مجلس هفتم
تکلیفمداری در عاشورا
- حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر صمدی یزدی
اشاره
از منظر اندیشمندان اسلامی، نگرشهای متفاوتی درباره انگیزه قیام امام حسین(ع) وجود دارد. برخی انگیزه آن حضرت را عدم پذیرش بیعت با یزید میدانند. بر اساس این دیدگاه، امام برای اینکه با یزید بیعت نکند، مدینه را ترک کرد. هنگامی که ولید بن عتبه، فرماندار مدینه، دستور یزید در خصوص بیعت با او را به حسین بن علی(ع) ابلاغ کرد، پاسخ شنید: «… وَمِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»[1] (شخصیتی مثل من، با یزید بیعت نخواهد کرد). عمدهای نیز انگیزه نهضت حسینی را امر به معروف و نهی از منکر میدانند؛ چنانکه خود فرموده: «من، نه از روی خودخواهی و هوسرانی، این حرکت را آغاز میکنم و نه برای ایجاد فساد و ستمگری؛ بلکه هدف من از این قیام، اصلاح جامعه اسلامی است»[2]. برخی هم انگیزه حضرت را پاسخ به دعوت مردم کوفه دانسته و معتقدند که ایشان برای اجابت دعوت مردم کوفه قیام نمود تا حکومت اسلامی تشکیل دهد.
اما باید گفت: مجموع اینها بستر و زمینههای انجام تکلیف هستند و امام حسین(ع) هیچ انگیزهای جز عمل به تکلیف الهی نداشته است. نوشتار پیش رو، طی چند محور، به بررسی جایگاه تکلیفمداری در نهضت عاشورا میپردازد.
مفهومشناسی تکلیف
تکلیف در لغت، از ماده «کلف»، به معنای امر به چیزی است که همراه با دشواری باشد و در اصطلاح اهل شرع، یعنی اوامر و نواهی خداوند به بندگانش که مستلزم ثواب و عقاب نیز باشد. بنابراین، تکلیف شرعی، یعنی انجام اموری که شارع مقدس انسان را به آن امر نموده، یا ترک افعالی که شارع از آن نهی کرده است. میدانیم که ارزش و عظمت انسان، در عمل به تکلیف الهی است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[3] (همانا گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست). هنگامی که از امام صادق(ع) از تفسیر تقوا پرسیدند، در پاسخ فرمود: «أَنْ لَا یَفْقِدَکَ اللَّهُ حَیْثُ أَمَرَکَ وَلَا یَرَاکَ حَیْثُ نَهَاکَ»[4] (تقوا، یعنی اینکه خداوند در جایی که تو را امر کرده، غایب نبیند و جایی که نهی کرده، حاضر نبیند). ازاینرو، تکلیفگرایی، یعنی تنظیم تمام گفتار، اعمال و پندار بر محور دستورهای الهی، و مراقبت بر خارجشدن از این محور.
بایستگی تکلیفشناسی
اولین گام و مهمترین شرط عمل به وظایف، شناخت تکلیف است. اگر آدمی زمان و شرایط تکلیف خویش را نشناسد، نمیتواند اموری را که خدای متعال از او خواسته، بهدرستی انجام دهد و چه بسا ممکن است که بر خلاف آنچه وظیفه الهی اوست، عمل کند و مصداق این آیه گردد که: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»[5] (بگو آیا به شما خبر دهم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده، درحالی که میپندارند کار نیک انجام میدهند). بر همین اساس، در اسلام موضوع تفقه در دین مطرح شده که نتیجه آن، تکلیفمداری است. امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْرًا فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ»[6] (هنگامی که خداوند خیر بندهای را بخواهد، او را دینشناس میسازد). بنابراین، شناخت تکلیف، امر بسیار مهمی است و در واقع، از جمله عوامل مهم گمراهی، عدم شناخت تکلیف است. گروههایی مانند خوارج، بدان جهت گمراه شدند که تکلیف خود را که اطاعت از امام است، نمیدانستند یا برداشت نادرستی از دین داشتند.
