شهید محمد حسین نهضت در سال (۱۲۹۸) شمسی در شهرکابل دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم غلام حسن خان (معروف به خلیفه صاحب) از معلمین سابقه دار افغانستان بود.
مرحوم غلام حسن خان با مرحوم آقا میر آقا خان و مرحوم مولوی عبدالقدیر خان از زعمای قوم و بانیان مکتب صداقت که از جمله اولین مکاتب در تاریخ معارف افغانستان بود بودند. این مکتب در مراد خانی کابل بود که بعدا به مکتب حبیبیه پیوست. مرحوم خلیفه صاحب مدت چهل سال در مکاتب استقلال – حبیبیه و مکتب ملالی ( اولین مکتب نسوان افغانستان ) تدریس نمود.
محمد حسین از آ وان کودکی علوم متداوله را نزد پدر آموخت و سپس وارد مکتب دارالمعلمین گردید. پس از فراغت از تحصیل به علت تنگی معیشت بلا فاصله به رشته پدر در مکتب صنایع کابل مشغول تدریس گردید اما همزمان در مکتب شبانه ( اِشپی لیسه ) تحصیل را تا سطح بکلوریا ادامه داد.
وی تا آخرعمر به تحصیل ادامه داد و نزد اساتید وقت به فرا گیری ادبیات عربی، منطق، فلسفه و فقه و اصول پرداخت و همواره کتابی با خو د داشت.
شهید نهضت به زبانهای انگلیسی و پشتو تسلط داشت و ترجمه های متون انگلیسی استاد در روز نامه ها منتشر می شد، و زمانی که بنا برعللی تدریس زبان فارسی ممنوع گردید وی زبان پشتو را تدریس می کرد. محمد حسین نهضت سالیان متمادی در مکاتب استقلال، حبیبیه و غازی به تدریس ادبیات فارسی پرداخت. از اساتید همزمان استاد، مرحوم استاد جاوید و مرحوم گویا اعتمادی بودند و درآن زمان کلاس های استاد از جاذبه زیادی برخورداربود .
شهید نهضت، سخنور ماهری نیز بود و سخنرانی های وی در تکایا و مجالس مذهبی زبان زد خاص و عام بود. وی شدیداً با خرافات و اعمال و حرفهای که موجب وهن مذهب می گردید مخالف بود. این موضعگیری های وی در مبارزه با موهومات و خرافات سبب شد تا عده ای با او مخا لفت نمایند، اما او هر گز ازاین مخالفت ها هراس نداشت و علی رغم دشمنی های افراد مغرض به روشنگری خود ادامه می داد. سخنرانی های اوبسیار پر محتوا و از نظر ادبی در سطح بسیار عالی بود.
وی مدافع جدی وحدت ملی بود با هر عاملی که سبب تفرقه میان مردم می گردید مبارزه می کرد، و از تقریب مذاهب اسلامی دفاع می کرد و به تمام مذاهب اسلامی احترام می گذاشت.
محمد حسین نهضت از آغاز کودکی بنا بر سیاست های وقت محرومیت های زیادی را تحمل کرد در حالی که پدرش و بستگانش را می توان از بنیان گذاران معارف افغانستان دانست مدتی از رفتن به مکتب برای تحصیل منع گردید، اما این محرومیت ها هیچگونه اثری بر رو حیه وطن دوستی او نگذاشت.
وی به مرحوم غبار ارادت داشت، و مر حوم غبار هم به او بسیار احترام می گذاشت. محمد حسین نهضت از اعضای حزب وطن نی بود و در نشریه های آن حزب مقالاتی هم نگاشت. در اولین انتخابات آزاد بلدیه که در زمان صدرات شاه محمود خان بر گزار گردید وی کاندیدا شد و با رأی بالا به عنوان نماینده مردم برگزیده گردید، در این مدت به عنوان منشی بلدیه انجام وظیفه نمود.
در طول مدت این وکالت نه تنها هیچگونه سوء استفاده نکرد بلکه استفاده شخصی مجاز هم برای خود نکرد. او چنین استدلال می کر د که مردم به من رأی داده اند تا برای شان کار کنم نه برای خود. در طول این وکالت، نهضت محبوبیت زیاد یافت و همزمان با آن سخنرانی های جذاب او که خواه ناخوا ه به مسایل سیاسی می پرداخت باعث حساسیت رژیم نسبت به او گردید و رژیم مانع کاندیداتوری او در مرحله بعد گردید، اما علی رغم آن مردم در صندوق های رای اسم استاد را می نوشتند. در این جریان مسأله دستگیری علامه بلخی و همراهانش اتفاق افتاد، محمد حسین نهضت به اتفاق چند نفر از سران قوم عامل هجوم و حرکت مردم به شکل تظاهرات به طرف ساختمان ولایت کابل گردیدند.
طبق نظر صاحب نظران، این حرکت سیاسی در جو خفقان آور آن زمان دور از انتظار رژیم بود و رژیم را مجبور به تخفیف مجازات علامه بلخی و همدستانش کرد. به دنبال این حوادث از ادامه تدریس در مکاتب محروم گردید و اجازه نیافت تا به عنوان معلم که شغل خودش و پدرش بود مشغول به کار شود.
محمد حسین نهضت به علت تنگی معیشت ، جهت امرار معاش در موسسه نساجی که هیچگونه سنخیتی با آن نداشت مشغول کار گردید. در این زمان مساله دستگیری شهید میر علی اصغر شعاع که علاوه بر همفکری و هم خط بودن شان نسبت فامیلی به او داشت اتفاق افتاد. به دنبال شهادت مظلومانه مرحوم شعاع در زندان های مخوف آن زمان و تحویل جنازه ایشان رژیم دستور داد جنازه ایشان تشییع نشود و مراسم فاتحه برگزار نگردد. اما او علی رغم تاکید رژیم این مراسم را برگزار کرد و بدنبال آن حتی از موسسه نساجی سبک دوش گردید و خانه نشین شد.
استاد بدنبال طرد شدن از تمام ادارات دولتی مدتی با سرمایه بسیار اندک به تجارت پرداخت، مغازه ای در کابل داشت که مرجع و محل رجوع اهل ادب و عرفان بود. استاد در این محل هم درس می خواند و هم تدریس می کرد.
پس از استقرار دموکراسی بدنبال وقایع ۱۳۴۳ از استاد برای تدریس در دانشکده تعلیم و تربیه دعوت کردند و برای چندین سال در آن فاکولته ادبیات و تربیت تدریس نمود. کلاس های درس ا ستاد از محیط دانشکده تعلیم وتربیه فراتر رفت و محصلین از سایر رشته ها در این کلاس شرکت می کردند.
بدنبال شکل گیری احزاب کمونیست ها اعم از پرچم – خلق و شعله جاوید و احزاب اسلامی و ناسیونالستی پوهنتون کابل سالهای پر التهابی را داشت. جر و بحثی که میان حزب جوانان مسلمان و حزب شعله جاوید در مورد حرمت مشروبات الکلی در اسلام و عدم حرمت آن در سایر ادیان آسمانی در گرفت به این نتیجه رسیدند که برای روشن شدن مطلب به کلاس استاد حضور یابند و قضاوت ایشان را بپذیرند.
استاد علی رغم عواقب آن پذیرفت و موضوع را دقیقا تحلیل کرد که این تحلیل باعث نا رضایتی و در واقع شکست منطقی شعله ای ها گردید وخارج از محوطه منجر به درگیری میان این دو گروه و کشته شدن فردی از شعله جاوید گردید.
مرحوم اعتمادی در زمان مسئو لیت صدارت عظمی وی را دعوت بکار کرد. وی از خدمت در صدارت با سوابق ذهنی که از آن داشت بسیار اکراه داشت اما با اصرار زیاد مرحوم اعتمادی و فضای باز ایجاد شده در آن زمان هر چند با اکراه پذیرفت.
کار استاد کار مطبوعاتی بود به طوریکه انتقادات روز نامه ها و مجلات را بررسی می کرد و در صورت لزوم به مسئولین امر تذکر می داد. این ماموریت در زمان مرحوم داکتر ظاهر و مرحوم موسی شفیق ادامه یافت.
پس از کودتای ۲۶ سرطان استاد چند سالی در دیوان محاسبات انجام وظیفه نمود و سپس متقاعد گردید. پس از کودتای هفت ثور اوی از طرف برخی دوستان و بزرگان زیر فشار بود که به منظور تبریکی پیش رهبران کودتا برود و یا حد اقل تلفنی تبریک بگوید، اما وی این پیشنهاد و توصیه را نپذیرفت، با آن که رهبرا ن کودتا به شمول تره کی و کارمل شخصا به وی احترام می گذاشتند.
با وجود این موضع گیری وی بارها از طرق مختلف دعوت به همکاری گردید، اما وی این دعوت ها را نپذیرفت.
سرانجام در ۲۸ حمل ۵۸ مامورین خاد بدون هر گونه دلیلی وی را بازداشت کردند که از آن به بعد ت کنون هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی به دست نیامده است.
منبع: سید محمد باقرمصباح زاده (با تلخیص)