تجلی فضایل اخلاقی در کربلا

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدحسین حسینی قمی (نخبه تبلیغی حوزه علمیه قم)

اشاره

قیام مقدس سیدالشهداء از ابعاد مختلف، قابل بررسی و الگوگیری برای جوامع بشری است. یکی از ابعاد با عظمت این نهضت خونین، فضیلت‌های اخلاقی است که از سالار شهیدان در این نبرد تاریخی به یادگار مانده است. برخلاف بسیاری از جنگ‌ها که فرماندهان فقط به فکر پیروزی بر دشمن هستند، نهضت جاودانه کربلا را باید تجلّی فضایل اخلاقی نامید. در این مقاله به پاره‌ای از فضیلت‌های سیدالشهداء که در این حادثه تاریخی جلوه‌گر شد و آن را از دیگر قیام‌ها ممتاز کرد، می‌پردازیم؛ فضایلی مانند: «رحمت عام»، «جوانمردی»، «احترام به حقوق مردم»، «اعتماد به پروردگار»، «حلم و بردباری» و «صبر و پایداری». اگرچه فضیلت‌های بسیار دیگری از آن امام شهید در تاریخ کربلا ثبت شده است، اما به‌دلیل رعایت اختصار، از آن صرف‌نظر می‌شود.


۱. رحمت عام

اگرچه افراد بسیاری در مسیر حرکت امام حسین (ع) با دعوت امام روبه‌رو شدند، ولی حاضر به یاری آن حضرت نشدند و امام را در میان گرگ‌صفتان لشگر کوفه تنها گذاشتند، اما گزارش‌های فراوان تاریخی حاکی از لطف و رحمت امام نسبت به این‌گونه افراد بی‌وفاست. امام از آن‌ها خواست زودتر از این منطقه دور شوند تا صدای «هل من ناصر» حضرت را در روز غربت و تنهایی نشنوند. در واقع امام نمی‌خواست حتی چنین افرادی، گرفتار بار سنگین‌تر گناه خود شوند. برخی از این افراد عبارتند از:

الف) عبیدالله بن حُرّ جُعفی

پس از مخالفت عبیدالله بن حُرّ جعفی با یاری امام، آن حضرت از سر دلسوزی به او فرمود:

«وَ لَکِنْ فِرَّ فَلا لَنا وَ لا عَلَینا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ واعیَتَنا أَهْلَ الْبَیتِ ثُمَّ لَمْ یجِبْنا کَبَّهُ اللَّهُ عَلَی وَجْهِهِ فِی نارِ جَهَنَّم» [۱]؛ و لیکن تو هم از اینجا فرار کن که نه با ما باشی و نه علیه ما، چرا که هرکس صدای کمک‌خواهی ما اهل‌بیت را بشنود و اجابتمان نکند، خداوند او را به صورت در آتش جهنم اندازد.

ب) عمرو بن قیس

عمرو بن قیس مشرقی می‌گوید: به همراه پسر عمویم در قصر بنی مقاتل خدمت امام رسیدیم. پسر عمویم به امام گفت: آنچه در موی شما می‌بینم، رنگ طبیعی است یا خضاب کرده‌اید؟ حضرت فرمود: «خِضابٌ وَ الشَّیبُ إِلَینا بَنِی هاشِمٍ یعجَلُ» [۲]؛ خضاب است، پیری زود به سراغ ما بنی‌هاشم می‌آید. سپس فرمود: «آیا برای یاری من آمده‌اید؟» گفتم: من سالخورده هستم و عیال‌وار و از طرفی کالاهایی از مردم در دست من است و نمی‌دانم آینده چه خواهد شد و دوست ندارم امانت‌هایی که در اختیار دارم، از بین برود. پسر عمویم نیز همین سخنان را گفت. امام فرمود: «فَانطَلِقا فَلا تَسمَعا لِی واعِیَةً و لا تََریا لِی سَواداً فَإِنَّهُ مَن سَمِعَ واعِیَتَنا أَو رَأَی سَوادَنا فَلَم یُجِبنا و لَم یُعِنّا کانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ عَزَّ و جَلَّ أَن یُکِبَّهُ عَلَی مَنخَرَیْهِ فِی النّارِ» [۳]؛ حرکت کنید تا صدای یاری مرا نشنوید و لشگر مرا نبینید. هرکس صدای مرا بشنود و سپاه مرا ببیند، اما پاسخی ندهد و ما را یاری نکند، سزاوار است که خداوند او را به دوزخ افکند.

ج) هَرثَمه بن سلیم

هَرثَمه بن سلیم می‌گوید: در جنگ صفین در رکاب علی بن ابی‌طالب (ع) جنگیدیم. هنگامی که به سرزمین کربلا رسیدیم، امام پس از نماز، قدری از خاک کربلا را برداشت، بویید و فرمود: «واها لَكِ أیَّتُها التُّربَةُ لَیُحشَرََنَّ مِنكِ أَقوامٌ یَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَیرِ حِسابٍ» [۴]؛ به به ای خاک، گروهی از تو محشور می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد. وقتی به خانه رسیدم، این داستان را برای همسرم که از شیعیان امیرالمؤمنین (ع) بود، بازگو کردم و از اینکه حضرت از غیب سخن می‌گفت، اظهار شگفتی کردم. همسرم گفت: امیرالمؤمنین جز به حق سخن نمی‌گوید. سال‌ها گذشت تا آنکه همراه با سپاه عبیدالله بن زیاد به کربلا آمدم. هنگامی که با امام حسین (ع) و لشکریانش روبه‌رو شدم، آن منزلگاه را شناختم و سخنان علی (ع) را در آن سرزمین به یاد آوردم. کراهتم از ادامه همراهی با لشگر کوفه، سبب شد به سوی امام حسین (ع) حرکت کنم. به حضرت سلام کردم و ماجرایی را که از پدر بزرگوارشان دیده بودم، بازگو کردم. حضرت فرمود: «مَعَنا أَنتَ أَم عَلَینا؟» [۵]؛ با ما هستی یا با دشمنان ما؟ پاسخ دادم: نه با شما و نه علیه شما، اهل و عیالم را تنها گذاشته‌ام و می‌ترسم که ابن‌زیاد به آن‌ها آسیبی برساند. امام فرمود: «فَوَلِّ هَرَباً حَتَّی لا تَری لَنا مَقتَلاً، فَوالَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یَری مَقتَلَنا الیَومَ رَجُلٌ و لا یُغِیثُنا إِلّا أَدخَلَهُ اللَّهُ النّارَ» [۶]؛ زود از این منطقه دور شو و بگریز تا قتلگاه ما را نبینی. سوگند به آن کس که جان محمد در دست اوست، هیچ کس قتلگاه ما را نمی‌بیند در حالی که ما را یاری نکند، مگر اینکه خداوند او را به آتش افکند.


۲. جوانمردی

جوانمردی و مردانگی هنگام روبه‌رویی با سپاه دشمن، سیره امام حسین (ع) در واقعه عظیم کربلا بود. شیخ مفید در الارشاد این جوانمردی را چنین گزارش می‌دهد:

هنگامی که سپاه کوچک امام با لشگر تشنه هزار نفره حُرّ بن یزید ریاحی روبه‌رو شد، به اصحاب خود فرمان داد تا آنان و مرکب‌هایشان را سیراب کنند. جالب‌تر آنکه قبل از این، امام هنگامی که به منزل «شراف» رسید، به جوانان فرمود: «أَروُوا مِنَ الماءِ وَ أَکثِرُوا» [۷]؛ بیشتر آب به همراه بردارید. هنگامی که لشگر حر رسیدند، حضرت فرمود: «اِسقُوا القَومَ وَ أَروُوهُم مِنَ الماءِ وَ رَشِّفُوا الخَیلَ تَرفِیفاً»؛ این گروه را کاملاً سیراب کنید، اسبان را هم آرام سیراب کنید. علی بن طعان محاربی می‌گوید: آن روز من تشنه بودم، امام مرا دید و فرمود: «أَنِخِ الرّاوِیَةَ»؛ شتر را بخوابان. من گمان کردم منظور امام از «راویه»، مشک است. دوباره حضرت فرمود: «یا ابنَ أَخِی أَنِخِ الجَمَلَ»؛ ای پسر برادر! شتری را که بارش آب است، بخوابان. نمی‌توانستم به‌خوبی دهانه مشک را در دست بگیرم و به همین دلیل آب‌ها بر زمین می‌ریخت. امام فرمود: «اِخنِثِ السِّقاءَ»؛ دهانه مشک را برگردان. من متوجه منظور امام نشدم. در این حال، حضرت از جا بلند شد و مرا کمک کرد تا خودم و اسبم آب نوشیده و سیراب شدیم.

در کدام جنگ، فرمانده سپاه دستور می‌دهد لشکریان دشمن را سیراب کنند، اسب‌های آنان را هم سیراب کنند و فرمانده شخصاً برای سیراب کردن باقی‌مانده لشگر دشمن تلاش می‌کند؟!


۳. احترام به حقوق مردم

در تاریخ اغلب جنگ‌ها، فرماندهان نظامی از هر راهی برای پیروزی استفاده می‌کنند و برای اموال مردم ارزشی قائل نیستند، اما امام حسین (ع) حتی در حساس‌ترین لحظات نیز رعایت حقوق مردم را به یاران خود سفارش می‌فرمود. گزارش‌های رسیده از حوادث شب عاشورا، حاکی از عبادت و بندگی، راز و نیاز، آمادگی برای نبرد، گفت‌وگوی امام با یاران و اهل‌بیت خود است. یکی از سخنان تاریخی امام در شب عاشورا که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، اعلام همراهی نکردن کسانی بود که دَینی دیگری را بر دوش داشتند. امام به یکی از یاران فرمود: «نادِ أَن لا یُقتَلَ مَعی رَجُلٌ عَلَیهِ دَینٌ و نادِ بِها فِی المَوالی فَإِنّی سَمِعتُ رَسُولَ‌اللَّهِ یَقُولُ: مَن ماتَ و عَلَیهِ دَینٌ أُخِذَ مِن حَسَناتِهِ یَومَ القِیامَةِ» [۸]؛ به همه یارانم اعلام کن هرکس دَینی بر عهده دارد، با من کشته نشود؛ زیرا من از رسول‌خدا شنیدم که فرمود: هرکس از دنیا برود و دَینی بر ذمّه داشته باشد، از حسنات وی در فردای قیامت برداشته می‌شود.

آخرین سفارش

امام باقر (ع) فرمود: «در آخرین لحظات زندگانی پدرم علی بن الحسین (ع)، آن حضرت مرا به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! همان وصیّتی که پدرم در آستانه شهادت به من فرمود و اضافه کرد که این وصیّت پدرش است، به تو می‌گویم: «إیّاكَ وَ ظُلمَ مَن لا یَجِدُ عَلَیكَ ناصِراً إِلَّا اللَّهَ» [۹]؛ بپرهیز از ستم به کسی که جز خداوند، یاوری ندارد.


۴. اعتماد به پروردگار

ایمان قوی، اعتماد به وعده‌های الهی و توکل بر خداوند، بالاترین رمز اطمینان سیدالشهداء (ع) بود. آنچه جامعه پر اضطراب امروز ما بیش از هرچیز به آن نیاز دارد، توکل بر وعده‌های الهی است. ضحاک بن عبدالله مشرقی می‌گوید:

همراه با مالک بن نضر ارحبی در کربلا به حضور امام رسیدیم. آن حضرت ضمن خوشامدگویی، علت حضور ما را پرسید. گفتیم: «جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَیكَ، وَنَدعُو اللَّهَ لَكَ بِالعافِیَةِ» [۱۰] برای عرض سلام و دعای عافیت، شرفیاب شدیم تا هم تجدید عهدی کرده باشیم و هم اخبار کوفه را تقدیم کنیم. مردم کوفه برای جنگ با شما اجتماع کرده‌اند. هنگامی که امام گزارش آمادگی مردم کوفه برای جنگ را شنید، فرمود: «حَسِبیَ اللَّهُ و نِعمَ الوَکیلُ». آری کسی که به خدا، توکّل کند، از آمدن و رفتن مردم هراسی ندارد، از اقبال و ادبار دنیا نگران نیست. همان تعبیری که قرآن در توصیف یاران وفادار پیامبر اسلام (ص) دارد: «اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إیماناً و قالُوا حَسبُنَا اللَّهُ و نِعمَ الوَکیلُ» [۱۱]. مؤمنانی که چون مردم منافق به آن‌ها گفتند، لشگر بسیاری برای حمله به شما اجتماع کرده‌اند، از آن‌ها بترسید، اما این سخن بر ایمان‌شان افزود و گفتند خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ما است.

این ایمان قوی، اعتماد به وعده‌های الهی و توکّل بر خداوند، بالاترین رمز اطمینان سیّد الشّهداء (ع) بود، سخن آن حضرت، در زمانی که هجده هزار دعوت‌نامه مردم کوفه را دریافت نمود، با زمانی که گزارش، اجتماع مردم کوفه بر علیه خود را می‌شنید یکی بود، «حَسبُنَا اللَّهُ و نِعمَ الوَکیلُ».

طبری در ادامه داستان را چنین گزارش می‌کند، ضحاک بن عبدالله و مالک بن نضر می‌گویند: هنگامی که آماده حرکت شدیم و با امام خداحافظی کردیم، فرمود: «ما یَمنَعُکُما عَن نُصرَتی؟»؛ چه مانعی دارید که مرا یاری کنید؟». مالک گفت: دَینی به گردن دارم و عیال‌وار هستم. من نیز همان سخن را تکرار کردم، اما گفتم: حاضرم با یک شرط، شما را همراهی کنم. تا زمانی در رکاب شما می‌جنگم که یاورانی داشته باشی و جنگ من برای شما مفید باشد و بتوانم از شما دفع خطر کنم، اما هرگاه یاری من برای تو مفید نبود، اجازه داشته باشم تا برگردم. امام شرط مرا پذیرفت و همراه امام ماندم [۱۲]. روز عاشورا تمام بنی‌هاشم و اصحاب به شهادت رسیدند. تنها سوید بن عمرو خثعمی و بُشیر بن عمرو خضرمی باقی ماندند. به امام گفتم: یابن رسول‌الله! به یاد دارید که بین من و شما قراری بود؟ قرار گذاشتم تا زمانی که یاورانی داری، در رکاب شما بجنگم و هرگاه یاوری نداشتی، اجازه رفتن داشته باشم. امام فرمود: «راست می‌گویی، ولی چگونه می‌توانی نجات پیدا کنی؟ اگر می‌توانی، مرا با تو کاری نیست». من به طرف اسبم حرکت کردم؛ زیرا هنگامی که لشگر عمر سعد اسب‌ها را پی می‌کرد، اسبم را در خیمه‌ای بسته بودم و پیاده می‌جنگیدم. اسبم را از خیمه بیرون آوردم و بر آن نشستم، آنگاه او را زدم تا بر کنار سم‌های خود ایستاد؛ در آن حال او را رها کردم. لشگر به ناچار راه را بر من باز کردند، ولی پانزده نفر از لشکریان عمر سعد به تعقیب من پرداخته تا نزدیکی یکی از روستاها [به نام شفیّه] مرا دستگیر کردند. سه نفر از آن جمع مرا شناختند و گفتند: این پسر عموی ماست و دیگران را سوگند دادند تا از من دست بردارند و به این ترتیب نجات پیدا کردم [۱۳].

اوج آرامش در سایه توکّل

امام سجاد (ع) درباره حالات پدر بزرگوارش در روز عاشورا و در اوج سختی‌ها می‌فرماید: «چون کار [در روز عاشورا] بر حسین بن علی (ع) سخت شد، کسانی که با او بودند به او نگاه می‌کردند. دیدند حال او بر خلاف دیگران است. امام و بعضی از یاران ویژه‌اش، چهره‌هایشان می‌درخشید و اندام‌هایشان آرام و جان‌هایشان مطمئن بود [۱۴].»


۵. حلم و بردباری

حلم و بردباری، از صفات پروردگار است که بیش از ده بار در قرآن تکرار شده است [۱۵]. قرآن کریم پیامبران الهی را نیز با وصف حلم و بردباری ستوده است [۱۶].

بسیار مناسب است آیات ۶۹ تا ۷۵ سوره هود را یک بار با دقّت مورد مطالعه قرار دهیم، در حالی که فرستادگان الهی برای مجازات قوم لوط، قومی که زشت‌ترین گناه در تاریخ، به نام آنان ثبت شده، آماده می‌شوند.

پیامبر با عظمتی همانند ابراهیم خلیل الرّحمان با خداوند مجادله می‌کند تا شاید عذاب را به تأخیر اندازد.

«فَلَمّا ذَهَبَ عَن إِبراَهِیمَ الرَّوعُ و جَاءَتهُ البُشری یُجادِلُنا فی قَومِ لُوطٍ» خداوند متعال هم، ابراهیم را به خاطر این کار مدح و ستایش می‌کند «إِنَّ إِبراَهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ» [۱۷].

در روایتی از امام رضا (ع) نزدیک به هفتاد ویژگی از صفات ائمّه بیان شده که یکی از این صفات، حلم و بردباری است: «مَوسُومٌ بِالحِلمِ» [۱۸]. در سخنان اهل‌بیت از جمله در نهج البلاغه، سفارش به حلم و بردباری و آثار و برکات آن فراوان دیده می‌شود. در سیره اهل‌بیت نیز مدارا با افراد نادان، بسیار گزارش شده است.

تبسّم بر قاتل

در روز عاشورا اگرچه داغ هفتاد و دو شهید بر قلب حضرت نشسته، بدن مطهرش صدها زخم و جراحت برداشته بود و اهل‌بیت خود را در آستانه اسارت می‌دید، اما چنان با حلم و بردباری با دشمن سخن می‌گفت که زیباترین صحنه تاریخی را آفرید. ابن شهرآشوب در مناقب آل ابی‌طالب ـ از مصادر قدیمی ـ آخرین لحظات امام را چنین گزارش کرده است: «در حالی که شمر بر سینه مبارک امام نشسته و محاسن شریف حضرت را در دست گرفته و آماده کشتن امام بود، آن حضرت تبسّمی کرد و از نصیحت و موعظه شمر در آخرین نفس‌های عمر شریف دریغ نکرد و فرمود: آیا مرا به شهادت می‌رسانی و مرا نمی‌شناسی؟!».

«و جَلَسَ (شمر) عَلَی صَدرِ الحُسَینِ و قَبَضَ عَلَی لِحیَتِهِ و هَمَّ بِقَتلِهِ فَضَحِکَ الحُسَینُ فَقالَ لَهُ أَتَقتُلِنِی وَ لا تَعلَمُ مَن أَنا» [۱۹].

برای درک عظمت عکس‌العمل امام لازم است یک بار دیگر به عبارت «فَضَحِکَ الحُسَینُ» دقّت کنیم و از طرفی شرایط سخت امام را در ذهن خود ترسیم کنیم، امامِ تشنه، امامِ مظلوم، امامِ غریب، امامِ داغ دیده، امامی که می‌داند دشمن، به زنان و کودکان او رحم نمی‌کند و لحظه‌ای دیگر خیمه‌های او را غارت می‌کند، امّا هنگامی که دشمن را روی سینه خود می‌بیند، باز هم می‌خندد و موعظه می‌کند. امروز جامعه ما نیازمند توجّه به چنین آموزه‌هایی است. با کمال تأسّف، شاهد کم شدن آستانه صبر و تحمّل گروهی از مردم هستیم. گاهی در برابر یک حادثه کوچک، عکس‌العمل‌های بسیار زشت و وحشتناکی از خود نشان می‌دهیم.

عظمت روحی امام تا آنجاست که اگرچه تشنه، مظلوم، غریب و داغ‌دیده است و می‌داند دشمن، به زنان و کودکانش رحم نخواهد کرد و خیمه‌هایش را غارت خواهد نمود، اما باز دشمن نشسته بر سینه خود را با لبخند موعظه می‌کند. در جامعه امروزی که آستانه صبر و تحمل بسیاری از افراد به شدت کاهش یافته، توجه به چنین آموزه‌هایی بسیار ضروری است.

جذب سرسخت‌ترین دشمن

حلم و سعه صدر حسینی می‌تواند از دشمنی که او و پدرش را کافر می‌داند، ارادتمندی بسازد که با اشک چشم از سخن خود برگردد و به توصیف امام بپردازد. در منابع قدیمی عامه و خاّصه آمده است روزی ابن‌عباس برای شاگردانش حدیث می‌خواند و سخن می‌گفت. نافع بن ازرق برخاست و گفت: «چرا درباره مورچه و شپش برای مردم فتوا می‌دهی؟! خدایی را که می‌پرستی، برای من توصیف کن» و به این ترتیب مجلس او را بر هم زد. ابن‌عباس که مجلس خود را بر هم خورده دید، سرش را پایین انداخت و ساکت شد. امام حسین (ع) که در گوشه‌ای نشسته بود، خطاب به او فرمود: «به سوی من بیا تا از توحید برایت بگویم». نافع با کمال جسارت به امام پاسخ داد: «از شما نپرسیدم». ابن‌عباس گفت: «امام، از اهل‌بیت نبوت و وارثان علم و دانش است». برخورد امام همراه با حلم و بردباری و شرح صدر، نافع بن ازرق را جذب کرد. آنگاه به توصیف پروردگار پرداخت و فرمود: «أَصِفُ إِلهی بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ وَ أُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ لا یُدرَكُ بِالحَواسِّ وَ لا یُقاسُ بِالنّاسِ فَهُوَ قَرِیبٌ غَیرُ مُلتَصِقٍ وَ بَعِیدٌ غَیرُ مُتَقَصٍّ یُوَحَّدُ وَ لا یُبَعَّضُ مَعرُوفٌ بِالآیاتِ مَوصُوفٌ بِالعَلاماتِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الكَبِیرُ المُتَعالِ» [۲۰]. اخلاق و سخن دلنشین سیدالشهداء اشک نافع بن ازرق را جاری ساخت. امام از فرصت استفاده کرده و با توجه به عقاید خوارج، فرمود: «به من خبر رسیده است که تو پدر و برادرم و مرا کافر می‌دانی». نافع پاسخ داد: «به خدا سوگند! اگر هم چنین گفته باشم، شما چراغ فروزان اسلام و ستارگان درخشان احکام الهی هستید».


۶. صبر و پایداری

واژه صبر، نزدیک به ۱۰۰ بار در قرآن کریم آمده است. قرآن گاهی دلیل انتخاب پیامبران الهی را صبر و استقامت در سختی‌ها دانسته و گاهی پاداش بهشتیان را منوط به صبر آن‌ها بیان کرده است [۲۱]. گاهی امدادهای الهی را مشروط به صبر دانسته: «بَلَی إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا و یَأتُوکُم مِن فَورِهِم هَذا یُمدِدکُم رَبُّکُم بِخَمسَةِ آلافٍ مِنَ المَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ» [۲۲] و در آیاتی به پیامبران و به‌ویژه پیامبر اسلام (ص) فرمان صبر داده است. «وَ اصبِر لِحُکمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعیُنِنا» [۲۳]. «وَ اصبِر عَلَی ما یَقُولُونَ وَ اهجُرهُم هَجراً جَمیلاً» [۲۴]. «فَاصبِر صَبراً جَمِیلاً» [۲۵].

گاهی نیز همراه با فرمان صبر به پیامبر اسلام (ص)، به آن حضرت سفارش کرده است همانند یونس نبی که بردباری را از دست داد، نباشد. «فَاصبِر لِحُکمِ رَبِّكَ و لا تَکُن کَصاحِبِ الحُوتِ» [۲۶]. گاهی همه مؤمنان را به صبر و پایداری فرا می‌خواند «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ» [۲۷] و گاه نیز همگان را به استعانت از صبر و نماز سفارش نموده است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ» [۲۸]. «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ» [۲۹]. در آیاتی، درخواست صبر پیامبران و اولیاء خدا را حکایت می‌کند. «رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً و ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرِینَ» [۳۰]. و در برخی آیات، پیامبران الهی را با صفت صبر و بردباری ستایش کرده است. «إِنَّا وَجَدناهُ صابِراً نِعمَ العَبدُ إِنَّهُ أَوّابٌ» [۳۱]. «وَ إِسمَاعِیلَ وَ إِدرِیسَ وَ ذَا الكِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ» [۳۲]. گاهی نیز به صابران مژده داده است که پاداش صبرشان، بدون کم و کاست به آنان داده می‌شود. «إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجرَهُم بِغَیرِ حِسابٍ» [۳۳].

سیری در سخنان اهل‌بیت (ع)، گویای هزاران حدیث در موضوع صبر، آثار و برکات آن است. کتاب استقامت از آیت‌الله صدر و کتاب دو جلدی وعده‌های الهی به صابران اثر نگارنده، به طور گسترده در موضوع صبر مطالب قابل توجهی دارد.

صبر در سخنان سیدالشهداء

واژه صبر را در سخنان امام در طول مسیر حرکت از مدینه تا مکه و تا کربلا، بسیار می‌توان دید. حضرت در خطبه تاریخی خود که یک روز قبل از حرکت به سوی کربلا در مکه ایراد کرد، فرمود: «رِضَی اللَّهِ رِضانَا أَهلَ البَیتِ نَصبِرُ عَلَی بَلائِهِ وَ یُوفِینَا أَجرَ الصّابِرِینَ» [۳۴]؛ رضایت پروردگار، رضای ما خاندان است. بر بلاها صبر می‌کنیم و خداوند پاداش صبرکنندگان را به طور کامل خواهد داد.

صبح عاشورا

در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که سیدالشهداء پس از اقامه نماز صبح با یارانش، آنان را به صبر و پایداری دعوت کرد: «إِنَّ الحُسَینَ صَلَّی بِأَصحابِهِ الغَداةَ ثُمَّ التَفَتَ إِلَیهِم فَقالَ: إِنَّ اللَّهَ قَد أَذِنَ فِی قَتلِکُم فَعَلَیکُم بِالصَّبرِ» [۳۵]. خداوند متعال از شهادت شما خبر داد، بر شما باد به صبر و استقامت.

ظهر عاشورا

در ظهر عاشورا وقتی جمعی از یارانش به شهادت رسیده بودند، باقی‌مانده یارانش را به صبر و پایداری در برابر انبوه دشمن دعوت نمود. علی بن الحسین (ع) می‌گوید: «لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ بنِ أَبی‌طالِبٍ نَظَرَ إِلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم لِأَنَّهُم کُلَّما اشتَدَّ الأَمرُ تَغَیَّرَت أَلوَانُهُم وَ ارتَعَدَت فَرائِصُهُم و وَجِلَت قُلُوبُهُم… فَقالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام: صَبراً بَنِی الكِرامِ فَما المَوتُ إِلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَی الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعِیمِ الدّائِمَةِ» [۳۶].

چون کار در روز عاشورا بر حسین بن علی (ع) سخت شد، کسانی که با او بودند به وی نگاه کردند، دیدند حال او بر خلاف دیگران است؛ زیرا چهره آنان تغییر می‌کرد و بر اندامشان لرزه می‌افتاد و ترس به دل‌هایشان راه پیدا می‌کرد. در این حال امام به آنان فرمود: ای بزرگ‌زادگان! صبر پیشه کنید؛ زیرا مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و شداید دنیا، به بهشت گسترده و نعمت‌های جاودانه می‌رساند.

دعوت علی اکبر به صبر

امام جوان دلاورش را که پس از نبردی جانانه با دشمن، به محضر پدر رسید و از تشنگی شکایت کرد، به صبر و پایداری دعوت کرد و فرمود: «صَبراً یا بُنَیَّ یَسقِیكَ جَدُّكَ بِالکَأسِ الأَوفَی» [۳۷].

هنگام شهادت عبدالله بن حسن

در جریان شهادت عبدالله بن حسن (ع)، عبدالله که غربت عموی بزرگوارش را در قتلگاه دید، دوان دوان به سوی حضرت حرکت کرد. امام به خواهرش زینب (س) فرمود: «او را به خیمه‌ها برگردان»، اما این مجاهد ده ساله سوگند یاد کرد که از عمویم جدا نخواهم شد. وقتی حرمله شمشیر خود را به طرف امام حرکت داد، عبدالله بن حسن دست خود را سپر عمو کرد، دست به بدن آویزان شد و فریاد زد: «یا اُمّاه». در این حال امام او را به خود چسباند و فرمود: «یا اِبنَ أَخِی اِصبِر عَلَی ما نَزَلَ بِكَ وَ احتَسِب فِی ذلِكَ الخَیرَ» [۳۸].

خطاب به اهل بیت

امام برای آماده کردن اهل‌بیت خود برای اسارت به دست دشمنان شقاوت‌مندی همچون سپاه کوفه، آنان را به صبر دعوت نمود و به آنان وعده داد که هرگز روی ذلّت و خواری نخواهند دید: «یا بَنِی عُمُومَتِی! صَبراً یا أَهلَ بَیتِی فَوَاللَّهِ لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هَذا الیَومِ أَبَداً» [۳۹]؛ ای عموزادگان! صبر کنید. ای اهل‌بیت من! صبر کنید. به خدا سوگند هرگز بعد از امروز خواری نخواهید دید.

توصیف به صبر در خطبه امام سجاد

امام زین العابدین (ع) در خطبه آتشین خود در مسجد جامع دمشق، جد بزرگوارش علی بن ابی‌طالب (ع) را این چنین توصیف نمود: «أَنا ابنُ صالِحِ المُؤمِنِینَ وَ وارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قامِعِ المُلحِدِینَ وَ یَعسُوبِ المُسلِمِینَ وَ نُورِ المُجاهِدِینَ وَ زَینِ العابِدِینَ وَ تاجِ البَکّائِینَ وَ أَصبَرِ الصّابِرِینَ» [۴۰]؛ من فرزند صالح مؤمنان، وارث انبیاء، از بین‌برنده مشرکان، امیر مسلمانان، فروغ جهادگران، زینت عبادت‌کنندگان، افتخار گریه‌کنندگان و بردبارترین بردبارانم.


پی‌نوشت‌ها

۱. محمد بن علی صدوق؛ الأمالی؛ ص ۱۵۵.
۲. همو؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ ص ۲۵۹.
۳. همان.
۴. محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۴، ص ۲۵۶.
۵. محمد بن علی صدوق؛ الأمالی؛ ص ۱۳۷؛ نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین؛ ص ۱۴۱؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۴، ص ۲۵۶؛ ابن أبی الحدید؛ شرح نهج البلاغة؛ ج ۳، ص ۱۷۰.
۶. نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین؛ ص ۱۴۱.
۷. محمد بن محمد مفید؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج ۲، ص ۷۶.
۸. محمود شریفی؛ موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص ۴۱۷ به نقل از إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۹، ص ۴۲۹.
۹. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج ۲، ص ۳۳۱.
۱۰. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج ۵، ص ۴۱۸.
۱۱. آل عمران: ۱۷۳.
۱۲. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج ۳، ص ۳۱۵.
۱۳. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج ۳، ص ۳۱۵ و ۳۲۹؛ علی بن محمد ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ ج ۴، ص ۷۳.
۱۴. ابن شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص ۵۳؛ محمد بن علی صدوق؛ معانی الأخبار؛ ص ۲۸۸؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۴، ص ۲۹۷: «لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ بنِ أَبِی طالِبٍ نَظَرَ إِلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم … وَ کانَ الحُسَینُ وَ بَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَواصِّهِ تُشرِقُ أَلوَانُهُم وَ تَهدَأُ جَوارِحُهُم وَ تَسکُنُ نُفُوسُهُم.».
۱۵. ر.ک: بقره: ۲۲۵، ۲۳۵، ۲۶۳؛ آل عمران: ۱۵۵؛ مائده: ۱۰۱؛ اسراء: ۴۴؛ فاطر: ۴۱؛ نساء: ۱۳؛ حج: ۵۹؛ احزاب: ۵۱؛ تغابن: ۱۷.
۱۶. ر.ک: توبه: ۱۱۴؛ صافات: ۱۰۱؛ هود: ۷۵.
۱۷. هود: ۷۵.
۱۸. ابن شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص ۴۳۹؛ محمد بن علی صدوق؛ الأمالی؛ ص ۶۷۷؛ احمد بن علی طبرسی؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ ج ۲، ص ۴۳۵.
۱۹. محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۵، ص ۵۶.
۲۰. محمد بن علی صدوق؛ التوحید؛ ص ۸۰، محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴، ص ۲۹۷: «خدایم را همان‌گونه که خود توصیف نموده، وصف می‌کنم: با حواس درک نمی‌شود و با مردم قیاس نمی‌گردد. او نزدیک است، اما نه متصل به اشیاء و او دور است، اما نه آن‌طوری که فاصله داشته باشد. واحد است، اما نه چون اعداد که یکی، بعضی از اعداد باشد. به‌وسیله نشانه‌ها شناخته شده و به‌وسیله علامت‌ها توصیف شده است. نیست جز او خدایی؛ خدایی که بزرگ است و بلندمرتبه.».
۲۱. ر.ک: سجده: ۲۴؛ انسان: ۱۲؛ فرقان: ۷۵؛ رعد: ۲۴؛ مؤمنون: ۱۱۱؛ قصص: ۵۴.
۲۲. آل عمران: ۱۲۵.
۲۳. طور: ۴۸.
۲۴. مزمل: ۱۰.
۲۵. معارج: ۵.
۲۶. قلم: ۴۸.
۲۷. آل عمران: ۲۰۰.
۲۸. بقره: ۱۵۳.
۲۹. بقره: ۴۵.
۳۰. بقره: ۲۵۰؛ اعراف: ۱۲۶.
۳۱. ص: ۴۴.
۳۲. انبیاء: ۸۵.
۳۳. زمر: ۱۰.
۳۴. علی بن موسی ابن طاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ص ۶۱.
۳۵. جعفر بن محمد ابن قولویه؛ کامل الزیارات؛ ص ۷۳؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۵، ص ۸۶.
۳۶. ابن شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص ۵۳؛ محمد بن علی صدوق؛ معانی الأخبار؛ ص ۲۸۹؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۴، ص ۲۹۷.
۳۷. محمد بن علی صدوق؛ الأمالی؛ ص ۱۶۲؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۴، ص ۳۲۱.
۳۸. محمد بن محمد مفید؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج ۲، ص ۱۱۰؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۵، ص ۵۴.
۳۹. علی بن موسی ابن طاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ترجمه احمد فهرى زنجانی؛ ص ۱۱۵؛ محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۵، ص ۳۶.
۴۰. محمد باقر مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۴۵، ص ۱۳۸.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=68191

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب