روضه‌ها

تهیه و تنظیم: حجت‌الاسلام والمسلمین علی عباس‌زاده


روضه حضرت مسلم بن عقیل

السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ.

امام حسین(ع) پس از اقامه نماز در میان مردم، دوازده هزار نامه از اهل کوفه دریافت کرد و پس از اصرار آن‌ها بر اینکه ما امام و پیشوا داریم، تصمیم به رفتن به کوفه گرفت و شتاب کردند. مسلم بن عقیل در بیست و هشتم ماه مبارک رمضان سال ۶۰ هجری به سوی کوفه رفت.

هنگام رسیدن به کوفه، حدود هجده هزار نفر از مردم کوفه با او بیعت کردند؛ اما وقتی خبر بیعت‌شکنی آن‌ها به مسلم رسید، او در کوچه‌های کوفه تنها و سرگردان ماند. آن شب، وقتی صبح شد، مسلم به سمت خانه‌ای رفت که صاحب‌خانه او را به عبیدالله بن زیاد تسلیم کرد. بعد از محاصره، جنگ بین مسلم و نیروهای عبیدالله درگرفت. وقتی دید نمی‌تواند از محاصره جان سالم به در ببرد، محمد بن اشعث گفت: تو در امان هستی. پس از حرف‌هایی بین آن‌ها، مسلم پذیرفت. آن‌گاه مسلم را خلع سلاح کردند و به سوی مرگ بردند، اما مسلم گریه می‌کرد.

«مَا لِنَفْسِي أَبْكِي، وَلَا لَهَا أَرْثِي، أَبْكِي لِأَهْلِيَ الْمُقْبَلِينَ! أَبْكِي لِحُسَیْنٍ وَآلِ الْحُسَیْنِ؛ من برای خودم نمی‌گریم، بلکه برای اهل‌بیت می‌گریم، برای حسین و خاندان او این روزها را می‌بینم».

سرانجام امان او شکسته شد و او را به بالای قصر بردند. مردم در کوچه ایستاده بودند و مسلم را بالای قصر دیدند. بعضی می‌گویند مسلم را از بالا انداختند و بعضی می‌گویند او را کشتند. وقتی او را از بالای قصر به پایین انداختند، به عبیدالله سلام کرد.

سَلَامٌ عَلَى الْحُسَیْنِ الْدَّرِیغِ الْمُحِبِّ
بَیْنَ مُسْلِمٍ وَالْأَیْتَامِ زَائِرِهِ
سَلَامٌ عَلَى الْغُرِّ الْبِکَارِ دَرَاهَا الْهَدْی
سَلَامٌ عَلَى تَهِیجِ الْقُلُوبِ وَالْأَحْشَاءِ الْهَدْی

«وَ هُوَ یُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَى وَ یَسْتَغْفِرُهُ وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ فَضَرَّبَ عُنُقَهُ».

الله اکبر گفت، استغفار کرد و بر پیغمبر(ص) درود فرستاد. در لحظه آخر، وقتی شمشیر را بر گردنش گذاشتند، گفت: «اللَّهُمَّ احْکُمْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمٍ غَرَّونَا؛ خدایا بین من و این قوم فریب‌خورده حکم کن، چه کردند با من که چنین کردند؟!»

بکر بن حمران ضربه سختی به مسلم زد و سر مسلم را از بدن جدا کرد. سر مبارکش را به زمین انداختند و سپس بدنش را از بالای قصر به سوی زمین پرتاب کردند و با این وضعیت، مسلم شهید شد.


روضه ورود کاروان به کربلا

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.

کاروان اهل‌بیت(ع) روز پنجشنبه دوم محرم سال ۶۱ هجری وارد سرزمین کربلا شد. امام پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: «طفّ». سپس پرسید: آیا نام دیگری دارد؟ گفتند: کربلا! پس امام فرمود: «خدایا به تو پناه می‌برم از کرب و بلا». سپس فرمود: «هَاهُنَا مَحَلُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا؛ اینجا منزلگاه ما و محل ریخته شدن خون ما و جایگاه قبر ماست».

