عالمان شیعه در طی قرون متمادی، با مجاهدت و تلاش خستگی‎ناپذیر سعی در ترویج معارف دین و پاسداری از حریم آن در جای جای جغرافیای تشیع  نموده‎است. روحانیت تشیع افغانستان نیز از این جریان مستثنی نبوده و با مظلومیتی مضاعف و گم­ نامی بیشتر، به انحاء گوناگون ایفای وظیفه نموده است. نقش عالمان شیعی افغانستان درگسترش تمدن شیعی را باید در زمینه و بستر و شرایط جامعه­ افغانستان به بررسی کرد. ظلم و استبداد حاکم برشیعه به ویژه در دوسده­ اخیر ، فقر فرهنگی – اقتصادی  و اجتماعی تحمیلی از سوی حاکمان و سرکوب و خفقان شدید جامعه­ی شیعیان در آغاز سده­ اخیر و قتل و عام فجیع تقریبا شصت درصدی شیعیان ، لزوم توجه و پرداختن به حفظ امنیت و هویت، در کنار فعالیت های علمی در جامعه­ی تشیع افغانستان را می رساند.

با توجه به آنچه گفته شد، در نوشتار زیردر دو بخش به نقش علمای تشیع افغانستان در گسترش علوم اسلامی پرداخته شده است. ابتدا به شرایط سیاسی اجتماعی فرهنگی جامعه­ شیعیان افغانستان و لزوم توجه عالمان شیعی به رفع کمبودها و ارتقاء فرهنگی اجتماعی جامعه تشیع اشاره شده است.

روحانیت تشیع افغانستان در این راستا به فعالیت­های گوناگون چون نهادسازی اجتماعی نظیر ساخت مدارس، کتابخانه ها، تکایا و مساجد و اماکن عام المنفعه، عملی سازی آموخته ها مانند تدریس، تربیت شاگردان، فعالیت­ های فرهنگی اجتماعی، و تبلیغ و وعظ در کنار فعالیت علمی پژوهشی پرداخته اند. در بخش دوم فعالیت­ های علمی پژوهشی مورد توجه قرار گرفته و در این راستا، برخی عالمان شیعی و آثار علمی آنان در حوزه­ علوم اسلامی معرفی شده است. به لحاظ روشی، داده های گردآوری شده با رویکرد توصیفی تحلیلی مورد ارزیابی قرار گرفته است.

مقدمه

حیات معنوی هر جامعه­ ای به ویژه جوامع دینی بستگی تام به حفظ ارزشها و کمالات و فضایل انسانی دارد. پر واضح است که تحقق این امور و استمرار و دوام آن نیاز به مبلغان و پاسدارانی آگاه و خبیر دارد. در طول تاریخ صیانت و پاسداری از این مهم را انبیاء الاهی برعهده داشته اند و امروزه عالمان عامل که در آموزه­ های دینی وارثان و امانتداران پیامبران معرفی شده اند این بار، را به دوش می کشند. جامعه­ افغانستان و روحانیت آن به ویژه روحانیت تشیع از این اصل کلی مستثنی نبوده و با توجه به شرایط سیاسی اجتماعی خاص افغانستان، در راستای ایفای نقش و وظیفه­ خود، با اتخاذ راهکارهای مناسب کوشیده  تا از هویت جامعه شیعه و معارف اهل بیت (ع) صیانت کند. عالمان شیعی افغانستان بخصوص در دوره­ معاصر در جبهه های مختلف به انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خویش پرداخته اند. تلاش برای ترویج فرهنگ اسلامی و معارف اهل بیت علیهم السلام،  و دفاع از تمامیت ارضی سرزمین اسلامی و مبارزه با بیگانگان و متجاوزان، مبارزه با استبداد با زبان و قلم وتحمل زندان و شکنجه، فعالیت آموزشی و تعلیمی، نهاد سازی و ایجاد مراکز علمی و فرهنگی و تربیتی و البته خلق و نگارش آثار و کتب علمی از جمله مهمترین وظایف آنان بوده است .

به دلیل شرایط سیاسی اجتماعی فرهنگی جامعه در­ دوره­ معاصر و نیاز بیشتر شیعیان افغانستان در زمانهای که هویت دینی و مذهبی مردم مورد حمله قرار گرفته و خطر مسخ هویتی وفرهنگی جامعه­ شیعیان وجود داشت، امر ترویج و تبلیغ و نشر مفاهیم مکتب اهل بیت از طریق مساجد و منابر  و ارتباط رویاروی با آحاد مردم و فعالیتهای اجتماعی در صدر و اولویت کاری عالمان شیعی افغانستان به نسبت فعالیتهای علمی و پژوهشی بوده است. اگرچه در این عرصه نیز خوش درخشیده اند و تولیدات علمی ارزنده ای ارائه کرده­اند.

شرایط سیاسی اجتماعی فرهنگی شیعیان افغانستان در­ دوره معاصر

تحولات یک سده­ی اخیر وتجزیه و تحلیل رویدادها وحوادث آن، نشانگر ظلم تاریخی وتبعیض آشکار و پنهان دستگاه قدرت علیه شیعیان می‌باشد. در طول این دوره، دشمنی حاکمیت سیاسی، در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، باعث فشار شدید بر شیعیان گردید و آن‌ها را در انزوای اجتماعی قرارداد. تجرید شیعیان در بخش علمی و فرهنگی و موانع به وجود آمده، فرصت برابر رشد وترقی را از آنان سلب کرد و از حیث منزلت، به قعر جدول هرم اجتماعی سقوط کردند و عملا تبدیل به شهروندان درجه دوم گردیدند.

نقطه عطف برخورد حاکمیت سیاسی افغانستان در دوره­ی معاصر با شیعیان، دوره­ی حاکمیت عبدالرحمان خان است که رویدادهای این برهه زمانی ارتباط مستقیمی با جامعه­ معاصر شیعیان دارد.

شیعیان در افغانستان تا زمان عبدالرحمن از نوعی آزادی نسبی برخوردار بودند و مناطق مرکزی افغانستان که محل تجمع شیعیان هزاره است تا این زمان از نوعی استقلال در امور داخلی خود برخوردار بود(تیمورخانف،بیتا،170). از زمان تشکیل ساختار سیاسی جدید و مستقل از ایران در افغانستان توسط احمدشاه ابدالی، شیعیان قزلباش حتی در ساختار حکومتی نقش داشته و غالب کارگزاران دیوانی حاکمان سدوزایی را قزلباش های شیعه تشکیل داده و حتی گارد حفاظت شاهی هم از قزلباشان بودند(فرهنگ،1371، 136). شیعیان در شهرهای عمده افغانستان نظیر هرات، مزار شریف و قندهار و به ویژه کابل پایتخت، حضور پررنگی داشته اند و گاه اکثریت جمعیت شهری در کابل  را داشته اند(نائل،بیتا،149).

عبدالرحمن اما در راستای اهداف خود و سیاستهای استعماری انگلیس شیعیان را مورد شدیدترین حملات قرار داد. این حملات منجر به جنگی طولانی گردید که شیعیان افغانستان را متحمل خسارتهای سنگین انسانی، اقتصادی، اجتماعی و حتی روانی کرد. بنابر برخی منابع تاریخی، بیش از ۶۰ درصد جمعیت شیعیان هزاره، یا کشته شدند و یا به بردگی گرفته شده و در بازارهای برده فروشی داخل و خارج فروخته شدند و یا به کشورهای همسایه و مناطق دیگر افغانستان پناهنده شدند(تیمورخانف، بیتا،155). پرداختن به پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و تغییرات در جغرافیای انسانی شیعیان از حوصله این گفتار خارج است. اما به لحاظ  فرهنگی جامعه هزاره دچار خسارتها و پس گردی های مهم گردید که به اختصار به آن اشاره میگردد.

عالمان و روحانیان شیعه بيش از هر قشر ديگری هدف پيكان تعصب و قساوت عبدالرحمن و عمالش قرار گرفتند. تعداد زيادی از آنان یا در ميدان جنگ و يا در زندان هاي قرون وسطایی عبدالرحمن خان با تحمل هولناك ترين شكنجه ها  به شهادت رسیدند و عده اي هم پس از تحمل آزارهاي فروان و مصيبتهاي زياد هجرت اختيار كردند. بنابر برخی آمارها، بیش از ۲۱۰۰ تن از روحانیان شیعه، در فاصله ۱۲۷۰ هـ.ش تا ۱۲۷۲، به دست عوامل عبدالرحمن کشته شدند. در منطقه یکاولنگ ولایت بامیان ۱۰۰ خانوار روحانی به دست دولت اسیر شدند(غبار، افغانستان در مسیرتاریخ، ج اول، ص 670-669).

