهلی که از این قضیه « ما لا يعبد به الرحمن و لا يكتسب به الجنان فليس بعقل »، که عکس نقیض « مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ‏ بِهِ الْجِنَان »‏ است، بدست می آید سفاهت است که در برابر عقل است نه در برابر علم.

امیر مؤمنان ( ع ) می فرماید: « رُبَّ عَالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا يَنفَعُهُ[21] » چه بسا دانشمندی که جهلش او را از پای در آورد، در حالی که دانش او همراهش باشد، اما سودی به حال او نداشته باشد.

در این کلام نور از جهلی سخن به میان آمده است که همراه علم است و این توأم بودن علم و جهل می رساند که مراد از جهل در این جا، جهل در برابر عقل عملی است نه عقلی نظری.

در جملۀ دیگری دارد: « لاتَجعَلُوا عِلمَكُم جَهلاً، وَ يَقِينَكُم شَكّاً. إذَا عَلِمتُم فَاعمَلُوا، وَ إذَا تَیَقَّنتُم فَأقدِمُوا[22] » علم خود را نادانی و یقین خود را شک و تردید مپندارید، پس هر گاه دانستید عمل کنید و چون به یقین رسیدید، اقدام کنید.

در این جملۀ نورانی نیز سخن از جهلی به میان آمده که مانع عمل و همراه علم است. بنابراین، در این روایات جهل در برابر عقل عملی است؛ یعنی می رساند که افراد بی عمل، از عقل عملی بی بهره و جاهل اند؛ گرچه از حیث نظری عالمند.

جملۀ « الحكمة ضالّة المؤمن، فخذ الحكمة ولو من أهل النفاق[23] » نیز در همین راستا باید ارزیابی شود؛ یعنی اهل نفاق از حکمت نظری و عملی برخوردارند اما مال آن ها نیست زیرا آن ها از عقل عملی بهرۀ ندارند.

خلاصه: جهلی به کار رفته در آیات و روایات غالبا در تضاد با عقل عملی است تا عقل نظری یا علم. گرچه در برابر عقل نظری و علم نیز به کار رفته است ولی اندک است.

   پیامدهای سیاسی جهل

  الف) فساد اخلاقی

فساد اخلاقی که برآمده ازجهل است و از آن به بی عدالتی فردی و درونی می توان تعبیر نمود، عبارت است از به هم خوردن توازن نیروهای درونی، مقهوریت عقل و حاکمیت امیال؛ که پیامدهای ناگوار سیاسی را به دنبال دارد و در مراحل بعد، مورد بررسی قرار می گیرد.

قرآن کریم در مورد فساد اخلاقیِ بر آمده از جهل می فرماید:

– ولوطاً إذ قال لقومه أتأتون الفاحشة وأنتم تبصرون  أَإِنَّكُمْ لتأتون الرجال شهوةً من دون النساء بل أنتم قوم تجهلون (نمل، 54-55)؛ حضرت لوط را ياد كن كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مي‏شويد؟ آيا شما به جاي زنان از روي شهوت با مردها درمي‏آميزيد؟ بلكه شما مردمي جهالت پيشه‏ايد.

_ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ‏ الْجاهِلِینَ(يوسف، 33)؛ یوسف گفت: خدایا اگر مکر و نیرنگ آنها(زنان) را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود.

– وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ(بقره آیه67)؛ و به یاد آرید آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: خدا فرمان می  دهد که گاوی را بکشید گفتند: آیا ما را به استهزاء می گیری؟ گفت: به خداپناه می برم اگر از نادانان باشم.

– وقَرنَ في بُيوتِكُنَّ ولاتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِليَّةِ الاولي (احزاب،33)؛ در خانه های خود بنشینین و چون زنان جاهلیت نخست، خود نمایی نکنید.

ب) شرک در حاکمیت

یکی از پیامدهای سیاسیِ فساد اخلاقی و بی عدالتی فردی که ریشه در جهل دارد، سرباز زدن  از حاکمیت الهی و تن دادن به حاکمیت طاغوتهای برونی و درونی مانند امیال، گذشتگان و… است؛ که شرک در حاکمیت درونی و برونی است. در این راستا قرآن کریم می فرماید:

_ أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً (فرقان، 43)؛ آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خود برگزيده است؟! آيا تو مى‏توانى او را هدايت كنى (يا به دفاع از او برخيزى)؟!

_ أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ(جاثیه، 23)؛‏ آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده است.

_ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّه(قصص، 50)‏؛ آيا گمراهتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته، كسى پيدا مى‏شود؟!

– وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (بقره،170)

و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مى‏گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟!

– وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (مایده،104)؛ و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مى‏گويند: «آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است!» آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مى‏كنند)؟!

– قالوا يا موسي اجْعل لنا إلهاً كما لهم آلهة قال إنّكم قوم تجهلون (اعراف، 138)؛ گفتند اي موسي همان‏گونه كه براي آنان [بت‏پرستان] خداياني است، براي ما نيز خدايي قرار ده [خدايي محسوس و ملموس] حضرت موسي(عليه‌السلام) گفت راستي شما ناداني مي‏كنيد و جهالت داريد.

– قل أفغيرَ الله تأمرونّي أعبدُ أيّها الجاهلون(زمر،64)؛ بگو: اي نادانان، آيا مرا وادار مي‏كنيد كه جز خدا را بپرستم؟!

– ومَن يرغَبُ عن ملّة إبراهيمَ إلّا من سفه نفسَه(بقره،130)؛ چه كسي جز آنكه به سبك مغزي گرايد از آيين ابراهيم روي برمي‏تابد؟

بنابراین، شرک در حاکمیت یکی از پیامدهای خطرناک بی عدالتی فردیِ برآمده از جهل است که انحطاط و کلافه شدن سیاسی جامعه و مردم را به دنبال دارد. قرآن کریم از زبان حضرت یوسف(ع) به خوبی کلاف شدن در دام شرک را بازگو نموده می فرماید:

_ يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ(یوسف، 39)؛ اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟!

ج) استبداد

استبداد سیاسی که عبارت است از تصرف خود سرانه ی فرد یا جمع در حقوق قوم و ملتی بدون ترس از باز خواست و سر انجام،[24] پیامد دیگر فساد اخلاقی و بی عدالتیِ فردیِ برآمده از جهل به حساب می آید؛ که اساس آزادی، قانون، اخلاق و ابتکارات و تلاش و اعتماد را از یک ملت می گیرد و منجر به رکود و فرتوتی آن جامعه می شود.

مرحوم نایینی(ره) از حکومت استبدادی با تعابیری همچون حکومت تملکیّه، استبدادیّه، استعبادیّه، اعتسافیّه، تسلطیّه و تحکمیّه یاد می کند.[25]

قرآن کریم این نوع حكومت و برخورد را در تصویر حكومت فرعونی به نمایش می گذارد:

– إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيي‏ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدينَ(قصص، 4)؛  فرعون در زمين برترى‏جويى كرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسيم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‏كشاند، پسرانشان را سر مى‏بريد و زنانشان را (براى كنيزى و خدمت) زنده نگه مى‏داشت او به يقين از مفسدان بود!

نکته ای قابل یاد آوری تر اینکه جهل همانگونه که در پدید آمدن استبداد نقش دارد در تداوم و شدّت و ضعف استبداد نیز سهم به سزایی دارد. نایینی و کواکبی به خوبی روی این موضوع اتفاق نظر و تاکید دارند.[26]

د) بی عدالتی

پیامد دیگر بی عدالتی فردی و فساد اخلاقیِ ناشی از جهل، بی عدالتی سیاسی و اجتماعی است. در نگرش قرآن و روایات و برخی فیلسوفان سیاسی، عدالت روحی، اخلاقی و فردی ارتباط ناگسستنی با شهر عدالت و عدالت سیاسی دارد.

از میان فیلسوفان سیاسی افلاطون کسی است که عدالت اخلاقی و حکیم بودن را منوط به حاکمیت خرد و عقل بر سایر نیروهای درونی و عدالت سیاسی و شهر عدالت را منوط به حاکمیت حکیم و فیلسوف بر سایر طبقه های شهری می داند. از منظر ایشان تا عدالت فردی در وجود فردی محقق نشود، حکیمی نخواهد بود و با نبود حکیم طبیعتا خبری از شهر عدالت نیست[27].

از برخی آیات قرآن کریم نیز چنین ارتباطی قابل استنباط است از جمله قرآن کریم از زبان حضر یوسف(ع) دارد:  قالَ اجْعَلْني‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ (یوسف، 55)؛ (يوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده، كه نگهدارنده و آگاهم!»

در آیه مزبور علاوه بر علم و دانش، به روشنی امانت داری مورد توجه قرار گرفته است که بیانگر اهمیت عدالت اخلاقی برای یک مسؤل در راستای تحقق شهر عدالت و عدالت سیاسی است.

خلاصه: فساد و بی عدالتی فردی که برآمده از جهل است، منجر می شود به بی عدالتی و ظلم سیاسی که نهایتش انحطاط و متلاشی شدن است.

   نتیجه

جامعه مطلوب و شهرعدالت یا جامعه ی برخوردار از عدالت، جامعه ای است که سیاست و سیاست ورزی در آن بر اساس آگاهی جریان دارد.

اما اگر دانش و عقلانیت جای خود را به نادانی و سفاهت و بی اعتنایی به حق داد، پیامدش فساد اخلاقی و بی عدالتی فردی یعنی عدم توازن نیروهای درونی است؛ که برایندش شرک در حاکمیت، استبداد و بی عدالتی سیاسی و در نهایت، انحطاط و متلاشی شدن می باشد.

