نوشته شیخ علی آل محسن از علمای عربستان
اشاره: شیخ علی آل محسن از شاگرادان آیت الله العظمی فیاض و وکیل عام ایشان درمنطقه قطیف عربستان است، ایشان تألیفات مهمی چون دلیل المتّحیرین، کشف الحقایق، مسایل خلافیه، عبدالله بن سبأ دراسة و تحلیل ولله و للحقیقة را به جامعه علمی تقدیم کرده است. متن ذیل خاطرات ایشان از استادش حضرت آیت الله العظمی فیاض(مدظله العالی) است که به قلم خودش نوشته شده و در مجله المرشد، شمارههای 27 و 28 در لبنان چاپ شده است.
آیت الله فیاضی که من شناختم
اولین دیدارم با استاد بزرگوارم، مرجع بزرگ حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمداسحاق فیاض(دام ظلّه الشریف) در سال 1406ه.ق در شهر مدینه منوّره بود؛ در آن زمان به بعثه مرجع محقق سید ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه رفت و آمد داشتم و استاد ما آیت الله العظمی فیاض(دام ظله الشریف) یکی از اعضای بعثه بود.
رفت و آمد من به بعثه به خاطر پرسش برخی مسایلی بود که حجاج از من میپرسیدند و برای آنها جواب واضحی، در مناسک حج و نیز در استفتائات حجی که در دستم بود نمییافتم. میدانید که آیت الله العظمی فیاض از کسانی بود که بیشترین ملازمت را با استادش آیت الله العظمی خوئی داشت و بدین لحاظ بیشترین اطلاع را از مبانی و فتاوای ایشان داشت. ایشان حدود بیست سال در درس خارج آیت الله خوئی و بیش از 25 سال(تازمان وفات آیت الله خوئی) در جلسه استفتائات ایشان حاضر بودند. بدین لحاظ بیشتر مسائلم را از ایشان میپرسیدم و پاسخهایم را نزد ایشان یافته به مقصودم میرسیدم. به این مطلب به خوبی آگاه بودم مادامیکه به آیت الله فیاض دسترسی داشته باشم هیچ مسئلهای در باب مسائل حج برایم بیپاسخ نخواهد ماند.
همانگونه که عرض شد، در آن زمان حضرت آیت الله العظمی فیاض(دام ظلّه الشریف) یکی از افراد بعثه آیت الله العظمی خوئی رحمت الله علیه بود و به دلیل کثرت علماء در این بعثه طبیعی بود که برخی مسائل علمی مطرح میشد و حاضران درجلسه پیرامون آنها اظهار نظر میکردند و هرکس بضاعت خودش را عرضه میکرد، امّا حضرت آیت الله العظمی فیّاض نوعاً ساکت بود و سخنی نمیگفت مگر اینکه از ایشان سوال شود، از این منش ایشان دانستم که دوست ندارد خودنمائی نموده و در مسابقه اظهار علم و فضل با دیگران شریک شود. بعد از آنکه دامنه بحث بالا میگرفت و صداها بلند و نقض و ابرامها زیاد میشد، هریک رأی و نظرشان را در مسئله ابراز میکردند، وارد مسئله دیگری میشدند، در این هنگام من جواب مسئله را از آیت الله فیاض میپرسیدم، میدیدم که ایشان جواب کافی که به نظرم رأی صحیح بود ارائه میکرد.
امور به این منوال گذشت تا اینکه آیت الله خوئی وفات نمود و مسئله انتفاضه شعبانیه در عراق پیش آمد و اوضاع به هم ریخت و خداوند این توفیق را به من داد که در سال 1416 به منظور تحصیل به نجف بروم. درسهای مطرح آن زمان در نجف درس آیت الله سیستانی، شهید میرزا علی غروی و درس آیت الله فیاض و درسهای معروف دیگر بود. بعد از آنکه چندین درس را تجربه کردم متوجه شدم که گمشده من، هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ اصولی، در درس استادم حضرت آیت الله فیاض است. بدین لحاظ تا اواخر سال 1421 ه. که از نجف اشرف خارج شدم، پیوسته ملازم درس ایشان بودم و در این مدّت علاقهام به ایشان بیش از علاقه یک پرسشگر و پاسخگو یا طلبه به استادش شد، بلکه بسیار بیش از اینها به ایشان علاقهمند شدم.
در این مدت ایشان را استادی یافتم که در تربیت شاگردانش حریص است و همانند پدر مهربان و دلسوز با ایشان بر خورد میکند. در ایشان ویژگیهای برجسته و صفات اخلاقی ارزشمندی یافتم که به ندرت در غیر ایشان یافت میشود. در این مجال اندک فرصت نیست که به این صفات به تفصیل سخن بگویم امّا به بعضی از آنها اشاره میکنم:
یک) علم وتبحّر ایشان
او را عالم، محقق و متبّحر در فقه و اصول دیدم، کتابهای وی در این دو علم بر گفته من گواهی میدهد؛ وی کتب بسیاری را نوشته است که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
1. محاضرات فی اصول الفقه ( در 10 جلد که 5 جلد آن در مباحث الفاظ چاپ شده است) که تقریرات درس استاد محقق آیت الله خوئی است.
2. المباحث الاصولیه(15 جلد)
3. تعالیق مبسوطه علی العروة الوثقی ( تا کنون 10 جلد چاپ شده است)
4. البنوک؛ در این کتاب راه حلهایی جهت کارکردهای اسلامی بانکهای معاصر بیان شده است.
5. الاراضی؛ در این کتاب احکام اراضی در شریعت اسلام مورد بحث قرار گرفته و من ندیده ام کسی قبل از استادم کتاب مستقلی دراین موضوع تألیف کرده باشد.
این کتابها بدلیل گستردگی تحقیق، عمق، دقت و بیان زیبا با استقبال گسترده حوزههای علمیه مواجه شده است.
دو) درس
درس استاد به ویژه در اصول، محور بحث بسیاری از فضلاء و جویندگان علم در مدت زمان حضور من در نجف اشرف بود، شاید مبالغه نباشد اگر بگویم درس ایشان در اصول فقه مهمترین درس در آن زمان بود، زیرا اکثر مراجع نجف یا درسی در اصول نداشتند یا درسشان قابل قیاس با درس استاد نبودند. آنچه درس ایشان را در فقه و اصول از دیگر درسها متمایز میکرد، عمق، منّظم بودن، زیبایی بیان و قدرت استدلالیاش بود و این مطلبی است که هرکسی در درس ایشان حاضر شده باشد بر آن گواهی میدهد.
پس از سرنگونی نظام بعثی در عراق، درس استاد طلاب بیشتری را به سوی خودش کشانده و در همان روز از طریق انترنت نیز منتشر میشود.
سه) پایداری در مسیرحق
استاد را شخصی یافتم که در راه حق با هیچ کس تعارف ندارد و در بیان آنچه که باید گفته شود با کسی مماشات نمیکند، سخن همیشگیاش این بود که در بیان احکام شرعی تقیه راه ندارد.
بعد از سقوط رژیم سابق در عراق بعضی از مسئولین به صورت مکرر با ایشان دیدرا کردند و ایشان در این مدت از سیاستهای که به زیان مردم عراق است و نفعی به حال آنها ندارد، همواره انتقاد کرده است تا آنجا که بعضی از آنها گفتند: شنیده بودم آیت الله فیاض در بیان نظریاتش صریح است، امّا وقتی از نزدیک با ایشان ملاقات کردم تصور نمیکردم تا این حد صریح باشد.
استاد اگر متوجه اشتباه مطلب علمی و غیر علمی میشد، ابائی نداشت که با خط خودش در مقابل چشم شاگردانش اقرار کند؛ به آسانی در برابر اشتباهاتش تسلیم میشد و بر اشتباهاتشان اصرار نمیکرد و فتاوایش را بر اساس دلیل صحیح اصلاح میکرد، در حالیکه ندیدهام کسی، آن هم در برابر دیدگان شاگردانش به اشتباه خودش اعتراف کند.
چهار) زیرکی و تیز هوشی
آیت الله فیاض مرد حکیم است که هرچیزی را در جای مناسب خودش قرار میدهد، ایشان بسیار تیزهوش و خردمند است، بیدلیل یا از سر عواطف دستخوش خشم نمیشود، بلکه بعد از سبک سنگین کردن مسایل و غور کافی، اقدامی را که مناسب است انجام میدهد تا آنچه را که درست است انجام داده باشد و از مشوره با شاگردانش مذایقه نمیکند، زمانی که به تصیمی رسید، اقدام لازم را انجام میدهد.
از دلایل خردمندی ایشان این است که قطع رابطه با دیگران را شیوه مناسب در برخورد با آنان نمیداند؛ هرچند از ایشان بدیهای بسیار دیده باشد، بلکه معتقد است شیوه درست حفظ رابطه با آنها، نزدیکی با آنها است تا نصیحت، وعظ و متوجه کردن آنها نسبت به اشتباهاتشان و راهنمایی ایشان به آنچه که به صلاحشان است آسانتر شود. این امور در وضعیت قطع رابطه یا داشتن رابطه نا مناسب امکان ندارد، لذا به هرکسی که لازم میدید نصیحت میکرد. در این مدّت ندیدم که حضرت استاد با کسی موضع خصومت اتخاذ کند، هرچند که طرف مقابل کارهایی انجام میداد که به نظر بعضیها سزاوار قطع رابطه و خصومت با او بود.
پنج) آگاهی از شرایط زمان
کسیکه اولین بار حضرت استاد را ببیند تصور میکند که او مرد گوشهگیر در نجف است و از دنیا و ما فیها کناره گرفته است، فقط به بحثهای فقهی و اصولی مشغول است و نمیداند که در اطرافش، چه در عراق و چه در خارج از عراق، چه اتفاق میافتد، امّا زمانی که با ایشان به گفتگو بنشیند متوجه میشود که بر اوضاع کاملا اشراف دارد بر تمامی جریاناتی که در دنیای اسلام رخ میدهد وقوف دارد. هرگاه به تحلیل قضیهای میپردازد متوجه میشوی که با آگاهی و درایت مسائل را تحلیل میکند و آنگونه جوانب قضیه را باز میکند که انگار یک سیساستمدار حرفهای است.
شش) تواضع
آیت الله فیاض انسان بسیار متواضع است، تا آنجا که با این صفت مشهور شده است، هرکس ایشان را ببیند این ویژگی را در ایشان مشاهده میکند. حتی بعد از تصدّی مقام مرجعیت، اگر کسی به منزلش مراجعه کند خودش در را باز می کند و خودش چای میآورد وظایف مهماننوازی را انجام میدهد؛ هیچگاه از فرزند یا خادمش نمیخواهد این کارها را انجام دهند، تا آنجا که بعضی از دوستداران شان اصرار کردند به دلیل ترورهای زیادی که در نجف اتفاق افتاد، خودش در را باز نکند، با اصرار ایشان مجبور شد از خادمش کمک بگیرد.
در توصیف تواضع علمی ایشان همین بس که ایشان از مطرح کردن نظریات شاگردان و معاصرینش ابائی ندارد، هرکس کتابهای فقهی و اصولی ایشان را بخواند این ویژگی را به وضوح مییابد. در بیان نظریات اساتید و بزرگان فقه و اصول کوتاهی نمیکند، زیرا به نظر ایشان آنچه در مناقشه علمی مهم است قدرت نظریه و دقتش هست، گوینده نظر مهم نیست.
هفت) حلم وبردباری
ایشان را به هنگام بیاحترامی دیگران حلیم، و در پیش آمدها صبور یافتم و در تمام این مدّتی که در محضرش مشرّف بودم، ندیدم نسبت به احدی کینهای در درل داشته باشد یا سخنی بر زبان آورد که بدی کسی در آن باشد، به یاد ندارم که ضرر کسی را خواسته باشد یا به بدگویی از کسی اقدام کرده باشد یا در مقابل بیاحترامی کسی بیاحترامی کرده باشد.
گاهی به حضرت استاد خبر میآوردند که فلان شخص از شما بد گفته است، یا به شما بیاحترامی کرده یا جایگاه شما را تنزّل داده است، ایشان سخن را نشنیده میگرفت و این مطلب را بهانه مقابله به مثل یا دشمنی نمیکرد.
به یاد دارم که با جناب ایشان در یکی از فرودگاهها بودیم و میخواست به سفر برود، همینکه وارد فرودگاه شد، مأمور فرودگاه خواست ایشان را تفتیش بدنی کند، من از این مسئله ناراحت شدم و با نا راحتی به مأمور گفتم: ایشان مرجع بزرگ است، چطور با او اینگونه رفتار میکنی؟ حضرت استاد به من فرمود: اشکال ندارد، بگذار کاری را که میخواهد انجام دهد.
هشت) استقلال فکری
حضرت استاد آیت الله فیاض زمام فکرش را به دست احدی نمیسپارد، اعم از اینکه در امور مرجعیت و مسائل عمومی باشد یا جز این؛ او در اندیشه و رفتارش به تمام معنا مستقل است. به یاد دارم که جمعی از ایشان تقاضای صدرو فتوا نسبت به قضیهای را کردند، امّا استاد این مسئله را صلاح نمیدانست و با تمام اصرار که شد از صدور فتوا خودداری کردند. در آن زمان موضع استاد درست به نظر نمیرسید وفکر میکردم صلاح این است که فتوا صادر شود، امّا بعد از آن متوجه شدم که کار ایشان درست بوده و صادر کردن آن فتوا اگر اتفاق میافتاد اشباه بزرگی بود.
نه) ارتباط با مراجع دیگر
بسیار از ایشان شیندم که مراجع معروف معاصر را تأیید و از علم و تقوی و ورع ایشان به نیکی یاد میکرد، بلکه به زیارت برخی از ایشان میرفت بدون اینکه انتظار زیارت متقابل داشته باشند. زمانی که در نجف بودم، بسیار اتفاق می افتاد که ایشان به دیدار آقای سیستانی برود همانگونه که به دیدن دیگران میرفت.
روزی جمع زیادی از مقلّدینشان در یکی از شبهای عید فطر راهی منزل ایشان شدند و منتظر بودند که ایشان ثبوت یا عدم ثبوت رؤیت هلال برایشان را اعلام کند، اماّ ایشان از انجام این کار خودداری کرد، شخصی با صدای بلند پرسید: آیا عید برای شما ثابت شده است؟ ایشان فرمودند: نزد مرجع اعلای طائفه آقای سیستانی ثابت شده است که فردا روز عید است. آن شخص گفت: ما مقلد شما هستیم نه مقلد آقای سیستانی. استاد ناراحت شد و فرمود: اگر نزد آقای سیستانی ثابت شود کافی است.
ده) پدر فرزندان شیعه
حضرت استاد را همچون پدر مهربان و دلسوزی یافتم که رسیدگی، مهربانی و عنایت و معارفش بر طلاب و همه شیعه میرسید. هنگامی که در عراق بودم گرفتاری برایم ایجاد شد، آنگونه در جهت رفع آن تلاش نمود که فکر کردم یکی از فرزندان صلبی ایشان هستم.
هرگز ندیدم طلبهای را براند، یا به کسی اهانت کند و یا شأن و جایگاه کسی را تحقیر کند. هرگز ندیدم کسی در محضر ایشان مورد اسائه قرار گیرد یا تحقیر شود و ایشان ساکت بمانند. بسیار میشد که با ایشان تلفنی صحبت میکردم و از من از حال همسر و فرزندانم و تمامی کسانی که از برادران و دوستان و آشنایانم میشناخت تکتک سوال میکرد.
بسیار مواقع میدیدم که از مصائب مردم عراق، نظیر کشتار، فقر درد و کمبود خدمات ضروری و گرفتاری شیعیان جهان همچون؛ تبعیض نژادی، ظلم، پاکسازی قومی، و امثال آن دلش به درد میآمد و میسوخت.
این بود مشتی نمونه خروار، اگر میخواستم به تفصیل در ویژگیهای حضرت استاد سخن بگویم مجال بیشتری لازم بود، امّا این اشاره گذرا برای کسانیکه خواهان آشنایی با بعضی از ابعاد شخصیت بلند ایشان باشند کافی است. از خداوند متعال میخواهیم استاد ما ار حفظ و سایه با برکت ایشان را بر سر شیعه مستدام بدارد!
برگرفته از صفحه اندیشوران افغانستان