علل و اهداف قیام امام حسین
از منظر مقام معظم رهبری «مدظلهالعالی»
حجتالاسلام و المسلمین سعید عطاریان (پژوهشگر حوزه و دانشگاه)
اشاره
از زمان وقوع قیام عاشورا در سال ۶۱ هجری تا امروز ۱۳۷۹، سال میگذرد. در این زمان طولانی، این حادثه پیوسته مورد توجه دانشمندان و صاحبان اندیشه بوده است که حکایت از عظمت آن قیام دارد. این انقلاب بزرگ و حرکت درسآموز و عبرتانگیز، الگوی بسیاری از قیامها و جنبشهای پس از خود بوده است. این قیام، همچنان میتواند برای ملتهای جهان، الهامبخش و آموزنده باشد. اندیشهوران برای این قیام، علل و اهداف مختلفی بیان کردهاند. بعضی هدف قیام را برقراری حکومت و برخی دیگر، شهادتطلبی را هدف قیام امام حسین دانستهاند. مقام معظم رهبری در این باره، دیدگاه خاصی دارند و هدف از قیام امام حسین را حاکمیت دین و اقامه عدل میدانند. این مقاله با توجه به اهمیت و نکات برجسته این دیدگاه، به تبیین دلایل و شواهد آن میپردازد که از آن با عنوان «دیدگاه حاکمیت دین و عدل» یاد کردهایم. البته علل و اهداف دیگری مانند پاسخ به دعوت مردم کوفه، امر به معروف و نهی از منکر و… مورد توجه برخی دانشمندان بوده است، اما به جهت اینکه دو دیدگاه «برقراری حکومت» و «شهادتطلبی» بیشتر مورد نقد و بررسی مقام معظم رهبری قرار گرفته است، در این مقاله تنها به نقد و بررسی این دو دیدگاه میپردازیم.
این نوشتار در محورهای زیر سامان یافته است:
الف) دیدگاهها
۱. دیدگاه تشکیل حکومت
در تبیین دیدگاه تشکیل حکومت به عنوان هدف قیام سیدالشهدا باید گفت که رسالت پیامبران الهی در طول تاریخ برای پیشبرد اهداف مقدسشان، تشکیل حکومت بوده است؛ زیرا بسیاری از احکام الهی را بدون آن نمیتوان اجرا کرد. پیامبر بزرگوار اسلام نیز مانند دیگر انبیای الهی در پی انجام این اقدام مهم، حکومت تشکیل دادند و پس از خود، جانشینانی معرفی کردند تا این حکومت به صورت شایستهای ادامه یابد، ولی این اقدام پیامبر بزرگوار اسلام پس از رحلت آن حضرت استمرار نیافت و رهبری امت اسلامی در جایگاه اصلی خودش قرار نگرفت. با توجه به دلایل گوناگون و از جمله، حاکمیت معاویه بر سرزمینهای اسلامی، زمینهای برای برقراری حکومت اسلامی برای امام حسن و امام حسین فراهم نشد، تا جایی که معاویه در اواخر عمر خود برای یزید بیعت میگرفت.
معتقدان به دیدگاه تشکیل حکومت، بر این باورند که امام حسین قبل از تشکیل حکومت یزید در مواجهه با معاویه، هنگامی که برای گرفتن بیعت از اهل مدینه به این شهر آمده بود، با توجه به شناختی که از جامعه و شخص یزید داشت، در مقابل این تصمیم معاویه مقاومت کرد و به صراحت، برتری خود را نسبت به یزید برای حکومت اعلام کرد. امام در پاسخ معاویه که گفت: «به خدا سوگند، اگر من در میان مسلمانان کسی بهتر از یزید را سراغ داشتم، برای او بیعت میگرفتم» فرمود: «وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَکْتَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ؛ به خدا سوگند! تو کسی را که از یزید بهتر است کنار گذاشتی». معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟ فرمود: آری[۱]. همچنین در گفتوگو با مروان بن حکم پس از درخواست بیعت با یزید فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ؛[۲] هنگامی که امت به حاکمی مثل یزید گرفتار میشود، باید با اسلام خدا حافظی کرد». ایشان در جمع لشکریان حُر فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ نَحْنُ أَوْلَى بِوِلَایَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِینَ مَا لَیْسَ لَهُمْ؛[۳] ای مردم! ما اهلبیت پیامبر شما به ولایت و رهبری مردم، شایستهتر از این مدعیانی هستیم که آنچه را ندارند، ادعا میکنند».
با توجه به این سه جمله از سخنان امام، میتوان نتیجه گرفت که امام حسین اولاً: با کسی مثل یزید تحت هیچ شرایطی بیعت نمیکند؛ ثانیاً: خود را شایسته حکومت و رهبری امت میداند.
نقد دیدگاه تشکیل حکومت
مقام معظم رهبری به رد کامل این دیدگاه اعتقاد ندارند، اما آن را «نیمهدرست» میدانند؛ به این بیان که اگر منظور از این نظریه آن باشد که هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حق علوی است، مرادش این است که کسی به قصد حکومت حرکت میکند، تا آنجا پیش میرود که ببیند این کار شدنی است، تا دید احتمال شدن این کار یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفهاش این است که برگردد، این درست نیست، برای اینکه مجموع حرکت امام، این را نشان نمیدهد[۴].
همچنین ایشان در نقد این دیدگاه به نکته دیگری اشاره میکنند:
«در زیارتی از زیارتهای امام حسین که در روز اربعین خوانده میشود، جملهای بسیار پرمعنا وجود دارد و آن این است که: “وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ”[۵]؛ فلسفه فداکاری حسین بن علی در این جمله گنجانده شده است[۶].»
ایشان در توضیح این جمله از زیارت میفرمایند: «و آن کسی میتواند بشر را نجات دهد که دارای گذشت باشد، بتواند ایثار کند و از شهوات بگذرد… تا بتواند شمعی فرا راه بشر روشن کند[۷].»
با توجه به این جمله، هدف امام از قیام، نجات بندگان خداوند از جهالت است؛ به این معنا که برای نجات مردم از نادانی و گمراهی، باید اقدام عملی کرد که شامل اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر و روشنگری، به هر قیمتی است، ولو به بهای شهادت امام و یارانش تمام شود، نه صرفاً حکومت که اگر نشد، امام از هدف خود دست بردارد. منظور این که ممکن است برای نجات بشر، شخص نجاتدهنده از جان خود مایه بگذارد و در این راه به شهادت برسد و الزاماً برقراری حکومت نمیتواند هدف شخص منجی باشد.
۲. دیدگاه شهادتطلبی
صاحبان این دیدگاه، تنها هدف قیام سیدالشهدا را شهادت حضرت میدانند و قائلند که امام در حالی از مدینه خارج شدند که از خطرات پیش رو آگاهی داشتند و تنها هدفی که آن بزرگوار را به این مسیر پرخطر کشانید، شهادت در راه خدا بود. مقام معظم رهبری در مقام نقل نظریات قائلان به دیدگاه شهادتطلبی میفرمایند: «میگویند اصلاً حسین بن علی هیچ نیت حکومت کردن نداشت، هیچ نیت گرفتن مقام و حکومت و ریاست بر مسلمین نداشت، بلکه خواست کشته شود. اصلاً قیام کرد تا کشته شود، برای اینکه دید در زندهبودنش نمیتواند آن تکلیف الهی را انجام دهد، گمان کرد با کشتهشدنش آن تکلیف را انجام میدهد. حالا که با زندهبودن نمیتوانیم کاری انجام بدهیم، پس با کشتهشدن این کار را انجام بدهیم. میگویند حسینبنعلی که از مدینه راه افتاد، در نیتش همین بود که برود کشته شود. اصلاً قصدش جز این چیز دیگری نبود. مکه هم که آمد، این قصد را داشت…[۸].»
بر اساس این دیدگاه، قیام امام حسین «مرگی انتخابی است که امام با شهادت خود، دشمنان دین را رسوا و افشاگری بزرگی در تاریخ انجام داد. امام با شهادت خود خواست پرده تزویر بنیامیه را بردارد و حساب اسلام محمدی را از اسلام اموی جدا کند[۹].» «امام با شهادتش از جایگاه حقی که داشت فراتر رفت و یزید از جایگاه پستی که داشت فروتر رفت. سیدالشهدا از آثار و نتایج شهادت خود در طول قیامش، از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا بارها و بارها سخن گفت و حتی از همان اول، شهادت خود و اصحابشان را فتح و پیروزی خواندند، آنجا که فرمودند: “فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اسْتَشْهَدَ وَ مَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِی لَمْ یُدْرِکِ الْفَتْحَ”[۱۰]؛ هر کس از شما به من پیوست، با من شهید خواهد شد و هر کس، تخلف کرد، پیروزی را نخواهد دید[۱۱].»
نقد دیدگاه شهادتطلبی
مقام معظم رهبری، این دیدگاه را نمیپذیرند و در نقد این دیدگاه میگویند:
«این حرف را هم ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم که برو خودت را به کام کشتهشدن بینداز. ما چنین چیزی نداریم[۱۲].» همچنین ایشان میفرماید: «شهادتی که ما در شرع مقدس میشناسیم… معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این آن شهادت صحیح اسلامی است[۱۳]»، «اما این که آدم، اصلاً راه بیفتد برای این که “من بروم کشته بشوم”… اینها آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه با آن عظمت است. این هم بخشی از حقیقت است، اما هدف حضرت این نیست[۱۴].»
گفتنی است که دیدگاه شهادتطلبی به این معنا، با شهادتطلبی به معنای کفاره گناهان تفاوت دارد. شهید مطهری در این باره مینویسد: «یک تحریف معنوی در حادثه عاشورا این است که بگوییم حسین بن علی قیام کرد تا کشته شود برای این که کفاره گناهان امت باشد که یکی از اصول اعتقادات مسیحیت است و با روح اسلام سازگار نیست و با سخن حسین سازگار نیست[۱۵].»
خلط میان هدف و نتیجه
مقام معظم رهبری در نقد این دو دیدگاه و پیش از این که به تبیین نظریه خود بپردازند، اظهار میدارند: «بنده به نظرم اینطور میرسد کسانی که گفتهاند هدف، حکومت بود و یا هدف شهادت بود، میان هدف و نتیجه خلط کردهاند[۱۶].» همچنین ایشان میفرمایند: «هیچیک از این دو شق، هدف حسین بن علی را مورد توجه قرار نداده. بلکه، نتیجه این حرکت، یکی از همین دو چیز بود؛ یا حکومت بود یا شهادت؛ اما این دو، نتیجه حرکت بود نه هدف حسین بن علی[۱۷].»
۳. دیدگاه حاکمیت دین و عدل
مقام معظم رهبری پس از نقد و بررسی دو دیدگاه «حکومت و شهادت» ابتدا به شرح دیدگاه مورد نظر و سپس به بیان دلایل خود برای این دیدگاه میپردازند.
هدف امام حسین از قیام
رهبر معظم انقلاب در مورد هدف امام حسین از قیام عاشورا به نکات مهم و متعددی اشاره میکنند؛ مثلاً میفرمایند: «هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچکس قبل از امام حسین انجام نداده بود[۱۸]»؛ یا میفرمایند: «قیام حسین بن علی یک قیام درسآموز و یک حرکت مجسمکننده تکلیف اسلامی است[۱۹]»؛ و یا میفرمایند: «امام حسین برای انجام یک واجب قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب عبارت است از این که هر وقت دیدند که نظام جامعه اسلامی دچار یک فساد بنیانی شده و بیم آن است که به کلی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند[۲۰].»
ایشان در توضیح این نکته میفرمایند: «هدف حسین بن علی نه این بود که حتماً حکومت تشکیل بدهد که اگر بداند نمیشود، حرکت نکند و نه این که حتماً شهید بشود که اگر بین راه، فرضاً موجباتی پیش آمد که به شهادت نرسد، قبول نکند و بگوید من باید شهید بشوم. نه! هیچکدام از این دو هدف نبود؛ هدف چیز دیگری بود. هدف این بود که حسین بن علی به دنیای زمان خودش، به مسلمانها… و به نسلهای آینده دنیا نشان بدهد که هر گاه شرایط این بود، وظیفه این است که باید قیام کنید برای این که وضع را برگردانید؛ چه این قیام او به نتیجه برسد و چه نرسد[۲۱].» «این قیام گاهی به نتیجه حکومت نمیرسد، به شهادت میرسد… آیا در این صورتی که به شهادت میرسد، دیگر قیام فایدهای ندارد؟ چرا، هیچ فرقی نمیکند[۲۲]» و «نشانه این که گفتیم فرقی نمیکند… این جمله است که حضرت در منزل عذیب فرمود: “وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یَکُونَ خَیْرًا مَا أَرَادَ اللَّهُ بِنَا قَتْلَنَا أَمْ ظَفَرَنَا”[۲۳]؛ به خدا قسم، من امید دارم که خداوند برای ما خیر خواسته است، کشته شویم یا پیروز شویم[۲۴].»
ایشان در تبیین دیدگاه خود به تأسیس نظام اسلامی توسط پیامبر بزرگوار اسلام اشاره میکنند: «پیغمبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که میآید، یک مجموعه احکام میآورد. این احکامی که پیغمبر میآورد، بعضی فردی است و برای این است که انسان خودش را اصلاح کند. بعضی اجتماعی است برای این که دنیای بشر را آباد و اداره کند[۲۵].»
ایشان با توجه به جامعیت احکام دین و اعلام این احکام توسط پیامبر اکرم میفرمایند: «اسلام همه این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد، همه را هم پیغمبر اکرم بیان فرمود: “مَا مِنْ شَیْءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ وَ أَمْرْتُکُمْ بِهِ”[۲۶]؛ پیغمبر اکرم همه آن چیزهایی که میتواند انسان و یک جامعه انسانی را به سعادت برساند بیان فرمود، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد[۲۷].»
در ادامه بیان میکنند: «در زمان پیغمبر حکومت اسلامی و جامعه اسلامی تشکیل شد… خط هم روشن و مشخص است. باید جامعه اسلامی و فرد اسلامی از این خط، بر روی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند… سؤالی در اینجا باقی میماند و آن این که اگر برای این قطاری که پیغمبر اکرم بر روی این خط به راه انداخته است، سستی یا حادثهای پیش آمد و آن را از خط خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه اسلامی منحرف شد، اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف، کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟ تکلیف را قرآن فرموده است: “مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ”[۲۸] و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی که از قول امام حسین و ایشان از پیامبر برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا خودش میتوانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه! چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد[۲۹].»
زمان انجام دادن تکلیف
رهبر معظم انقلاب در توضیح این که چرا هیچکس قبل از امام حسین این واجب عظیم را انجام نداده بود، میفرمایند: «این تکلیف در زمانی ضروری میشود که انحراف در جامعه پیش بیاید[۳۰].» همچنین در توضیح زمان ضروری شدن این تکلیف به گونههای انحرافی که در جامعه ممکن است پیش بیاید، اشاره میکنند و میگویند: «دو نوع انحراف داریم: یک وقت مردم فاسد میشوند، اما احکام اسلامی از بین نمیرود، اما یک وقت مردم که فاسد میشوند، حکومتها هم فاسد میشوند، علما و گویندگان دین هم فاسد میشوند؛ اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شدند، تکلیف چیست؟ تکلیف را قرآن فرموده است: “مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ”[۳۱]؛ هر کس از شما از دینش برگردد خدا به زودی گروهی را خواهد آورد که دوستشان دارد و آنان خدا را دوست میدارند و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی که از قول امام حسین و ایشان از پیامبر برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا خودش میتوانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه! چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه منحرف شده باشد[۳۲].»
پس زمان انجام تکلیف، «زمانی [است] که هم آن انحراف اصلی محقق شده و هم زمینه برای قیام علیه آن انحراف و اصلاح آن انحراف مهیا شده است. آن زمان، زمان امام حسین است[۳۳].»
ایشان در تبیین زمان انجام دادن تکلیف میفرمایند: «در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگرچه خیلی از نشانههای آن انحراف پدید آمده است، اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد[۳۴].»
ایشان همچنین در ادامه این بحث با بیان دیگری در مورد زمان انجام دادن تکلیف میفرمایند: «حسین بن علی قطار دین اسلام و جامعه اسلامی را که از خط خارج شده بود و داشت میرفت به طرف مادهگرایی و فساد کامل، با قیام خود به حال اول برگرداند[۳۵].» یعنی زمان انجام دادن تکلیف زمانی است که خوف فراگیر شدن فساد وجود داشته باشد و این وضعیت فقط در زمان امام حسین در جامعه بروز کرد. «واجبی که امام حسین انجام دادن آن را هدف خود قرار داد، واجبی بود که در بنای کلی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمی دارد. با وجود این که این واجب، خیلی مهم و بسیار اساسی است، تا زمان امام حسین به این واجب عمل نشده بود… این واجب باید به وسیله امام حسین انجام میگرفت تا درس عملی برای مسلمانان و برای طول تاریخ باشد[۳۶].»
از آنچه گذشت، میتوان نتیجه گرفت که ایشان هدف عالی قیام امام حسین را «قیام برای حاکمیت حق و عدل» و حفظ دین خدا دانستهاند، آنجا که میفرماید: «تمام رفتار و گفتار آن بزرگوار، این مطلب را روشن میکند که غرض، ادمه راه پیامبر اکرم و دیگر پیامبران بوده است و آن، اقامه حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاکمیت شریعت و برهمزدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است[۳۷].» عناوین دیگری مانند اصلاح امت، ریشهکنی فساد، امر به معروف و نهی از منکر، نجات امت از نادانی، گمراهی و انجام دادن تکلیف عظیم، زندهکردن ارزشهای اسلامی، امنیت یافتن مظلومان، عمل به احکام و سنن الهی و… را میتوان تحت آن هدف عالی قرار داد.
دلایل و شواهد دیدگاه حاکمیت دین و عدل
الف) مخالفت با بیعت
یکی از دلایل یا شواهد قیام امام حسین برای حاکمیت دین، این است که از قبول حکومت یزید امتناع ورزیدند. رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند: «ما به چه دلیل این مطلب را عرض میکنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست میآوریم…[۳۸] امام در مدینه که ولید، حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته و شما باید با یزید بیعت کنید؛ حضرت به او فرمود: باشد تا صبح: “نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَیْعَةِ”[۳۹] و مروان، فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید. گفت: یا اباعبدالله! تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن! حضرت در جواب فرمود: “وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ”[۴۰]؛ هنگامی که امت به حاکمی مثل یزید گرفتار میشود، باید با اسلام خدا حافظی کرد[۴۱].»
رهبر معظم انقلاب در توضیح سخن امام حسین به این نکته اشاره میکنند: «حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود، اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید [اصل دین و نظام اسلامی] نابود خواهد شد[۴۲]…»
ب) اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر
«حضرت به برادرش محمد بن حنفیه چیزی را به عنوان وصیت نوشت و فرمود: “إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لَا بَطَرًا وَ لَا مُفْسِدًا وَ لَا ظَالِمًا وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی”[۴۳]. عنوان این کار، همین اصلاح است. میخواهم اصلاح کنم. این همان واجبی است که قبل از امام حسین انجام گرفته بود. این اصلاح از طریق خروج است و خروج یعنی قیام. حضرت در این وصیتنامه، این را ذکر کرد؛ یعنی اولاً: میخواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم برای اصلاح است نه برای این است که حتماً باید به حکومت برسیم، نه برای این است که حتماً باید برویم و شهید شویم، نه! میخواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکی نیست[۴۴]»؛ «طلب اصلاح، یعنی همان ارزشهایی که در جهت عکس آن حرکت کرده بودند را در جای خود تحت حکومت الهی قرار دادن[۴۵].»
«امام حسین با توجه به گسترش فساد فرمود: “أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی”[۴۶]. هنگامی که میفرماید میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، یعنی حقیقت و روح این حرکت، امر به معروف و نهی از منکر است و این حقیقت حرکت حسین بن علی است[۴۷].»
مقام معظم رهبری در مورد ارتباط اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر و لوازم این دو میفرماید: «این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است و با توجه به جمله امام که فرمود: “مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّنًا عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ”[۴۸]؛ یعنی این اصلاح بدون این کارها امکانپذیر نیست و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه، بذل مهجت در راه خدا لازم دارد و توطین نفس بر لقای خدا لازم دارد[۴۹].»
ج) احساس خطر برای اصل اسلام
مقام معظم رهبری در توضیح سومین دلیل خود میفرمایند: «چیزی که حسین بن علی را به این جهاد دشوار وادار میکرد، این بود که احساس میکرد دین در خطر است[۵۰].» «حسین بن علی به همه در طول تاریخ یاد داد که اگر دیدید قطار [دین] از خط خارج شده، راهش این است که بروید جان خودتان را در معرض فداکاریهای بزرگ قرار بدهید: “أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ قَالَ فِی حَیَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَانًا جَائِرًا مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکِثًا لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کَانَ حَقِیقًا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ”[۵۱]؛ یعنی وقتی که مثل یزیدی در کار است، کار حسینهای زمانه، هر جا هستند، این است که من کنم. لذا کار حسین بن علی یک کاری است برای طول تاریخ بشر[۵۲].»
ایشان با توجه به این روایت پیامبر اکرم میگویند: «در این کلام پیامبر تکلیف بیان شد: “ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ”. اگر انسان در چنین شرایطی قرار گرفت، واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند، به هر کجا میخواهد برسد؛ کشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده است. امام حسین در منزلی به نام بیضه فرمود: “وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیْرِ”[۵۳]؛ من از همه مسلمانان شایستهترم به این که این اقدام را بکنم[۵۴].» همچنین بر اساس نقلهای دیگر، امام فرمودند: “وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ”[۵۵]؛ و من به سبب نزدیکی و قرابتم با رسول خدا قطعاً برای این اقدام از همه مسلمانان شایستهترم».
د. جایگزینی بدعت به جای سنت
مقام معظم رهبری در مورد آشکارشدن بدعتها و ازبینرفتن سنتها میفرمایند: «امام حسین در مکه دو نامه نوشته است: یکی به سران بصره و یکی به رؤسای کوفه. در نامه امام به سران بصره آمده است: “وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِیتَتْ وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیتْ”[۵۶]. حضرت میفرماید: من میخواهم بدعت را از بین ببرم و سنت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میراندهاند و بدعت را زنده کردهاند. من میخواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلام و احیای سنت پیغمبر و نظام اسلامی است[۵۷].»
پینوشتها
۱. ابنقتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۲۱۱.
۲. ابننما، مثیر الاحزان، ص ۲۵.
۳. موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۲، ص ۲۴۷.
۴. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۸۰.
۵. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۱۴: خون قلب خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی و گمراهی نجات دهد.
۶. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۲۷۶.
۷. همان، ص ۲۷۷.
۸. همان، ص ۴۵ و ۴۶.
۹. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۹۸ و ۹۹.
۱۰. ابنقولویه، کامل الزیارات، ص ۷۵.
۱۱. محمد جواد مغنیه، الحسین و بطلة کربلا، ص ۱۷ و ۱۸.
۱۲. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۸۰.
۱۳. همان.
۱۴. همان، ص ۳۸۰ و ۳۸۱.
۱۵. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج ۱، ص ۷۶ و ۷۷.
۱۶. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۸۱.
۱۷. همان.
۱۸. همان، ص ۳۸۱؛ سیدعلی خامنهای، چهار گفتار، ص ۳۷.
۱۹. همان، ص ۱۸۱.
۲۰. همان، ص ۳۹۶ و ۳۹۷. در مورد تعابیر مختلف ایشان درمورد اهداف قیام در پایان این نوشتار توضیحی خواهیم داد.
۲۱. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۱۸۰ و ۱۸۱.
۲۲. همان، ص ۳۹۰.
۲۳. ابو مخنف، وقعة الطف، ص ۱۷۴.
۲۴. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۹۶.
۲۵. همان، ص ۱۸۰ و ۱۸۱.
۲۶. شیخ کلینی، کافی، ج ۲، ص ۷۴ و برقی، المحاسن، ج ۱، ص ۲۷۸: چیزی نیست که شما را به بهشت نزدیک و از جهنم دور گرداند، مگر این که از آن نهی و بدان امرتان کردم.
۲۷. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۸۳.
۲۸. مائده، آیه ۵۴: هر کس از شما از دینش برگردد، خدا بهزودی گروهی را خواهد آورد که دوستشان دارد و آنان خدا را دوست میدارند.
۲۹. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۸۵.
۳۰. همان، ص ۳۸۴.
۳۱. مائده، آیه ۵۴.
۳۲. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۸۵.
۳۳. همان، ص ۳۸۷.
۳۴. همان، ص ۳۸۵.
۳۵. همان، ص ۲۰۹.
۳۶. همان، ص ۳۸۲.
۳۷. همان، ص ۲۶۲ و ۲۶۳.
۳۸. سیدعلی خامنهای، چهار گفتار، ص ۴۶ و مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۹۱.
۳۹. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵ و ابنطاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، ص ۲۳: ما فکر میکنیم شما هم بیندیشید که کدامین از ما شایسته خلافت و بیعت هستیم.
۴۰. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۶ و ابنطاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، ص ۲۴.
۴۱. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۹۱.
۴۲. همان، ص ۳۹۲.
۴۳. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹: من هرگز از روی هوس و طغیان و فسادانگیزی و ستم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در امت جدم قیام کردم.
۴۴. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۹۲-۳۹۳.
۴۵. همان، ص ۱۷۹.
۴۶. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹: من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و براساس سیره جد و پدرم رفتار کنم.
۴۷. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۵۰.
۴۸. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷: هر کس حاضر است خود را در راه ما فدا کند و آمادگی دیدار با خداوند را دارد.
۴۹. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۱۸۱.
۵۰. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۲۱۳.
۵۱. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱: شما خود میدانید که پیامبر فرموده است: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمارد و پیمان خدا را بشکند و با سنت پیامبر مخالفت نماید و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار کند، ولی با او به مبارزه عملی و گفتاری برنخیزد، سزاوار است که خداوند او را در جایگاه آن حاکم ستمگر (جهنم) وارد کند.
۵۲. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۲۱۰.
۵۳. ابو مخنف، وقعة الطف، ص ۱۷۱.
۵۴. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۹۵.
۵۵. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۱.
۵۶. علی احمدی، مکاتیب الأئمة، ج ۳، ص ۱۳۲؛ و ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۶: «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم؛ چرا که سنت از بین رفته و بدعت زنده گشته است».
۵۷. مؤسسه فرهنگی حدیث لوح و قلم، آفتاب در مصاف، ص ۳۹۳ و ۳۹۴.