بِکَیْ بِکَیْ أَیُّهَا الْقَلْبُ الْحَزِینُ
بِکَیْ بِکَیْ أَیُّهَا الْجَانِ الْحَزِینُ

ام‌البنین به برادرش گفت: برادر، این بیابان وحشت‌ناک است! امام فرمود: خواهرم! هنگام رفتن به جنگ صفین، پدرم در همین جا خوابید و سرش را در دامن من گذاشت. وقتی بیدار شد، گریه کرد. برادرم حسین(ع) پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ پدرم فرمود: گویا در خواب دیدم در این بیابان جایی از خون است و حسین(ع) در آن غرق شده و می‌نالد. سپس پدرم به من فرمود: وقتی چنین حوادثی رخ دهد، چه می‌کنی؟ گفتم: صبر می‌کنم، اما چه صبری سخت است!


روضه حضرت قاسم

السَّلامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَضْرُوبِ هَامَتُهُ الْمَسْلُوبِ لَامَتُهُ حِینَ نَادَى الْحُسَیْنَ عَمَّهُ فَجَلَى عَلَیْهِ عَمُّهُ کَالصَّقْرِ.

قاسم از امام(ع) اذن میدان خواست، اما امام به او اجازه نداد. قاسم دست و پای عمویش را بوسید تا اجازه بگیرد. اما وقتی خواست به میدان برود، امام به او نگاه کرد و با برادرزاده‌اش در آغوش گریستند تا از هوش رفتند.

قاسم وارد میدان شد. حمید بن مسلم می‌گوید: جوانی را دیدم که مانند ماهِ شب‌چهارده بود. حمله‌ها به سمت دشمن آغاز شد و جنگ سختی درگرفت تا اینکه مردی از قبیله اَزد به نام عمر بن سعد گفت: من این جوان را می‌کشم. او را به این کار وادار کردم، اما قاسم مقاومت کرد. در این لحظه، امام(ع) مانند پرنده‌ای شکسته‌بال به سوی قاسم آمد و فرمود: «یَعِزُّ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبَکَ أَوْ یُجِیبَکَ فَلَا یُنْصِفَکَ؛ بر عمویت سخت است که او را بخوانی و پاسخ ندهد یا پاسخ دهد ولی نتواند کمکت کند».

حمید بن مسلم می‌گوید: سپس امام(ع) قاسم را به خیمه برد و او را دفن کرد.


روضه حضرت علی‌اصغر

السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ الطِّفْلِ الرَّضِیعِ الْمَرْمِیِّ الصَّرِیعِ الْمُتَشَحِّطِ دَمًا الْمَصْعُودِ دَمُهُ فِی السَّمَاءِ الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِی حَجْرِ أَبِیهِ لَعَنَ اللَّهُ رَامِیَهُ حُرْمَلَةَ بْنَ کَاهِلِ الْأَسَدِیِّ.

امام حسین(ع) پس از شهادت اصحاب و اهل‌بیتش، به خیمه‌ها آمد و به خواهرش زینب فرمود: «نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی أُوَدِّعَهُ؛ فرزند کوچکم را بیاورید تا با او وداع کنم». زینب کودک را به امام داد، اما وقتی خواست او را ببوسد، تیری به گلوی کودک خورد و او را شهید کرد.

امام خون گلوی کودک را پاک کرد و فرمود: «هُوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ؛ آسان شد بر من این مصیبت، چرا که در محضر خداست». سپس از آسمان شنید: «دَعْهُ یَا حُسَیْنُ فَإِنَّ لَهُ مُرْضِعًا فِی الْجَنَّةِ؛ رهایش کن، برای او در بهشت دایه‌ای است». سپس امام کودک را به خیمه برد و قبری کوچک حفر کرد و او را دفن کرد.


روضه شهادت امام حسین(ع)

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَدًا مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ.

امام حسین(ع) آماده شهادت شد و به سمت دشمن حمله کرد. عمر بن سعد فریاد زد: وای بر شما! می‌دانید با چه کسی می‌جنگید؟ این پسر فاطمه و کشنده عرب است!

هنگامی که امام خسته شد، سنگی به پیشانی‌اش خورد. سپس تیری سه‌شعبه به سینه‌اش اصابت کرد. امام تیر را از پشت سرش بیرون کشید و خون مانند نهر جاری شد. دستش را پر از خون کرد و به سوی آسمان پاشید و فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ».

سپس به زمین افتاد و فرمود: «یَا شِیعَةَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَارًا فِی دُنْیَاکُمْ».

شمر نزدیک شد و گفت: ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟ امام فرمود: «إِنِّی أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ».

زینب فریاد زد: وای بر شما! آیا در میان شما مسلمانی نیست؟

امام به خواهرش فرمود: به خیمه برگرد. زینب بازگشت و گفت: «لَیْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِی الْحَیَاةَ؛ کاش مرگ به زندگی‌ام پایان می‌داد».


روضه شام غریبان

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ غَذَتْکَ یَدُ الرَّحْمَةِ وَ رَضِعْتَ مِنْ ثَدْیِ الْإِیمَانِ وَ رُبِّیتَ فِی حِجْرِ الْإِسْلَامِ وَ النَّفْسُ غَیْرُ رَاضِیَةٍ بِفِرَاقِکَ وَ لَا شَاکَّةٍ فِی حُبِّکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ.

دشمن پس از شهادت امام(ع)، به خیمه‌ها حمله کرد و اموالشان را غارت کردند. سپس دستور داد خیمه‌ها را آتش بزنند. بچه‌ها دیدند آتش از خیمه‌ها زبانه می‌کشد.

زینب دوید و به امام سجاد(ع) گفت: پسر برادرم! با این بچه‌ها در میان این آتش چه کنیم؟ امام فرمود: «عَلَیْکُنَّ بِالْفِرَارِ؛ بچه‌ها را به بیابان ببرید».


پاورقی‌ها

  1. برگرفته از کتاب «در سوگ آل اللَّه»، تألیف حجت‌الاسلام والمسلمین علی منفرد.
  2. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت مسلم بن عقیل.
  3. شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۹۳.
  4. طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۹۷۵.
  5. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۳.
  6. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ص ۵۹۷.
  7. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۷ و ۱۳؛ طبری، أعلام الوری، ص ۹۹۱.
  8. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص ۵۷۳.
  9. شیخ مفید، الإرشاد، ص ۹۳۱.
  10. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۹۱.
  11. حاجی نوری، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۹۳۱.
  12. کامل بهائی، ج ۲، ص ۵۷۹.
  13. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۵۱۱.
  14. شیخ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۸، ص ۵۰۹.
  15. طبرسی، أعلام الوری، ص ۹۹۹؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۵۰۹.
  16. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۱.
  17. ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص ۵۹۰.
  18. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۹۱.
  19. ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۵۵۷.
  20. حاجی نوری، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۵۹۵.
  21. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۹۵۹.
  22. ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص ۵۵۹.
  23. مقتل امام حسین(ع) و یاران، ترجمه نفس المهموم، تألیف علی منفرد، ص ۵۹۱.
  24. ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص ۵۳۷.
  25. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۵۵۹.
  26. ابن نما، مثیر الأحزان، ص ۱۹.
  27. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۵.
  28. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص ۹۱۷.
  29. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۵.
  30. ابن نما، مثیر الأحزان، ص ۵۹.
  31. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۳۹.
  32. کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۱۷۱.
  33. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۷.
  34. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص ۹۱۱.
  35. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۰.
  36. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۵۹۰.
  37. شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۵۵۹.
  38. سید بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج ۲، ص ۱۹.
  39. سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۵۹۵.
  40. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۰.
  41. همان، ص ۱۵.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=58668

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب