مجلس دوم
جلوههایی از سنتهای الهی در نهضت عاشورا
حجتالاسلام والمسلمین حسین عبدالمحمدی[1]
درآمد
در طول تاریخ بشر، همواره سنتهایی ثابت و همیشگی یا قوانینی دائم و بدون تغییر وجود داشته و در هر دوره و در هر مکان، همسو با حکمت خداوند در تحقق مییابند. در قرآن کریم به نمونههایی از این سنتها اشاره شده است. از جمله میتوان به آیه: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ»[2] اشاره کرد که به نصرت مؤمنان و تثبیت جایگاهشان اشاره دارد. بدیهی است که شناخت و توجه به این سنتها، نقش بسزایی در رشد و شکوفایی فرد و جامعه ایفا کرده و زمینه دستیابی به کمالات انسانی را فراهم میسازد.
در این نوشتار، ضمن اشاره به مفهوم سنت، به انواع سنتهای الهی در قرآن پرداخته شده و جلوههایی از آنها در نهضت عاشورای حسینی مورد بررسی قرار گرفته است.
مفهومشناسی سنت
«سنت» در لغت، به معنای سیره و روش[3] و در اصطلاح علوم دینی، به معنای قول، فعل و تقریر معصوم است[4]. «سنت الهی» یعنی ضوابطی که در افعال الهی وجود دارند[5] یا روشهایی که خداوند بر پایه آنها امور عالم و آدم را تدبیر و اداره میکند. بنابراین، سنت یعنی قوانین ثابت و اساسی تکوینی یا تشریعی الهی که هرگز دگرگونی نمییابد[6]. در قرآن کریم، سنت به هر دو معنا استعمال شده است: «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلًا»[7]؛ یعنی هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی تغییری نمییابی.
انواع سنتهای الهی
در قرآن کریم، به جریان سنتهای الهی در میان امتهای گذشته اشاره شده است؛ چنانکه فرموده: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»[8]؛ بهیقین، پیش از شما سنتهایی بوده است، پس در زمین گردش کنید و بنگرید که عاقبت تکذیبکنندگان چگونه بوده است. این آیه، هم بر جریان سنتها و قوانین الهی در تاریخ تأکید دارد و هم بر پژوهش وقایع تاریخی به منظور عبرتگردیدن از آنها.
در ادامه، به بیان مهمترین سنتهای الهی از نگاه قرآن پرداخته و جلوههای آنها در نهضت عاشورا بررسی میشود.
۱. نصرت اهل حق
یکی از سنتهای الهی، نصرت و یاری اهل حق است که در آیات متعدد به آن تصریح شده است؛ یعنی خداوند یاری رهبران و مؤمنان صابر را بر خود لازم کرده است. اینکه مکتب پیامبران الهی در طول تاریخ، همواره رو به رشد بوده و خط مخالف آن، همیشه رو به افول، به خوبی این حقیقت را نشان میدهد: «وَلَقَدْ کَذَّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَیٰ مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّیٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ»[9]؛ بهراستی پیش از تو پیامبرانی تکذیب شدند؛ ولی در برابر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند، صبر کردند تا یاری ما به آنها رسید. [تو نیز چنین باش؛ زیرا] برای کلمات [سنتهای] خداوند، تغییردهندهای نیست. قطعاً از اخبار پیامبران برای تو آمده است.
«کلمات» به معنای سنتهای الهی است؛ چنانکه در برخی آیات دیگر نیز کلمات به همین معنا به کار رفته است: «وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ»[10]؛ بیشک، کلام ما برای بندگان فرستادهشده ما از پیش معین شده است. بهراستی که ایشان یاریشدگاناند و بهراستی که سپاهیان ما پیروزند.
نویسنده تفسیر نور در توضیح این آیه مینویسد: یکی از وعدهها و سنتهای الهی، نصرت و دفاع از مؤمنان است: «وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»[11]. البته برخی با توجه به آیه «وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» معتقدند: معنای دفاع و یاری الهی، همیشه نجات ظاهری و رویهمرفت نیست؛ بلکه دفاع دربرگیرنده شرایط مشروط است؛ زیرا در آیات دیگر میفرماید: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»[12]. از اینرو، ممکن است در یک درگیری و جنگ، مؤمنان به ظاهر شکست بخورند؛ ولی اهداف و تفکر آنها پیروز شود: «وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»[13]؛ قطعاً خداوند کسی را که [دین] او را یاری کند، یاری میدهد. بهراستی که خداوند نیرومند و شکستناپذیر است.
در نهضت عاشورا، این سنت الهی تحقق یافت؛ یعنی با وجود اینکه تعداد سپاه امام حسین (ع) به سپاه یزید بسیار اندک بود، اما حضرت به اهداف بلند خود دست یافت. پس از شهادت امام حسین (ع)، وقتی ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله، خطاب به امام سجاد (ع) گفت: «یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَنْ غَلَبَ؟»؛ ای علی بن حسین! چه کسی [در این مبارزه] پیروز شد؟، فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَدَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ»[14]؛ اگر میخواهی بدانی چه کسی [یزید یا امام حسین (ع)] پیروز شده است، هنگامی که وقت نماز درآید، اذان و اقامه بگو [آنگاه ببین چه کسی نام او بلند است و چه کسی نه].
امام (ع) با این پاسخ به او فهماند که هدف یزید، محو اسلام و نام رسول خدا (ص) بود؛ ولی همچنان ندای «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَمُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بر مأذنهها میپیچد و مسلمانان در همه جا، حتی در شام و پایتخت سلطنت یزید، به یکتایی خدا و رسالت محمد (ص) گواهی میدهند[15].
امام حسین (ع) به ادای شهادت و تحقق هدف الهی، بهتنهایی پیروز میدان بود: «هرکه به من بپیوندد، شهید میشود؛ اما اگر نپیوندد، به فتح و پیروزی نمیرسد»[16].
تبّاس محمود تقّاد مینویسد:
«یزید را در داستان کربلا بر جده منقل و رامیاب و پیروزمند بر حریف خویش میبینیم و حسین را در آن بود، بهظاهر مغلوب و شکستخورده مینگریم؛ ولی پس از مدتی کوتاه، تلایم و شبههها به وضع شگفتانگیزی جابهجا میشود و در ساحت سنتهای الهی، دگرگونی حیرتآوری پدیدار میگردد؛ تا آنجا که ساحت دیرین، بر درگاه آسمان میرود و ساحت دردمند، به زمین درمیآید و شگفتا که این حقیقت به قدری روشن و آشکار است که جای هیچ سخنی را در تشخیص ساحت سود و زیان، برای هیچ ظاهرنگری باقی نمیگذارد»[17].
تاریخ بهخوبی گواهی میدهد که بعد از قیام عاشورا، امویان مشروعیت خود را از دست دادند و کمتر از چهل سال حرمتی، پرده بنیامیه برای همیشه بسته شد. محمود تقّاد در ادامه مینویسد: «دستاورد یکی از وداعهای دولت بنیامیه (داعیه بود عاشورا)، این شد که روشنی با آن وسعت و پهناوری، به اراده کامل طبیعی یک انسان پایید و از چنگشان بیرون رفت»[18].
آیتالله اصفی نیز مینویسد: چنین جنبشی با این درجه از اصالت و ژرفا و توأماندی، باید بر جبهه مخالف به سرگردگی امویان پیروز شود. پیروزی، به معنای موفقیت نظامی در همه وقت نیست؛ بلکه پیروزی جبهه حق، بر جبهه باطل است. در این برد میدانی و درازمدت، موفقیت جبهه حسینی است که جبهه انبیا و اوصیا و صلحا و خدا، ضامن پیروزی آن است؛ اما لازیمان و ستمگران، شکستخوردگان این بردند[19].
۲. پاداش به نیکوکاران
یکی از سنتهای خداوند این است که پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند. این حقیقت، در آیات متعدد آمده است: «أَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ»[20]؛ بهراستی که خداوند پاداش ایمانآورندگان را ضایع نمیسازد. و یا فرموده: «وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»[21]؛ صبر کن که بهتحقیق، خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند.
همانگونه که از این آیات استفاده میشود، پاداش الهی درخور پاداشهای دنیوی است. در اینجا به برخی پاداشهای دایرآیی اباعبدالله (ع) که در دنیا به او تنایم شده، اشاره میکنیم:
بوی خوش تربت حسینی
برخی افراد، از تربت امام حسین (ع) بوی خوش استشمام کردهاند. پس از آنکه بر قبر حسین بن علی (ع) آب بستند تا مکان آن معلوم نباشد و بعد از چهل روز آب فرو نشست، تربی بیابان شین به قتلگاه کربلا آمد و درحالیکه خاکها را مشمش برمیداشت و میبویید، به ناگاه قبر حضرت را دید و گریست و گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه قدر خوشبویی و چه قدر خوشبوست تربت تو! و بعد این شعر را خواند:
«خواستند از روی دشمنی، قبرش را مخفی کنند؛ اما بوی خاک قبرش شاهد آن شد»[22].
شفادهی تربت حسینی
یکی از ویژگیها و امتیازات خاص، شفادهی تربت قبر امام حسین (ع) است که خداوند به آن حضرت عطا کرده است.
دردی به نام «سالم» نقل میکند: مبتلا به دلدرد شده بودم و معالجات اثربخش نبود. روزی به یکی از اهالی کویت، به نام «یس یل یمه» برخوردم؛ گفت: ای سالم! میخواهی تو را به اذن الهی درمان کنم؟ گفتم: بالاترین خواستهام، همین است. او قدح آبی به من داد، نوشیدم و دردم ساکت شد. پس از گذشت چند ماه، از آن زن پرسیدم: مرا با چه چیزی علاج کردی؟ پاسخ داد: به دانههای این تسبیح! پرسیدم: این تسبیح از چیست؟ گفت: از خاک قبر حسین (ع). گفتم: ای خاضیه! مرا با این مداوا کردی؟ با این سخن، آن زن مضطرب برخاست و خانی شد و دردی شکمی، بدتر از پیش، بر من مستولی گشت[23].
اجابت دعا زیر بقعه امام حسین (ع)
مرحوم سید بن طاووس مینویسد: شیخ دقیه داهد تجارف، احمد بن داهد مریض شد و امر فرمود رسجی را اجیجر دتجا کنند. پس، رسجی را یادتند و به او گفتند که امام واجبالطاعة است و امام صادق (ع) حالی رویی کرده که حضرت صادق کنند برای آن جناب هد قبر حسین (ع) گفتند. گفت: میروم، ولی حسین (ع) هم امام واجبالطاعة است. پس، به سوی امام صادق (ع) برگشتند و حضرت را به کلام آن شخص خبر دادند. آن حضرت در جواب فرمود: امر، چنان است که آن شخص گفته؛ ولی خداوند تعالی را بقعههایی چند است که دعا در آنها مستجاب میشود و آن بقعه که قبر حسین (ع) باشد، از آن بقعههاست[24].
۳. آزمایش انسانها
از سنتهای الهی که در آیات متعدد به آن تصریح شده، سنت آزمایش است. اساساً جهان، صحنه آزمایش الهی است: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»[25]؛ قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و [یا] کمبود میوهها آزمایش میکنیم و بشارت ده به استقامتکنندگان. و یا فرموده: «…حَتَّیٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ»[26]؛ [ما همه شما را قطعاً آزمایش میکنیم] تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیاناند؟
خداوند در آیه دیگر، فلسفه خلقت را آزمایش انسانها میداند: «تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»[27]؛ پُربرکت و دوامپذیر است کسی که حکومت جهان هستی به دست اوست و او بر هر چیز تواناست.
از این آیات استفاده میشود که آزمایش الهی، قانونی کلی و سنتی دایمی است و خداوند بندگان خویش را برای شکوفایی استعدادهای نهفته و پروش آنها میآزماید. در واقع، امتحان خدا بهسان بازبینی پُرتربجه شبیه است که دانههای مستعد را در سرزمینهای آماده میپاشد. این دانهها به وسیله مواهب طبیعی شروع به رشد میکنند و بهتدریج با مشکلات میجنگند و در برابر بلایای سخت و سرمای کشنده و گرمای سوزان، ایستادگی به خرج میدهند تا شاخه گلی زیبا یا درختی تنومند و پُرثمر به بار آید.
نهضت عاشورا، جلوهگاهی برای بروز این سنت الهی است. نهضت عاشورا، سرزمینی پدید آورد تا همگان امتحان و زرباز شوند. در یک طرف، درد و رسول خدا (ص) با تدهای از پاکیسان ودگار با اهداف الهی قرار داشتند و در طرف دیگر، یک حارم داسد با تدهای از جنایتکاران با اهداف شوم مادی که به لوح اشکار دست میزدند. جبهه حق، کاملاً از جبهه باطل قابل تشخیص بود؛ اما با این حال، تده بسیاری از مسلمانان در جبهه باطل قرار گرفتند و درد و پیامبر (ص) را به شهادت رساندند و اهل بیتشان را به اسارت بردند؛ البته تدهای که از این آزمون بهنیکی سربلند بیرون آمدند. اینان کسانی بودند که تا آخرین قطره خون و نفس خویش با امام بودند؛ کسانی که امام حسین (ع) آنها را بهترین و باوفاترین یاران خود خواند[28].
۴. کیفر تبهکاران
از سنتهای الهی، کیفر تبهکاران و ستمگران است. از جمله حکمتهایی که خداوند انسان را امر فرموده در زمین سیر کنند و از سرنوشت پیشینیان عبرت گیرند، همین امر است: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»[29]؛ بگو: در زمین گردش کنید. سپس، بنگرید سرنوشت تکذیبکنندگان [آیات الهی] چه شد؟ همچنین، میفرماید: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ»[30]؛ بگو: در زمین سیر کنید. پس، ببینید عاقبت راه گناهکاران به کجا رسید؟
شکی نیست که تأثیر مشاهده آثار گذشتگان و اقوامی که بر اثر پشتپا زدن به حقایق، راه فنا و نابودی را پیمودند، بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابهاست؛ زیرا این آثار، حقیقت را قابل لمس میسازد.
علامه طباطبایی در این باره مینویسد: اینکه امر فرموده در زمین سیر کنند، برای این است که از سرگذشت امتهای گذشته عبرت گیرند و سرنوشت پادشاهان و درگاههای لازی را ببینند که چگونه قصرهای عظیمشان به دستشان خورد… و چه چیزی به جای سرگذشتی که مایه عبرت باشد، باقی ماند[31].
سرنوشت شوم قاتلان سیدالشهدا (ع) نیز این حقیقت را نشان میدهد که خداوند متعال سبحان به ظلمی که به بندگان مخلص خود میشود، بیتفاوت نیست و انتقام خون آنها را خواهد گرفت و این، یک سنت الهی است. از سوی دیگر، سرنوشت ستمگران عاشورا، مایه عبرت برای دیگران است. در ادامه، به برخی از کیفرهای الهی که دشمنان امام حسین (ع) در دنیا به آن دچار شدند، اشاره میکنیم.
ابتلا به بیماریها
از برخی روایات برمیآید که تمامی کسانی که در قتل یجا در جنگ با امام حسین (ع) همکار کردند، به بیماریهایی همچون جنون، جذام، یا برص (پیسی) مبتلا شدند[32]. مثلاً جابربندی أدْدآ (زجرتگر تمامة حضرت)، به محض بر سر نهادن آن، گردتا جنون شد. زجرتگر لباس حضرت که با پوشیدن آن، گردتا برص شد و چهرهاش متغیر گشته و موهایش ریخت[33]. یا از داستان ابییاربن یرعب پس از زجرت لباس حضرت، در دستانها خوابجه میریخت و هنگام تابستان، دستهایش همچون چوب خشک میشد[34].
کسانی که در جریان منع آب نقش مستقیم داشتند یا بدان به شماتت گشوده بودند، با فرین امام، گردتا مرض استسقا (تشنگی) شدند؛ چنانکه در بود عاشورا، مردی از سپاه تمرسعد خطاب به امام گفت: «ای حسین! آیا این آب را میبینی که [گویا در صفا و دلالی] چون صفحه آسمان است؟ به خدا از آن، قطرهای نچشی تا در حال تشنگی بمیری». امام حسین (ع) فرمود: «بارخدایا! او را تشنهجان بمیران و هرگز او را نیامرز»! یکی از دوستانش میگوید: او پس از واقعه عاشورا، بیمار شد و من به تیمارش رفتم. به خدایی که جز او خدایی نیست، او را دیدم آب میخواهد؛ اما سیراب میشد. سپس، آن را قی میکرد. دوباره آب میخواست، ولی سیراب میشد و این، روش بود تا دمایی که جان داد[35].
درباره تمروبن یحاّی (از یاران تمرسعد) نقل شده که با گ برآورد: «ای حسین! اینک آب در دست است که [حیوانات پستی چون] سگان بدان زبان میزنند و خوکها و درندگان از آن میآشامند؛ اما قطرهای بهره تو خواهد گشت؛ تا اینکه حمیم جهنم را بیاشامی». [امام حسین (ع)] بر آنها فرین کرد که در حال تشن بمیرند و او (تمروبن یحاّی) نیز از شدت تشنگی هلاک شد[36].
درباره مردی از قبیله ابانبندارم نقل شده که تیرآ به شک مبار امام زد و امام خونها را به آسمان میپاشید و میفرمود: «اینگونه»[37]. این مرد با فرین حضرت، مبتلا به مرضی شد که بر اثر آن، در شکمش احساس حرارت شدید و در پشتش، احساس سرمای شدید میکرد و در مقابلش، یخ و پشت سرش، آتش مینهاد و از شدت تشنگی، کاسههای پر از آب سر میکشید؛ ولی سیراب میشد و بدین وضع بود تا شکمش پاره شد[38].
برخی که گردتا قنع یا قص تضو شدند؛ مثلًا نقل شده: دردی که خبر شهادت امام را به تنوان بشارت برای مردم آورد، پس از مدتی کوتاه، ابینا گشت و دست او را گردته، اینسو و آنسو میبردند[39]. سِنانبن یس نیز گردتا جنون و لالی شد. وآ پس از آنکه بااعتخجا در برابر حاجبنیوسف خود را قاتل حسین (ع) معردی کرد و حاجب این راه را «امتحای یکو» قلمداد کرد، به خانهاش رفت و گردتا جنون و لالی شد[40].
آتش دنیوی و رویای آشفته
گواههای دیگر از تقوبتهای دنیوی جنایتکاران صحنه عاشورا، این بود که خداوند پیش از گردتا آنها به عذاب آتش آخرت، در عذاب آتش دنیا به آنها چشاند. در امالی شیخ طوسی آمده است:
در زمان حاجبنیوسف، گروهی از ما، مخفیانه از کویت خانی شده و به کربلا رفتیم. از آنجا که محر سکونایی داشتیم، اتاقکی گلین در کنجا درات بنا کردیم و در آن سکونا گزیدیم. در این حین، مردی زریبجی آمد و گفت: دردی کهگذرم و میخواهم امشب مرا در این اتاقک جا دهید. ما نیز چنین کردیم. وقتی خوابش برد، چرازی را که با فت میسوخت، روشن کردیم و شستیم و درباره حسین (ع) و مصیبت او و درباره قاتلانش مشغول صحبت شدیم. سخن به اینجا کشید که خداوند هر یک از قاتلان او را به یک بلایا و بیماری در جسمش مبتلا ساخته است. در این هنگام، آن مرد گفت: من از جمله قاتلان حسین بودم. به خدا قسم! تا کنون هیچ بدآ و بیماری متوججه من نشده است. بنابراین، سخن شما دروغ است. ما سکوت کردیم، دیگر چیزی نگفتیم.
در این هنگام، شعله چراغ ضعیف شد و آن مرد برخاست تا فتیله آن را با دستش اصلاح کند. ناگاه آتش، روی دستش را درآ گرفت، او برخاست و دواندوان خود را درون آب درآت آ داخل کرد؛ اما آتش، ساحت آب را احاله کرد و او دائم سرش را داخل آب میکرد تا از آتش و آب مصون بماند و چون سر برمیآورد، سرش میسوخت و ما بود، دوباره سر در آب کرد. این وضع آنقدر تکرار شد تا به هلاکت رسید[41].
مرتکبان سنگدل جنایات کربلا، بر اثر جنایات دایعی که مرتکب شدند، به جه تقوبتهایی که گفته شد، در تلالم خواب و استراحت نیز گردتا کابوسهای وحشتناکی شدند که بهمنزله هشدارهایی سبحان به وضعیتی دهشتناک پس از مرگ بود؛ از جمله، روایتی تبداللهبن یباح قاضی است. هنگامی که وآ، سبب رویآ دردآ ابینا را از او پرسید، آن شخص چنین پاسخ داد:
من دهمین فرد بودم که در قتل حسین سهیم شدم؛ ولی شخصاً یهه و شمشیر و تیرآ به او نزدم. پس از قتل حسین، به خانه رفتم و پس از ماد تخت خوابیدم. در تلالم رویا دیدم کسی آمد و گفت: هد رسول خدا بیا! گفتم: مرا با رسول خدا چهکار؟ ولی آن شخص گریبانم را گرفت و به صحرایی برد که رسول خدا (ص) در قطعهای از آن شسته و استینها را بالا زده بود و یههها در دست داشت و درشتهها که در مقابلش ایستاده و شمشیرآ از آتش در دست او بود. او تمامی ه فر همراهان مرا با ضربتی از آتش کشت. با دیدن این صحنه، من در برابر رسول خدا زانو زدم و سلام کردم. حضرت پاسخی داد و پس از مکثی لخیر، فرمود: «ای دشمن خدا! حرمتم را هتک کردی و تختم را کشتی و حق مرا پاس داشتی»! ترض کردم: ای رسول خدا! من شمشیر و یهه و تیرآ نزدم. فرمود: «ولی سیاهی لشکر بودی؛ هدیک بیا»! چون هدیک رفتم، لشعرپرخوی را دیدم که در برابرش بود و فرمود: «خون حسین است». از آن به چشمانم مالید. ناگاه از خواب پریدم و خود را ابینا یافتم[42].
کوتاهی عمر و ناکامی در دنیا
گواههای متعدد، گویای آن است که قاتلان یا شررنندگان در قتل امام حسین (ع)، پس از این جنایت، بهره چندانی از عمر خود بردند. درباره تمربنسعد نقل شده: هنگامی که امام حسین (ع) به وآ فرمود: «مایع روشنی دیدهام آن است که تو پس از من، از گندم تراق، دیاد خواهی خورد»، وآ با کمال جسارت و با حال استهزا پاسخ داد: «ما را جو کافی است»[43]! اما حوادث پس از عاشورا، درستی پیشگویی امام (ع) را روشن ساخت؛ زیرا تمربنسعد، پیش از آنکه به آرزویش، یعنی حکومت رآی، دست یابد، پس از سالیای اندک، به دستو مختار ثقفی، به هلاکت رسید[44].
زجرتگران حرم حسینی نیز بدون بهرهمندی از اموال زجرتشده، سرنوشت به دقر دچار گردیدند؛ بهتنوان مو ه، درباره مالکبنبسر رِندِآ نقل شده که وآ بود عاشورا، پس از زلبه ضعف بر امام، شمشیرآ بر سر حضرت درآورد او شد و بر اثر این ضربه، کلاهِ حضرت از سرش افتاد، او آن را برداشت و پس از آن، مشمول فرین حضرت گشت که به او فرمود: «خوردن و آشامیدن بر تو گوآرا مباد و خداوند با ظالمان محشورت گرداند». وآ، کلاه زنیمتی را هد همسرش برد؛ ولی با اعتراض او مواجه گشت که: «آیا لباس زجرتشده حسین را به خانهام میآوری؟ از این پس، من و تو زیر یک سقف خواهیم بود». و آن مرد پس از آن، تا آخر عمر، همیشه در حال دقر و داآ به سر میبرد[45].
پینوشتها
[1] عضو هیئت علمی جامعهالمصطفی العالمیه.
[2] محمد، آیه ۴۷.
[3] ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۹۸.
[4] احمد دتحالله، معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص ۲۹۸.
[5] محمد قلعجی، معجم لغة الفقهاء، ص ۳۸۰.
[6] ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۵۷، ص ۳۹۵.
[7] فاطر، آیه ۴۳.
[8] آلعمران، آیه ۱۳۷.
[9] انعام، آیه ۳۴.
[10] صافات، آیات ۱۷۱ و ۱۷۲.
[11] روم، آیه ۴۷.
[12] اعراف، آیه ۱۲۸.
[13] حج، آیه ۴۰.
[14] شیخ طوسی، الأمالی، ص ۱۷۷.
[15] مهدی رستمنژاد و سعید داودی، عاشورا؛ ریشهها و انگیزهها، ص ۱۱۹.
[16] محمدمهدی اصفی، فی رحاب عاشورا، ج ۱، ص ۳۵۱.
[17] تباس محمود تقاد، ابوالشهداء، ترجمه محمدرضا معهد، ص ۳۵۸.
[18] همان، با اندکی تصرف.
[19] محمدمهدی اصفی، فی رحاب عاشورا، ج ۱، ص ۳۸۸.
[20] آلعمران، آیه ۱۷۱.
[21] هود، آیه ۱۱۵.
[22] ابنکثیر دمشقی، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۳۸۸.
[23] شیخ طوسی، الأمالی، ص ۳۵۸.
[24] ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور، ص ۳۸۸.
[25] بقره، آیه ۱۵۵.
[26] محمد، آیه ۳۱.
[27] ملک، آیات ۱ و ۲.
[28] ابن ما، مثیر الأحزان، ص ۷۸.
[29] انعام، آیه ۱۱.
[30] نمل، آیه ۶۹.
[31] سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۲، ص ۳۳۳.
[32] ابن قولویه، کامل الزیارات، ص ۳۸۵.
[33] ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۸۱.
[34] همان، ص ۸۵.
[35] شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷.
[36] ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۵۳۸.
[37] گویا مراد حضرت این بوده که: اینگونه با خدا ملاقات خواهم کرد.
[38] ابن ما، مثیر الأحزان، ص ۷۵؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۳۵۵.
[39] ابنتساور، ترجمة الامام الحسین من تاریخ مدینة دمشق، ص ۳۵۸، ح ۳۸۵.
[40] همان، ص ۳۸۰، ح ۳۵۰.
[41] شیخ طوسی، الأمالی، ص ۵۱۸.
[42] ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۸۱؛ ابن ما، مثیر الأحزان، ص ۸۰.
[43] شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۵۸۸.
[44] محمدباقر مالسی، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۴۸۰.
[45] همان، ص ۴۸۸.