بنابراین، از منظر قرآن کریم میان دانش و رشد سیاسی، میان جهل و انحطاط سیاسی و میان چه کسی حاکم بودن و چگونه حکومت نمودن رابطه ی نا گسستی وجود دارد. در نگرش قرآن کریم صرفا چگونه حکومت کردن کافی نیست بلکه چه کسی حاکم بودن نیز مهم است.

منابع

1- قرآن کریم.

2- نهج البلاغه، مترجم: محمد تقی جعفری.

3- آقا جمال الدین خوانساری، محمد حسین، شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق / مصحح: حسينى ارموى محدث، جلال الدين‏، تهران، ایران، دانشگاه تهران‏‏،چ 4، 1366 ش‏.

4- ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، 1988م.

5- ابن منظور، لسان العرب، بيروت- لبنان، داراحياء التراث العربي، 1416ق.

6- ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.

7- جمعی نویسنده گان، سرچشمۀ حکمت، تهران- ایران، نبأ، چ1، 1388ش.

8- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم- ايران،‌ مركز نشر اسراء،1389ش.

9- ـــــــــــــــــ فطرت در قرآن، قم- ايران،‌ مركز نشر اسراء،1383ش.

10- ــــــــــــــــ حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، قم- ايران،‌ مركز نشر اسراء، 1389ش.

11- حائری یزدی، مهدی، کاوش های عقل عملی، تهران- ایران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفة ایران، چ2، 1384ش.

12- خامنه ای، سید محمد، روح و نفس، تهران- ایران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چ2، 1387ش.

13- زمخشرى، محمود بن عمر، أساس البلاغة، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1979م.

14- فيرحي، داود، آستانه ی تجدد در شرح تنبیه الامه و تنزیه الملّه، ص 113، تهران، ایران، نشر نی، چ 2، ت 1395.

15- قرشى، على اکبر، قاموس قرآن، واژه «جهل»، تهران، چاپ ششم، 1371ش.

16- کلوسکو، جورج، مترجم: دیهیمی، خشایار، تاریخ فلسفه سیاسی، ص 109- 152، تهران، ایران، نشر نی، چ 3، ت 1392.

17- کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ص 45- 46، تهران، ایران، نشر علم، چ 1، ت1390.

18- مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‏، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، تهران- ایران، دار الكتب الإسلامية، چ2، 1404ق‏.

19- ـــــــــــــــــ بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ط – بيروت)، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت، لبنان، دار إحياء التراث العربي‏، چ 2، 1403ق.‏

نوبت چاپ: دوم‏

20- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، ایران، صدرا، 1389ش.

پی‌نوشت‌ها

[1] –  آقا جمال الدین خوانساری، محمد حسین، شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم‏، محقق / مصحح: حسينى ارموى محدث، ج2، ص 371.

[2] – همان، ج 7، ص 52.

[3] – مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، ج 74، ص 175.

[4] – لسان العرب، ج 2،ص 402.

[5] – ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة؛ ازهرى، محمد بن احمد، تهذیب اللغة؛ زمخشرى، محمود بن عمر، أساس البلاغة؛ قرشى، على اکبر، قاموس قرآن، واژه «جهل».

[6] – ر، ك، مهدی، حائری یزدی، کاوش های عقل عملی، ص96- 101و110- 113و218- 219؛ ر، ك،عبدالله، جوادي آملي، تسنیم، ج11، ص525- 526.

[7]– ر، ك، مهدی، حائری یزدی، کاوش های عقل عملی، ص218- 219؛ ر، ك،عبدالله، جوادي آملي، تسنیم، ج11، ص525- 526.

[8] – عبدالله، جوادي آملي،همان.

[9] – عبدالله، جوادي آملي، فطرت در قرآن، ص30.

[10] – عبدالله، جوادي آملي، تسنیم، ج12، ص440.

[11] – همان، ج20، ص414.

[12] – سیدمحمد، خامنه ای، روح و نفس، ص67.

[13] – عبدالله، جوادي آملي، حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه، ص15- 16.

[14] – جمعی نویسنده گان، سرچشمۀ حکمت، ص161- 163.

[15] – همان، ص 61- 64.

[16] – مترتضی، مطهری، مجموعه‏آثار، ج‏22، ص695- 696.

[17]– همان.

[18]– همان، ص 699.

[19] – ر، ك، عبدالله، جوادي آملي، تسنیم، ج11، ص527- 529.

[20] – محمد باقر، مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‏، ج1، ص32.

[21] – نهج البلاغه، حکمت107.

[22] -همان، حکمت274.

[23] – همان، حکمت80.

[24] – کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ص 45- 46.

[25] – فيرحي، داود، آستانه ی تجدد در شرح تنبیه الامه و تنزیه الملّه، ص 113.

[26] – همان، ص 119؛ کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ص 73- 80.

[27] – کلوسکو، جورج، مترجم: دیهیمی، خشایار، تاریخ فلسفه سیاسی، ص 109- 152.

نویسنده: محمد امین احسانی

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=6028

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب