چکیده
عرصه تاریخ و تاریخ‌نگاری نمی‌تواند فارغ از گفتمان و ایدئولوژی باشد و در هر دوره تاریخی متأثر از ساختار و مناسبات قدرت، گفتمان‌های گوناگون تاریخ‌نگاری شکل می‌گیرند و بر مبنای هر یک از آن گفتمان‌ها، روایت‌ها، تفسیرها و خوانش‌های خاصی پدید می‌آیند. روایت‌های تاریخی در واقع، بازتابی از هژمونی گفتمان‌های مسلط سیاسی است و هر گفتمان متناسب با نگرش و اهداف خود نوعی خاصی از تاریخ‌نگاری را رقم می‌زند. بدین جهت، رابطه سیاست و تاریخ‌نگاری از مسائل و مباحثی است که اذهان بسیاری را به خود معطوف داشته است. مسئله، تأثیراتی است که گفتمان‌های سیاسی در هر دوره‌ به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر تاریخ‌نگاری می‌گذارند. این پژوهش نیز در پی یافتن پاسخ به این مسئله شکل گرفته است و به دنبال بررسی تأثیراتی است که گفتمان‌های سیاسی رقیب در افغانستان معاصر بر تاریخ‌نگاری داشته است. روشی که برای مطالعه این تأثیرات و رابطه سیاست و تاریخ‌نگاری در این پژوهش به کار گرفته شده است، نظریه گفتمان لاکلائو و موفه است. از بررسی‌های انجام شده به دست می‌آید که:
۱. در افغانستان معاصر سه گفتمان سیاسی «ناسیونالیسم قومی»، «گفتمان چپ» و «گفتمان عدالت‌خواهی» بیشترین تأثیر را بر تاریخ‌نگاری داشته است و هر کدام نوعی خاص از تاریخ‌نگاری را موجب شده است.
۲. تاریخ‌نگاری در دوران معاصر، معطوف به وضعیت پیچیده و شکننده فرهنگی و اجتماعی در افغانستان محصول بر آمده از تخاصمات سیاسی و اجتماعی و کنش فعال سیاسی است. بدین جهت با آرشیوی از سکوت‌ها، چشم‌پوشی‌ها، دستکاری‌ها و سمت‌گیری‌ها همراه است.
۳. سیاست قومی و دستگاه‌های آن در دوران معاصر شبکه‌های درهم تنیده‌ای از قدرت و دانش را در اختیار داشت که روایت تاریخی برساخته است. بدین جهت، تاریخ‌نگاری، به ویژه در گفتمان ناسیونالیسم قومی، بر اساس سیاست «دیگری‌سازی» و «دیگر‌ی‌ستیزی» استوار شده است. «تاریخ‌زدایی» و «هویت‌زدایی» از اقوام غیر پشتون در چارچوب بازنمایی‌های مخدوش و یکسان‌سازانه‌ از پایه‌های تاریخ نگاری رسمی به حساب می‌آید.
۴. مطابق سنت تاریخ‌نگاری‌ که گفتمان‌های سیاسی مسلط در افغانستان معاصر شکل داده‌اند داده‌های تاریخی یا کاملاً حذف و انکار می‌شوند و یا آن ‌قدر در نظام‌ گفتمانی مربوطه‌اش برجسته می‌گردند که به خرده‌روایت‌های سیاسی صرف مبدل می‌شوند. قلع و قمع و قبض و بسط داده‌های تاریخی و یا حذف و فروکاست آن داده‌ها مطابق با ایدئولوژی‌های قومی– مذهبی و یا برسازی روایت‌های تاریخی بر بنیاد گرایش احزاب قومی و مذهبی تلاش‌هایی است که این گفتمان‌ها موجب شده است؛ از همین‌رو، روایت‌های تاریخی‌، برساخته‌هایی است که مطابق با نگرش‌های متأثر از گفتمان‌ها تکوین یافته است.
۵. میراث تاریخ‌نگاری گفتمان چپ از گونه‌های متنوعی چون «سرگذشت‌نامه»، «خاطره»، «مصاحبه» و کتاب‌های مستقل در تاریخ شکل می‌گیرد. آنچه که این آثار را متمایز و متفاوت می‌سازد بازتاب گسترده‌ی انگاره‌ها، ایدئولوژی و بینش سیاسی- اجتماعی گفتمان چپ در این آثار است. تاريخ‌نگاری‌ چپ كه بر مبنای ايدئولوژی ماركسيستی نوشته شده از حيث روش غالبا سياسی است و با چارچوب‌های تحليلی و ابزار مفهومی كه در اختیار داشت به تحليل سیاسی تاریخ افغانستان می‌پردازد.
۶. هرچند تاریخ‌نگاری چپ توانست بسیاری از رویدادها و حقایق تاریخی کتمان شده در تاریخ‌نگاری رسمی را بازتاب دهد اما سرانجام این گفتمان و آن‌چه که گفتمان «اسلام‌گرا» عنوان داده‌اند، نتوانستند چشم انداز، مفروضات و معیارهای تاریخ‌نگاری متفاوتی ترسیم کنند.نه تنها نتوانستند نظم و سامان تاریخ‌نگاری رسمی را به هم‌زنند، که تجانس ایدئولوژیکی این دو را در جبهه‌ی قوم محورانه گفتمان ناسیونالیسم قومی قرار داد.
۷. گفتمان تاریخ‌نگاری عدالت‌خواهی با مطالبه «برابری شناختی» وارد عرصه تاریخ‌نگاری شد. در نگرش این گفتمان، نگاه سلسله مراتبی و تقسیم گروه‌های قومی به «فرادست» و «فرودست» محصول بازنمایی‌های مخدوش و نابرابری‌های شناختی است. در واقع جایگزین کردن سلسله مراتب با حیثیت‌های برابر و کوشش برای نفی عوامل سیاسی و فرهنگی و شناختی‌ای که تا کنون موجب امتیاز و برتری یک قوم بوده، از اهم فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و شناختی این گفتمان است.

کلمات کلیدی: تاریخ‌نگاری، گفتمان، ناسیونالیسم قومی، گفتمان عدالت‌خواهی، گفتمان چپ و افغانستان معاصر.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=26922

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب