مجلس سوم
سیاستهای امویان در دینستیزی و ارزشزدایی
آیتالله محمدمهدی آصفی
مقدمه
رسول اکرم (ص) به دستور خدای متعال در زندگی مردمان انقلابی فراگیر در باورها، اندیشهها، عرفها، احکام، اخلاق و روابط بهوجود آورد و حیات جاهلیت را بهطور کامل نابود کرد و بنای نو و کاملاً اسلامی را در جامعه استوار ساخت و فرمود: اکنون مانند روز اولی است که خدا آسمان و زمین را آفرید و دگرگونی کامل و اساسی رخ داده است. در ادامه نیز افزود: «هر پدیده و نشانی از جاهلیت از بین رفته است [۱].»
در کنار آن انقلاب فراگیر، رسول خدا (ص) به انقلاب و دگرگونی در جایگاههای سیاسی و اجتماعی دست زد و مردمانی را بر صدر نشاند که اسلاممدار و دینباور بودند؛ اما کسانی را از عرش به فرش آورد که در زمان و زندگی جاهلیت در اوج هرم اجتماعی و سرپرستی سیاسی و اجتماعی بودند. اسلام دیگر امتیازها و جایگاه اینان را برنمیتابید. چندین انقلاب ضروری و در راستای حمایت از انقلاب نخستین بود؛ چون باید انقلاب فکری و فرهنگی را دینمدارانی پشتیبانی و حمایت میکردند که درستکار و امانتدار بودند.
انقلاب اجتماعی پس از انقلاب فرهنگی نمودهایی داشت؛ از جمله امرار و صدارت عتاب بن اسید ۲۱ ساله بر مکه پس از فتح این شهر که سخت بر اشراف قریش گران آمد یا دستور به بلال حبشی که بر فراز کعبه اذان بگوید؛ چنانکه اسامة بن زید جوان را فرمانده لشکر کرد. پیامبر (ص) فقط به نژاد عرب برادری نمیداد و اوج نداشت، بلکه سلمان فارسی، صهیب رومی و بلال حبشی را نیز ارج مینهاد و مسئولیت میداد. در شأن نزول آیه ۲۸ قصص آمده افراد مستکبر از قریش خدمت پیامبر رسیدند، دیدند کنار رسول خدا (ص) بلال و صهیب و ابوذر و عمار و سلمان و… که افرادی گمنام و ندار بودند نشستهاند. قریشیان گفتند: اگر اینان را کنار گذاری، به او ایمان میآوریم و پشتیبانی میکنیم؛ اما آیه فوق نازل شد و خدا فرمود: با کسانی باش که پروردگار را صبح و عصر میخوانند و فقط رضایت او را میجویند و هرگز برای زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها مگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن.
انقلاب فراگیر در هرم قدرت و حاکمیت اجتماعی و سیاسی، عدالت را دانی، دانی را عالی، محکوم را حاکم و حاکم را محکوم گرداند و مستضعفان و محرومان را به اوج و قلۀ هرم رساند. شاید آیات آغازین سوره قصص همین بعد انقلاب الهی را بیان میکند که بنیاسرائیل به بند کشیده و مستضعف را به برکت رهبری خردمندانه حضرت موسی (ع) به سیادت و آزادی رساند؛ چنانکه در زمان رسول قریشیان مستکبر، همچون ابوسفیان را سر جای خود نشاند.
دگرگونی اوضاع جامعه اسلامی پس از وفات پیامبر
پس از درگذشت رسول خدا (ص) اوضاع برگشت و مستکبران و مرفهان بیدرد اموی و غیره توانستند دوباره به جایگاه پیشین خود دست یابند. بازگشت جاهلیت آن هم در دورههای آغازین حیات اسلام، بسیار خطیر و سرنوشتساز بود و تأثیر و پیامدهای منفی فراوان بر جای نهاد. اینان به خلاف و سیادت اسلام چشم انداخته، مفاهیم و باورها را تحریف و واژگون معنا کرده، از دین استفاده ابزاری نمودند. اوج این کژروی مخاطرهآمیز در عهد یزید بن معاویه به منصه ظهور رسید. وی آشکارا کارهای حرام مرتکب شد، لهو و لعب نمود، به کشتار مؤمنان دست زد، منکر وحی و دیانت شد! این اوضاع خطر حقیقی برای اصل دعوت و رسالت و میراث انبیا و رسولان به شمار میآمد. مصیبت بار آن بود که یزید این کردار ناشایست را در مقام و موقعیت خلافت رسول الله انجام میداد! در چنین شرایطی امام حسن و امام حسین (ع) افشاگریهای خود را انجام داده، در پی آگاهکردن افکار عمومی بودند؛ از جمله امام حسین (ع) هنگام درخواست بیعت با یزید فرمود: «یزید مردی بدکردار، شرابخوار، قاتل افراد بیگناه است و آشکارا گناه و تباهی میکند [۲].»
