سید مهدی موسوی مشکات، در روز عید غدیر سال ۱۳۲۳ شمسی، در منطقهی “قول خویش” بُرغستان از حصهی اول بهسود، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش سید عبدالمطلب از سادات طباطبایی موسوی، طبیب بود و توامان روحانی و پیشوای معنوی منطقه و محله ی خویش نیز به شمار می آمد و مورد احترام و اعتقاد مردم بود. خاندان ایشان به طور موروثی عالمان دینی بودند. سید مهدی، تحصیلات ابتدایی و تعلیمات دینی اولیه را نزد پدر و دیگر عالمان منطقه ی خویش آموخت و از همان ابتدای دوران تحصیل علوم دینی، به امرتبلیغ و ترویج امور مذهبی علاقه و استعداد فراوانی نشان داد. پس از انجام خدمت سربازی، برای ادامهی تحصیلات به کابل رفت و نزد علمای وقت شهر کابل به تلمذ پرداخت. ضمن تحصیل در کابل، جهت کمک مالی به خانواده، به فعالیت اقتصادی نیز مشغول گشت. از آنجا که شرایط اقتصادی خانوادگیش نامناسب بود، پس از مدتی، جهت درمان خواهر و برادر بیمارش، خانواده ی خود را نیز به کابل آورد. با وجود اینگونه مشاغل خانوادگی، از رسالت تبلیغی خود غافل نماند و با کمک جمعی از مردم منطقهی قول خویش، درمنزل شخصی خود در سرکاریز قلعه شهاده، تکیه خانهای راه اندازی کرد که بعدها با عنوان تکیه خانه “سجادیه” در غرب کابل شهرتی یافت . علاقه و پشتکار وی در تحصیل علوم دینی و فعالیت های تبلیغی موجب شد آقای سید عبدالحمید ناصر، یکی از اساتید وی ـ که از علمای بنام کابل آن روزگار بود ـ طبق رسم روزگار، به سید مهدی، لقب “مشکات” را اعطاء کند و از آن پس وی به نام سید مهدی مشکات شناخته شد.
سید مهدی مشکات، پس از چند سال تحصیل و فعالیت، عازم ایران شده و به قم رفت تا از محضر علمای آن دیار نیز بهره بگیرد. در همین اوان بود که در جریان مبارزات انقلاب اسلامی ایران وارد مبارزات سیاسی گردید و در همین راستا بارها به نجف و عتبات عالیات مسافرت کرد.
در عید غدیرسال ۱۳۴۸ شمسی در سن بیست و پنج سالگی، با دختری از سادات موسوی طباطبایی کابل ازداواج کرد که حاصل آن ۵ فرزند پسر و دختر است. سید مهدی مشکات از آنجایی که با اعتقاد و اشتیاقی درونی به تحصیل علوم دینی و حوزوی روی آورده بود و نمی خواست بدین وسیله ارتزاق کند، با کمک برادرش آقا سید نعمت الله، دکانی را در بازار” مَندوی” کابل، فراهم کرد تا از این طریق خرج زندگی خانواده ی خود و خواهرش را که در جوانی بیوه شده بود، تامین کند. اما شور ادامهی تحصیلات علوم دینی و شوق فعالیت های اجتماعی باعث میشد که بیشتر اوقات سال را در قم و تهران و نجف بگذراند و ادارهی دکان را به برادرش بسپارد. در همین ایام، فعالیت های تبلیغی او شدت و وسعت بیشتری مییابد و از طرف دفاتر آیات عظام قم به دو شهر شیراز و به خصوص ورامین اعزام میگردد. هم زمان با اوج گیری انقلاب، در شهر ورامین به فعالیت های اجتماعی و تبلیغی خود زیر نظر آیه الله محمودی ادامه میدهد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از طرف دفتر تبلیغات حوزهی علمیه ی قم به ورامین اعزام میگردد و در مناطق مختلف این شهرستان مانند مامازند، کهنه گل، جواد آباد و باغخواص به ایفای وظیفه میپردازد. تلاش فراوان وی برای تحقق آرمانهای فرهنگی انقلاب اسلامی و انجام امور عام المنفعهی متعدد با کمک مردم و افراد خیّر، منشاء ایجاد خدمات گوناگونی می شود که هنوز بر چهرهی این مناطق و در خاطرهی اهالی، همچنان باقی است. درسالهای دفاع مقدس بارها از سوی حوزهی علمیه برای انجام وظیفهی حوزوی وفرهنگی خود به جبهه های نبرد حق علیه باطل ـ از جمله عملیات فتح المبین ـ اعزام می گردد. با اینهمه هرگز از درس و بحث غافل نمی شود و تحصیلات خود در سطح خارج فقه را به جد پیگیری کرده و ادامه می دهد.
حجة الاسلام سید مهدی مشکات، در دو دههی پایانی عمر، فعالیتهای تبلیغی خود را در منطقهی باغخواص متمرکز میسازد . در این سالها که مصادف با سالهای سازندگی درایران بود، وی نیز با شور و امید بسیار و با همت خالصانهی مردم باغخواصِ ورامین ، ضمن انجام وظایف تبلیغی و روحانی خود به گسترش امور عمرانی ، اقتصادی و فرهنگی میپردازد و با کمک مردم و مسئوولان، در جهت محرومیت زدایی از چهرهی این منطقه و انجام طرح های عمرانی کوشش فراوان و چشمگیری مبذول میدارد. به طوری که خاطره ی این فعالیتهای پر شور و مخلصانه، در ذهن و یاد مردم باغخواص به طور خاص، زنده است.
با اعلام رسمی مرجعیت آیة الله فاضل لنکرانی، نمایندهی خاص ایشان در آن منطقه میگردد. بدین وسیله الفت معنوی مردم باغخواص با مقام مرجعیت پایدارترگشته، به گونهای که آیت الله فاضل لنکرانی بارها در صحبتهای خصوصی و عمومی شان از صمیمیت و ولایتمداری مردم باغخواص به نیکی یاد میکردند.
سرانجام خداوند متعال با رضایت از انجام رسالت و وظیفهی الهی این روحانی خستگی ناپذیر، متعهد و مردمی، وی را به ملکوت آرامش خویش فراخواند. در عید غدیر سال ۱۳۸۰ شمسی مصادف با دوازدهم اسفندماه، پس از ۵۷ سال زندگی مومنانه و پر شور، در حالی که برای انجام رسالت تبلیغی خویش به باغخواص می رفت، در سانحهی تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد و به دیار باقی شتافت. پیکر ایشان در قبرستان بقیع قم در جوار مسجد مقدس جمکران، به خاک سپرده شد.
منبع: نوشتار فرزندش سیدعلی مشکات با اندکی تلخیص.
2 پاسخ
خدایش رحمت کند. سید بزرگوار و مردمداری بود.
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا( احزاب: ۳۹). مرحوم سیدمهدی مشکات، به شهادت بسیاری، که بنده به گوش خود از برخی مردم کابل، قم و ورامین شنیدم مصداق آیه شریفه ” فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ… آلعمران:۱۵۹” بود. تجربه و خاطرات شخصی من از ایشان، فارغ از احساسات خونی فیمابین، سه صفت برجسته را به یادم میآورد؛ یکی سعهی صدر فراوان، دیگری نستوهی و خستگیناپذیری در کارها و سهدیگر توصیهها و اصرار و آرزوی وی برای مقدم داشتنِ تحصیلات علمی در مورد فرزندانش. برای شخص من به عنوان فرزند کوچکتر ایشان ” تصویر مردی در خانه، با پیراهن بلند سفیدی که همیشه کتابی در دست دارد و در حال مطالعه، دست بر بخشی از ریش زیر لبش میکشد، شمایلی است که ازو در خاطره دارم؛ تصویری نمادین که همچنان و هنوز در برابرم است. اگر از تمام هستی او، همین شوق و علاقه وافر به کتاب در من باقی بماند، احساس میکنم که سهم خود را از میراث وی برده باشم. روانش شاد و یادش گرامی باد.