بقيع از ريشه بَقَع به زميني گفته ميشود كه با زمينهاي مجاور متفاوت باشد و نيز زميني كه درختانش يا ريشه آنها به صورت پراكنده در آن وجود داشته باشد.[۱] در منابع اسلامي به قبرستان مشهور مدينه بقيع گفته ميشود كه به علت رويش درختان خاردار غَرقَد درآن، با نام «بقيع الغرقد» نيز خوانده شده است.[۲] افزون بر درختان غرقد، وجود چشمهسار و شورهگزهايي نيز در آن گزارش شده است. همچنين آوردهاند كه پشههاي اين قطعه از زمين چنان فراوان بود كه هنگام غروب آفتاب، همچون دودي غليظ به نظر ميرسيد.[۳]
مكانهاي گوناگون در مدينه و پيرامون آن بقيع خوانده شده كه از آن جمله ميتوان به بقيع الخيل (بازاري در مدينه)[۴]، بقيع الزبير (منطقهاي در مدينه)[۵]، بقيع الخبجبه[۶]، بقيع المصلي (محل برگزاري نمازهاي عيد در غرب مدينه)[۷]، بقيع بُطحان (وادياي در مدينه)[۸] و بقيع الخضمات (دهي نزديك مدينه) اشاره كرد.[۹]
برخي بقيع الخبخبه يعني محل رويش درختان خبخبه را به عنوان نام ديگر قبرستان بقيع برشمردهاند.[۱۰] اما به عقيده گروهي ديگر، اين محل جايي جز بقيع و نزديك چاه ابيايوب در مدينه است.[۱۱]
در دورههاي بعد كه در پيرامون مدينه ديوارهايي براي پاسداري از شهر كشيده شد، بقيع همچنان بيرون از حصار شهر بود.[۱۲] نامگذاري يكي از دروازههاي مدينه به نام بقيع، به علت نزديكي اين در به قبرستان بقيع بود.[۱۳] همچنين يكي از درهاي مسجدالنبي نيز به باب البقيع مشهور است.[۱۴]
بقيع مسير دسترسي به قبايل يهودينشين[۱۵] و مجاور گورستان يهوديان[۱۶] و قبيله بنيقريظه بوده است.[۱۷] منابع از «يوم البقيع» به عنوان زمان يكي از جنگهاي خونين ميان دو قبيله اوس و خزرج در اين منطقه ياد كردهاند.[۱۸]
سير شكلگيري و تحول بقيع:
با هجرت پيامبر به مدينه و گسترش اين شهر، تعيين قبرستاني براي دفن اموات مسلمانان ضرورت يافت. از اين رو، پيامبر(ص) در پي بازديد از مناطق گوناگون مدينه، بقيع را كه در فاصلهاي اندك از جنوب شرقي مسجد نبوي و در مسير باب جبرئيل مسجد قرار داشت[۱۹]، برگزيد و فرمود: «من به اين مكان فرمان يافتهام.»[۲۰] از زمان اين رويداد گزارشي در دست نيست؛ ولي با توجه به هنگام وفات اسعد بن زراره خزرجي در شوال سال اول ق. و دفن او در بقيع، شايد بتوان تعيين بقيع به عنوان قبرستان مسلمانان را به سال اول ق. و پس از بناي مسجد و يا همزمان با آن دانست.[۲۱] برخي نويسندگان به قرينه مرثيه عمرو بن نعمان بياضي، تاريخ دفن مردگان در بقيع را پيش از اسلام ياد كرده و گفتهاند كه با ظهور اسلام اين آرامگاه به مسلمانان اختصاص يافت.[۲۲]
در اين دوره، بقيع پر از درختان غرقد بود. از اين رو، اصحاب براي دفن مردگان خود برخي درختان را قطع ميكردند.[۲۳] پس از دفن عثمان بن مظعون* جُمحي در ذيحجه سال دوم ق. و تأكيد پيامبر بر مقام و جايگاه او[۲۴]، مسلمانان براي دفن مردگان خود در بقيع ترغيب شدند. با وفات ابراهيم، فرزند پيامبر، به سال دهم ق. و دفن وي نزديك قبر عثمان بن مظعون، اقبال اصحاب بيشتر شد و قبايل گوناگون مدينه نيز قسمتهايي از بقيع را براي دفن مردگان خود اختصاص دادند و درختان آن را قطع كردند. بدين سان، بقيع شكل قبرستاني با مقبرههاي خانوادگي يافت.[۲۵] دفن فاطمه بنت اسد مادر علي(ع)، عباس عموي پيامبر[۲۶] و نيز امامان شيعه[۲۷] در خانه عقيل بن ابيطالب كه در غرب بقيع و در منطقه ميان بقيع و مسجد قرار داشت، بيانگر آن است كه مسلمانان همچنان مردگان خود را بيرون از قبرستان بقيع و در خانههاي خود دفن ميكردند؛ با مرگ عثمان بن عفان، از دفن وي در بقيع پيشگيري شد. به ناچار او در حش كوكب*، بستاني كنار ضلع جنوب شرقي بقيع، كه محل دفن يهوديان بود، دفن گشت.[۲۸] به گزارشي، معاويه در فرماني به مروان بن حكم، او را مأمور الحاق حَش كوكب به قبرستان كرد.[۲۹] ابن عساكر كه گرايش اموي دارد، خريد و الحاق حش كوكب به بقيع را به عثمان نسبت داده[۳۰] و ابن شبه اين الحاق را بدون ياد كردن از نام معاويه، به بنياميه نسبت داده است.[۳۱] اين مكان بعدها به آرامگاه بنياميه تبديل شد. بر پايه گزارشي، هنگام وفات ابو سعيد خُدري به سال ۷۴ق.[۳۲] هنوز در بقيع كه در آن هنگام افزون بر وسعت دوران پيامبر، حش كوكب هم به آن پيوسته بود، جاي خالي يافت ميشد؛ زيرا بر پايه وصيت ابوسعيد، او را در دورترين نقطه بقيع كه كسي دفن نشده بود، به خاك سپردند.[۳۳] (تصوير شماره ۱۱)
به تدريج خانههايي كه برخي صحابه در بقيع يا زمينهاي ميان بقيع و مسجدالنبي ساخته بودند و برخي از آنها به صورت آرامگاه خانوادگي درآمده بود، همچون خانههاي عقيل بن ابيطالب[۳۴]، محمد بن حنفيه[۳۵] و ابن افلح[۳۶] به قبرستان افزوده شد. از زمان دقيق اين گسترشها گزارشي در دست نيست؛ خانهها و كوچههايي كه به تدريج بقيع العمات (محل دفن عمههاي پيامبر) را از قبرستان بقيع جدا كرده بودند، به سال ۱۳۷۳ق.[۳۷] ويران شدند. اين بخش به مساحت تقريبي ۳۵۰۰ متر مربع و نيز كوچه ميان آنها كه زقاق العمات نام داشت، با مساحت ۸۲۴ متر مربع به بقيع پيوست و مساحت بقيع به ۱۵۰۰۰متر مربع (۱۵۰* ۱۰۰ متر) افزايش يافت.[۳۸] به سال ۱۳۸۵ق. قطعهاي مثلث شكل در شمال بقيع كه متعلق به شهرداري بود، با مساحت ۱۶۱۲ متر مربع افزوده شد.[۳۹] با گسترش دوم سعودي، مساحت بقيع به ۱۸۰۰۰۰متر مربع افزايش يافت.[۴۰]
بقيع اكنون در شرق مسجدالنبي و تقريباً در فاصله ۱۰۰ متري آن و وسط شهر مدينه قرار دارد. خيابانهاي ستين، عبدالعزيز و ابوذر آن را در برگرفتهاند و خيابان باب العوالي از آن آغاز ميشود.[۴۱] (تصوير شماره۱۲)
فضيلت و اهميت بقيع:
از پيامبر(ص) گزارش شده كه به وي امر شد تا براي اهل بقيع آمرزش بخواهد و بر آنها درود فرستد.[۴۲] در روايتي ديگر از وي آمده كه هفتاد هزار تن با صفات نيكو از بقيع محشور ميشوند.[۴۳] بر پايه گزارشي ديگر، او بشارت داد كه كساني كه در بقيع دفن شوند، مورد شفاعت يا گواهي وي قرار خواهند گرفت.[۴۴] پيامبر هر شبِ جمعه به بقيع ميرفت و براي اموات بقيع طلب آمرزش ميكرد.[۴۵] گزارشهايي بسيار از حضور پيامبر و سخنان[۴۶] و نمازهاي او از جمله نماز استسقاء[۴۷] و نماز عيد[۴۸] در بقيع حكايت دارند. پيامبر در واپسين سال زندگاني خود از سوي خداوند دوبار مأمور شد تا به بقيع رود و براي اموات بقيع طلب آمرزش كند. در دومين حضور، در حالي كه مريض بود، همراه با حضرت علي(ع) و فضل بن عباس وگروهي از صحابه به بقيع رفت و اموات را با عباراتي خطاب نمود و از وفات خود خبر داد.[۴۹]
بر پايه گزارش برخي منابع، حضرت فاطمه دخت گرامي پيامبر پس از رحلت پدر بزرگوارش هر روز با ديده گريان به بقيع ميرفت و در بيت الاحزان به سوگواري براي او ميپرداخت.[۵۰] محل نماز خواندن حضرت زهرا در مسجدي در بقيع مشخص بوده است.[۵۱] بقيع مورد توجه اهل بيت: نيز بوده و گزارشهايي از زيارت بقيع از جانب اهل بيت در منابع ياد شده است.[۵۲] همچنين برخي منابع كراماتي از امامان را كه در بقيع ظهور يافته، ثبت كردهاند.[۵۳] دانشوراني بسيار از شيعه[۵۴] و سني[۵۵] به استحباب زيارت بقيع فتوا دادهاند؛ اهميت بقيع نزد مسلمانان به گونهاي بود كه برخي با صرف هزينههاي بسيار، به رغم نبود امكانات، جنازه عزيزانشان را براي دفن در بقيع از دورترين نقاط جهان اسلام بدان جا منتقل ميكردند. از آن جمله ميتوان به انتقال جنازه امير چوپان* به بقيع اشاره كرد.[۵۶]
با توجه به تأكيدهاي پيامبر، زيارت قبور بقيع در طول تاريخ اسلام همواره مورد اهتمام مسلمانان بوده و حاكمان نيز به آن توجه نشان دادهاند. در دوره امويان، حش كوكب به بقيع پيوست و سنگي كه به دست پيامبر بر قبر عثمان بن مظعون قرار داده شده بود، به قبر عثمان بن عفان انتقال يافت.[۵۷] نخستين گنبد بر حرم امامان بقيع و قبر عباس بن عبدالمطلب به دست مجدالملك براوستاني*، وزير بركيارق سلجوقي (حك: ۴۸۶-۴۹۸ق.) ساخته شد.[۵۸] در سال ۵۱۹ق. به دست مسترشد بالله (حك: ۴۸۵-۵۲۹ق.) و ميان سالهاي ۶۲۳-۶۴۰ق. به دست مستنصر بالله (حك: ۶۲۳-۶۴۰ق.) تعميراتي در آن انجام گرفت.[۵۹] فاطميان نيز به ساخت قبه و بارگاهي بر قبر اسماعيل فرزند امام صادق(ع) پرداختند.[۶۰] بر پايه گفته رفعت پاشا (م. ۱۳۵۳ق.) مردم مدينه هر پنجشنبه به زيارت اهل قبور بقيع ميرفتند و بر قبرها دستههاي ريحان و بر كنار آنها شاخههاي گل ميچيدند. شيعيان براي زيارت قبور امامان بقيع بايد پنج قروش به نگهبانان ميدادند.[۶۱] گويا پول ستاندن از شيعيان براي زيارت بقيع پيش از آن نيز مرسوم بوده است. محمد ولي ميرزا به سال ۱۲۶۰ق. از پرداخت مبلغي براي زيارت امامان بقيع گزارش داده است.[۶۲]
آداب وكيفيت زيارت بقيع: از جمله آداب زيارت بقيع، به غسل نمودن[۶۳] و خواندن هشت ركعت نماز زيارت (براي هر امام دو ركعت) اشاره شده است.[۶۴]
عباراتي از پيامبر(ص) در زيارت اهل بقيع گزارش شده است؛ از جمله: «السّلام عليكم أهل الديار رحمكم الله»؛ «سلام بر شما اهل قبور؛ خداوند رحمتتان كند.» [۶۵] در گزارشي ديگر، پيامبر اموات بقيع را با اين عبارت خطاب نمود: «السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّيَارِ مَنْ فِيهَا مِنَ المُسْلِمِينَ، دَارِ قَوْمٍ مَيِّتِينَ، وَإِنَّا فِي آثَارِهِمْ ـ أَوْ قَالَ ـ : فِي آثَارِكُمْ لَلَاحِقُونَ»؛ «سلام بر مسلمانان از اين سرزمين و بر كساني كه در خانههاي مردگان مسكن دارند و ما نيز پس از آنان روانيم».[۶۶]
عايشه از حضور شبانه پيامبر در بقيع و آمرزشخواهي براي اموات آن گزارش داده است. آن گاه كه وي چگونگي زيارت بقيع را از پيامبر جويا شد، او در جواب فرمود: «قولي: السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّيَارِ مِنَ المُؤْمِنِينَ وَالمُسْلِمِينَ وَيَرْحَمُ اللهُ المُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَالمُسْتَأخرين وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَلَاحِقُونَ»[۶۷]؛ «بگو: سلام بر اهل سرزمين از مؤمنان و مسلمانان. خداوند رحمت كند پيشي گيرندگان بر ما و كساني را كه پس از ما خواهند آمد. ما به خواست خدا به شما خواهيم پيوست».
براي زيارت امامان بقيع آداب و زيارتنامه ويژه روايت شده است.[۶۸] ابراهيم فرزند رسول خدا(ص) و نيز فاطمه بنت اسد مادر گرامي اميرالمؤمنين داراي زيارتنامههاي ويژه هستند.[۶۹]
شيوه دفن در قبرستان بقيع:
پيامبر(ص) پس از دفن عثمان بن مظعون، سنگي را بالاي قبرش گذاشت تا قبرش شناخته شود و ديگر مسلمانان كنار او دفن شوند.[۷۰] اين سنگ بزرگ تا هنگام حكمراني مروان بر مدينه وجود داشت. او اين سنگ را به گوشهاي پرتاب كرد تا قبر عثمان بن مظعون مشخص نباشد.[۷۱]
پيامبر(ص) فرزندش ابراهيم را همانند عثمان دفن كرد و بدن او را در لحد با آجر پوشاند و پس از دفن، بر آن آب پاشيد و بالاي قبرش ايستاد و بر او سلام داد.[۷۲]
در بقيع مردگان با فاصله بسيار از يكديگر دفن ميشدند و قبر مردان با يك سنگ در بالاي سر و قبر زنان با دو سنگ در بالا و پايين مشخص ميشد.[۷۳] بر سنگ مزارهاي بقيع مطالبي نيز نگاشته ميشد كه از آن جمله ميتوان به برخي ابيات شاعر تونسي ابوالبركات سعدي (م. ۷۳۴ق.) اشاره كرد:
حضرنا مسجد الهادي الشفيـــع
وجئــنا لندفـــن بالبقيــــع
إذا كان قبري في البقيع بطيبـــه
فلا شك أني في حمي صاحب القبر
نبي الهدى المبعوث من آل هاشم
عليه صلاة الله في السر والجهر[۷۴]
به پيشگاه راهنماي شفاعتگر آمديم تا در بقيع دفن شويم. اگر قبرم در بقيع در مدينه باشد، بيترديد درحمايت پيامبر هستم؛ پيامبري كه از خاندان هاشم مبعوث شد و درود خداوند در نهان و آشكار بر او باد!
مدفونان بقيع:
گزارشها از اسعد بن زراره* خزرجي[۷۵] يا عثمان بن مظعون قرشي صحابي مشهور[۷۶] به عنوان نخستين مدفون در بقيع ياد كردهاند. ابن شبه، اسعد را نخستين انصاري و عثمان را نخستين مهاجر مدفون در بقيع دانسته است.[۷۷] بقيع آرامگاه برخي امامان شيعه، گروهي از صحابه رسول خدا، تابعان، دانشوران و سادات است كه از آن جملهاند:
۱. اهل بيت و بستگان رسول خدا(ص):
امام حسن مجتبي(ع)، امام علي بن حسين زين العابدين(ع)، امام محمد باقر(ع) وامام جعفر صادق(ع) همراه فاطمه بنت اسد مادر امام علي(ع)[۷۸] و عباس عموي پيامبر[۷۹] كه روبهروي در ورودي اصلي بقيع به سوي جنوب در سمت راست دفن شدهاند.[۸۰] دختران رسول خدا زينب،[۸۱] رقيه[۸۲]و ام كلثوم[۸۳] در برابر در اصلي با اندك فاصلهاي از آن دفن شدهاند. عقيل بن ابيطالب[۸۴]، عبدالله بن جعفر بن ابيطالب،[۸۵] حليمه سعديه دايه رسول خدا[۸۶] و صفيه عمه پيامبر[۸۷] نيز از مدفونان بقيع هستند.
با وجود شهرت دفن عاتكه عمه ديگر پيامبر در بقيع[۸۸] منابع تاريخي گزارشي در اين زمينه ارائه ندادهاند. ام سلمه، حفصه، زينب بنت جحش، زينب بنت خزيمه، صفيه بنت حيي، عايشه بنت ابيبكر، و ماريه قبطيه از همسران پيامبر در شمال قبور دختران پيامبر در فاصله هشت متري سمت راست دفن شدهاند.[۸۹]
۲. صحابه و تابعين:
ابوسعيد خُدري[۹۰]، عثمان بن عفان[۹۱]، سعد بن ابيوقاص[۹۲]، سعد بن معاذ[۹۳]، عبدالله بن مسعود[۹۴]، كلثوم بن هِدم[۹۵]، خنيس بن حذافه[۹۶]، مقداد بن عمرو[۹۷] و نيز برخي شهداي اُحد (۳ق.)[۹۸] از جمله صحابه مدفون در بقيع هستند.
۳. علما، سران و شخصيتهاي اسلامي:
مالك بن انس (م. ۱۷۹ق) رئيس مذهب مالكي[۹۹]، محمد بن علي بن ابيمنصور مشهور به جمال الدين جواد اصفهاني* (م. ۵۵۹ق.) وزير زنگيان موصل و شام[۱۰۰]، ابوشجاع ظهيرالدين (م. ۴۸۸ق.)[۱۰۱] وزير آل بويه و نويسنده ذيل تجارب الامم، سمهودي (م. ۹۱۱ق.) مؤلف وفاء الوفاء[۱۰۲]، ابوالفضل شهاب الدين نويري از مجاوران بيت الله الحرام كه در مدينه وفات يافت[۱۰۳]، جعفر بن حسن برزنجي (م. ۱۳۱۷ق.) مؤلف مولد النبي[۱۰۴]، عبدالقادر بن توفيق شلبي (م. ۱۳۶۹ق.) رئيس حنفيان مدينه[۱۰۵] و سيد محمد تقي طالقاني* (م. ۱۳۷۶ق.) نماينده آيت الله بروجردي در مدينه[۱۰۶] از جمله مدفونان بقيع به شمار ميروند.
بقعههاي بقيع:
به تدريج بر برخي از قبور بقيع، گنبدها و نشانههايي ساخته شد. ابن شبه به گزارش از ابن زباله (م. ۲۰۰ق.) از وجود مسجدي بر قبر عباس بن عبدالمطلب و امامان شيعه خبر ميدهد.[۱۰۷] سفرنامهنويساني چون ابن جبير (م. ۶۱۲ق.)[۱۰۸]، ابن نجار (م. ۶۴۳ق.)[۱۰۹] و ابن بطوطه (م. ۷۷۹ق.)[۱۱۰] نيز از اين آثار ياد كردهاند. از جمله اين گنبدها و نشانهها ميتوان به گنبدي بر قبور امامان چهارگانه: و نيز سنگي بر قبر فاطمه بنت اسد و امامان بقيع با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم الحمد للَّه مُبِيد الأمم و محيي الرمم هذا قبر فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و سلم سيدة نساء العالمين و قبر الحسن بن علي بن ابيطالب و علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب و محمد بن علي و جعفر بن محمد رضي الله عنهم»[۱۱۱] و نيز گنبد قبرهاي عثمان بن عفان[۱۱۲]، عقيل بن ابيطالب[۱۱۳]، قبور همسران پيامبر[۱۱۴]، عبدالله بن جعفر طيار[۱۱۵]، ابراهيم فرزند رسول خدا[۱۱۶] و همچنين گنبد قبر امير چوپان از اميران ايلخاني[۱۱۷] اشاره كرد.
تخريب بقيع:
با قدرت گرفتن وهابيان در عربستان كه زيارت قبور را شرك و وجود بقعهها و ضريح در پيرامون قبور را از مظاهر شرك ميدانند، رويكرد به بقيع و ديگر زيارتگاهها دچار تحول شد؛ در سال ۱۲۲۰ق. مدينه به محاصره نيروهاي وهابي درآمد. پس از تسليم شدن شهر، سعود بن عبدالعزيز همراه توقيف و تصرف همه اموال موجود در خزائن حرم نبوي، دستور ويران كردن همه گنبدهاي بقيع را صادر كرد.[۱۱۸] با توجه به موج اعتراض مسلمانان كشورهاي اسلامي به اهانتهاي سعوديان، دولت عثماني كه تمايل به بازپس گرفتن حرمين داشت، لشكري انبوه براي تصرف مدينه فرستاد و در ذيحجه ۱۲۲۷ق. آن شهر را بازپس گرفت. برخي از آن بقعهها در سال ۱۲۳۴ق. به دستور سلطان محمود ثاني (حك: ۱۲۲۳-۱۲۵۵ق.) بازسازي شد.[۱۱۹] اما با حمله ديگر بار وهابيان به سال ۱۳۴۴ق. همه آثار تاريخي اين قبرستان به فتواي شيخ عبدالله بليهد، قاضي القضاة سعودي، به بهانه شرك و بدعت بودن زيارت قبور در هشتم شوال اين سال ويران شد.[۱۲۰]
اين بار نيز ويراني بقيع واكنشهاي بسياري را ميان مسلمانان جهان برانگيخت. دولت ايران روز ۱۶ صفر سال ۱۳۴۴ق. را به مناسبت هتك حرمت به بقيع، عزاي عمومي اعلان كرد و آيت الله مدرس به تلاشهايي برخاست و مجلس ايران كميسيوني را براي بررسي موضوع تشكيل داد. مسلمانان در كشورهايي چون هند، پاكستان و نيز كشورهاي استقلال يافته شوروي سابق با برپايي تجمعات و ارسال پيام به اين اقدام اعتراض كردند. دولت سعودي براي پيشگيري از خشم مسلمانان و توجيه كارهاي خود، نمايندگان دولتهاي مسلمان را به مكه فراخواند. از ايران هيأتي مركب از غفار خان جلالالسلطنه، وزير مختار ايران در مصر، و حبيب الله خان هويدا در تاريخ ۲۴/۶/۱۳۰۴ق. وارد جده شد. با ترفندهاي دولت سعودي و عدم پيگيري جدي از سوي مقامهاي كشورهاي اسلامي، اين قضيه مسكوت ماند.[۱۲۱]
پس از گذشت حدود ۴۰ سال از اين حادثه، حكومت سعودي پس از تلاشها و پيگيريهاي شيعيان عراق به رهبري شيخ كاشف الغطاء و پيگيريهاي امير اعلم، سفير ايران در حجاز، سايباني كنار اين مقابر مطهر ساخت و راهي سنگچين براي عبور و مرور افراد در بقيع ايجاد كرد.[۱۲۲] نيز ديوار بقيع در دوران ملك فهد بن عبدالعزيز به شكلي زيبا بازسازي گشت و سپس در سالهاي ۱۴۱۸-۱۴۱۹ق. مسيرهاي درون بقيع براي رفت و آمد زائران سنگفرش شد.[۱۲۳]
وضعيت كنوني بقيع:
بقيع داراي سه در است كه يكي از آنها در ديوار شرقي و ديگري در ديوار شمالي و در سوم در سمت غرب آن قرار دارد. در سمت غرب، در اصلي است و براي ورود جنازه و زائران بقيع باز ميشود.[۱۲۴]
در دورههاي گذشته نيز زيارت بقيع با مشكلاتي همراه بود و زائران شيعي براي دريافت اجازه زيارت ناچار به پرداخت باج به دربانان و مأموران بودند؛ اما زيارت قبور بقيع با ممنوعيت كلي روبهرو نبود. اكنون درهاي بقيع در ساعات ويژه از روز (بعد از نماز صبح و پس از نماز عصر حدود دو ساعت)گشوده ميشود و زائران مرد ميتوانند به درون بقيع روند و زيارت كنند. با وجود برخي گزارشها از حضور حضرت فاطمه۳ در بقيع در روزگار پيامبر و هنگام تدفين رقيه دختر رسول خدا(ص)[۱۲۵] و نيز تداوم زيارت بقيع از جانب زنان در دورههاي گوناگون كه در سفرنامهها بازتاب يافته[۱۲۶]، آل سعود به پشتوانه احاديثي از پيامبر(ص) ورود زنان به بقيع را ممنوع ميشمرند و حتي هنگام ورود مردان، از گرد آمدن زنان پشت ديوارهاي بقيع پيشگيري ميكنند.[۱۲۷] ادارهاي مشهور به اداره امر به معروف و نهي از منكر نزديك در اصلي بقيع مستقر شده است كه از نزديكي زائران به قبور و تبرك جستن به آنها پيشگيري مينمايد و به تبليغ باورهاي وهابيان ميپردازد.[۱۲۸]
تكنگاريها درباره بقيع: با توجه به اهميت و فضيلت بقيع، برخي محققان تكنگاريهايي را در موضوع بقيع به رشته نگارش درآوردهاند كه از مهمترين آنها ميتوان به اين موارد اشاره كرد: البقيع قصة تدمير آل سعود للآثار الاسلاميه في الحجاز، يوسف الهاجري؛ بقيع الغرقد، مهندس حاتم عمر طه و دكتر محمد انور البكري؛ البقيع الغرقد، سيد محمد حسيني شيرازي؛ تخريب و بازسازي بقيع به روايت اسناد، سيد علي قاضي عسكر.
منابع
آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ احسن التقاسيم: المقدسي البشاري (م,۳۸۰ق.)، قاهره، مكتبة مدبولي، ۱۴۱۱ق؛ ارشاد القلوب: حسن بن محمد الديلمي (م,۸۴۱ق.)، قم، الرضي، ۱۴۱۲ق؛ الارشاد: المفيد (م,۴۱۳ق.)، بيروت، دار المفيد، ۱۴۱۴ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م,۴۶۳ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م,۶۳۰ق.)، بيروت، دار الفكر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م,۸۵۲ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۵ق؛ الاعلام: الزركلي (م,۱۳۹۶ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، ۱۹۹۷م؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م,۸۴۵ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۲۰ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م,۱۱۱۰ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۳ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م,۷۷۴ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ بقيع الغرقد: محمد امين الاميني، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ پنجاه سفرنامه حج قاجاري: به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر علم، ۱۳۸۹ش؛ تاريخ بلعمي (تاريخنامه طبري): بلعمي (م,۳۲۵ق.)، به كوشش روشن، سروش، ۱۳۷۸ش. و البرز، ۱۳۷۳ش؛ تاريخ حرم ائمه بقيع: محمد صادق نجمي، قم، المعارف الاسلاميه، ۱۴۲۹ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م,۳۱۰ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م,۵۷۱ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۵ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م,۲۶۲ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، ۱۴۱۰ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م,۲۹۲ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التحفة اللطيفه: شمس الدين السخاوي (م,۹۰۲ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م,۳۰۷ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م,۳۴۵ق.)، بيروت، دار صعب؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م,۴۶۰ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ۱۳۶۵ش؛ الثاقب في المناقب: ابن حمزه (م,۵۶۰ق.)، به كوشش علوان، قم، انصاريان، ۱۴۱۲ق؛ الثقات: ابن حبان (م,۳۵۴ق.)، الكتب الثقافيه، ۱۳۹۳ق؛ خلاصة عبقات الانوار: علي الحسيني الميلاني، تهران، بعثت، ۱۴۰۵ق؛ الذريعة الي تصانيف الشيعه: آقا بزرگ تهراني (م,۱۳۸۹ق.)، بيروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م,۶۱۴ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، ۱۹۸۶م؛ الرسائل العشر: ابن فهد الحلي (م,۸۴۱ق.)، به كوشش رجايي، قم، مكتبة النجفي، ۱۴۰۹ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م,۹۴۲ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م,۹۴۲ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۴ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م,۷۴۸ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م,۱۰۸۹ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، ۱۴۰۶ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م,۶۷۶ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، ۱۴۰۹ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م,۶۵۶ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، ۱۳۷۸ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م,۲۶۱ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م,۲۳۰ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق؛ العين: خليل (م,۱۷۵ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ الغارات: ابراهيم الثقفي الكوفي (م,۲۸۳ق.)، به كوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م,۸۵۲ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فصول من تاريخ المدينة المنوره: علي حافظ، جده، المدينه، ۱۴۰۵ق؛ القاب الرسول(ص) و عترته: بعض المحدثين و المورخين (م. قرن۴ق.)، مكتبة النجفي، ۱۴۰۶ق؛ الكافي: الكليني (م,۳۲۹ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ۱۳۷۵ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م,۳۶۸ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م,۶۳۰ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م,۱۰۵۱ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۸ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م,۹۷۵ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ الكني و الالقاب: شيخ عباس القمي (م,۱۳۵۹ق.)، تهران، مكتبة الصدر، ۱۳۶۸ش؛ المجموعة المصورة لأشهر معالم المدينة المنوره: عبدالعزيز كعكي، المدينه، دار احياء التراث العربي، ۱۴۱۹ق؛ المختصر النافع: المحقق الحلي (م,۶۷۶ق.)، تهران، البعثه، ۱۴۱۰ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م,۱۳۵۳ق.)، قم، المطبعة العلميه، ۱۳۴۴ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م,۳۴۶ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المسالك و الممالك: ابراهيم الفارسي الاصطخري (م,۳۴۶ق.)، به كوشش الحسيني، وزارة الثقافة و الارشاد، ۱۳۸۱ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م,۴۰۵ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المصنّف: ابن ابيشيبه (م,۲۳۵ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، ۱۴۰۹ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م,۲۱۱ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعارف: ابن قتيبه (م,۲۷۶ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، ۱۳۷۳ش؛ معالم مكة و المدينه بين الماضي و الحاضر: يوسف رغد العالمي، بيروت، دار المرتضي، ۱۴۱۸ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م,۶۲۶ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ معجم ما استعجم: عبدالله البكري (م,۴۸۷ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، ۱۴۰۳ق؛ المغازي: الواقدي (م,۲۰۷ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، ۱۴۰۹ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م,۹۷۷ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۳۷۷ق؛ مقاتل الطالبيين: ابوالفرج الاصفهاني (م,۳۵۶ق.)، به كوشش سيد احمد صقر، بيروت، دار المعرفه؛ المقنعه: المفيد (م,۴۱۳ق.)، قم، نشر اسلامي، ۱۴۱۰ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م,۳۸۱ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، ۱۴۰۴ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م,۵۹۷ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، ۱۴۱۲ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م,۷۲۶ق.)، چاپ سنگي؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م,۴۸۱ق.)، قم، نشر اسلامي، ۱۴۰۶ق؛ نزهة المشتاق: شريف الادريسي (م,۵۶۰ق.)، بيروت، عالم الكتب، ۱۴۰۹ق؛ النهايه: مبارك ابن اثير (م,۶۰۶ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، ۱۳۶۷ش؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م,۹۱۱ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، ۲۰۰۶م؛ وفيات الاعيان: ابن خلكان (م,۶۸۱ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر.
پینوشتها
[۱]. العين، ج۱، ص۱۸۴، «بقع».
[۲]. العين، ج۱، ص۱۸۴؛ النهايه، ج۱، ص۱۴۶، «بقع».
[۳]. الطبقات، ج۳، ص۳۰۳.
[۴]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۳۰۶.
.[۵] معجم البلدان، ج۱، ص۴۷۴.
[۶]. معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۶۶؛ معجم البلدان، ج۲، ص۳۴۳.
[۷]. معجم البلدان، ج۵، ص۸۲ .
[۸]. الطبقات، ج۴، ص۸۰؛ معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۵۸.
[۹]. معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۶۶؛ معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۲.
[۱۰]. الطبقات، ج۳، ص۳۰۳؛ المستدرك، ج۳، ص۱۹۰.
[۱۱]. معجم ما استعجم، ج۱، ص۲۶۵.
[۱۲]. معجم البلدان، ج۵، ص۸۲؛ المسالك و الممالك، ص۱۸.
[۱۳]. احسن التقاسيم، ص۸۲؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۲۷.
[۱۴]. احسن التقاسيم، ص۸۲؛ نزهة المشتاق، ص۱۴۳.
[۱۵]. الطبقات، ج۳، ص۲۴۱؛ سبل الهدي، ج۵، ص۲۲.
[۱۶]. تاريخنامه طبري، ج۵، ص۱۳۹۸.
[۱۷]. الطبقات، ج۳، ص۲۴۱.
[۱۸]. تاريخ يعقوبي، ج۲، ص۳۷؛ الكامل، ج۱، ص۶۷۳.
[۱۹]. بقيع الغرقد، ص۳۴.
[۲۰]. الطبقات، ج۳، ص۳۰۳؛ المستدرك، ج۳، ص۱۸۹-۱۹۰.
[۲۱]. الطبقات، ج۳، ص۴۵۹؛ الاستيعاب، ج۴، ص۱۶۰۰.
[۲۲]. معالم مكة و المدينه، ص۴۲۰.
[۲۳]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
[۲۴]. الطبقات، ج۱، ص۱۱۵.
[۲۵]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۲۱؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۸۳.
[۲۶]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۲۷.
[۲۷]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۱۱؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۸۵.
[۲۸]. تاريخ طبري، ج۴، ص۴۱۲؛ تاريخ المدينه، ج۴، ص۱۲۴۱.
[۲۹]. شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۷.
[۳۰]. تاريخ دمشق، ج۳۹، ص۵۲۰.
[۳۱]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۱۳.
[۳۲]. البداية و النهايه، ج۹، ص۴؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۱۱.
[۳۳]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۹۷.
[۳۴]. الطبقات، ج۴، ص۳۳.
[۳۵]. الطبقات، ج۵، ص۸۳.
[۳۶]. تاريخ طبري، ج۷، ص۵۸۷؛ مقاتل الطالبيين، ص۳۷۲.
[۳۷]. بقيع الغرقد، ص۳۶.
[۳۸]. بقيع الغرقد، ص۳۵-۳۶؛ معالم مكة و المدينه، ص۴۲۰.
[۳۹]. فصول من تاريخ المدينه، ص۱۷۳؛ معالم مكة و المدينه، ص۴۲۰.
[۴۰]. المجموعة المصوره، ج۳، ص۴۶۱.
[۴۱]. آثار اسلامي، ص۳۲۲.
[۴۲]. الارشاد، ج۱، ص۱۸۱؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۷۷.
[۴۳] تاريخ المدينه، ج۱، ص۸۹-۹۰؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۷۹.
[۴۴]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۹۷.
[۴۵]. كامل الزيارات، ص۵۳۰.
[۴۶]. تفسير فرات الكوفي، ص۲۰۰-۲۰۱.
[۴۷]. كنز العمال، ج۸، ص۴۳۵-۴۳۶.
[۴۸]. الكافي، ج۳، ص۴۶۰؛ التهذيب، ج۳، ص۱۲۹.
[۴۹]. ارشاد القلوب، ج۱، ص۳۳.
[۵۰]. رحلة ابن جبير، ص۱۵۵.
[۵۱]. من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۵۷۷.
[۵۲]. البداية و النهايه، ج۸، ص۲۲۸؛ القاب الرسول، ص۵۸.
[۵۳]. الثاقب، ص۳۷۰-۳۷۱؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۸۵ .
[۵۴]. المهذب، ج۱، ص۲۸۳؛ شرائع الاسلام، ج۱، ص۲۱۰؛ الرسائل العشر، ص۲۷۲.
[۵۵]. مغني المحتاج، ج۱، ص۵۱۳؛ كشاف القناع، ج۲، ص۶۰۱.
[۵۶]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۰.
[۵۷]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۹۸-۹۹.
[۵۸]. الكامل، ج۸، ص۲۱۴.
[۵۹]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۰.
[۶۰]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۳.
[۶۱]. مرآة الحرمين، ج۱، ص۴۸۰.
[۶۲]. پنجاه سفرنامه، ج۱، ص۶۲.
[۶۳]. التهذيب، ج۶، ص۷۹؛ المقنعه، ص۴۷۵؛ المختصر النافع، ص۹۸.
[۶۴]. من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۵۷۷؛ منتهي المطلب، ج۲، ص۸۹۴ .
[۶۵]. كامل الزيارات، ص۵۳۰.
[۶۶]. المصنف، عبدالرزاق، ج۳، ص۵۷۴.
[۶۷]. صحيح مسلم، ج۲، ص۶۴.
[۶۸]. الكافي، ج۴، ص۵۵۹؛ المقنعه، ص۴۷۵-۴۷۶.
[۶۹]. بحار الانوار، ج۹۷، ص۲۱۷-۲۱۹.
[۷۰]. الطبقات، ج۳، ص۳۰۵.
[۷۱]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۰۲.
[۷۲]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۹۹؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۸۲ .
[۷۳]. آثار اسلامي، ص۳۳۲.
[۷۴]. التحفة اللطيفه، ج۱، ص۲۰۶.
[۷۵]. الثقات، ج۱، ص۱۳۵-۱۳۶؛ المستدرك، ج۳، ص۱۸۶.
[۷۶]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج۷، ص۲۶۴؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۷۱؛ فتح الباري، ج۹، ص۱۰۲.
[۷۷]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۹۶، ۱۰۲.
[۷۸]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۸۵، ۹۵.
[۷۹]. الطبقات، ج۴، ص۲۴؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۹۵.
[۸۰]. مروج الذهب، ج۳، ص۲۸۶.
[۸۱]. الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۵۳؛ اسد الغابه، ج۶، ص۱۳۰؛ الاصابه، ج۸، ص۱۵۱.
[۸۲]. الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۰؛ اسد الغابه، ج۶، ص۱۱۴-۱۱۵.
[۸۳]. الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۳۹-۱۸۴۱؛ اسد الغابه، ج۶، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الاصابه، ج۸، ص۱۳۸-۱۳۹.
[۸۴]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۹۶؛ تاريخ حرم ائمه بقيع، ص۲۵۰.
[۸۵]. الغارات، ص۶۹۴؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۹۷.
[۸۶]. الاستيعاب، ج۴، ص۱۸۱۳؛ اسد الغابه، ج۶، ص۶۷-۶۸؛ ج۸، ص۸۷.
[۸۷]. اسد الغابه، ج۶، ص۱۷۲-۱۷۳.
[۸۸]. فصول من تاريخ المدينه، ص۱۷۰.
[۸۹]. الطبقات، ج۸، ص۳۷.
[۹۰]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۹۹.
[۹۱]. اسد الغابه، ج۳، ص۴۹۱؛ الاصابه، ج۴، ص۳۷۹؛ الاعلام، ج۴، ص۲۱۰.
[۹۲]. الاستيعاب، ج۲، ص۶۱۰؛ البداية و النهايه، ج۸، ص۷۸.
[۹۳]. المنتظم، ج۳، ص۲۴۷.
[۹۴]. الاستيعاب، ج۳، ص۹۹۴.
[۹۵]. سبل الهدي، ج۱۲، ص۵۳.
[۹۶]. الطبقات، ج۳، ص۳۰۰.
[۹۷]. الثقات، ج۲، ص۲۵۴.
[۹۸]. المغازي، ج۱، ص۳۱۲.
[۹۹]. المعارف، ص۴۹۸-۴۹۹؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۲.
[۱۰۰]. وفيات الاعيان، ج۵، ص۱۴۳.
[۱۰۱]. سير اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۰؛ البداية و النهايه، ج۱۲، ص۱۵۰.
[۱۰۲]. عبقات الانوار، ج۸، ص۳۵۹.
[۱۰۳]. التحفة اللطيفه، ج۱، ص۱۱۴.
[۱۰۴]. الكني و الالقاب، ج۲، ص۷۷؛ الذريعه، ج۵، ص۲۱-۲۲.
[۱۰۵]. الاعلام، ج۴، ص۳۸.
[۱۰۶]. گنجينه دانشمندان، ج۷، ص۶۶.
[۱۰۷]. تاريخ المدينه، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۷.
[۱۰۸]. رحلة ابن جبير، ص۱۵۵.
[۱۰۹]. اخبار مدينة الرسول، ص۱۵۳.
[۱۱۰]. رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۱.
[۱۱۱]. مروج الذهب، ج۳، ص۲۸۵؛ التنبيه و الاشراف، ص۲۶۰.
[۱۱۲]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۲.
[۱۱۳]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۰.
[۱۱۴]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۰-۱۰۱.
[۱۱۵]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۸۲، ۱۰۱.
[۱۱۶]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۲.
[۱۱۷]. وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۰.
[۱۱۸] من اخبار الحجاز و النجد، ص۱۰۴؛ البقيع قصة التدمير، ص۸۴.
[۱۱۹]. پنجاه سفرنامه، ج۳، ص۱۹۶.
[۱۲۰]. البقيع قصة التدمير، ص۱۱۳-۱۳۹؛ بقيع الغرقد، ص۴۹.
[۱۲۱]. نك: تخريب و بازسازي بقيع، ص۴۱-۶۰.
[۱۲۲]. اسناد روابط ايران و عربستان، ص۲۴۸-۲۶۰؛ نك: تخريب و بازسازي بقيع، ص۹۸-۱۴۷.
[۱۲۳]. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص۳۳۲.
[۱۲۴]. التاريخ الامين، ص۳۵۶.
[۱۲۵]. الكافي، ج۳، ص۲۴۱.
[۱۲۶]. پنجاه سفرنامه، ج۵، ص۷۵۰-۷۵۱؛ سفرنامه منظوم حج، ص۷۰-۷۱.
[۱۲۷]. حج۲۶، ص۳۵۹.
[۱۲۸]. با كاروان صفا، ص۱۳۵-۱۳۷.