امام حسین (ع) در جایگاه میراثدار پیامبران و رسولان وظیفه داشت از تحریف مسیر اسلام جلوگیری کرده، نگذارد امت اسلامی گرفتار کژروی و گمراهی شود.
سوءاستفاده امویان از ناتوانی خلیفۀ سوم
بنیامیه برای دستیابی دوباره به موقعیت و جایگاه اجتماعی و مالی و سیاسی خود که پیش از اسلام داشتند، از ضعف و بیلیاقتی خلیفۀ سوم بهره جستند. وی به امویان گرایش و اوج داشت و بیتالمال را نثارشان میکرد، چندانکه فرسودگی و کهنسالی عثمان فرصت مناسبی برای امویان بود تا جایگاه و ثروت از دسترفتهشان را باز یابند؛ از اینرو از اعتماد کما و ثروت و قدرت خلیفه به سود خود بهرهبرداری کرده، در پی کسب نفوذ و قدرت و موقعیت از کف داده بودند. بصره، کوفه، شام و مصر که ولایتهایی بزرگ و بااهمیت و استراتژیک بوده و در قدرت جنگی و اقتصادی و اجتماعی بسیار مؤثر بودند، در زمان عثمان به دست خویشان وی (امویان) افتاد که ثروت هنگفت بیشمار برای اینان به ارمغان آورد. والی بصره پسر دایی عثمان (عبدالله بن عامر) بود. والی کوفه ولید بن عقبه و سپس سعید بن عاص بود. معاویه حاکم مدامالعمر دمشق و اردن سپس حمص و فلسطین و الجزیره بود و والی مصر برادر رضاعی عثمان (عبدالله بن سعد) [۳].
اینان هیچ پیشینهای در دین و جهاد اسلامی نداشتند، بلکه دینشان مورد تردید و شبهه بود که حتی گاه آشکارا فسق و فجور مینمودند؛ اما عثمان فقط بنیامیه و طبقه مرفه قریش را قدرت و اختیار میبخشید و بیتالمال بیحساب و کتاب در کف بیکفایت آنان بود. این آشوب افکار عمومی مسلمانان را برمیانگیخت و نارضایتی عمومی گستردهای را در پی داشت و به ظهور طبقه مرفهی در جامعه اسلامی منتهی شد. در اینباره گزارش ابن ابیالحدید معتزلی شگفتانگیز است: «عثمان اختیار مال و جان و مردمان را در اختیار بنیامیه نهاده، ولایتها و سرزمینها را بدانان واگذار میکرد. در زمان وی آفریقا فتح شد و تمامی درآمد آن به «مروان» بخشیده شد. حکم بن ابیالعاص که اوست رسول خدا (ص) تبعید شده بود، به خانه برگشته، ابوبکر و عمر مانع وی نشده؛ حتی به وی صدهزار درهم داده شد! میراث فاطمه (س) غصب شده به امویان داده میشد [۴].»
اعتراض و شورش ابوذر غفاری
ابوذر صحابی جلیلالقدر پیامبر که شاهد عملکرد خلیفه و امویان و دیگر مرفهان بود، ساکت و بیتوجه ننشسته، به عثمان و دیگران اعتراض میکرد و میان مردمان سخنرانی و افشاگری نموده و گفت: «کارهایی رخ داده که در کتاب خدا و سنت رسول سابقهای ندارد و من نخواهم گذاشت حق خاموش و باطل زنده گردد و راستگویان را دروغگو به شمار آورند. به کسانی که زراندوزی میکنند و آن را در راه خدا انفاق نمینمایند، وعده آتش جهنم را میدهم… خدا در قرآن کریم فرموده است: «لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ هرگز به حقیقت نیکوکاری نمیرسید مگر از آنچه دوست دارید، در راه خدا انفاق کنید [۵].»
اوضاع جامعه اسلامی در زمان امام علی
ابوذر به سبب اعتراضها و سخنان افشاگر و حقطلب، به ربذه تبعید شده بود؛ اما با رویکارآمدن امام علی (ع) دوباره صدارت گرفت تا ارزشها و احکام اسلام حاکمیت مجدد یابد. امام آنقدر در حفظ بیتالمال مواظبت میکرد که حتی شمشیر خود را فروخت تا غذا و پوشاک برای خود و خانوادهاش بخرد، چنانکه در قصر کوفه اقامت نکرد. امام خود را جزء مردمان عادی معرفی میکرد و هر حکمی را که بر آنان جاری و ساری میدید، بر خود نیز جاری میدید، چنانکه مردم را به راه و سنت پیامبر هدایت میکرد و به هر کار شایستهای که دستور میداد، خود عمل مینمود. هرچه عثمان به ناحق بخشیده بود، به بیتالمال برگرداند؛ حتی اگر مهریه زنان شده بود. طبیعی بود که همگان عدالت امام را برنتابند و حسرت و کینه به داد و دشمن معاویه داشته باشند؛ اما امام به هدایت و بیداری مصلحتاندیشی و صلاحدیدی، مکر و فریب اموال معاویه را به کار نبست و خود فرمود: «به خدا سوگند! معاویه زیرکتر از من نیست، بلکه مرا به گناه میخواند و فریبکاری میکند. اگر از حیله و نیرنگ بدم نمیآمد، از زیرکترین مردمان بودم [۶].»
اوضاع جامعه اسلامی در زمان امام حسن
با شهادت امام علی (ع)، حاکمیت و حومت امویان ادامه یافت و کار سترگ و مهم امام در تحریفزدایی و کژروی از اسلام، بازگرداندن اموال به یغما رفته و مبارزه با سرکشان و باغیانی همچون معاویه به فرزندش امام حسن (ع) به ارث رسید؛ اما مردمان و فرماندهان سپاه امام مجتبی (ع) چشم طمع و آز به بذل و بخشش معاویه دوخته، فریب حیله و نیرنگ او را خورده، امام مجبور به صلح شد و چنین شد که معاویه پیروز میدان گردید و در پی استحکام و استواری پایههای خلافت و حومت خود بود و خود اعتراف کرد: «فقط برای آن با شما میجنگیدم که بر شما حومت کنم و جانتان به دست من باشد [۷].»
دولت بنیامیه در تاریخ اسلامی
با خالیشدن عرصه از ارزشهای جامعه آرمانی رسول خدا (ص) و حومت علوی، امویان صفحه جدیدی در تاریخ اسلام گشوده، مجد و قدرت جاهلی خود را بازگرداندند، بسیاری از ضد ارزشها و شیوههای جاهلیت در حومت و جامعه و ثروت را احیا کردند که تأثیر منفی بسیار بر اجتماع برجای نهاد؛ از اینرو دلیل نخستین و اصلی قیام امام حسین (ع) اعلام غیرمشروعبودن حومت امویان و سرنگونی آنان و جلوگیری هرچه بیشتر انحرافها بود.
در پی گزارشی که از اوضاع و اقدامات دولت بنیامیه اقلیم میشود مشخص میشود چگونه اسلام را تحریف کردند، جامعه اسلامی را گرفتار کژروی نمودند، جاهلیت را دوباره میان اجتماع برگرداندند و پیش از قیام امام و پس از آن چه رخ داد.
گرایش الحادی بنیامیه
گرایشهای الحادی امویان ریشهدار و قدیمی بود. سردمداران این خاندان، ابوسفیان و معاویه و یزید بودند که کفر و الحادشان زبانزد همگان است. وقتی عثمان به خلافت رسید، ابوسفیان نزد وی رفته و گفت: «ای امویان! خلافتی که بدان امید و طمع داشتید، اکنون در دستان شماست. پس بین خود آن را دست به دست کنید [۸].» چنانکه اموی دیگر مروان بن حکم به الحاد اظهار میکرد و خود و پدرش (حکم بن ابیالعاص) اوست پیامبر لعن شده بودند.
اعتقاد دینی معاویه و یزید؟!
دین و ایمان معاویه نیز مورد شک و شبهه بود و گاه در جمع خواص اظهاراتی میکرد که از خبث و پلیدی ذاتی و بیدینی وی پرده برمیداشت؛ چندانکه وقتی شنید اذانگو پنج بار در شبانهروز «أشهد أن محمداً رسول الله» میگوید، با حسرت گفت: محمد (ص) همتی عالی داشت و فقط بدین حد رضایت داد که پس از خدا نام وی برده شود.
گرایشهای الحادی فرزندش یزید روشنتر از آن است که بازگو شود. وی گاه در شعر و با زبان خود کفر میگفت و جرایمی مرتکب شد که اعجابانگیز است؛ مانند کشتن امام حسین (ع) و اهل بیت و یاران او و همچنین ویرانکردن مدینه منوره و سپردن جان و مال مردم به سپاهیان خود، چنانکه در حضور همگان از جمله اهل بیت داغدیده، بر سر امام با چوب خیزران میزد و شعر میخواند و میگفت: حال انتقام نیاکانم را میگیرم که در جنگ بدر به دست علی (ع) کشته شدند. یزید منکر وحی و رسالت شده، میگفت: «بنیهاشم با ملک بازی کردهاند [۹]»!
فسق و فجور آشکار امویان
یکی از بارزترین ویژگیهای بنیامیه، رواج و گسترش گناه و منکر بود. در دوران آنها غنا و میگساری و مجالس لهو و لعب بیپروا رایج و عادی بود. در کاخ و قصرهای خلفای اموی شرابخواری امری عادی و معمولی بود. معاویه آن را در خفا انجام میداد؛ اما یزید آن را آشکار کرد. نقل است شراب با قطار شتران به قصر معاویه در تاریخ ابنعساکر آمده است. افرادی همچون «عبادة بن صامت» بر وی خرده و عیب گرفته، اما اوست ابوهریره به سود او توصیف شدند [۱۰]. یزید اولین خلیفهای است که آشکارا شراب نوشید و مورد اعتراض افکار عمومی قرار گرفت؛ اما از وی که تبار و ریشه مسیحی داشت، چنین اقدام زشت و ناپسندی بعید نبود. داییهای وی از بنیکلاب صحرانشین بودند که در زمان جاهلیت، مسیحی بودند و به شکلی کاملاً آداب و عرف مسیحیت را کنار نگذاشته بودند. یزید میان اینان بزرگ شد و خلق و خوی آنان را آموخت [۱۱].
تربیت مسیحیگونه یزید
تربیت یزید بهطور کامل در محیطی اسلامی نبود، بلکه در جامعه مسیحی خالصی بود که اسلام و مسلمانان را مسخره کرده، احکام آن را دست میانداختند! وقتی وی خلیفه شد، عادت و خوی مسیحی خود را نشان داد و اطرافیان و ندیمان او نیز علاقه و امالی به اسلام نداشتند. از اینرو امثال «سرجون نصرانی» و «اخطل» شاعر مسیحی دوست و همنشین وی بوده و آوازخوانان و نوشندگان شراب و مست اطراف یزید بودند [۱۲].
بدکاران و فاسدان در سفر و حضر همراه یزید بوده، حتی پس از مرگ وی و به خلافترسیدن عبدالملک بن مروان، امثال اخطل و دیگر فاسدان به دربار رفت و آمد داشتند و نیازمند کسب اجازه برای ورود نبودند. گاه چنان در نوشیدن زیادهروی میکردند که شراب از زیر پایشان بر زمین میچکید [۱۳]!
توصیه پدر (معاویه) به فرزند (یزید) کارگر نیفتاد. پدر گفته بود: در شب و مخفیانه و خصوصی شراب بنوش و آشکار و در مقابل دیدگان مردمان منکرات را مرتکب نشود تا مبادا بهانه به دست دشمنان داده و دوستان را خدشهدار نیاید. یزید حتی در سفر حج در مدینه شراب نوشید. امام حسین (ع) شاهد ماجرا بود [۱۴] که به اعتراض مجلس را ترک کرد؛ چنانکه یزید در جنگ سال ۴۹ هجری با روم در آغوش معشوقهاش شراب مینوشید و به مشقتها و سختیهای سپاهیان اهمیت نمیداد [۱۵]. پیرامون یزید میمون و پلنگ و سگ بوده، دائم مست بود [۱۶]! وقتی میمون وی (ابوقیس) مرد، دستور داد در رثای آن شعر گفته، جنازهاش را کفن کرده و با احترام به خاک بسپارند!
میگساری و منکرات را در زندگی دیگر خلفای اموی از جمله ولید بن یزید نیز شاهدیم، چنانکه از دیگر کشورها آوازخوان به قصر خلیفه آورده، بیتالمال مسلمانان را نثار آنان نموده و مبالغ گزافی پرداخت میکردند. اگر تاریخنگاران از هر مذهبی گوشهای از فسق و فجور امویان را گزارش نمیکردند، باور این همه فساد و تباهی غیرممکن بود.
شیوههای امویان در آزار و تحقیر مسلمانان
حاکمان اموی شیوههای شگفتی در خوار و خفیفکردن امت و سرکوبنمودن شخصیت آنان داشتند تا بتوانند با خودباختگی مردمان بر آنان حکم برانند، از هر مخالفت و مبارزهای جلوگیری کرده و احدی اعتماد و شهامت و جرئت سرپیچی از حومت را نداشته باشد. سیاست زورگویانه امویان به اندازهای رسید که مردمان مسلمان را عبد و برده خود و زنان را کنیز خود گرفته و خرید و فروش میکردند، بهویژه اگر از خاندانی دوستدار اهل بیت (ع) بودند. فروش زنان مؤمن قبیله همدان به جرم هواداری از عترت پیامبر معروف است. آنان نخستین زندان مسلمان آزادها بودند که در اسلام به اسارت گرفته شدند [۱۷]! چنانکه حجاج بن یوسف ثقفی در پی شورش و سرپیچی اهالی عراق آنها را تبعید کرد و عجمها (موالی) را به دیدار خود فرستاد. مسلمانان انقلابی را مانند بردگان داغ کرده، به زادگاه خود تبعید نمودند [۱۸]! خلفا مسلمانان را همچون مشرکان میدانستند و با همکیشان خود مانند بیدینان برخورد میکردند! یزید به فرمانده سپاه خود (مسلم بن عقبه) اجازه داد در واقعه حره و یورش به مدینه منوره، اختیار جان و مال مسلمانان را داشته، حتی آنها را به اسارت گیرند، فقط بدین بهانه که زیر بار بیعت با یزید نرفته بودند [۱۹]! با این شگرد مبارزان و مخالفان سیاسی خود را از هستی ساقط کرده، پایههای حومتشان را بر سرنوشت مردمان چیره و استوار مینمودند!
شیوههای معاویه در غیریتسازی و تبعیض نژادی
معاویه و سرسپردگانش به خوبی میدانستند که چگونه بین مسلمانان فتنه و آشوب برانگیزند و به اختلافات بین عرب و قبایل دامن بزنند. با شگرد و شیوه «تفرقه بینداز و حومت کن» زیاد بن ابیه توانست قبایل عراق را زیر یوغ بردگی و بندگی خود درآورد؛ چنانکه معاویه در اینباره حیلهگر و شیطان بود و میکوشید بین امام حسن (ع) و اصحاب بهجامانده از زمان رسول خدا (ص) اختلاف بیندازد و به سود خود بهرهبرداری کند. دامنزدن به اختلافات قومی قبیلهای و اعصبا (که اسلام آنها را رد کرده و کمرنگ نموده بود) هنر زشت امویان بود. آنان بین عرب و عجم دودستگی و پراکندگی ایجاد کرده، عرب را بر غیرعرب ارجح و برتری میدادند با وجود آنکه قرآن فرموده بود: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» [۲۰]. معاویه موالی (عجم) را بر کارهای سخت و پست همچون راهسازی و ساخت بند و ساختمان میگمارد و اجازه مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی به آنها نمیداد و حتی فقیهان و نظامیان از تحقیر و توهین مصون نبودند. کسانی که در عراق و بصره علیه حجاج بن یوسف ثقفی قیام کرده بودند، احکام تبعید و مهاجرت اجباری به روستاها گریبانگیرشان شد و نامشان از دیوان بیتالمال حذف شد. برخی را مجبور کردند جزیه بپردازند، در حالی که غیرمسلمانان (اهل کتاب) باید جزیه میدادند و یا مسلمانان مطرود و راندهشده را در جنگ و جهاد به بیگاری میگرفتند بیآنکه رزق و روزی به آنان بدهند. گرایشهای قومی عربی آسیب بسیاری بر پیکره جامعه اسلامی وارد آورده، بدین ترتیب عرب و عجم فاصله انداخته و مسلمانان را گرفتار چنددستگی و پراکندگی کرد.
مقایسه سیاست مالی بنیامیه و امام علی
معاویه میگفت مال، مال خداست و وی خلیفه خداست، پس حق دارد هرگونه که میخواهد در مال خدا بیحساب و کتاب دخل و تصرف کند. بر سر این موضوع بین وی و صحابی جلیلالقدر ابوذر بحث بالا گرفت. ابوذر به اسراف و تبذیر معاویه اعتراض میکرد و آن را مخالف سنت رسول خدا (ص) میدانست. هر سرزمین آباد و خوش آب و هوا مخصوص معاویه بود و هر مال و ثروت ارزشمند و پربها به او اختصاص داشت [۲۱]. چنانکه گاهی ولایتی همچون خراسان را به یکی از نور چشمهای خود (سعید) میبخشید یا مصر و مغرب را به عمرو بن عاص!
حال این بذل و بخششهای نامشروع را با حسابرسی عادلانه و دقیق امام علی (ع) مقایسه کنید. وقتی به امام خبر رسید کارگزار (مصقلة بن هبیره) در فیروزآباد اموال و اراضی آن سامان را به خویشانش میبخشد، به او نامه نوشت و فرمود: «خبری شنیدهام که باورم نمیشود و آن اینکه دارایی مسلمانان را به قوم و خویشانت میبخشی، نیز به طرفداران و شاعرانی که وجیه را گویند. در اینباره احقاق میکنم و اگر راست بود، مجازات میشوی؛ اما از جمله زیانکاران مباش که تمامی سعی و تلاششان برای زندگی دنیاست [۲۲].» چنانکه امام به عثمان بن حنیف انصاری (کارگزار بصره) نامه نوشت که به او خبر رسیده سر سفره چرب و نرمی حاضر شده، غذاهای رنگارنگ خورده است، با وجود اینکه مردم گرفتار کمبود آذوقهاند و به سختی شکم خود را سیر میکنند.
بهرهگیری مالی امویان برای اهداف سیاسی
بنیامیه برای دستیابی به اهداف سیاسی خود بهگونه گسترده و بیدرید، از بیتالمال بهرهبرداری میکردند. معاویه افراد را طمعکار کرده، برای بهدستآوردن دل و رأی ایشان، مال انبوه میبخشید. وی میدانست مال، دوستی و محبت میآورد؛ فقط برخی مخالفان را میتوان ساکت کرد و بعضی افراد را میتوان با پول راضی گرداند و وجدانشان را خرید. نقل است وقتی معاویه برای پسرش یزید بیعت گرفت، شاعران چاپلوس و شخصیتهای معروف گوی امل را از هم ربودند، حتی خود یزید میدانست اینان راست نمیگویند و چاپلوسی میکنند؛ از اینرو از پدر پرسید: اینان ما را میفریبند یا ما آنان را گول میزنیم؟! معاویه پاسخ داد: هرکه را بخواهی بفریبی، او نیز تو را میفریبد [۲۳].
خلفای اموی با پرداخت مبالغ هنگفت و غیر آن، دین و وجدان افراد را خریده، در راه مطامع و اهداف سیاسی خود از آنان بهرهبرداری میکردند.
جعل حدیث
از خطیرترین اقدامات ناجوانمردانه امویان در راستای تحریف دین و استفاده ابزاری از مقدسات و باورهای مذهبی مردم، جعل حدیث بود. آنان برخی صحابه سادهلوح و ضعیفالایمان را فریفته و به جعل احادیث دروغین از زبان پیامبر وامیداشتند. مردم از آنرو که این اصحاب در زمان رسول خدا بودند، حضرت را دیده و درک کرده و حدیث و سخنش را شنیده بودند، سخنشان را باور میکردند و با این شگرد خلفا به اهداف سیاسیشان میرسیدند. در زمان امویان و عباسیان آنقدر بر رسول خدا (ص) دروغ بستند که تشخیص صحیح از ناصحیح مشکل و سخت مینمود. شماری از احادیث جعلی در سرزنش و تنقیص امام علی (ع) بود که اوست برخی صحابه و تابعین جعل میشد، چنانکه درباره فضایل صحابه دروغپردازی میشد تا به جنگ و مخالفت با بنیهاشم بپردازند [۲۴]. معاویه به کارگزارانش نوشت: «بررسی کنید چه راویانی طرفدار و دوستدار عثماناند و دربارهاش فضایل و مناقب میآرایند. اینان را نزد خود جدا داده، مقرب خود ساخته و گرامی بدارید.»! دروغگویان روایتپرداز هر روایت و حدیثی جعل میکردند، از معاویه جایزه و پاداش و صله میگرفتند. وقتی حدیث درباره عثمان فراوان شد و در هر کوی و برزن رواج یافت، معاویه به والیانش نوشت: «اکنون درباره فضایل صحابه و خلفا همت گمارید؛ اما در مورد ابوتراب [امام علی] نگذارید حتی یک حدیث رواج یابد مگر آنکه ضد و تنقیص آن را از صحابه نقل کنید [۲۵]»!
بارزترین صحابی که به جعل حدیث همت گمارد، ابوهریره بود که بسیار مورد بهرهبرداری سیاسی معاویه قرار گرفت. وی سادهلوح بود و شخصیتی ضعیف داشت و برای روایتهای دروغینی که جعل میکرد، مال و منصب فراوان از معاویه دریافت داشت، آنقدر که بینیاز شد. در جای دیگر معاویه چهارصدهزار درهم به سمره بن جندب داد تا به دروغ بگوید آیه زیر در سرزنش امام علی (ع) نازل شده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» [۲۶].
اهداف سیاسی امویان در جعل حدیث
از جمله اهداف سیاسی امویان برای جعل حدیث میتوان موارد زیر را برشمرد:
۱. مخالفت و همآوردی با امیر مؤمنان
این احادیث دروغین بدان منظور در جامعه اسلامی پخش و نشر میشد که باور و اعتقاد مردم به امام و اهل بیت مخدوش شده، کسی دیگر به عترت و خاندان پیامبر ایمان و اعتمادی نداشته باشد. شماری از این احادیث جعلی به صحیح بخاری راه یافته است که با بررسی و ریشهیابی روایات به دروغینبودن آنها پی برده و نیز اهداف سیاسی مذهبی پشت پرده دانسته میشود؛ از جمله این روایت است که رسول خدا فرمود: «إنَّ آلَ أَبِی طَالِبٍ لَیْسُوا لِی بِأَوْلِیَاءَ إِنَّمَا وَلِیِّیَ اللَّهُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» [۲۷].
