چکيده
پژوهش حاضر با طرح این پرسش که: نسبت اسلام و ناسیونالیسم چیست و در مقام تطبیق بر جریانهای فکری-سیاسی افغانستان چه تحلیلی میتوان ارائه کرد؟ این انگاره را مطرح کرد که با توجه به تعریف و چارچوب مفهومی اسلام و ناسیونالیسم، میان آنها سازگاری مشروط وجود دارند؛ اسلام بهعنوان دین وحیانی و جامع، ناسیونالیسم قومی-فرهنگی را طرد و با ناسیونالیسم استقلالی و مدنی در برخی مصادیق مانند پذیرش تنوع و تکثر قومی-فرهنگی، استقلالطلبی و انسجام اجتماعی، تشابه و در بسیاری از مسایل مانند مبانی نظری، اهداف، ارزشها و مشروعیت حاکمیت، تفاوت ماهوی دارند. این تحقیق بهلحاظ هدف مبنایی و بنیادی است و بهلحاظ روش از روش ترکیبی توصیفی-تحلیل محتوای کیفی و روش تطبیقی استفاده کرده است. یافتههای تحقیق بر اساس روش ترکیبی و نظریه «سازگاری مشروط» نشان داد که سه جریان مشروطه-دموکراسی، چپ-کمونیستی و اسلامی-مذهبی در افغانستان به نحوی با اسلام و ناسیونالیسم تعاملات و تعارضاتی داشتهاند که این تعاملات و تضادها تا حدودی سیال است و به الگوی ثابت وفادار نماندند. در مجموع، جریان مشروطه-دموکراسی رابطه اسلام و ناسیونالیسم را با استفاده از الگوی اسلام لیبرالی حل میکند و اغلب خواهان همسویی اسلام لیبرالی و ناسیونالیسم مدنی بودند که از اولویت اسلام بر ناسیونالیسم یا بعکس، بحث نکرده و یا ناسیونالیسم را بر شریعت مقدم داشتند. جریان کمونیستی با الگوگیری از شیوه تفکیک اسلام و ناسیونالیسم، بهطور اغلب برخورد تعارضی با اسلام داشتند و از ناسیونالیسم نیز، تفسیر اقتصادی ارائه میکردند و بالتبع از نسبت اسلام و ناسیونالیسم نیز بحث نکردهاند. جریان اسلامی-مذهبی بهرغم اینکه تفسیرهای مختلفی از اسلام ارائه کردهاند و در برخی مقاطع نیز، گرایشهای قومی-مذهبی داشتند اما در کل و در مقام نظر و گفتار با همه تعصبات مذهبی-قومی، از الگوی اولویت اسلام بر ناسیونالیسم پیروی کردهاند، ولی در مقام عمل گرفتار ناسیونالیسم قومی-فرهنگی شدند. با وجود تمایزها و برخوردهای متفاوت با اسلام و ناسیونالیسم، واقعیت اما این است که هرسه جریان با تفاوتهای در نهادینه سازی ناسیونالیسم مدنی(دولت-ملت) ناکام بودند و بهجای آن، به ناسیونالیسم قومی-فرهنگی(قوممداری) که چهره منحط ناسیونالیسم است گرایش پیدا کردند. همچنین، با تفاوتهای، قرائت و برداشتهای ناقص از اسلام ارائه کردهاند. بدین دلایل، تعامل و نسبت آنها با اسلام و ناسیونالیسم، بهرغم شباهتهای با نظریه «سازگاری مشروط»، اما در کل، متفاوت از آن هستند. برای مثال ناسیونالیسم قومی-فرهنگی از نظر «اسلام» و نظریه «سازگاری مشروط» کاملاً مردود است، در حالیکه این سه جریان در چنبرة ناسیونالیسم قومی-فرهنگی افتادند و در نتیجه در امری ملتسازی ناکام شدند. راه حل دولت-ملتسازی در کشورهای چون افغانستان پیروی از الگوی«تکثر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با مدیریت مشترک» است.
واژگان کلیدی: اسلام، ناسیونالیسم، مناسبات اسلام و ناسیونالیسم، جریان، افغانستان، ملت، قوم، قبیله.