آیت الله شهید شیخ محمد سلطان ترکستانی که عالم با تقوا و خدمتگاربود، نزدیک به بیست سال در شهر مزارشریف به تدریس، تبلیغ، روشنگری و خدمت پرداخت. و در طی این مدت در کنار این انجام وظیفه و این خدمات شایان به استان های همجوار نیز خدماتی انجام داد و در مدرسه های علوم دینی و ساختن مسجد و حسینیه و اعزام روحانی برای تدریس و تبلیغ سهم به سزا و نقش چشم گیر داشت و موفق شد مدارس، مساجد و حسینیه ها بسازد یا تعمیر و فعال کند و آنها را به کانون ترویج و تبلیغ اسلام و پایگاه نشر علوم اسلامی تبدیل نماید.
محل تولد و تحصیل مقدماتی شهید شیخ سلطان
آقای شیخ سلطان محمد فرزند حاج محسن در سال ۱۲۹۱ خورشیدی در خانواده مذهبی و متدین در قریه شانجیر از ولسوالی چهارکنت مربوط ولایت بلخ شهر مزارشریف متولد شد، با سپری شدن دوران طفولیت وی، به مکتب قدم گذاشت و خواندن و نوشتن را فراگرفت.
پدرش که مردعلم دوست بود تصمیم داشت فرزندش را بفرستد که درس بخواند و روحانی شود، او در سنین ۱۲یا ۱۳ سالگی در مدرسه چهارمحله از قریه های اطراف چهارکنت رفت و تاکتاب معالم را آنجا خواند، سپس به بهسود که وضع درس رونق خوب داشت شتافت و مدتی نزد حاج آخوند زریافته به تحصیلش ادامه داد، و چون تصمیم داشت اگر خدا توفیق بدهد از نظر علمی خود را به جائی برساند تا بتواندمنشأ خدمت به اسلام و جامعه اش باشد، در سال ۱۳۱۶ خورشیدی رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد، و در قدم اول سطوح عالیه را تکمیل نمود و سپس سال ها به درس خارج فقه و اصول آیات عظام: آقای سید ابوالحسن اصفهانی، سید محسن حکیم و سیدابوالقاسم خوئی حضور یافته و با تحقیق و تلاش تا به مرحله اجتهاد و استنباط رسید و در کنار آن به تدریس پرداخت.
تحصیل و تدریس در نجف اشرف
جناب شیخ، که حدود ۲۲ سال در حوزه نجف بود، بیشتر این مدت را در کنار تحصیل به تدریس مشغول بود و لذا موفق شد بارها از حاشیه تا سطوح عالیه را تدریس نمایدکه امروز برخی از شاگردانش جزو افراد سرشناس و رجال علمی کشور ما به حساب می آیند.
وی در سال ۱۳۳۸ خورشیدی در افغانستان بازگشت و به شهر مزارشریف اقامت گزید وبه تدریس و تبلیغ شروع نمود، در طی نزدیک به بیست سال که در آنجا انجام وظیفه نمود توانست چند دوره از شرح لمعه تا سطوح عالیه را تدریس کند و شاگردان باسواد و فعال تربیت نماید که اکنون بسیاری از شاگردانش از شخصیتهای علمی و رهبران مذهبی مردم هستند.
حضور در مزار شریف
آیت الله شهید شیخ سلطان، پس از چند سال اقامت در شهر مزارشریف و دیدن وضع نادرست و بی جائی طلاب و عدم محل مناسب برای تبلیغ و تدریس به این فکر افتاد که باید مدرسه و کتابخانه ای بسازد تا طلاب از بی جائی نجات یابند و با خاطر آسوده درس بخوانند، و مسجد با شکوه و عالی درست کند تا پایگاه ارشاد وهدایت و آبرویی ملت شود، لذا در سال ۱۳۴۳ خورشیدی در محله عقب تفحصات پترول سه جریب زمین را مسجد و مدرسه و کتابخانه زیبا ساخت و نامش را مدرسه و مسجد سلطانیه گذاشت.
مدرسه دارای ۲۵ اتاق و یک سالن تدریس بود و مسجد بزرگ و زیبایی داشت که در آنجا نماز جماعت، جلسات قرائت قرآن، مجالس سوگواری برای ائمه اطهار(ع) و سخنرانی، مجالس جشن در میلاد ائمه(ع) و … دایر میشد.
نظر به اینکه دولت روی کتاب زیاد حساسیت داشت و خرید و فروش و مطالعه هر کتاب مجاز نبود، نتوانست کتاب زیاد تهیه کند، روی این جهت کتابخانه مدرسه حدود سه هزار جلد کتاب داشت که برای طلاب ساکن مدرسه و آنهائی که برای درس می آمدند و بعض افراد در ارتباط با مدرسه، مفید بود.
خدمات چشم گیر
جناب شیخ که می دید در شرایطی که از یک سو مطبوعات، چاپ و قلم آزاد نیست، و از طرف دیگر حساسیت دولت نسبت به تشکیلات اسلامی بیش از گروه های چپی و راستی است، تنها وسیله ای که برای روحانیت باقی مانده که در برابر تبلیغات گسترده و زهرآگین و منحرف کننده چپ و راست، مقابله کند، مدرسه، مسجد و حسینیه است.
روی این جهت، وی علاوه برمسجد و مدرسه سلطانیه در اطراف مزار و دیگر ولایات به ساختن مسجد، مدرسه و حسینیه پرداخت:
یک مسجد در گذر سه دکان مزار.
یک حسینیه در شهرک المرب مزار.
یک مدرسه در قریه دالان چهارکنت.
یک مدرسه در قریه آق چشمه پشت بند از ولایت سمنگان .
یک مدرسه در قریه گل محمد پشت بند از ولایت سمنگان .
در این اواخر در قریه جنگل باشی از توابع شهر قندوز اساس مدرسهی را ریخت که با کودتای مارکسیستی مواجه گشت و موفق به ساختن آن نگردید.
گر چه مصرف و بودجه ساختن مدارس، مساجد و تکایا از سهم امام(ع) و کمک خیرین بود و اما سر پرستی در ساختن آنها و تعیین روحانی و مدرس و … زحمت و مشقت فراوان داشت و حوصله زیاد میخواست که از هر کس ساخته نبود.
جناب شیخ که از جوانی طلبه پاک و بسیار پای بند به حلال و حرام بود در زمان تحصیل در نجف اشرف در هنگامی که در وضع طلبگی و تهی دستی به سر میبرد و احتیاج زیاد به پول داشت نزدیک به یک کیلو طلا پیدا میکند و از ترس اینکه اگر اعلام دارد مبادا دست غیرصاحبش بیافتد، لذا طلا را به مرجع وقت حضرت آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی(ره) تحویل میدهد که دفتر آیت الله موضوع را در سطح شهر اعلام میدارد و صاحبش که یک زن بیوه بوده میاید نشانی ها را گفته دریافت مینماید.
دفاع از مرجعیت
در اوج قدرت و مرجعیت حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) در ۱۹۵۹ میلادی (حدود سال ۱۳۳۸ شمسی) در زمان حکومت عبدالکریم قاسم در روزنامه ای به حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) توهین و اسائه ادب نموده بودند و ایشان چند وقتی در منزلش در کوفه بود.
طلاب افغانستان مقیم حوزه نجف احساس مسئولیت نمودند که باید به نحوی پشتیبانی خود را از مرجعیت اعلام دارند که طلاب دسته جمعی به منزل معظم له در کوفه می روند و یکی از روحانیون انقلابی سخنرانی مینماید و آمادگی علما و طلاب افغانستان را در پیروی از فرمان آن مرجع بزرگوار اعلام میدارد و بعد همین عمل برای دیگران (سایر طلاب حوزه و ملت عراق) سر مشق میشود و از آن پس تا مدت ها هر روز طلاب دیگر کشورها علما عشایر و مردم عراق از گوشه و کنار کشور دسته دسته به خدمت آیت الله حکیم شرفیاب میشدند و پشتیبانی خویش را اعلام میداشتند،تا اینکه حضرت آیت الله حکیم(ره) با نشر اطلاعیهی از طریق روزنامه، از علما، طلاب و ملت می خواهد دیگر زحمت نکشند و نیایند دولت هم با پی بردن به قدرت مرجعیت می ترسد و عقب نشینی مینماید و بعد اظهار دوستی واردات میکند و حتی در وقتی که معظم له کسالت داشت و در شفاخانه بستری بود عبدالکریم قاسم به عیادت ایشان رفتند.
در این بسیج طلاب و سر و سامان دادن آنها در رفتن خدمت حضرت آیت الله العظمی حکیم(ره) که شجاعت و شهامت علما و طلاب افغانستان را به نمایش گذاشت یکی از افرادی که بیشتر از دیگران نقش داشت جناب آیت الله شیخ سلطان بود.
فعالیتهای تبلیغی
آیت الله ترکستانی، در طول مدت زمانی که در افغانستان به تبلیغ و ترویج اسلام و تدریس علوم اسلامی مشغول بود، با اینکه در اوائل، خفقان مطلق حکم فرما بود و در این اواخر گرچه دم از آزادی می زدند ولی چون از ناحیه روحانیت احساس خطر مینمودند و کمونیستهای نفوذی در دربار هم به طور عمد ذهن و توجه هیأت حاکمه را بیشتر نسبت به مسلمانها معطوف می داشت، دولت حساسیت زیاد نسبت به روحانیت و گروه و جریان های اسلامی از خود بروز میداد ولی وی بر اثر تلاش پیگیر به موفقیت های زیادی نایل گشت:
طلاب زیادی تربیت نمود.
مدارس، مساجد و حسینیه ها ساخت.
افراد زیادو حتی بعض محله های را که بر اثر تبلیغات عقاید انحرافی، از مسایل شرعی و معتقدات خویش بیگانه شده بودند، و میرفت که منحرف شوند، با تبلیغ آنها را دوباره پای بند به عقایدشان نمود.
در منبر و سخنرانی ها، مجالس و درس، ماهیت عقاید و مکتب های باطل را افشا میکرد تا ملت و به خصوص نسل جوان به آنها جذب نشوند و گرایش پیدا ننمایند.
وکالت نامه ها از مراجع
با شناختی که مراجع بزرگوار نجف از آیت الله شیخ سلطان داشتند ایشان مدام مورد احترام آن مراجع معظم بود در زمانی که در نجف اشرف بود از سوی آیت الله حکیم(ره) از سوی آیت الله خوئی(ره) در ولایت های بلخ ، سمنگان و قندوز وکالت نامه داشت.
آثار شیخ سلطان ترکستانی
نویسندگی که برای انسان یک کمال به حساب میاید در صورتی که انسان امیدوار به چاپ و مورد استفاده قرار گرفتن نوشته و آثارش باشد علاقه به نوشتن پیدا مینماید ولی در محیطی که به کسی اجازه چاپ ندهد نویسنده ها مایوس میشوند و دست به قلم نمی برند و بازار نویسندگی از رونق میافتد چنانکه در کشور ما چنین بود.
جناب شیخ که در طول تحصیل زیاد زحمت درسی می کشید و تحقیق مینمود و در زمان تدریس هم دوباره مطالعه میکرد موفق شد چند جلد کتاب بنویسد که با کمال تأسف نتوانست چاپ نماید:
حاشیه بر (قوانین)
حاشیه بر (رسائل)
حاشیه بر (کفایه الاصول)
تقریرات درس خارج اصول آیت الله العظمی خوئی(ره)
تقریرات درس خارج فقه آیت الله العظمی حکیم(ره)
جلوگیری از مسافرت
پس از کودتای مارکسیستی گر چه کمونیستها نمی خواستند کینه و بغض قلبی شأن را نسبت به روحانیت زود ابراز دهند و در نظرداشتند تا مدتی آن را از مردم مخفی و پنهان دارند ولی چون میزان دشمنی شان شدید بود، خواسته یا نخواسته عداوت شان با روحانیت بروز میکرد.
چند ماه پس از کود تا آیت الله ترکستانی در نظر داشت به زیارت مکه مشرف شود که والی مزار از این مسافرت جلوگیری نمود و اجازه خروج از کشور را به ایشان نداد و هنوز شش هفت ماه از کودتای ننگین ۷ ثور نگذشته بود که بعض از روحانیون را در دیگر ولایات زندانی نمود.
پس از آغاز دستگیری و زندان نمودن علما، دانشمندان و طلاب نظر به اینکه در شهر مزار شریف و کل ولایت و منطقه روحانی مشهورتر و با سابقه تر از جناب آیت الله ترکستانی نبود احتمال میرفت که زودتر به سراغ ایشان بیایند و احتمال میرفت که به خاطر اینکه مردم را به خود بدبین نکنند (گر چه همه ملت به آنها بد بین بودند) بعد از گرفتن دیگران وی را بگیرند ولی از آنجایی که دستور دستگیر نمودن روحانیون از مرکز در یک زمان صادر شده بود هماهنگ همه روحانیون را تقریباً در یک ماه گرفته و زندانی نمودند که ایشان را نیز در آخر سال ۱۳۵۷ زندانی و به شهادت رسانیدند.