مساجد، تکیه­ خانه ­ها، منابر، مکتبخانه ­ها و مدارس علمیه بسیاری از بین رفتند و تعطیل شدند. این امر به شدت وضعیت فرهنگی جامعه شیعیان افغانستان را تحت تأثیر قرار داد. حکومت تلاش کرد تا مذهب تسنن را بین هزاره ها ترویج داده و گسترش دهد. مساجد و تکایای هزاره ها نابود و به جای آن مساجدی با ملا امامان سنی در مناطق مختلف هزاره جات به وجود آورد و مردم را وادار ­کردند تا بر اساس فقه اهل سنت نماز به جا آورند و حتی در امور حسبیه براساس همین فقه عمل کنند.(سراج، ج3،ص135) هم چنین به شدت برپایی مراسم مذهبی از جمله سوگواری برای امام حسین (ع) و شهدای کربلا ممنوع گردید. نابودی تکایا و مساجد هزاره ها و اعدام، زندانی و تبعید بسیاری از ملایان، روحانیان و سادات هزاره که نقش مهمی در آموزش و تعلیم جامعه هزاره داشتند، ضایعه مضاعفی بر وضعیت فرهنگی و آموزش این جامعه به دنبال آورد.

ازحبیب الله خان تا آغاز حکومت کمونیستی (1901-1979)

سرکوبی سیاسی شیعیان پس از عبدالرحمن خان تا کودتای کمونیستی (1979)، به ویژه نیم سده­ی اخیر آن که به دوران آل یحیی معروف است بی سابقه و کم نظیر بوده است. طی این مدت شیعیان به ویژه هزاره ها فاقد هرگونه حق سیاسی اجتماعی در جامعه بوده وبه نحوی شهروندان درجه دوم محسوب شده اند.

ظلم و ستم وتهدید و ارعاب شیعیان به اشکال مختلف در حکومتهای متعدد این دوره اعمال گردید و تلاش و تبلیغات و کارکرد حکومت ها به گونه­ ای بود که شیعیان و به ویژه شیعیان هزاره را به نوعی مسخ فرهنگی و هویتی و تجرید و انتزاع سیاسی اجتماعی بکشانند. این سرکوب و تجرید سیاسی اجتماعی هم از سوی مقامات بالا و هم از پائین اعمال می شد. هم مقامات حکومتی بر شیعیان تبعیض روا داشته و آنان را در عمل از همه حقوق محروم میکردند و هم در پائین دست عامه­ی جامعه به ویژه کوچی ها، شیعیان واموال شان را  در مناطق شیعه نشین مورد هجوم و چپاول قرار می دادند و زمین ها و جایداد آنان را به قوه قهریه و کمک دولت تصاحب می کردند.

از دیگر پیامدهای سرکوب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شیعیان، تجرید و انزوای فرهنگی آنان بوده است. این انزوای فرهنگی در دو بعد از همه مهمتر بوده است. یک، عدم رسمیت مذهب شیعه و فقدان آزادی در انجام شعائر مذهبی، دوم، عقب ماندگی در حوزه­ی آموزش و تعلیم که به نوبه­ خود مانع توسعه فرهنگی جامعه شیعیان افغانستان گردید.(موسوی، ص122)

با مرگ عبدالرحمان (1901 م) و در حکومت حبیب الله خان( 1901-1919 م )، با وجود بازتر شدن فضای سیاسی اجتماعی، شیعیان هم چنان با محرومیت های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مانند فقدان آزادی عمل در انجام مناسک و شعائر مذهبی شان بود. زندان، قتل، تبعید و مهاجرت روحانیون و علماء به علاوه سختگیری های حکومتی و تبلیغ فقه اهل سنت مواجه بودند. این سیاست با فراز و نشیبهایی در حکومتهای پس از عبدالرحمن خان ادامه یافت. تا این که در پایان جنگ دوم جهانی برخی زمینه­های آزادی اجتماعی سیاسی در کشور به وجود می آید. در همین دوره علماء و روحانیون شیعه با رویکردی مسالمت آمیز تلاش کردند تا وضعیت شیعیان را بهبود بخشند. آغازگر این تلاش ها، آیت الله حجت کابلی بود که با استفاده از شیوه های ملایم، فضای مناسبی را برای انجام آشکار شعائر مذهبی شیعیان فراهم ساخت.  وی پس از مدت ها ممنوعیت برگزاری عزاداری ها و انجام شعائر مذهبی(جمعی از پژوهشگران، ج هفتم،337) و برخورد های قهری دولت، توانست با تاسیس تکیه خانه­ عمومی، در محله­ شیعی نشین چِنداول کابل، اقدام به برپایی مراسم عزاداری های ماه محرم نماید. با این اقدام به تدریج حسینیه­ ها و دیگر مراکز فرهنگی نظیر مدارس علمیه متعددی در کابل فعال شده شیعیان توانستند مناسک و شعائر مذهبی خود را آزادانه انجام دهند.

در حوزه­ آموزش و تعلیم هم شیعیان با نابرابریها و تبعیضات فراوان روبرو شدند. با وجود توسعه آموزش و معارف در سطوح مختلف در افغانستان ، در مناطق شیعه نشین این امر بسیار کم و گاه هیچ بوده است. نگاه به آمار مدارس و مراکز آموزشی دولتی در مناطق شیعه نشین خود به خوبی گویای این امر است.

یکی از دلایل عمده، سیاستهای تبعیض آمیز و  دوگانه حاکمیت سیاسی بود. در حکومتهای پس از امان الله، سیاست توسعه­ آموزش برمبنای زبان و قومیت و مسائل قومی پیگیری می­شد. در نتیجه این سیاست، انکشاف و توسعه­ نظام آموزش در مقاطع مختلف تحصیلی، مناطق  و اقوام خاصی را شامل می گردید و دیگر اقوام و مناطق کشور چندان بهره­ای از بودجه ها و سیاستهای انکشافی وزارت معارف نداشتند. به همین دلیل  فرزندان شیعیان راه چندانی برای ورود به مراکز آموزشی به ویژه در سطوح بالا نداشتند.

با این همه شیعیان اما تا حدودی توانستند بر این ضعف آموزشی غلبه پیدا کنند. بازگشت به ساختار اجتماعی سنتی به ویژه در حوزه آموزش به مثابه وسیله ­ای بود که آنها را برای مقابله با پس ماندگی علمی و فرهنگی از یک طرف و تبعیض حکومت از طرف دیگر یاری میکرد(همان). این ساختار همان نظام آموزش مکتبخانه­ های و استمرار آن مدارس علمیه بود. مکتبخانه­ ها از قدیم تنها نظام تعلیم و تربیت در مناطق شیعه نشین بوده که در زمینه سوادآموزی احکام و معارف دینی بسیار مثبت و سازنده عمل کرده­ اند. مکتبخانه­ ها علاوه برآموزش عمومی، وظیفه­ تربیت مقدماتی علمای دینی را نیز بردوش داشته­ اند(بختیاری،235) ، و می­توان گفت به نوعی خاستگاه اصلی علماء و روحانیان افغانستان بوده است.

در دوره­ معاصر هم که دروازه­ های مراکز آموزشی و تعلیمی به روی فرزندان شیعیان افغانستان بسته بود یا به انحاء مختلف از ورود آنان به این مراکز جلوگیری می­شد، مکتبخانه­ ها و در ادامه مدارس دینی یگانه راه امید مردم  برای آموزش فرزندانشان  و توسعه فرهنگی جامعه شیعیان بود. لذا شیعیان افغانستان توانستند با این راهکار و سیستم سنتی، ناکامی و  ضعف های خود را به ویژه در حوزه­ آموزش ومسائل فرهنگی جبران نموده و با وجود سرکوب و اعمال تبعیضات ظالمانه به حیات فرهنگی اجتماعی خود ادامه دهند.

فعالیتهای علمی فرهنگی عالمان شیعی افغانستان

عالمان و روحانیان شیعه افغانستان به طور کل در زادگاه خود تحصیلاتشان را آغاز کرده و بخشی از دروس حوزوی را یا در همان محل یا در شهرهای بزرگ چون کابل، هرات، مزار و قندهار فرا می گرفتند. سپس برای تکمیل تحصیلات به حوزه های علمیه مشهد، قم و نجف روی می آوردند.  نجف از دیرباز مورد توجه طالبان علوم دینی بوده و مراودات بسیاری بین شیعیان افغانستان و حوزه علمیه نجف وجود داشته است. مراجع بزرگ نجف مانند آیه الله ابوالحسن اصفهانی، حکیم و خویی با توجه ویژه عالمان و مجتهدان افغانی بسیاری را پرورش داده اند و همواره تلاش کرده­اند تا رابطه­ نزدیکی بین نجف و شیعیان افغانستان برای بهبود وضعیت آنان ایجاد کنند. تعداد زیادی از روحانیان صاحب نام و تاثیرگذار معاصر افغانستان نظیر آیات عظام حجت کابلی، واعظ بهسودی، فیاض، محقق، محسنی و بهشتی و . . . پرورش یافتگان حوزه­ نجف هستند که هریک نقش و تأثیرات مهمی در وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه­ شیعیان افغانستان ایفاء کرده اند.

حوزه­ های علمیه ایران نیز از دیرباز با جامعه شیعیان افغانستان هم به دلیل مجاورت و هم اشتراکات فرهنگی مرتبط بوده است. بسیاری از روحانیان افغانستان برای ادامه تحصیل به حوزه­ های علمیه مشهد و قم می رفتند یا در مسیر رفتن به نجف، مدتی را در حوزه­ های علمیه ایران نظیر مشهد، تهران قم و اصفهان مشغول تحصیل می­شدند. روحانیان ایران نیز به وضعیت شیعیان افغانستان توجه داشتند. در دوره­ حاکمیت عبدالرحمن خان، برخی روحانیون ایران به شدت به شیعه کشی وی اعتراض کردند و شخصیت­هایی نظیر میرزاحسن آشتیانی و محمد تقی بجنوردی به حمایت از شیعیان افغانستان اقدام کرده و مصرانه از دولت ایران درخواست کردند که از تمام ابزارهای لازم برای توقف جنایات عبدالرحمن استفاده کند.( بایگانی اسناد وزارت خارجه ایران، اسناد مکل، ج 16، سندهای شماره 304 و 72.)

روحانیان افغانستان پس از اتمام دروس و فراغت از تحصیل از حوزه­ های نجف و ایران، به زادگاه خود یا به شهرهایی چون کابل و مزارشریف و هرات بازگشته و به فعالیتهای علمی وفرهنگی و تبلیغی مشغول می شدند.

به دلیل شرایط سیاسی، اجتماعی وفرهنگی افغانستان و به ویژه شرایط نامناسب فرهنگی و اجتماعی شیعیان به دلیل ظلم و ستم و تبعیض حکومتهای جور، فعالیت های فرهنگی تبلیغی و اجتماعی، ضرورت جامعه و اولویت کاری این عالمان بوده است. فعالیت هایی که نقش آفرینی آنها در توسعه فرهنگ و اجتماع کمتر از فعالیت های علمی و پژوهشی نیست. از این رو شکل غالب فعالیت فرهنگی و اجتماعی علماء، تشکیل حلقات درس و تدریس از سطوح مبتدی تا عالی، ایراد سخنرانی و منبر، تأسیس مدارس، کتابخانه، مساجد و تکایا و برخی مراکز عام المنفعه نظیر غسالخانه برای شیعیان، حل و فصل دعاوی و مشکلات روزمره مردم بوده است. هم چین برای ایجاد رابطه­ خوب با عالمان اهل سنت و حرکت در مسیر هم گرایی تلاش میکردند. اما برخی از علماء، با وجود مشغولیات فراوان اجتماعی به امر تحقیق و تألیف نیز می­پرداختند و از این بابت ما شاهد تولید آثار و تألیفات علمی در جامعه علمی و فرهنگی شیعیان افغانستان هستیم. این آثار و تألیفات گاه در خارج از افغانستان و هنگام تحصیل و برخی هم در داخل کشور به ثمر رسیده است. در این سلسله نوشتار برآنیم تا به معرفی برخی از عالمان بزرگوار شیعیان افغانستان بپردازیم.

 

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=3787

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب