چکیده:
حکومت غزنویان در دوره پادشاهي سي و دو ساله سلطان محمود (421-387ﻫ/ 1030-997م) با روحیه نظامیگری و توسعه طلبی، ضمن گسترش قلمروی ارضی از یکسو، و از طریق انجام فتوحات و کشورگشایی تحت عنوان غزوه و جهاد، از سوی دیگر، به غنائم و منافع مادی فراوانی دست یافت. اين امر زمینه افزایش قدرت و شهرت و اعتبار این حکومت را فراهم آورد و آن را به وسيعترين امپراتوري شرق قلمروي خلافت اسلامي مبدل ساخت.
یکی از نواحی مهم در سرحدات خراسان بزرگ که زمینه توسعه قلمرو و ثروت را برای غزنویان و به خصوص سلطان محمود غزنوی مهیا نمود، ولایت ثروتمند و پرمنفعت خوارزم بود که در اين زمان در دست يكي از افراد خاندان آل مامون قرار داشت. اين ناحيه با استفاده از موقعیت و در فرصت مناسب توسط قوای نظامی در سال 408ﻫ/1017م به تصرف دولت غزنوي درآمد.
از آن جايي كه تصرف ولايت خوارزم يكي از مهمترين رويدادهاي سالهاي ميانه پادشاهي سلطان محمود محسوب میشود، مقاله حاضر براساس منابع اصلی آن دوره، به بررسی دلایل سياسي و اقتصادي محمود از این اقدام و چگونگی تهيه مقدمات براي انجام این کار و نحوه ضمیمه نمودن ولایت خوارزم به حکومت غزنوی و نتایج آن می پردازد.
کلید واژه: خوارزم، گرگانج، ابوالعباس مامون، غزنویان، آل مامون، سلطان محمود، آلتون تاش.
مقدمه:
سلطان محمود غزنوي که خود، را وارث سامانیان میدانست، در جهت گسترش متصرفات و اعتلای سیاسی- نظامی- فرهنگی و اقتصادی حکومت خود تلاشهای جدی را دنبال مينمود. سالهاي پادشاهي او همراه با لشكركشي ها و جنگهاي بي وقفه در سراسر بخش پهناوري از شرق ايران و شمال هندوستان بود. در واقع از آغاز خلافت عباسي تا دوران فرمانروايي محمود چنين مجموعه پهناوري از سرزمينهاي گوناگون به دست يك نفر اداره نشده بود. محمود، پس از تصرف خراسان و سیستان دست به یکسری فتوحات در هند زد. این لشکرکشیها نه تنها ثروتی سرشار از غنائم و ثروتهای هندوستان را نصیب وی و سپاهیانش گردانید1، بلکه عنوان پرطمطراق سلطان غازی و بت شکن را در سراسر قلمروی خلافت اسلامی برای محمود به ارمغان آورد. 2
محمود همچنین در راستاي سياست توسعه طلبي ارضي و تصرف ولايات اطراف، مناطقی نظیر جوزجانان را از طریق پیوند خویشاوندی به تصرف خویش درآورد 3و نواحی مثل سيستان، غرچستان سرزمین واقع بین هرات و بامیان، چغانيان و ختل و غور را به طرق دیگر فتح يا خراجگزار و مطيع خود نمود.
بنابراین با تصرف نواحی حاشیهای خراسان بزرگ كه در گذشته به نوعي خراجگزار دولت ساماني بودند، سلطان محمود مترصد آن بود تا در فرصت مناسب منطقه سوق الجيشي و با اهمیت خوارزم واقع در شمال خراسان را نیز ضمیمه قلمروی غزنوی نماید که مقدمات این امر نیز به شرحی که خواهد آمد، فراهم گردید.
وضعیت خوارزم:
مقارن این دوره در خوارزم، ابوالحسن علی بن مامون خوارزمشاه یکی از افراد خاندان مأمونیان4 (408- 385 ﻫ/1017 – 995م) امارت داشت. مرکز حكومت وي شهر گرگانج یا جرجانیه یا اورگنج واقع در قسمت چپ رود جیحون بود. اين شهر پس از خراب شدن و از رونق افتادن شهر كاث در اواخر قرن چهارم هجري/دهم ميلادي به صورت مهمترين شهر ولايت خوارزم درآمد. 5 مامونیان یا آل مامون در ابتدای کار تحت تابعیت سامانیان بودند و پس از سقوط آنان مدت کوتاهی به صورت مستقل حکومت کردند، اما دولت آنها مستعجل بود.
ابوالحسن علی بن مامون که در سال 387 ﻫ/997م جانشین پدرش مامون شده بود،6 پس از سقوط سامانيان درسال بعد و به دنبال تحكيم سلطه قراخانيان بر ماورءالنهر، صلاح خود را در برقراري روابط حسنه با آنان دانست. اما قدرت و عظمت چشمگير سلطان محمود در خراسان و حتي تفوق وي بر قراخانيان باعث آن گرديد كه خوارزمشاه در اقدامي پيشگيرانه باب دوستی با وی بگشايد و يكي از خواهران سلطان را به عقد ازدواج خود درآورد. 7 در نتیجه این پیوند خویشاوندی، ظاهراً مأمونیان متحد غزنویان شدند، اما سیاست نهایی سلطان محمود این بود که به تدریج زمینه تسلط خود را بر خوارزم مهیا کند. امارت علی بن مأمون تا سال399 ﻫ/ 1008م که تاریخ احتمالی درگذشت اوست ادامه یافت.
پس از ابوالحسن علي، برادرش ابوالعباس مأمون بن مأمون والی گرگانج و خوارزم گردید. او نیز در استمرار روابط دوستانه با سلطان محمود در سال 406 ﻫ/ 1015م خواستار وصلت با خواهر سلطان گرديد. پس ابوالعباس مأمون از سلطان خواست كه با وصلت همسر برادر درگذشته اش با وي موافقت نمايد و سلطان این امر را پذیرفت و
«منكوحة برادر را خطبت كرد … و حال هر دو دولت در اشتراك و اشتباك و اتحاد در وداد منتظم شد». 8
عتبی و گردیزی نام خواهر محمود را كه به ترتیب به عقد دو برادر از خوارزمشاهیان درآمده بود، ذکر نمیکنند. از طرفی گردیزی هیچ اشارهای به این نکته که وی قبلاً همسر برادر خوارزمشاه بوده است، نمینماید. به گفته وی ابوالعباس در سال 406ﻫ/ 16- 1015م طی نامهای درخواست ازدواج را مطرح مینمايد و پس از موافقت سلطان، خواهر وي را سوی خوارزم میبرند.9 اگر چه شاید یکی از دلایل این کار سبک و شیوه خاص خلاصهنویسی و ايجاز گردیزی باشد که داستان را بدین نحو گزیده کرده است. به هرصورت همين ازدواج يكي از زمينههاي اصلي مداخله سلطان محمود غزنوي در خوارزم را در آيندهاي نه چندان دور مهيا نمود.
ابوالفضل بیهقی مورخ عصر غزنوی نیز که بر اساس کتاب ابوریحان بیرونی به نقل ماجرا میپردازد و داستان را از دوره ابوالعباس خوارزمشاه آغاز میکند، به سوابق موضوع نمیپردازد و تنها نام خواهر سلطان را حَّرة کالجی ذکر میکند که وی را به خوارزم آوردند و به ازدواج سابق او با ابوالحسن علی هيچ اشارهای نمینماید. 10
ولايت خوارزم همواره داراي استقلال سياسي و سنت فرهنگي خاص ايراني مستقلي بود. افراد خاندان مأمونیان نيز علم دوست و ادب پرور بودند و مقارن دوره کوتاه حكومت ایشان دربار گرگانج مرکز اجتماع حکما، فضلا و ادیبان در شرق عالم اسلامی گردید. چنان که دانشمندي چون ابوعلی سینا مدتی در آن جا در دستگاه ابوالحسن علی و ابوالعباس مامون میزیست و ابوریحان بیرونی و ابوسهل مسیحی و ابوالخیر خمّار و ابونصر عراق نیز از اجلة خواص و مستشاران ایشان بودند. 11
ابومنصور ثعالبي صاحب یتیمه الدّهر فی محاسن اهل العصر نیز مدتی ندیم ابوالعباس مامون بود و برخی از کتابهای خود را به نام او تالیف کرد. 12 از جمله کتاب آداب الملوک الخوارزمشاهی را که راهنمای حکومت برای پادشاهان است، تالیف و به خوارزمشاه تقدیم داشت. همچنین ابوالحسین احمد بن محمد سهیلی که وزیر علی بن مامون و ابوالعباس مامون تا سال 404ﻫ/1013م فرد فاضل و علم دوستی بود که در تشویق و حمایت دانشمندان نقش موثری داشت. 13
دلایل توجه محمود به خوارزم:
منطقه خوارزم در طول تاریخ نقش مهمی در مسایل سیاسی ایران و ماوراء النهر و آسیای مرکزی ایفاد کرد و از نظر اقتصادی و نظامی نیز حائز اهمیت فراوان بود. مجاورت این منطقه با رود جیحون موجبات پر آبي و حاصلخیزی اراضی آن در اطرف سفلاي رود را فراهم آورده بود. 14 در اين منطقه نظام آبياري پيچيدهاي با نهربنديهاي لازم براي استفاده از آبهاي جيحون عليا ايجاد شده بود.
قرار گرفتن بر سر راه کاروانهای تجاری نیز موقعیت بازرگانی مناسب و درآمد و سود مالی فراوانی را نصیب این ناحیه میکرد. بنابراین خوارزم با داشتن راههای آبی در زیر شاخههای جیحون و موقعیت عالی تجاری از اهمیت خاصی در قرون میانه برخوردار بود.15
پیشرفت خوارزم بیشتر موکول به تجارت بود. 16 قرار گرفتن این ناحیه در نقطه تلاقی راههای ارتباطی چین، ایران، هندوستان و دشتهای جنوب روسیه باعث جذب ذخایر و محصولات دشتها و جنگلهای سیبری و اورسیا و اورال و ولگا میگردید. در طی این دوران تجار خوارزم در رديف تجار اول آسيا قرار داشتند، و هم چنان که بازرگانان سغدی در تجارت با چین دارای تسلط و مهارت بودند، تجار خوارزمی نیز در تجارت با شرق اروپا چیره و ماهر بودند. کاروانهای ایشان تا شمال دریای خزر و بالای رود ولگا جهت داد و ستد اقلامی نظیر چرم و پوست17، خز، عسل و موم، عنبر و عاج فيل آبي و دیگر کالاهای تجاری سیر میکردند. 18 محصولات نواحی ولگا، سیبری، و خاور دور از طریق خوارزم به خراسان وارد میشد و از آنجا به سایر سرزمینهای اسلامی توزیع میگردید.19
اما مهمترین تجارت این نواحی خرید و فروش بنده بود که از سرزمینهای شمال خوارزم و خزر و آن سوی ماوراءالنهر به خراسان آورده می شد. 20
به طور کلی خوارزم و ماوراء النهر از حيث جغرافیایی و اقتصادی روابط نزدیکی با دشتهای ترک نشین آن سوی اترک و سیحون و اورسیا داشتند. رونق اقتصادی این ناحیه و افزایش حجم مبادلات بازرگانی میان خوارزم و حوالی دریای خزر در قرن چهارم هجری/ دهم میلادی، موجبات پیشرفت اقتصادی و سیاسی ناحیه گرگانج واقع در سمت چپ جیحون و سرانجام پیروزی خاندان محلی مامونی حاكم بر آن بر سلالة باستانی خوارزمشاهیان فریغونی در کاث واقع در سمت راست جیحون را به سال 385 ﻫ/ 995م فراهم آورد. 21
عليرغم همه امتيازات و ويژگيهاي خوارزم، اما آنچه در انديشه سلطان محمود بيشترين ارزش و اهميت را داشت، موقعيت سوقالجيشي اين ولايت بود. محصور شدن خوارزم در بین بیابانها و دشتهای اطراف، اگر چه از یک طرف باعث انزوای جغرافیایی آن گردیده بود، اما از سوی دیگر موجبات داشتن یک نوع استقلال همه جانبه را نیز برای آن فراهم آورده بود. نزدیکی خوارزم با سرحدات ترکان و ماوراءالنهر22 نیز یکی دیگر از دلایل اهمیت سوقالجیشی آن هم از لحاظ اقتصادی و هم از دیدگاه نظامي بود.
همچنین رقابت سیاسی غزنویان و قراخانیان بر سر خراسان بر اهمیت نظامی خوارزم افزوده بود. پیش از این در سال 396 ﻫ/ 1006م نواحی واقع در شمال خراسان نظیر بلخ و نیشابور مورد تهاجم نیروهای قراخانی قرار گرفته بود. 23 علی تگین شاهزاده قراخانی صاحب بخارا و سمرقند نیز كه از سرسختترين دشمنان غزنويان بود، بارها برای غزنویان در حوالی جیحون مزاحمت ایجاد کرده بود. 24 اینک سلطان محمود امیدوار بود با تصرف خوارزم قلمروی متصرفات قراخانیان را که حدود یك دهه گرفتار منازعه با آنان بود، دور زده و از جانب غربی امكان حمله به قلمروی آنها را كسب نمايد. در واقع خوارزم و نواحی واقع درنوار ساحلي جیحون نظیر ترمذ، چغانیان، قبادیان و ُختل میتوانست همانند سکوی پرتابی برای ورود به داخل قلمروی قراخانیان باشد.
از سوی دیگر در قرن چهارم هجری/ دهم میلادی و از دوره حکومت مأمونیان دو شهر مهم نسا و فراوه در شمال خراسان نیز در تحت تسلط خوارزمیان بود و این دو ناحیه پس از تصرف خوارزم توسط سلطان محمود در اختیار غزنویان قرار گرفت. 25
وضع جغرافيايي خوارزم، ويژگي و موقعيت تاريخي آن خطة را توجيه ميكرد. همین ویژگیها و رونق اقتصادی و زمینهای حاصلخیز منطقه خوارزم بود که محمود را که اشتهای سیری ناپذیری برای پول و بنده و ادوات جنگی26 داشت به سوی خود جذب کرد.
نکته دیگر قابل توجه این که بر اساس یکی از مفاد قراردادی که پس از تقسیم قلمروی سامانیان در سال 389ﻫ/999م بین دو دولت ترک غزنوی و قراخانی برای مشخص کردن مرزهای قلمروی یکدیگر منعقدگردید، به سلطان محمود اختیار میداد که در صورت امکان ولایت خوارزم را ضمیمه امپراتوري خود نماید. بر مبنای این بند از قرارداد ایلک خان قراخانی موافقت کرد که
«هر چه از این طرف جیحون است سلطان را باشد تا مملکت خوارزم يك جا، و خوارزم ایل نبود اما ایلک گفت اگر توانی بگیر و هر چه از آن سوی جیحون باشد، همه ایلک را. »27
این موضوع هم عامل دیگری بود در ترغیب سلطان محمود برای تصرف خوارزم که تنها میبایست منتظر فرصت مناسب و بهانه لازم برای دست زدن به اقدام میماند.
چگونگی تصرف خوارزم:
ابوالعباس مأمون که پس از درگذشت برادرش ابوالحسن علی بن مامون در سال 387 ﻫ/997م به حکومت خوارزم رسید، در ادامه سیاست برادرش مبنی بر داشتن روابط حسنه با غزنویان از سلطان محمود درخواست نمود که با حَّرة کالجی خواهرسلطان وصلت نماید. محمود نیز با این امر موافقت نمود و ظاهراً روابط بین آنها از استحکام و ثبات بیشتری برخوردار گردید. 28
یکی از دلایل این امر پیروزی چشمگیر سلطان محمود بر قراخانیان در نبرد معروف دشت کتر در نزدیکی بلخ به سال 389 ﻫ/1008 م بود. 29 این پیروزی محمود را در جایگاهی قرار داده بود که چشم پوشی از قدرت تعیین کننده او امکان نداشت. بنابراین مامونیان همچون ابوالحسن علی بن مامون و برادرش ابوالعباس ناگزیر گردیدند برای پیشگیری از تهاجم سپاهیان غزنوی به قلمروی خوارزم، ایجاد روابط دوستانه و پیوندهای خویشاوندی با وی را دنبال کنند.
ابهت و اعتبار سلطان محمود در این ایام که به دریافت القابی نظیر «یمینالدوله» و «امینالملّه» از سوی خلیفه عباسی نائل گردیده بود،30 باعث احتیاط و مدارای بسیار ابوالعباس در روابط با وی گردید تا مبادا کردار یا گفتاری باعث کدورت خاطر وی را فراهم آورد.
رعایت حرمت و تواضع نسبت به محمود به حدی بود که ابوالعباس در هنگام باده گساری وقتی قدح سوم را به دست میگرفت، به احترام وی بر پا میخواست.31 همچنین در زمانی که القادر بالله (421- 381ﻫ) خلیفه عباسی در سال 404 یا 405 ﻫ / 1014م توسط شخصی به نام حسین که سالار حاجیان بود، برای او خلعت و عهد و لوا فرستاد و او را ملقب به «عینالدوله» و «زینالملّه» نمود، به پاس احترام جایگاه محمود و یا به احتمال قویتر به دلیل هراس از نارضايتي او، فرستاده خلیفه را پنهانی در خارج از پایتخت خود پذیرفت. بدین گونه که ابوریحان بیرونی را مامور کرد تا در بیابان بیرون از خوارزم از او استقبال نماید و هدایای خلیفه عباسی را مخفیانه دریافت دارد. حتی به او فرمان داد تا مراقبت نماید که کسی از این موضوع مطلع نگردد تا مبادا سلطان محمود بپندارد که خوارزمشاه مستقیماً و بی واسطه وی از خلیفه خلعت و لقب و منشور گرفته است. 32
محمود که علاقه داشت مردان اهل علم و ادب از سراسر مناطق تحت قلمروی امپراتوري غزنوی و اطراف آن را در دربار خویش جمع کند و در این راه از زور و تهدید هم امتناع نمیکرد، در پیامی که برای ابوالعباس مامون خوارزمشاه فرستاد این خواسته خود را به صورتی صریح با این مضمون بیان داشت:
«شنیدم که در مجلس خوارزمشاه چند کساند از اهل فضل که عديم النظيرند چون فلان و فلان، باید که ایشان را به مجلس ما فرستی، تا ایشان شرف مجلس ما حاصل کنند، و ما به علوم و کفایات ایشان مستظهر شویم، و آن منت از خوارزمشاه داریم». 33
از بین دانشمندان مقیم دربار مأمونیان برخی نظیر ابوعلی سینا و بوسهل مسیحی که از تعصبات محمود بیم داشتند به دربارهاي امراي ايراني نظيرآل زیار و آل بویه پناه بردند، اما عدهای نیز كه اخبار صلههاي سلطان محمود را شنيده بودند، به مرور به دربار غزنه پیوستند. چنانچه ابوریحان بیرونی پس از فتح خوارزم همراه لشکریان محمود برای کسب علوم و دانشهای جدید راهی هندوستان گردید.
این قسمت از تاریخ و رویدادهای خوارزم ابوالفضل بیهقی را به خود جلب کرده است و آن را از منظر تاریخی قابل توجه و کنکاش یافته است. به خصوص که منبعی ارزشمند در این باب نیز در اختیار داشته است و آن همان کتاب دانشمند نامی خوارزم ابوریحان بیرونی تحت عنوان المسامره فی اخبار خوارزم بود که گويا اين اثر كاملاً از بین رفته باشد. در این مورد بیهقی مینویسد:
«و در این اخبار خوارزم چنان صواب دیدم که بر سر تاریخ مامونیان شوم چنانکه از استاد ابوریحان تعلیق داشتم، که باز نموده است که سبب زوال دولت ایشان چه بوده است و در دولت محمودی چون پیوست آن ولایت34 و امیر ماضی35 رضیالله عنه آنجا کدام وقت رفت و آن مملکت زیر فرمان وی بر چه جمله شد و حاجب آلتون تاش را آنجا بایستانید و خود بازگشت… که درین اخبار فوائد و عجائب بسیار است چنان که خوانندگان و شنوندگان را از آن بسیار بیداری و فوائد حاصل شود». 36
بدین طریق بیهقی در فصل مربوط به تاریخ خوارزم به نوشتن مضمون مورد علاقهاش یعنی سودمندی تاریخ و درسهای آموزندهای که در آن یافت میشود میپردازد. بر اساس گزارش بسيار مفصل بيهقي درباب فتح خوارزم، گر چه در ظاهر روابط بین سلطان محمود و ابوالعباس مامون خوارزمشاه بسیار نیکو و دوستانه مینمود، اما در هنگامی که محمود با طغان خان و ایلک خان قراخانی پیمان صلح منعقد میکرد، ابوالعباس علی رغم درخواست متحد مقتدر خويش از الحاق به آن پیمان به عنوان ناظر خودداری کرد و این خود سبب سردی و تیرگی روابط دو طرف را فراهم آورد. 37
ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر محمود که از این موضوع مطلع شد، خواست به شیوه خویش وفاداری ابوالعباس مأمون را بسنجد. بنابراین در ظاهر از طرف خویش در ضمن گفتگو با فرستاده خوارزمشاه ابراز تمایل کرد تا در خوارزم به نام سلطان غزنوی خطبه خوانده شود، اما گفت که سلطان از این پیشنهاد او آگاه نیست و او این موضوع را «بر سبیل نصیحت از جهت نفی تهمت به او» بیان میدارد. 38
ابوالعباس دانست که وزیر بدون نظر سلطان چنین درخواستی را مطرح نمیکند، بنابراین در نشستی مشورتی با ابوریحان بیرونی چنین گفت:
«چنین سخن وی بی فرمان امیر نگفته باشد، و با چون محمود مرد، چنین بازی کی رود؟ و اندیشم که اگر به طلوع خطبه نکنم الزام کند تا کرده آید. صواب آنست که به تعجیل رسول فرستیم و با وزیر در این باب سخن گفته آید هم به تعریض تا در خواهند از ما خطبه کردن و منتّی باشد که نباید که کار به قهر افتد». 39
خوارزمشاه برای حل و فصل موضوع سفیری به نام یعقوب ُجندی را به غزنین فرستاد ولی او که فرد شرور طماعی بود، نتوانست کاري از پیش ببرد و تنها با نامهای که ارسال کرد آتش فتنه را شعلهورتر ساخت. این وقایع در سال 405ﻫ/1014م وقوع یافت. سه سال بعد که محمود خوارزم را تصرف کرد و نامههای دبیرخانه خوارزمشاه را به دست آورد و از کار یعقوب ُجندی در فتنه انگیزی مطلع شد، دستور داد تا او را به دار آویختند.40
میمندی وزیر محمود نیز با ارسال مکاتباتی به خوارزمشاه قدرت نیروی نظامی غزنویان را به صورت جدی تر به وی گوشزد کرد. خوارزمشاه تحت تاثیر این امر بزرگان سپاه و مردم را جمع کرد و موضوع خطبه خواندن به نام سلطان محمود و خطری را که در صورت عملی نکردن این کار متوجه خوارزم است، برای ایشان بیان داشت. اين درخواست سلطان محمود موجب برانگيخته شدن واكنش ميهن پرستانه خوارزميان گرديد. بزرگان خوارزم با توجه به سابقه استقلال این ولایت از این خواسته و درخواست سلطان محمود برآشفتند و گفتند:
«مادام ُملک تو به استقلال و استبداد مسلّم باشد و از وصمت شرکت مصون و محفوظ، ما کمر خدمت بستهایم، و اگر تو محکوم دیگری خواهی بود ما در مخالفت شمشیرها بیرون کشیم و ترا معزول کنیم و دیگری را به پادشاهی فرا داریم». 41
خوارزمشاه در این ایام از مشاوره شخصی همچون ابوریحان بیرونی بهرهمند بود که به او توصیه کرده بود یا اصلاً موضوع را قبول ننماید و یا به صورت ناگهانی به نام محمود خطبه بخواند و بزرگان خوارزم را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد. اما ابوالعباس به این پیشنهاد عمل نکرده و حال در میان خواست غزنویان و مخالفت بزرگان خوارزم درمانده بود.
خوارزمشاه با اظهار اين كه مقصود از اين گفته سنجش مكنونات قلبي لشكريان و بزرگان بوده است، فعلا آتش فتنه را خواباند، اما برای رهایی از این معضل و به پیشنهاد بیرونی، سفیرانی نزد قراخانیان فرستاد تا باب روابط حسنه با آنها را بگشاید و از اتحاد احتمالي آنها با محمود در حمله به خوارزم پیشگیری نماید. در این راستا وی سعی کرد تا بین «خان و ایلگ» که در اوزگند مشغول نبرد بودند آشتی برقرار سازد و در این کار موفق گردید. اما این اقدام میانجیگرانه خوارزمشاه بدگمانی و سؤ ظن محمود را تشدید کرد و چون در این زمان به بلخ آمده بود، رسولانی نزد خانان ترکستان فرستاد و آنها را در این مورد، مورد عتاب و سرزنش قرار داد. 42
سران قراخانی در پاسخ موضوع دامادی و دوستی خوارزمشاه با سلطان غزنوی را مطرح کردند و خواستار وساطت برای از میان بردن کدورت طرفین شدند، ولی جوابی در مقابل این پیشنهاد از محمود دریافت نداشتند. آنها همچنین به صورت مخفیانه ابوالعباس را از بدگمانی محمود نسبت به این میانجیگری مطلع ساختند.
خوارزمشاه پس از اطلاع از این سؤظن سلطان محمود و برای سرگرم کردن وی در خراسان به خانات پیشنهاد کرد تا به اتفاق چند فوج سواره را به صورت ناشناس به نواحی مختلف خراسان اعزام دارند تا ضمن عدم آزار مردم، سلطان غزنوی و سپاهش را در این مناطق به صورت پراکنده مشغول نمایند و فکر حمله را فعلاً از مخيله او دور سازند. اما خانان قراخانی این پیشنهاد و مختوش کردن روابط خود با سلطان محمود را به صلاح ندانستند. با این حال خواستار وساطت مجدد میان طرفین شدند و رسولانی به غزنین اعزام داشتند. 43
محمود که دستگاه جاسوسی و دیوان اشراف کاملی در اختیار داشت در حالی که در بلخ مستقر بود از تمامی این جریانات مطلع شد زیرا وی «مُنهیان داشت بر همگان که انفاس میشمردند و باز مینمودند». 44
محمود ضمن پذیرش سفیر قراخانیان و بازگرداندن وی با پاسخی ملایم، سفیری نزد ابوالعباس فرستاد و ضمن نکوهش سستی و ضعف او در مقابل اطرافیان و سران خوارزم، خواستار روشن شدن وضعیت روابط دو جانبه گردید. او ضمن تهدید خوارزمشاه به این که صد هزار سوار و پیاده و پانصد فیل برای حمله و سرکوب سرکشان و یاغیان خوارزم آماده کرده است، از او خواست به یکی از سه پیشنهاد زیر عمل نماید:
-به طوع و رغبت در خوارزم به نام محمود خطبه خوانده بخواند.
-هدایا و پیشکشی ارزشمند و درخور سلطان غزنوی برای وی ارسال دارد.
-اعیان و بزرگان و فقهای خوارزم را برای عذرخواهی نزد سلطان اعزام نمايد. 45
البته محمود از روی سیاستمداری و ذکاوت ذاتی خویش این موارد را فقط به عنوان بهانهای برای بازگشت خود و سپاه عظیم گرد آمده در بلخ، ذکر کرد و حتی پیغام داد که پس از آن که هدایا را به نشانه اطاعت دریافت داشت مجدداً آنها را به صورت مخفیانه برای خوارزمشاه عودت خواهد داد و با ذکر انبوهی زر و سیم و گنجهای خود در قلعهها، ثروتمندی و بینیازی خویش را به رخ خوارزمشاه کشید. 46
بنابراین ابوالعباس که از این پیام و قدرت سلطان غزنوی هراسان شده بود، پس از مذاکره با نمایندگان محمود دستور داد تا به جز در خوارزم و گرگانج در شهرهایی نظیر نسا و فراوه و دیگر شهرها و آبادیهایی که جزو قلمروی وی محسوب میشدند، خطبه به نام سلطان محمود بخوانند. همچنین برای جلوگیری از هر گونه فتنه مقرر کرد مبلغ هشتاد هزار دینار به علاوه سه هزار اسب به عنوان هدیه و پیشکش به همراه گروهی از مشایخ و قضات و اعیان خوارزم نزد محمود گسیل دارند تا کار با صلح و سازش خاتمه یابد. 47
این توافق خوارزمشاه با سلطان غزنوی خشم سپاهیان خوارزمی را که در هزار اسب یکی از شهرهای تابع خوارزم مستقر بودند برانگیخت. آنها به فرماندهی سالار خویش حاجب البتگین بخاری شوریدند و به سوی پایتخت حرکت کردند و پس از آن که وزیران و بزرگان دولت مامونی را که مشوق ابوالعباس در این قرارداد میدانستند كشتند، كوشك وی را محاصره کردند و آن را به آتش کشیدند. آنان پس از دستیابی به خوارزمشاه در چهارشنبه نیمه شوال 407ﻫ/20مارس1017م وی را در سن 32 سالگی به قتل رساندند.48
شورشیان بلافاصله برادرزاده او ابوالحارث محمد بن علی بن مامون را که جوانی هفده ساله بود بر تخت ُملک نشاندند. اگرچه او در اداره امور کارهای نبود و علی رغم انتصاب احمد طغان به منصب وزارت، ولی سررشته همه امور در دست البتگین بخاری بود. 49
برخلاف بیرونی که شاهد عینی این ماجراها بوده و به نقل آن در کتاب خود پرداخته و گزارش او از طریق بیهقی به دست ما رسیده است، عتبي ظاهراً از دور روایتی از ماجرا شنیده و به نقل آن پرداخته که با روایت بیرونی اندکی متفاوت است. به روایت او سردسته و مقدم مخالفان شخصی به نام ينالتگین صاحب جيش ابوالعباس مامون بود و چون این گروه اداره امور را به دست داشتند:
«به حیلت و غیلت بدان رسانیدند که روزی ناگاه بر عادت سلام به خدمت او رفتند، و خبر وفات او از اندرون بیرون آمد و حقیقت حال معلوم نشد که چگونه افتاد؟ و جمع لشکر بر بیعت پسر او مجتمع شدند و او را به جای پدر بنشاندند». 50
بدين ترتيب اولتيماتوم يا اتمام حجت سلطان محمود به ابوالعباس مامون براي آوردن نام وي در خطبه و در واقع شناسايي حق سيادت غزنويان بر آن ولايت، سبب قتل خوارزمشاه به دست لشكريان خوارزم گرديد. سلطان محمود که مدتها مترصد فرصت مناسب برای تصرف خوارزم بود، این اقدام یعنی قتل داماد و كين خواهي از خون وي را بهانه و دستاویز لازم براي انجام مقصود یافت. پس از شنیدن خبر حادثه از روی مسرت با وزیر خود حسن میمندی چنین در میان نهاد:
«هیچ عذر نماند و خوارزم به دست آمد، ناچار ما را این خون بباید خواست تا کشندة داماد را بکشیم به خون و ُملک میراث بگیریم». 51
اما وزیر گوشزد کرد که هنوز خواهر سلطان و همسر خوارزمشاه مقتول در خوارزم بسر میبرد، بنابراین باید با تدبیر و آرامش ضمن فرستاده سفیری خواهان بازگرداندن حَّرة کالجی وتسليم قاتلان ابوالعباس گردند. همچنین خواستار خواندن خطبه به نام سلطان محمود شوند، تا در این فاصله و فرصت سپاهیان غزنوی آماده یورش و حمله گردند. محمود این توصیه را پذیرفت و سفیری را با آموزشهای لازم به خوارزم فرستادند. در همان حال وزیر پنهانی کسانی را به ختلان و قبادیان و ترمذ یعنی نواحی سرحدی جیحون فرستاد برای ساختن کشتی های لازم تا سپاهیان را به آن سوی رود منتقل نمایند.52
شورشيان درمدت چهار ماه تسلط خويش بر خوارزم به غارت و چپاول و قتل مخالفان مشغول شدند. 53 اما با رسیدن سفیر سلطان به خوارزم، خوارزمیان حَّرة کالجی را برای بازگشت به غزنین بدرقه کردند و پنج شش نفر را به عنوان قاتلان خوارزمشاه به زندان انداختند تا پس از توافق صلح با محمود، آنها را به غزنین گسیل دارند. سران جدید در خوارزم همچنین متعهد شدند در صورت عدم لشکرکشی سلطان به خوارزم، دویست هزار دینار و چهارصد هزار اسب تقدیم وی نمایند. 54 محمود چون از موضوع آگاه شد از بلخ به غزنین رفت تا سفیری را که از سوی خوارزمیان با فرستاده او همراه شده بود، به حضور بپذیرد. وقتی او خواستار تحویل البتگین بخاری و دیگر سران شورشی شد تا به قصاص خون خوارزمشاه برسند، مشخص گردید که نیت و هدف واقعی او چیست.55 بدين ترتيب محمود آگاهانه دست به اقداماتي زد كه خشم خوارزميان را برانگيخت و با يك سلسله نيرنگ ها و اقدامات خدعه آميز، بهانه لازم را براي لشكركشي به خوارزم به دست آورد.
در این وضعیت سران شورشی خوارزم هم راه مقابله پیش گرفتند و حدود پنجاه هزار سوار گرد آوردند و برای مقاومت با یکدیگر پیمان بستند زیرا به این نتیجه رسیدند که:
«جان را بباید زد که این لشکر می آید که از همگان انتقام کشد، و گفتند دامن در دامن بندیم و آنچه جهد آدمی است به جای آریم». 56
محمود قبل از لشکرکشی به خوارزم طی نامههایی «ايلگ و خان تركستان» را از نيت خود برای گرفتن انتقام خون داماد و تصرف ولايتي كه جز دردسر و نگراني چيزي براي وي وايشان نداشته است، مطلع نمود. خوانین قراخانی ماوراءالنهر اگرچه در باطن موافق این امر نبودند و میدانستند «که چون خوارزم او را باشد، خاری قوی در دل ایشان نشیند»57، اما چون چارهای جز پذیرش واقعیت موجود نداشتند، در پاسخی که خطاب به محمود ارسال کردند رضایت خود را بدین نحو اعلام کردند:
«صواب اندیشیده است و از حکم مروت و سیاست و دیانت همین واجب کند که خواهد کرد، تا پس از این کس را از اتباع و اذناب زهره نباشد که خون ارباب ملک ریزد». 58
بدین ترتیب مقدمات لشکرکشی غزنویان به خوارزم مهیا گردید. علاقه گردیزی به این قسمت ماجرا اندکی بیشتر شده و کمی مفصل تر از گذشته به شرح جریان لشكركشي و نبردها پرداخته است. به روایت او، لشکریان غزنوی از مسیر بلخ و در امتدادكرانة چپ جيحون و از مسير جگربند59 خود را به سرحد و مرز خوارزم رسانیدند.
سلطان ابتدا محمد بن ابراهیم طائی60 را بر مقدمه سپاه به پیش فرستاد. او به همراه خیل خویش در هنگام نماز صبح مورد هجوم سپاه خوارزم به سرکردگی خمارتاش قرار گرفت و عده ای از سپاه غزنوی در این یورش از بین رفتند. محمود با مطلع شدن از ماجرا فوجي از غلامان سرایی را به دنبال مهاجمان فرستاد. آنها موفق شدند ضمن دستگیری خمارتاش لشکریان خوارزم را تار و مار کنند به حدی که «کشته و خسته را قیاس نبود».61
روز بعد هنگامی که سپاه غزنوی به هزار اسب رسید، لشکریان خوارزم را با آمادگی کامل در مقابل خود دید. بنابراین آنها نیز بلافاصله صف ها را آراستند و میمنه و میسره و قلب سپاه را تعبيه کردند.
از شروع نبرد بین طرفین چیزی نگذشته بود که لشکریان خوارزم شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند. در این بین جمع کثیری، از جمله سردارانی نظیر البتگین بخاری سپهسالار خوارزمیان به همراه خمارتاش شرابی و ساوتگین خانی که رهبری شورش را به عهده داشتند، دستگیر شدند. 62
سپاه محمود بی درنگ روی به خوارزم نهادند و شهر را به دست درآوردند. پس از تصرف خزانه های خوارزم کلیه افراد خاندان مامونیان و از جمله امیر جوان نونشانده یعنی ابوالحارث محمد بن علی بن مامون خوارزمشاه را دستگیر کردند و در قلعه هاي مختلف در داخل متصرفات غزنوي محبوس نمودند. فتح خوارزم به روايت گرديزي در پنجم صفرسال408ﻫ/ 3 ژوئيه1017م روي داد. 63 بدين ترتيب سلسله آل مامون بر انداخته شد و ولايت خوارزم ضميمه امپراتوري غزنوي گرديد.
سلطان پس از استقرار در شهر فرمان داد کلیه مجرمان و اشخاصی نظیر الپتگین بخاری را نزد وی آورند. «پس بفرمود تا مکانات هر یک بکردند. اهل قصاص را به قصاص رسانیدند، و بعضی را بمالیدند و ادب کردند، و بعضی را بند نهادند و بازداشتند». 64
سه سردار شورشی را در زیرپای فیلان انداختند تا کشته شدند و سپس اجساد آنان را بر روی دندانهای فیلها نهادند و در شهر گردانند و «منادی کردند که هر کس که خداوند خویش را بکشد وی را سزا این است». 65
تعداد دیگری از شورشیان را نیز به شیوههای فجیعی به قتل رساندند. به فرمان محمود بر دیوار مدفن ابوالعباس مامون خوارزمشاه این متن را نوشتند:
«این قبر فلان پسر فلان است. زیردستانش بر وی ستم کردند و به ریختن خونش جری شدند، پس خداوند، سلطان یمین الدوله و امین المله را برای گرفتن انتقامش معین کرد. این پادشاه آنان را به دار زد تا عبرت برای بینندگان و نشانه برای جهانیان باشد». 66
لشکرکشی محمود به خوارزم تعداد کثیری قریب پنج هزار بنده برای وی به ارمغان آورد. 67 آنها در واقع همان اسرایی بودند که پس از فتح خوارزم غلّ برگردنشان نهادند و به غزنین فرستادند. به گفته بیهقی «قطار اسیران از بلخ بود تا لاهور و ملتان».68 اگرچه آنها پس از تحمل مدتی حبس جملگی آزاد شدند و در زمره مستخدمان دولت غزنوی برای استفاده در لشکرکشی ها روانه هندوستان گردیدند. 69
سلطان پس از تصرف خوارزم و الحاق آن به امپراتوری غزنوی یکی از غلام- سپهسالاران سابق پدرش سبکتگین به نام آلتون تاش را که در این ایام سمت حاجب بزرگ داشت، به حکومت آن ولایت منصوب کرد و لقب باستانی خوارزمشاه را به او نیز ارزانی داشت. 70 آلتون تاش و پسرانش اين سرزمين را براي مدت 24سال(432-408ﻫ/ 1041-1017م) از طرف غزنويان اداره كردند.
علی رغم انتصاب آلتون تاش به حکومت خوارزم، اما برای اطمینان، از تثبیت اوضاع و برقراری کامل امنیت محمود دستور داد ارسلان جاذب حاکم طوس نیز مدتی در آنجا حضور داشته باشد. اندکی پس از بازگشت سلطان از خوارزم به غزنین، شخصی به نام ابواسحق که پدر همسر ابوالعباس بود، 71 گروه کثیری را جمع کرد و به طور ناگهانی به منظورتصرف خوارزم حمله کرد. اگرچه جنگ سختی در گرفت، اما سرانجام بواسحق شکست خورد و متواری گردید. اسیران نبرد نیز به دستور ارسلان جاذب که به بی رحمی شهرت داشت، 72 به طرز فجیعی «حجّاج وار73» به قتل رسیدند. پس از این واقعه آرامش در خوارزم برقرار گردید و ارسلان جاذب هم به قلمروی حکومتی خود بازگشت. 74
وفاداری آلتون تاش به غزنویان آنان را قادر ساخت قدرت خود را در خوارزم تا اواخر دوران حکومت در خراسان به سال 431ﻫ/1040م حفظ کنند، زیرا این ناحیه از مراکز امپراتوری در غزنین بسیار دور بود و تنها جاده ای که در امتداد جیحون کشیده شده بود این ولایت را به جنوب و خراسان متصل می کرد. با این اقدام غزنویان دارای موضع دفاعی مستحکمی در مرزهای شمالی خود شدند.
وجود آلتون تاش در خوارزم از یکسو سد و مانعی بود در برابر تهاجمات و دستبردهای صحراگردانی نظیر قپچاقاق و غزان به منطقه، از سوی دیگر وی به خوبی در مقابل فشارها و تحرکات قراخانیان به این ناحیه مقابله می کرد و سرانجام نیز جان خود را در این راه و در نبرد با علی تگین حاکم قراخانی سمرقند و بخارا به سال 423ﻫ/1032م در نبرد دبوسیه از دست داد. 75
سلطان محمود همواره عادت داشت تا کلیه اقدامات خود را تحت لوای ادعاهای مذهبی نظیر غزوه و جهاد، حمایت از خلیفه عباسی و یا مبارزه با قرمطیان قرار دهد و به این ترتیب پایه های قدرت خود را تحکیم بخشد. جمع کثیری از شعرای درباری نیز این گونه مسایل را شدیداً برای وی تبلیغ و تعقیب می کردند. چنانچه لشکرکشی وی به خوارزم که صرفاً دارای انگیزه های سیاسی، اقتصادی و نظامی بود، از سوی عنصری شاعر مدیحه سرای دربار وی با انگیزة مذهبی و تحت عنوان برخورد و مقابله با قرمطیان بدین شکل مطرح گردید:
بکشت دشمن و برداشت گنج و مال ببرد ز بهر نصرت دین محمد مختار
از آنکه تربت گرگنج و شهر و برزن او مقام قرمطیان بود و معدن کفار76
نتیجهگیری:
سلطان محمود غزنوی ناحیه مهمی از لحاظ کشاورزی و یک محور اساسی بازرگانی چون خوارزم را به همراه شهرهای نسا و فراوه در امتداد نوار خراسان شمالی، با یک تهاجم و لشکرکشی به تصرف در آورد و آن را ضمیمة قلمروی امپراتوری پهناور غزنوی ساخت. این پیروزی سریع و تصرف خوارزم وزنة تعادل غزنویان را در برابر دولت قراخانیان که در این ایام به علت جنگهای داخلی ضعیف شده بود، سنگینتر کرد.
سقوط سلسلههای ایرانی نظیر سامانیان و خوارزمشاهیان، آل فریغون و آل مامون در قرن چهارم و پنجم هجری/ دهم و یازدهم میلادی، به مفهوم پایان دوران حیات حکومت هاي مستقر و پا برجا در شمال شرق ایران بود که در نتیجه آن خلاء قدرتی در منطقه پدید آمد و در آینده ای نه چندان دور زمینه های سیاسی سلطة بيگانگان را در عالم ایرانی این نواحی فراهم آورد. يكي از دلايل اصلي اين موضوع اين بود كه قدرت قراخانيان در ماوراءالنهر و غزنويان در خراسان و خوارزم ريشه دار و سازمان يافته نبود. قدرت قراخانيان پراكنده و منقسم بود وتاثير و كارايي آن بسيار كمتر از نفوذ سابق دولت ساماني در منطقه بود. قدرت مستبدانه غزنويان نيز از غزنين يعني فاصلهاي دور با اين ناحيه اداره مي شد. اين قضايا باعث تحولاتي در منطقه گرديد كه در سده هاي بعد نتايج آن مشخص گرديد.
از اين پس فرهنگ و تمدن اين ناحيه بيشتر تحت تاثير اقوامي مختلفي قرار گرفت كه از دشتهاي آسياي مركزي آمدند و حكومت اين سرزمين را به دست گرفتند و بدين ترتيب اين منطقه به كلي از جنبه ايراني خود دور شد. هر چند عنوان خوارزمشاه تا قرن نهم هجري/ پانزدهم ميلادي به وسيله حكمرانان تيموري آن ولايت همچنان به كار ميرفت.
یادداشتها:
1- عنصری بلخی، ابوالقاسم حسن، دیوان اشعار، به تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران: کتابخانه سنایی، 1342، عنصری یکی از شعرای دربار سلطان محمود پس از فتح قلعه بهیم نگر در سال 399ﻫ/ 1009م می نویسد:
خدای داند آنجا چه برگرفت از گنج ز زر و سیم و سلیح و ز جامه و زیور
دیوان عنصری، ص 24- 123؛ همچنین پس از این سفر و برگشت به غزنین به فرمان محمود تخت های زرین و سیمین و سایر خزاین زر و سیم و الماس و نفایس را که از این نبرد به دست آورده بود، در مقابل کوشک سلطنتی به تماشای چشم رعیت گذاشتند. گردیزی، گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود، تاریخ گردیزی، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب، 1363، ص 391.
2- اگر چه صفت غازی لقب اعطایی از سوی خلیفه عباسی به سلاطین غزنوی نبود، اما شعرای این عهد در مدح سلاطین اين دوره بسیار آن را به کار می بردند.
3- جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن ظفر، ترجمه تاریخ یمینی، به اهتمام جعفر شعار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1357، ص 69- 368، گردیزی، ص 397.
4- اولین سلسله ای که بعد از اسلام با عنوان خوارزمشاه در منطقه خوارزم قدرت یافت، آل افریق یا آل عراق بود که حکومت آنان از 385- 93ﻫ/995- 712م بر ساحل راست یعنی شرقی جیحون به مرکزیت کاث ادامه داشت. در این سال با کشته شدن ابوعبدالله محمد بن احمد، حاکم افریق به دست ابوالعباس مأمون بن محمد که در گرگانج واقع در ساحل چپ یعنی قسمت غربی جیحون مستقر بودند، سلسله آل افریق منقرض گردید و حکومت مأمونیان با همان عنوان خوارزمشاه روی کار آمد، (جرفادقانی ص 131- 128)؛ در واقع مامونيان حاكمان منطقه شمال خوارزم بودند كه بر حاكمان منطقه جنوبي غالب آمدند، اما قدرت یافتن آل مامون با توسعه طلبی های سلطان محمود غزنوی همزمان گشت.
5-برای اطلاعات بیشتر در مورد گرگانج ن. ك، به، بارتولد، ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، چاپ دوم، تهران: انتشارات آگاه، 1366 ، ج ا، ص 25- 323.
6- جرفادقانی، ص 52- 151، بارتولد معتقد است ابوعلی مدتی پس از سامانیان تابع قراخانیان بوده و شکست ایلک نصر قراخانی از غزنویان موجب نزدیکی ابوعلی به محمود گشت. ترکستان نامه. ج ا، ص 584.
7- جرفادقانی، ص 374.
8- همان، ص 374.
9- گردیزی، ص 395.
10- بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350 ، ص 907.
11- ن. گ، نظامی عروضی سمرقندی، ص 118.
12- بیهقی، ص 909. 13- Bosworth,”AL-E MA’MUN”,p2.
14- «و همه نفع آب جیحون خوارزم را باشد». اصطخری، ابواسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، ص 233، همچنین ن. گ، ص 38- 235، مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، بخش دوم، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361.
ص 25- 423.
15- ن. گ، مقدسی، ص 13- 412، برای اطلاعات بیشتر در این زمینه ن. گ، لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1367، ص 86- 480.
16- باسورث، ادموند کلیفورد، تاریخ غزنویان، جلد اول و دوم، تهران: امیر کبیر، 1372 ، ص 210.
17- پوست روباه، سگ آبی، سمور و سنجاب. اصطخری، ص 239.
18- فرای، ریچارد ن، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، چاپ دوم، تهران: سروش، 1363، ص 45.
19- اصطخری، ص 235.
20- همان، ص 39- 238، همچنین ن. گ، لسترنج، ص 488.
21- باسورث، همان، ص 218.
22- «و خوارزم ثغر اسلام است در پیش ترکستان، و همه ماوراءالنهر ثغر است». اصطخری، ص 229.
23- گردیزی، ص 90- 388، جرفادقانی، ص 85- 281.
24- گردیزی، ص 404، 410.
25- بارتولد، تذکرة جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، چاپ سوم، تهران: انتشارات توس، 1372، ص 120، همچنین ن. گ، به اشاره بیهقی در این زمینه، ص 918.
26- «خوارزم شمشیر و نوعی کمان بسیار محکم می ساخت». باسورث، ادموند کلیفورد، تاریخ غزنویان، جلد اول و دوم، تهران: امیر کبیر، 1372، ص 120.
27- شبانکاره ای، محمد بن علی بن محمد، مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث، تهران: امیرکبیر، 1363 ص 49.
28- بیهقی با اشاره به ظاهری بودن این روابط دوستانه می نویسد: «حال ظاهر میان امیر محمود و امیر ابوالعباس خوارزمشاه سخت نیکو بود». بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، ص 910.
29- شبانکاره ای، ص 50، گردیزی، ص 90- 389، جرفادقانی، ص 87- 285.
30- جرفادقانی، ص 182، شبانکاره ای، ص 51، 60.
31- بیهقی، ص 8-907.
32- همان، ص 908، غالباً یک پادشاه قدرتمند می توانست همسایگان یا دست نشاندگانش را مجبور کند که تنها از طریق وی با مرکز خلافت ارتباط داشته باشند، خصوصاً زمانی که فرستادگان می بایست از قلمروی او عبور نمایند. غزنویان نیز در اوج قدرت خود چنین شرایطی را به دیگران تحمیل می کردند. چنانچه در دورة سلطان محمود پس از پیروزی وی بر ایلک نصر قراخانی در دشت کتر نزدیک بلخ به سال 398ﻫ/1008م تماس مستقیم بین آنها و خلیفه قطع شد و از طریق محمود صورت می گرفت. ن. گ، گردیزی، ص 90- 389، جرفادقانی، ص 87- 285، شبانکاره ای، ص 50- 49؛ بر این اساس در سال 417ﻫ/1026م در عهدنامه ای که میان خلیفه عباسی و محمود منعقد شد، مقرر گردید که خلیفه تنها از طریق سلطان محمود با قراخانیان ارتباط داشته باشد، گردیزی، ص 414، بیهقی، ص 386؛ حتی پس از این در دوره سلطان مسعود نیز در سال 422ﻫ/1031م خلیفه متعهد گردید که ((با خانان ترکستان مکاتبت نکنند و ایشان را هیچ لقب ارزانی ندارند و خلعت نفرستند بی واسطه این خاندان)). بیهقی، ص 386.
33- نظامی عروضی سمرقندی، ص 118.
34- یعنی چگونه به دولت محمود غزنوی ضمیمه شد و جزیی از آن گردید.
35- منظور از امیر گذشته، سلطان محمود غزنوی است، چون بیهقی کتاب خود را پس از این دوره نگاشته است.
36- بیهقی، ص 906.
37- همان، ص 11- 910، 16- 915.
38- همان، ص 911.
39- ن. گ، همان، ص 911، همچنین مقایسه شود با روایت عتبی که میگوید: «سلطان از او التماس کرد در ممالک خویش خطبه و سکه به نام او کنند، و در تنجّز این حال رسولی فرستاد». ص 374.
40- بیهقی، ص 912.
41- جرفادقانی، ص 374، در همین رابطه بیهقی می نویسد بزرگان خوازم گفتند:((به هیچ حال رضا ندهیم و بیرون آمدند و عَلَم ها بگشادند و سلاح ها برهنه کردند و دشنام زشت دادند او را و بسیار جهد و مدارا بایست کرد تا بیارامیدند)). ص 913.
42- بیهقی، ص 15- 914.
43- ن. گ، همان، ص 17- 915.
44- همان، ص 917؛ برای اطلاعات بیشتر از نظام جاسوسی و ((دیوان شغل اشراف مملکت)) در عصرغزنوی ن. گ، باسورث، ص 3- 91.
45- ن. گ، بیهقی، ص 18- 917.
46- ((اکنون ما را عذری باید واضح تا از این جا سوی غزنین بازگردیم))، همان، ص 918.
47- همان، ص 19- 918.
48- ن. گ، همان، ص 920- 919؛ گردیزی، ص 395؛ در اثر جرفادقانی نام این سردار ینالتگین ذکر شده است، ص 375.
49- بیهقی، ص 920.
50- جرفادقانی، ص 375.
51- بیهقی، ص 920.
52- ن. گ، بیهقی، ص 21- 920.
53- همان، ص 920.
54- به عقیده باسورث این تعداد اسب می باید از طریق صحراگردان اغوز و قبچاق اطراف مرزهای خوارزم تامین می گردید. ص 112.
55- بیهقی، ص 22- 921.
56- همان، ص 922 :((با یکدیگر بر مخالفت سلطان محالفت کردند، و به عهود و مواثیق استظهار بستند که اگر از جانب سلطان قصدی رود همه یداً واحدهً باشند و به جواب او قیام نمایند)). جرفادقانی، ص 375.
57- بیهقی، ص 923.
58- همان جا.
59- مقدسی، ص 415، 419، همچنین برای اطلاعات بیشتر ن. گ، لسترنج، ص 480، بارتولد، ترکستان نامه، ج ا، ص 28- 325.
60- گردیزی، ص 396؛ نام این فرمانده غزنوی در بیهقی محمد اعرابی، ص 923 و در جرفادقانی ((ابوعبدالله طلائی)) ذکر شده است. ص 375.
61- گردیزی، ص 396.
62- همان جا؛ ظاهراً ینالتگین هنگامی که قصد داشت از طریق سوار شدن بر کشتی از جیحون فرار کند، دستگیر شد، ن. گ، جرفادقانی، ص 76- 375.
63- گردیزی، ص 396.
64- همان جا.
65- بیهقی، ص 925.
66- جرفادقانی، ص 375.
67- همان، ص 374؛ عنصري، در اين مورد و با توجه به كثرت اسراي به دست آمده عنصري چنين مي سراييد:
ورا ز اسيران گويي گرفت چنداني كه تنگ بود ز انبوهشان بلاد و فقار
گروه ايشان بگرفت طول و عرض جهان بهر رهي و بهر برزني قطار قطار
ص24-123؛ در مورد تعداد اسرا و برده های به دست آمده از سایر فتوحات محمود برای نمونه ن. گ، به تعداد پنج و سه هزار برده حاصل از سفر جنگی سال 409ﻫ/1018م به قنوج و مهره در هند، گردیزی، ص399، جرفادقانی، ص 386.
68- بیهقی، ص 925.
69- جرفادقانی، ص 376.
70- ((و امیر محمود رحمه الله مر حاجب بزرگ خویش آلتون تاش را به خوارزم شاهی نامزد کرد، و خوارزم و گرگانج را به او داد، و او را تا آخر عمر خویش خوارزم شاه کرد)). گردیزی، ص 396؛ همچنين ن. گ، Bosworth, “ALTUNTAS”, p1 71- از این روایت بیهقی مشهود می شود که ابوالعباس همسر دیگری غیر از حَّرة کالجی نیز در حرم خویش داشته است. ن. گ، ص 925.
72- در مورد بی رحمی و طبع خشن ارسلان جاذب ن. گ، گردیزی، ص 411؛ شبانکاره ای، ص 80.
73- نام این حاکم اموی مَثَل ظلم و بیدادگری است. اعلام معین.
74- بیهقی، ص 925؛ جرفادقانی، ص 376.
75- ن. گ، بیهقی، ص 422، 51-439.
76- عنصری، ص 65؛ برای اطلاعات بیشتر از وضعیت اجتماعی و ادبی دوره غزنوی در اثری که اخیراً به زیور طبع آراسته است ن. گ، مهربان، جامعه شناسی شعر فارسی از ابتدا تا پایان دوره سلجوقیان، جلد اول، فصل پنجم، مشهد: دانشگاه آزاد اسلامی واحد قوچان با همکاری نشر تابران، 1387.