در روایت است که امام صادق(ع) فرمود: من از شایعههایی که برخی مردم از شخصی بسیار تعریف میکنند، علاقه پیدا کردم او را ببینم. روزی دیدم که در جایی ایستاده و مردم اطراف او را گرفتهاند. خود را از وی مخفی کردم؛ اما رفتار او را زیر نظر گرفتم. هنگامی که مردم از او جدا شدند، به دنبالش راه افتادم. دیدم به یک نانوایی رسید و دو گرده نان به صورت دزدی از نانوایی برداشت و حرکت کرد. بسیار تعجب کردم؛ ولی با خود گفتم شاید با نانوایی حسابوکتابی داشته باشد! سپس، دیدم به یک انارفروش رسید. از غفلت او استفاده کرد و دو انار دزدید و حرکت کرد. تعجب من بیشتر شد. باز گفتم شاید حسابوکتابی با انارفروش دارد؛ ولی چرا به صورت دزدی برداشت؟ به دنبال او حرکت کردم تا اینکه آن شخص به فقیر و مریض رسید؛ نان را به فقیر، و انار را به مریض داد. وقتی کارش تمام شد، به نزدش رفتم و به او گفتم: ای بنده خدا! از مردم تعریف تو را شنیده بودم؛ ولی کار تو مرا به شگفتی واداشت. جریانت را برایم بیان کن تا فکر من راحت شود؟ گفت: چه جریانی؟
گفتم: نان و انار دزدیدی؛ ولی آنها را صدقه دادی! گفت: شما اول به من بگو کیستی؟ گفتم: مردی از اولاد آدم و از امت محمد(ص). گفت: از کدام گروه؟ گفتم: از اهلبیت رسول خدا(ص). گفت: از کدام شهر؟ گفتم: از مدینه. گفت: شاید شما جعفر بن محمد(ع) هستی! گفتم: آری. گفت: چه فایده که شرافت تو و انتسابت به رسول خدا(ص) برای تو اثر نداشته و توصیف کسی را که کار نیک میکند، تحمل نمیکنی! آیا به قرآن آشنایی داری؟ گفتم: چه جهلی دارم؟
گفت: این قرآن است که میفرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا»[7] (کسی که کار نیکی انجام دهد، ده برابر پاداش دارد و کسی که گناهی مرتکب شود، همان یک گناه برایش منظور میشود). من دو نان دزدیدم، دو گناه کردم و دو انار نیز دزدیدم، دو گناه کردم؛ میشود چهار گناه؛ اما هنگامی که آنها را صدقه دادم، چهل حسنه و ثواب شاملم شد. چهار گناه را از چهل ثواب کم کنم، برایم سیوشش ثواب باقی میماند!
گفت: مادرت در عزایت بگیرد که تو نسبت به قرآن جاهل هستی. آیا نشنیدهای که خداوند میفرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[8] (همانا خداوند از پرهیزکاران میپذیرد). تو دزدی کردی، گناه بود و مال مردم را به دیگری دادی، آن هم گناه بود؛ دیگر ثوابی در کار نبود.
تکلیفگرایی انبیا
انبیای الهی، تکلیفمدارترین انسانها بودند. اینان هرآنچه را خداوند امر نموده، انجام میدادند؛ هرچند سخت و دشوار بوده باشد؛ نمونه بارز آن، حضرت ابراهیم(ع) است. اگر خداوند ابراهیم خلیلالله را به عنوان اسوه معرفی کرده و او قهرمان توحید است، به دلیل تکلیفمداری ایشان است. ابراهیم(ع) تا سالها دارای فرزند نبود. سپس، خداوند فرزندی زیبا و دارای کمالات به نام «اسماعیل» به او عنایت کرد. هنگامی که اسماعیل به سیزده سالگی رسید، به ابراهیم(ع) دستور داده شد که فرزند دلبندش را با دست خود قربانی کند. ابراهیم(ع) بر سر دو راهی سختی قرار گرفت؛ یک طرف علاقه به فرزند که از غرایز بسیار نیرومند و قوی است و از سوی دیگر، تکلیف و امر خداوند که باید بدان عمل کند؛ آن هم تکلیف بسیار دشوار که سر بریدن اسماعیل است!
تکلیفمداری، ابراهیم(ع) را وادار میسازد که از فرزندش چشم بپوشد و بر انجام فرمان الهی تصمیمی قاطع بگیرد. جالب اینجاست که فرزندش اسماعیل(ع) نیز که تربیتشده همین پدر است، هنگامی که پدر دستور الهی را با او در میان گذاشت و گفت: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَی»[9] (فرزندم! من در خواب دیدم که باید تو را قربانی کنم. بنگر که نظر تو چیست؟)، او نیز تکلیف الهی را بر حبّ خویش مقدم داشت و پاسخ داد: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»[10] (پدرم! هرچه دستور داری، اجرا کن، به خواست خدا، مرا از صابران خواهی یافت).
امام حسین(ع) و تکلیفمداری
برای روشنشدن بحث، خوب است به این پرسش پاسخ دهیم که آیا امام حسین(ع) برای رسیدن به هدف خویش، از هر وسیلهای بهره میبرد؟ یا اینکه تنها از وسایل مجاز و مورد رضای حق استفاده کرد؟
در مکاتب مادی، هدف، وسیله را توجیه میکنند و پیروان چنین مکاتبی، برای رسیدن به اهدافشان، به هر وسیلهای دست مییازند. بدیهی است که در سایه این گونه مکتبها، بنیادهای اخلاقی جامعه فرو میریزد، ارزشهای انسانی کمرنگ میشود و آمار بزهکاری فزونی مییابد؛ اما در مکتب الهی که بر اخلاق و ارزشهای الهی و انسانی بنا نهاده شده، وضع به شکلی دیگر است. در این مکتب، اخلاق، اصل است و هدف، دستیابی به کمال است؛ اما برای رسیدن به این هدف متعالی، نمیتوان به هر وسیله یا روشی متوسل شد؛ بلکه اسلام برای نیل به مقصد، صراط مستقیمی قرار داده که انحراف از آن، در واقع، به معنای رویگردانی از هدف است.
زمامدار اسلامی، با سعادت جامعه سر و کار دارد و میخواهد جامعه را به سوی کمال هدایت کند. بنابراین، نمیتواند برای رسیدن به این هدف، از هر وسیلهای استفاده کند. امام حسین(ع) نیز که به دنبال احیای ارزشهای الهی و انسانی بود، در تمام مراحل قیام، از وسایل مشروع و مورد رضای خداوند استفاده کرد. نقل است که استاد شهید مرتضی مطهری(ره) میگفت: در جوانی به خراسان میرفتم. در یکی از دهات حدود نیشابور و تربت، مسجدی بود. من چون جایی نداشتم، به مسجد رفتم. مردی آمد آنجا پیشنمازی کرد. مردم هم نماز خواندند. بعد رفت منبر برای مردم صحبت کند. یک وقت من با کمال تعجب دیدم که فراش مسجد، یک دامن سنگ آورد بالای منبر، تحویل این آقا داد. حیرت کردم که برای چیست؟ تا رسید به روضه… دستور داد چراغها را خاموش کردند. چراغها را که خاموش کردند، دیدم شروع کرد به سنگپراندن به مستمعین. فریادِ آخر سرم، آخر دستم، آخر سینهام بلند شد، غوغا شد. بعد چراغها را روشن کردند. دیدم سرها مجروح شده و باد کرده و مردم درحالی که اشکشان میریزد، برون میروند. رفتم سراغ او و گفتم: آقا این چه کاری بود کردی!
گفت: من امتحان کردهام، اینها با هیچ روضهای گریه نمیکنند. چون گریه بر امام حسین(ع) اجر و ثواب زیادی دارد و من دیدم راهش منحصر به این است که با سنگ به سر اینها بزنم. از این راه، اینها را میگریانم! چون هدف، وسیله را مباح میکند. هدف، گریه بر امام حسین(ع) است! ولو اینکه آدم، یک دامن سنگ به سر مردم بزند![11]
جلوهها و عرصههای تکلیفگرایی در نهضت عاشورا
امام حسین(ع) با وجود آنکه بهواسطه اخبار غیبی از سرنوشت پیش روی خود اطلاع داشت، ولی چون در برابر پاسداری از اسلام ناب و مقابله با حاکمان فاسد و ستمگر، احساس تکلیف میکرد، خالصانه قیام نمود و همه سختیهای این مسیر را به جان خرید. بنابراین، صحنه کربلا را باید عرصه تکلیفگرایی دانست که به شکلهای مختلف نمود پیدا کرد. اینک به برخی از نمونهها، جلوهها و عرصههای تکلیفگرایی در نهضت عاشورا اشاره میکنیم.
۱. جلب رضایت خدا و رسول
امام حسین(ع) در تمام مراحل قیام، از رضایت خداوند سخن گفت و بر اراده الهی و انجام تکلیف در جریان نهضت خود تأکید فراوان داشت و در واقع، به چیزی جز رضایت حق نمیاندیشید. ازاینرو، پس از تصمیمگیری برای حرکت به سوی مکه، به زیارت قبر پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: «… وَأَسْأَلُکَ یَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ بِحَقِّ هَذَا الْقَبْرِ وَمَنْ فِیهِ إِلَّا اخْتَرْتَ لِی مِنْ أَمْرِی مَا هُوَ لَکَ رِضًا وَلِرَسُولِکَ رِضًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ رِضًا»[12] (ای پروردگار صاحب جلال و کرامت! تو را به حق این قبر و آنکه در آن آرمیده، سوگند که از تو میخواهم آنچه مورد رضا و خشنودی تو و مورد رضایت پیامبرت است، برای من انتخاب کنی).
۲. پیروی از خواست الهی
امام حسین(ع) در مسیر حرکت به کوفه، در بین راه با فرزدق شاعر مواجه شد و پرسید: از مردم کوفه چه خبر؟ فرزدق گفت: «سَأَلْتَ الْخَبِیرَ قُلُوبُ النَّاسِ مَعَکَ وَأَسْیَافُهُمْ عَلَیْکَ وَالْقَضَاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَاللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ»[13] (از شخص آگاهی پرسیدی، من خوب آنان را میشناسم. دلهای مردم، با شماست؛ اما شمشیرهایشان بر ضدّ شماست و قضا و قدر الهی، از آسمان نازل میشود و خداوند آنگونه که بخواهد خواهد شد).
امام حسین(ع) در پاسخ به او فرمود: «صَدَقْتَ فَالْأَمْرُ لِلَّهِ وَکُلُّ یَوْمٍ رَبُّنَا هُوَ فِی شَأْنٍ إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى نِعَمِهِ وَهُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّکْرِ وَإِنْ خَالَفَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَیْسَ بِعَادِلٍ مَنْ کَانَ الْحَقُّ بَیْتَهُ وَالتَّقْوَى ضَمِیرَهُ»[14] (درست گفتی! کار در دست خداست و او هر آنچه بخواهد و مصلحت بداند، انجام میدهد و هر روز در شأن و فرمان تازهای است. بنابراین، اگر قضا و قدر، آن گونه که ما دوست داریم و در اندیشه آن هستیم، فرو آمد، خدای فرزانه را بر نعمتهای گرانش سپاس میگزاریم و او یاریدهنده و یاریرسان بر ادای سپاس و حقشناسی است؛ اما اگر قضا و قدر هماهنگ با خواسته ما نبود و مصلحت چیز دیگری بود، باز هم آن کسی که ثبات و هدفش حق و عدالت و کرامت است و درون و برون زندگیاش به پروای خدا و ارزشهای انسانی آراسته است، از شاهراه حق و فضیلت به بیراهه نرفته است).
۳. عدم همکاری با حاکم ظالم
از جمله تکالیفی که اباعبدالله الحسین(ع) بدان تصریح نموده، عدم سازش و همکاری با حاکم ظالم است. امام در پاسخ به ولید، فرماندار مدینه که پیشنهاد بیعت با یزید را داد، فرمود: «أَیُهَادِ یَزِیدُ؟ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَمِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»[15] (آیا امیر یزید فردی فاسق، شرابخوار و قاتل مردم بیگناه است و آشکارا فسق و فجور میکند. شخصیتی مثل من، با یزید بیعت نخواهد کرد).
حضرت نفرمود: من بیعت نمیکنم؛ بلکه فرمود: هرکسی در شرایط من باشد، با کسی که مثل یزید باشد، بیعت نمیکند. این، یک تکلیف الهی است.
۴. امر به معروف و نهی از منکر
تکلیف دیگری که امام حسین(ع) برای آن قیام نمود، امر به معروف و نهی از منکر بود. گرچه این تکلیف، وظیفه همه افراد جامعه است، اما امام که عالم و حافظ دین و شریعت است، خود را در برابر این تکلیف الهی بیشتر از دیگران مسئول میداند و برای این امر مهم، خود را به مخاطره میاندازد. نکته جالب توجه این است که امام این وظیفه را منوط به شروطی مانند تأثیرگذاری نمیکند؛ بلکه در همه حال، از امر بهمعروف و نهی از منکر بهعنوان یک وظیفه یاد میکند؛ چنانکه حضرت سیدالشهداء(ع) در وصیتنامه خود، به این دو فریضه الهی تصریح مینماید: «أَرَى لَمْ أَخْرُجْ أَشَرًا وَلَا بَطَرًا وَلَا مُفْسِدًا وَلَا ظَالِمًا وَإِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»[16] (من نه از روی خودخواهی و تکبر قیام کردم و نه برای فساد و ستمگری؛ بلکه هدف من از این قیام، اصلاح در امت جدم رسول خدا(ص) است).
۵. مبارزه با حاکم ستمگر
امام حسین(ع) نه تنها با ظالمان همکاری نکرد، بلکه خود را ملزم به مبارزه با حاکم ستمگر میدانست. این در حالی بود که برخی سیاستمداران عصر امام، باور داشتند که عدم همکاری با حاکم ظالم، کافی است؛ ولی آن حضرت، نه تنها خود به این امر اقدام نمود که در فراخوانی عمومی، همگان را به این مبارزه دعوت کرد. امام این مطلب را در نامهای که به سران کوفه نوشت، اظهار داشت: «مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثًا لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَلَا فِعْلٍ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»[17] (هرکس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میکند، عهد خود را میشکند، مخالفت سنت پیامبر(ص) عمل میکند و بین بندگان خدا با گناه و دشمنی عمل میکند، اما با گفتار و رفتار خویش با او مخالفت نکنند و او را تغییر ندهد، بر خداوند حق است که او را در همان جایگاهی قرار دهند که آن ستمگر قرار میدهد. شما خوب میدانید که این گروه (یزید و پیروان او) پیروی از شیطان را ملتزم شدهاند و از اطاعت خدا روی برتافتهاند و فساد را علنی کرده، حدود خدا را به تعطیلی کشاندهاند، اموال عمومی را به غارت بردهاند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردهاند).
۶. موضعگیری در برابر جابهجایی حق و باطل
گاهی شرایط جامعه اسلامی به گونهای تغییر مییابد که باطل، جای حق را میگیرد و حق، باطل انگاشته میشود و انسانها نه تنها به حق عمل نمیکنند، بلکه جلوی باطل هم نمیایستند. در این شرایط است که انسان تکلیفمدار باید از خود واکنش نشان دهد و به مخالفت و مبارزه با باطل و اهل آن برخیزد.
امام حسین(ع) در یکی از سخنان خویش در مسیر کربلا، به این امر اشاره میکند و میفرماید: «… أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَأَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقًّا فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَلَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَمًا»[18] (آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود، و از باطل باز نمیایستند؟ باید انسان معتقد طرفدار حق، دل به لقاء اللَّه بندد (و براستی آماده شهادت شود)، زیرا که من مرگ را چیزی جز خوشبختی، و زندگی با ستمگران را چیزی جز مایه ناخوشی نمیبینم).
نهضت امام حسین(ع) بر پیروان و رهروان ایشان در طول تاریخ نیز اثر گذاشت؛ چنان که امام خمینی(ره) بارها میفرمود: همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه.[19] امام(ره)، حتی پذیرش تلخ قطعنامه را تکلیف الهی خود خواند و فرمود: «و شما را میشناسیم؛ شما هم مرا میشناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهیام بود.»[20]
پینوشتها
- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۵.
- همان، ص۳۲۹.
- سوره حجرات، آیه ۱۳.
- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۶۷، ص۲۸۵.
- سوره کهف، آیه ۱۰۴.
- کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲.
- سوره انعام، آیه ۱۶۰.
- سوره مائده، آیه ۲۷.
- سوره صافات، آیه ۱۰۲.
- همان.
- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۹۴.
- علی احمدی میانجی، مکاتیب الأئمة، ج۳، ص۱۱۱.
- ابناعثم کوفی، وقعة الطف، ص۱۷۲.
- همان.
- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۵.
- همان، ص۳۲۹.
- ابناعثم کوفی، وقعة الطف، ص۱۷۲.
- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۴۷.
- امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۵.
- همان، ص۹۶.