۲. ستایش معاویه
دنیاپرستان و طمعورزان با هدف کسب مال و اوج معاویه، در وصف وی احادیث دروغ میگفتند. علامه امینی در کتاب الغدیر [۲۸] شماری از این روایات را آورده و از حیث سند و دلالت آنها را نقد و بررسی کرده است. بیشتر راویان اهل شاماند که اوست رجالشناسان و خبرگان حدیث و روایت، غیرمعتبر و ناعادل معرفی شدهاند.
۳. قداستبخشی به منطقه شام
معاویه میکوشید مرکز حومت و قدرت خود (شام) را قداست و احترام ویژهای ببخشد و قداست و حرمت حرمین شریفین (مکه و مدینه) را به شام بدهد. واقدی تاریخنگار مینویسد: سال ۴۱ هجری پس از صلح با امام حسن (ع) وقتی معاویه از عراق به شام برگشت، میان مردمان سخنرانی کرد و گفت: «رسول خدا به من فرمود: پس از من تو به خلافت میرسی، پس سرزمینی مقدس برای حومتت برگزین [۲۹].»
۴. واداشتن مردم به اطاعت از امویان
سلطنت برای معاویه کافی نبود، چنانکه جرایمی همچون جنگ صفین و نبرد با امام علی (ع) و امام حسن (ع) روح پلید وی را ارضا نمیکرد. وی با امام حسن پیمان صلح بست؛ اما بعداً بندهای قرارداد را زیر پا نهاد. گرچه سلطان بلامنازع اسلام شده بود، اما هنوز بسیاری بهویژه اهالی عراق و حجاز در مشروعیت حومت وی تردید داشتند و دودل بودند؛ از اینرو معاویه و پس از وی دیگر حاکمان اموی در پی آن بودند که با استفاده از جعل حدیث، مردم را بهتدریج به اطاعت و پیروی از خود وادارند و همگان باور کنند اینان جانشینان و خلیفه بر حق رسول خدایند؛ پس اگر دچار ناراحتی و سختی و مشقتی گردند، در راه اسلام و دین است و این وضع سرنوشت خدادادی مردم است! احادیثی جعل میشد که به همگان میآموخت صبر و شکیبایی و خموشدلخوردن، اجر و پاداش دارد؛ اما بیتابی و اعتراض سبب ضایعشدن اجر و ثواب است [۳۰]. به نقل از رسول خدا میگفتند: «ایشان پیشبینی کرده در آینده مردم شاهد اموری به ظاهر منکر و ناپسند خواهند بود؛ اما با این حال از خلفا و حاکمان پیروی کرده، کار خود را به خدا واگذارید و از پیشگاه الهی دادخواست کنید [۳۱]»!
اما کسی که با روح اسلام و آموزهها و اصول سیاسی و حومتی آن آشناست و میداند دین به رویارویی و نبرد با حاکمان منحرف و گمراه برمیخیزد و با حماسه و انقلابی است، پی میبرد که چنین احادیثی جعلی بوده و در خدمت به امویان جعل و وضع شده است.
نقد احادیث جعلی
چگونه میتوان در برابر ستم و بیداد و فساد حاکمان ساکت بود و با ایشان مخالفت نکرد و احکام عملی دین را که هدف برپایی حومت و دولت است، زیر پا نهاد و نادیده گرفت؟! آیا میتوان باور کرد رسول خدا (ص) فرموده: در هر حال واجب است از حاکمان اطاعت کنید مگر کفر روشنی ببینید؟! آیا نباید به بار شترانی که به شام برای معاویه برده میشد، اعتراض کرد و فقط در خانه و مسجد نشست و به عبادت و پرستش مشغول بود و گفت: حساب هر کس دست خداست؟!
موضع اسلام در برابر ستمگران
با مطالعه و بررسی آیات و احادیث متواتر بیهوده زحمت و الفاظ درمییابیم که موضع اسلام در برابر بیدادگران، زیر بار ظلمنرفتن و عدم اعتماد و آشتی و دوستی و طرفداری از ستمگران و ظالمان است: «وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ»؛ بر ظالمان تکیه نکنید که سبب میشود آتش شما را فراگیرد [۳۲]. آیه شریفه بدان معناست که از اینان پیروی نکنید و به آنان گرایش پیدا نکنید [۳۳]. باید از کفرورزان و بدعتگذاران معصیتکار دوری و بیزاری جست [۳۴]. علامه طباطبایی در مناقشه با نویسنده تفسیر المنار مینگارد: ظالمان در آیه به مشرکان اختصاص نداشته، دربرگیرنده ستمگران امت اسلام نیز بوده، برخی اینان از بیدادگران عاد و ثمود بدتر بوده، سرسختتر از فرعون و هامان و قاروناند. هر که ستمگر باشد [چه مشرک و چه مسلمان و چه اهل کتاب] آیه دربرگیرنده اوست [۳۵]. روایت در اینباره بسیار و به حد تواتر رسیده، روشن و همخوان با کتاب خدا و روح اسلام و اعلان و احکام آن است.
برترین جهاد
در سنن میگوید که پیامبر فرمود: «إنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ»؛ از جمله مصادیق برترین جهاد، گفتن سخن عادلانه در حضور سلطانی ستمگر است [۳۶]. همچنین: «أَحَبُّ الْجِهَادِ إِلَی اللَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ تُقَالُ لإِمَامٍ جَائِرٍ»؛ محبوبترین جهاد نزد خدا سخن حقی است که به پیشوایی ستمگر گفته شود [۳۷]. بیتوجهی در اینباره و نهی از منکر نکردن، همچون کشتی دانسته شده که برخی در طبقه پایین، آن را سوراخ کرده، سرنشینان طبقه بالا بگویند: به ما ربطی ندارد [۳۸]! چنانکه فردی سادهلوح و خوشباور به امام علی (ع) در جنگ صفین عرض کرد: شما به عراق برگرد و ما به شام و کاری به هم دیگر نداشته باشیم. اما امام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی لَمْ یَرْضَ مِنْ أَوْلِیَائِهِ أَنْ یُطَاعَ فِی الأَرْضِ وَ هُمْ سُكُوتٌ»؛ خدا راضی نیست اولیائش ببینند روی زمین نافرمانی خدا میشود؛ اما آنان ساکت بنشینند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. جهاد در این راه برای من آسانتر از بازکردن غل و زنجیر در جهنم است [۳۹].
پینوشتها:
[۱] مجلسی، بحار الأنوار، ج ۲۱، ص ۴۰۵.
[۲] مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵.
[۳] محمدمهدی شمسالدین، ثورة الحسین، ص ۴۰.
[۴] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۱، ص ۱۹۸.
[۵] آلعمران: آیه ۹۲.
[۶] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۱۰، ص ۲۱۱.
[۷] همان، ج ۱۶، ص ۱۵.
[۸] ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۴، ص ۸۷.
[۹] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۱۵، ص ۱۷۸.
[۱۰] ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۲۶، ص ۱۹۷.
[۱۱] باقر شریف قرشی، حیاة الإمام الحسین (ع)، ج ۲، ص ۱۸۰.
[۱۲] ابوالفرج الاصفهانی، الأغانی، ج ۱۷، ص ۱۹۲.
[۱۳] باقر شریف قرشی، حیاة الإمام الحسین (ع)، ج ۲، ص ۱۸۴؛ ابوالفرج الاصفهانی، الأغانی، ج ۷، ص ۱۷۰؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۲۲۸.
[۱۴] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۲۷.
[۱۵] ابوالفرج الاصفهانی، الأغانی، ج ۱۷، ص ۲۱۰.
[۱۶] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۱۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ج ۳، ص ۶۷.
[۱۷] ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۱، ص ۱۶۱.
[۱۸] ابن عبدربه، عقد الفرید، ج ۳، ص ۳۶۴.
[۱۹] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۸؛ ابن قتیبه الدینوری، الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۲۳۱-۲۳۲.
[۲۰] حجرات: آیه ۱۳.
[۲۱] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۱۱۴.
[۲۲] یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ص ۲۰۱.
[۲۳] محمد بن یزید مبرد، الکامل، ص ۳۰۵.
[۲۴] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۶۳؛ همان، ج ۱۱، ص ۴۶.
[۲۵] عبدالحسین امینی، الغدیر، ص ۲۸؛ احمد امین مصری، فجر الإسلام، ص ۲۷۵.
[۲۶] بقره: آیه ۲۰۴-۲۰۵؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۷۳.
[۲۷] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۶۴.
[۲۸] عبدالحسین امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۳۷۴-۳۸۳.
[۲۹] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۴، ص ۷۳.
[۳۰] ابن قتیبه الدینوری، الشعر والشعراء، ص ۵۷۲.
[۳۱] حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۸۱.
[۳۲] هود: آیه ۱۱۳.
[۳۳] محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج ۹، ص ۱۰۸.
[۳۴] همان.
[۳۵] سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۱، ص ۵۴.
[۳۶] ابوعیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج ۳، ص ۳۱۹.
[۳۷] متقی هندی، کنز العمال، ش ۵۵۱۰.
[۳۸] ابوعیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج ۴، ص ۴۷۰، ش ۲۱۷۳.
[۳۹] مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۵۲۶.
[۴۰] نوشتار حاضر، بخشی از کتاب «در مکتب عاشورا» اثر مرحوم آیتالله محمدمهدی آصفی میباشد که با اندکی تصرف، سامان یافته است.




