جلوه‌های عرفان حسینی

محمدکاظم کریمی[۱]

اشاره

درک ماهیت قیام امام حسین (ع) و راز ماندگاری آن، نیازمند شناخت و واکاوی ابعاد و زوایای مختلف اجتماعی، سیاسی، مذهبی، تاریخی و عاطفی است. حکایت از ابعاد مهم این نهضت که در شناسایی ماهیت و نقش اساسی دارد، بر بعد عرفانی آن است. عرفان، شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود حاصل می‌شود و کسی که چنین مقامی را دارد، «عارف» نامیده می‌شود و دانش مبتنی بر آن را «معرفت» می‌گویند[۲]. از این نگاه، علم رسمی که حاصل بحث و استدلال عقلی و نقلی است، به کشف حقیقت نمی‌انجامد، بلکه فقط نشان حقیقت را می‌دهد، در صورتی که عرفان، حقیقت را به معاینه درک می‌کند[۳].
اسلام، رشد و کمال واقعی انسان را در گرو برنامه‌های معنوی مبتنی بر آموزه‌های دینی دانسته و معتقد است که تشنه انسان، تنها بر چشمه‌سار عرفان ناب که به دست فرستادگان الهی ارائه گردیده، امکان سیراب شدن دارد و عرفان حسینی، نمونه تمام و کمال دلدادگی و فنای در معبود است که ابتدای آن معرفت، عبادت و بندگی، و انتهایش نثار جان و مال و گذشتن از هستی خود و نزدیکان، همراه با تحمل سختی و مرارت است تا بدین طریق، اوج اخلاص و عشق خود به معبود را نه فقط در گفتار، که در عمل، به اثبات رساند.

چیستی عرفان و معنویت

انسان، متشکل از دو بعد روحانی و جسمانی است. جسم انسان، برای بقا به خوراک، پوشاک و مراقبت نیاز دارد و روح که اسباب کمال و سعادت انسان را فراهم می‌سازد نیز نیازمند توجه و مراقبت است. گرایش به معنویت، مسیری برای پاکیزگی، ترفیع و حفظ و مراقبت روح است و از این جا که این گرایش، برآمده از نیازهای درونی و حقیقی انسان است، از گذشته تاکنون کم‌وبیش مورد توجه ادیان و ملت‌ها بوده و به‌ویژه در ادیان مختلف، لازمه‌هایی از آن به‌صورت آشکار و پنهان وجود داشته است. برای نمونه، در بودایی، ریاضت‌های سخت برای نیرومندسازی روح توصیه شده[۴] و در مسیحیت، متارکه دنیا و دوری جستن از تنعمات آن را که به «رهبانیت» شهرت یافته، مورد تأکید قرار داده است[۵].
امروزه، معنویت‌گرایی در سطح جهانی به‌عنوان یک پدیده نوظهور، ذهن و اندیشه برنامه‌ریزان اجتماعی را به خود مشغول ساخته و انواع مختلفی از اعمال به ظاهر معنوی، در میان اقشار مختلف جوامع شرقی و غربی رواج یافته و حتی بخش‌هایی از آن، اسباب راه‌اندازی دکّان‌هایی بزرگ در سطح بین‌المللی گردیده است.
معنویت، مجموعه‌ای از صفات و اعمالی است که شور و حال قوی و شدید و در عین حال، منطقی و صحیح در انسان به‌وجود می‌آورد تا او را در سیر به سوی خدای یگانه و معبود عالم پیش ببرد[۶]. در سنّت اسلامی، دستیابی به معنویت، از مسیر و مرای عرفان حقیقی میسر است و عرفان، عبارت است از شناخت اسرار حقایق دینی، از طریق کشف و شهود، که به دو بخش «عرفان نظری» و «عرفان عملی» تقسیم می‌گردد. عرفان نظری، تبیین عقلانی کشف و شهود است و به تفسیر هستی و بیان رابطه خدا، جهان و انسان می‌پردازد و عرفان عملی، سیر و سلوک و دستورعمل‌هایی است که وظایف انسان را با خودش، جهان و خداوند بیان می‌کند و انسان را به شناخت حضوری و شهودی خداوند رهنمون می‌سازد[۷]. به سخن دیگر، عرفان، عبارت است از شناخت خداوند سبحان از نظر اسما و صفات و مظاهرش، احوال مبدأ و معاد، حقایق عالم و کیفیت بازگشت آن‌ها به ذات احدیت، و معرفت طریق سلوک و موانع برای رهاسازی نفس و پیوستن به مبدأ خویش[۸].
به هر روی، عرفان، بیش از این وجه ندارد و آن، عرفان ناب و حقیقی است که مبتنی بر معارف اسلامی و دین حق است و در صورتی که کسی معنویت از مسیر دیر دینی و مبتنی بر دین تحریف‌شده باشد، اطلاق نام عرفان بر آن صحیح نیست، بلکه معنویت کاذب است و ارتباط آن با تصوف نیز عموم و خصوص من‌وجه است، به این معنا که هر عارفی صوفی نیست، ولی برخی صوفیه، عارف‌اند[۹]. به همین سبب، گاه گونه‌هایی از عرفان و تصوف در پیشینه فکر اسلامی ورود یافته که به دلیل آنکه بر سفره شریعت به دنیای لازم نرسیده، با عرفان اسلامی دارای زاویه است، چنان‌که از «بایزید بسطامی» نقل شده است که گفت: «عازم سفر حج بودم. مردی در راه پیشم آمد و گفت: کجا می‌روی؟ گفتم: به حج. گفت: چه داری؟ گفتم: دویست درهم. گفت: بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گرد من گرد که حج تو، این است. گفت: دادم و بازگشتم»[۱۰]. طبعاً دستگیری از مستمند، امری پسندیده و باارزش است، اما فتوا به جای‌گزینی آن، با فرضیه جایز نیست و منتهی به اباحی‌گری در احکام شرع می‌گردد و طواف مستمند، به جای طواف کعبه نیز بدعت‌گذاری در دین به شمار می‌رود.
به قول شاعر:
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند

ویژگی‌های عرفان اسلامی

خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اوصاف الأشراف، احوال و اسباب سیر و سلوک را در شش مرحله بیان کرده و ضمن شرح و بسط متعلقات آن‌ها، هر یک را دارای شش جزء دانسته که سالک طریق حقیقت و معنویت برای رسیدن به مقام قرب الهی باید به رعایت آن‌ها همت گمارد:

  1. شروع حرکت، شامل: احسان، ثبات، نیت، صدق، إنابه و اخلاص.
  2. دفع موانع حرکت، شامل: توبه، زهد، فقر، ریاضت، محاسبه و تقوا.
  3. حرکت در سیر و سلوک، شامل: خلوت، تفکر، خوف، رجا، صبر و شکر.
  4. مسیر سلوک، شامل مراحلی چون: اراده، شوق، محبت، معرفت، حقیق و سکون.
  5. آثار و نتایج سلوک، شامل: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد و وحدت.
  6. نهایت سلوک، که فنای در توحید است[۱۱].
    ابن سینا نیز در کتاب الإشارات والتنبیهات، به بیان مقامات و احوال عارفان پرداخته و مقام عارف را برتر از زاهد و عابد دانسته و امکان وقوع کرامات منسوب به عارفان را تحقیق کرده است[۱۲]. با الهام از نکات فوق، برخی از ویژگی‌های عرفان اسلامی عبارت است از:
  7. عرفان اسلامی، دارای هستی‌شناسی قدسی و توحیدی است و هستی، عالم معنادار و رابطه انسان با عالم هستی و دیگر کائنات، دارای نظم و مبنا است. فاصله گرفتن از تعلقات دنیوی و قطع ارتباط با خلق و برقراری ارتباط با خالق، از ویژگی‌های چنین عرفانی است؛ ارتباطی که محور آن: گریز از لذات دنیوی، بازگشت به خویشتن خویش و حضور در حریم معبود است.
  8. عرفان اسلامی، معادباور است. اساس عرفان اسلامی، بر باورمندی به معاد استوار گشته و جلب رضای الهی و قرب به درگاه ربوبی، هدف نهایی آن است.
  9. عرفان اسلامی، مطابق فطرت انسانی و برآمده از نیازهای اصیل و واقعی انسانی است و به ارزش‌های الهی و معنوی پایبند است، نه معبری برای جبران ناکامی‌ها و برآورد نیازهای مادی و حیوانی انسان که مدعیان معنویت، خواهان آن هستند.
  10. عرفان اسلامی، به معنای جدایی از جامعه و مسئولیت‌گریزی نیست، بلکه با خلق بودن و با رنج و محنت آنان زیستن، از دیگر ویژگی‌های آن است.
  11. عرفان اسلامی، تنها خلوت‌گزینی و گوشه‌گیری نیست، بلکه تکلیف‌مدار است. از این رو، عبادت و راز و نیاز و تضرع به درگاه الهی، در آن جایگاهی والا دارد.
  12. عرفان اسلامی، خردگرا و عقل‌پسند است و نه عقل‌ستیز. هرچند شهود عرفانی، نیازمند منطق و ملاک صدق است و این مهم را از طریق مطابقت با قرآن و سنّت و عقل تأمین می‌کند. بدین گونه، اگرچه روش عرفانی مبتنی بر مشاهده قلبی است، اما عارف علاوه بر شهود، به برهان عقلی نیز دلبسته است.
    به هر روی، اگرچه کشف اسرار و حقایق هستی و شهود و درک جلوه‌های حقیقت، برای همگان ممکن نیست، اما راه رسیدن به این مراتب و به‌ویژه زیبایی صفات جمال و جلال حق و مشاهده آثار آن، به روی همه گشوده است و هر کس بر حسب سعه وجودی خود می‌تواند بهره‌هایی از آن درک نماید و بر اساس همین مقدار شناخت، به عبادت و پرستش خداوند بپردازد. بدین‌گونه است، تلاش در این زمینه باعث می‌شود درهای رحمت الهی به‌تدریج به روی جوینده باز گردد و آثار و نشانه‌های آن آشکار شود.
    به قول حافظ:
    کسی به سرّ بلای مرصود نتوانست رسید
    آن‌جا که در هست که بانگ جرسی می‌آید

جلوه‌های عرفان حسینی

۱. معرفت الهی

عرفان حسینی، با معرفت عینی است؛ معرفتی عمیق نسبت به جلال و جمال حق که به دل راه یافته و موجب کرنش اعضا و جوارح در برابر ذات باری‌تعالی می‌گردد. چرا که بدو معرفت، عبادات و طاعات چیزی بیش‌تر از حالات و حرکت‌های جسمانی نخواهد بود. این عرفان، برخواسته از شریعت است و حقیقت را از مسیر شریعت و با التزام به احکام و دستورات دین جست‌وجو می‌کند. از این رو، در دعای عرفه می‌فرماید: «صَدَقَ كِتَابُكَ اللَّهُمَّ وَإِنْبَاؤُكَ وَبَلَّغَتْ أَنْبِيَاؤُكَ وَرُسُلُكَ مَا أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دِينِكَ»[۱۳]
خدایا! کتاب تو و خبرهای آن، راست است و پیامبران و رسولانت، هر چه از وحی بر آنان فرستادی و آن‌چه از دین برای آن‌ها و به‌وسیله آن‌ها تشریع نمودی، ابلاغ کردند.
شهود عارفانه، باعث می‌شود انسان به‌تدریج حضور خدای متعال را در سراسر هستی و در درون خود حس کند و خویش را در محضر او ببیند. به این سبب، در دعای عرفه از حضرت می‌فرماید: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ… عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً»[۱۴] چه وقت از نظر غایب بوده‌ای که نیازمند دلیلی باشی تا به سوی تو راهنما باشد… کور باد چشمی که تو را نبیند که مراقب او هستی.
معرفت الهی، حق را بر انسان تمام می‌کند، چنان‌که فرمود: «أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُقُوقَكَ بِأَنْ أَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ»[۱۵] با الهام معرفتت، حقّت را بر من تمام کردی. بر همین اساس، مبنا و نهایت عرفان حسینی، با شناخت خداوند آمیخته شده است: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَرْغَبُ إِلَيْكَ وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ مُقِرًّا (مُقَدِّرًا) بِأَنَّكَ رَبِّي وَأَنَّ إِلَيْكَ مَرَدِّي»[۱۶] خدایا! اشتیاقم به سوی توست و به پروردگاری تو شهادت می‌دهم. اقرار دارم به اینکه تو پروردگار منی و بازگشتم به سوی توست.
این اوج معرفت آن حضرت به معبود است که وی را در شب عاشورا به تضرع به درگاه ربوبی و شادکامی نعمت‌های عظیم الهی و شکرگزاری به درگاهش می‌کشاند: «أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَأَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَعَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَفَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَجَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِينَ»[۱۷] بهترین ستایش، از آن خداست و او را در شادی و گرفتاری، سپاس می‌گویم. خدایا! تو را به دلیل وجود نعمت پیامبری و آموختن قرآن و فهماندن دین و دادن گوش و چشم و قلب به ما ستایش می‌کنم. پس ما را از شکرگزارانت قرار بده.

۲. عشق به محبوب

عشق و معرفت، لازم و ملزوم یکدیگرند و هر چه دایره معرفت گسترده‌تر باشد، میزان عشق و علاقه به معبود نیز بیش‌تر خواهد بود. امام حسین (ع) عاشق خداوند است و همین عشقش به معبود است که او را نزد حق‌تعالی عزیز و زبرومند ساخته است. به این سبب، در زیارت عاشورا از خداوند به‌واسطه او درخواست عزت می‌کنیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهًا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامِ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ»[۱۸] خدایا! به‌واسطه حسین که سلام بر او باد، مرا در دنیا و آخرت نزد خودت زبرومند ساز.
به‌واسطه همین عشق است که هیچ‌گاه شکوه و گلایه‌ای از آن همه سختی و مرارت که بر آن حضرت و اهل بیتش رفت، از او سر نزده است و در مقابل همه مرارت، جز نیکو نگفت و پیوسته ذکر «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» بر زبان داشت. نه فقط خود که شاگرد مکتب آن حضرت و پیش‌آهنگ واقعه عاشورا، حضرت زینب کبری (س) نیز همه آن‌چه را بر آن‌ها گذشت، زیبا دید و در برابر سؤال کینه‌توزانه ابن زیاد در دربار کوفه فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»[۱۹] به جز زیبایی چیزی ندیدم.
به آن حضرت عرض شد: «چقدر خوف شما از خدا زیاد است»! ایشان فرمود: «روز قیامت کسی در امان نیست، مگر آن که در دنیا از خدا بترسد»[۲۰]. از همین رو، در دعای عرفه با چشمانی اشک‌بار می‌فرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ»[۲۱] خدایا! مرا چنان از خودت بترسان که گویی دارم می‌بینمت.
به تعبیر شیخ بهایی:
دیدم همه را پویش رخوت راکوب و سواجد
رفتم به در معشوق معبود و زاهد
گویی معتکف دیرم و گویی سواکن مسجدم
در میکده رهبانم و در معبد معبود
یعنی که تو را می‌طلبم خانه‌به‌خانه

۳. رضا و خشنودی

خشنودی از فعل و اختیار الهی، از جمله آثار عشق به معبود است. وقتی نزد آن حضرت از قول جناب ابوذر نقل شد که گفته بود: «فقر، نزد من بهتر از دنیا، و بیماری، بهتر از سلامتی است»، فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ تَعَالَى أَبَاذَرَ، أَمَّا أَنَا فَأَقُولُ: مَنِ اتَّكَلَ عَلَى حُسْنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ تَعَالَى لَهُ لَمْ يَتَمَنَّ غَيْرَ مَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ»[۲۲] خداوند ابوذر را رحمت کند، اما من می‌گویم هر کس بر اراده خداوند اعتماد کند، جز آن‌چه خداوند بزرگ‌مرتبه برایش اراده کرده، خواست‌های ندارد.
در دعای شریف عرفه، خواست و اراده الهی را جلوه عدالت الهی بیان می‌کند و خود را در برابر آن تسلیم می‌داند: «عَدْلٌ فِينَا قَضَاؤُكَ»[۲۳] قضای تو در حق ما، عدل است. و در فرازی دیگر، تقدیر نیک در امور را از خداوند طلب می‌کند و تقدیم و تأخیر کارها را به اراده و مشیت الهی واگذار می‌کند: «وَخَيِّرْ لِي فِي قَضَائِكَ وَبَارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَلَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ»[۲۴] خدایا! در قضای‌ات خیر برایم مقدر فرما و مقدراتت را برایم مبارک گردان تا خواهان پیش‌افتادن آن‌چه تو به تأخیر انداخته‌ای و پس‌افتادن آن‌چه تو پیش انداخته‌ای، نباشم.
حرکت در جهت انجام امر الهی و جلب رضای پروردگار، سرلوحه تمام حالات و حرکات امام حسین (ع) بوده است و همان‌گونه که ابتدای قیام خویش را امتثال امر خداوند و جلب رضایت او قرار داده بود، تا آخرین لحظه به این عهد وفادار ماند. در کنار قبر رسول خدا (ص) و هنگام حرکت به سوی مکه چنین فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَأَنْكِرُ الْمُنْكَرَ وَإِنِّي أَسْأَلُكَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ بِحَقِّ هَذَا الْقَبْرِ وَمَنْ فِيهِ إِلَّا اخْتَرْتَ مِنْ أَمْرِي مَا هُوَ لَكَ رِضًى وَلِرَسُولِكَ رِضًى وَلِلْمُؤْمِنِينَ رِضًى»[۲۵] خدایا! من خوبی را دوست دارم و از بدی بیزارم و از تو می‌خواهم ای صاحب شکوه و عظمت، به حق این قبر و آن که در آن آرمیده، آن‌چه مورد رضای تو و رضایت رسولت و رضایت مؤمنان است، برایم مقرر فرمایی.
و اوج عرفان حسینی هم آن‌جا به نمایش گذاشته شد که چون به اطراف خویش نظر افکند و خود را تنها و بدو یار و یاور در میان لشکر خون‌آشام مشاهده کرد، دست‌ها را به سوی آسمان بلند کرد و با نهایت اخلاص و بندگی، به درگاه معبود حکتا فریاد زد: «إِلَهِي رِضًى بِرِضَائِكَ تَسْلِيمًا لِأَمْرِكَ لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»[۲۶] خدایا! به رضای تو خشنودم، تسلیم فرمان تو هستم، معبودی جز تو وجود ندارد. ای فریادرس فریادخواهان!
این ویژگی، برجسته‌ترین تفاوت عرفان حسینی از دیگر عرفان‌ها و معنویت‌ها، و راز ماندگاری آن است.

۴. دعا و عبادت

خلوت با معبود و راز و نیاز با وی در قالب عبادت و نیایش، عالی‌ترین جلوه خداباوری در وجود انسان است. عارف در این خلوت‌گاه همانند با ساحران ملکوتی و پرده‌نشینان سرای قدس، سر تعظیم بر آستان جانان و بارگاه قدس ربوبی فرو می‌آورد و هم‌زمان با فرشتگان الهی، شب و روز را به مناجات و راز و نیاز می‌پردازد و با دل و زبان، وجود خالق آسمان و زمین را که عظمت و کبریای مختص اوست، گواهی می‌دهد و جز او را سزاوار تسبیح و تحمید نمی‌داند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَا خَلَقَ خَلْقَهُ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، وَاسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ»[۲۷] خداوند، موجودات را جز برای شناخت خودش خلق نکرد و چون او را شناختند، باید او را عبادت کنند و با عبادت او، از عبادت غیر او بی‌نیازی جویند.
از نگاه امام حسین (ع) خلوت با معبود و مناجات با پروردگار اهمیتی گران دارد. از این رو، عصر روز تاسوعا از حضرت عباس (ع) خواست تا از دشمن مهلت بگیرد و آن شب دیگر را به عبادت و مناجات با پروردگار بپردازند و فرمود: «فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَتِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَكَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَالِاسْتِغْفَارِ»[۲۸] خدا می‌داند که من نماز برای او و تلاوت کتابش، و دعا و استغفار زیاد را دوست دارم. او بیست‌وپنج بار پیاده به زیارت خانه خدا مشرف شد[۲۹] و مناجات عاشقانه‌اش در روز عرفه را در فضایی معنوی و در کنار کعبه، مقدس‌ترین جایگاه مسلمانان، با دلی پر سوز و چشمانی اشک‌بار قرائت کرده و به‌عنوان منشور جاودانه توحید، برای اهل ایمان به یادگار گذاشته است. مناجات امام حسین (ع) در روز عرفه، یکی از زیباترین دعاهاست که در آن، عالی‌ترین مضامین توحیدی را در قالب عباراتی دلنشین بیان می‌کند. اهمیت دعا در روز عرفه، بسیار است، چنان‌که فرموده‌اند: اگر روزه گرفتن در این روز موجب ضعف می‌شود و شخص را از دعا کردن بازمی‌دارد، دعا خواندن، بر روزه مقدم است[۳۰].
«بشر و بشیر»، پسران غالب اسدی نقل می‌کنند: عصر روز عرفه، در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم. پس، از خیمه خود بیرون آمدند و با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان، با نهایت فروتنی و خشوع، در جانب چپ کوه ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دست‌ها را برابر صورت گرفتند، مانند مسکینی که طعام می‌طلبد. آن‌گاه این دعا را خواندند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَلَا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَلَا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ وَهُوَ الْجَوَادُ الْوَاسِعُ فَطَرَ أَجْنَاسَ الْبَدَائِعِ وَأَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنَائِعَ…»[۳۱] سپاس خدایی که برای حکمش، دفع‌کننده و برای بخشش او، منع‌کننده‌ای وجود ندارد و ساخته هیچ سازنده‌ای، مانند ساخته او نیست و او، بخشنده گشایش‌گر است. انواع پدیده‌ها را آفرید و به حکمت خویش آفریده‌ها را استوار ساخت…

۵. دوستی و هدایت خلق

بندگان، مخلوقات الهی هستند و خداوند مخلوقات خود را دوست دارد. از این رو، عارف نیز به مخلوقات الهی که آثار و نشانه‌های الهی هستند، عشق می‌ورزد. به سرنوشت آن‌ها حساس است و از رنج آن‌ها رنج می‌برد. در خوشی و ناخوشی آن‌ها شریک است و مشکل آن‌ها را مشکل خود، و خوشی آن‌ها را خوشی خود تلقی می‌کند.
به گفته سعدی:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
و نیز:
من از بی‌نوایی نیم روی زرد
غم بی‌نوایان رخم زرد کرد

انسان، نزد امام حسین (ع) دارای منزلت است. آن حضرت، تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها را رسالت خویش می‌دانست: «إِنَّ وَفَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تَمِلُّوا مِنْ تِلْكَ النِّعَمِ فَتَعُودُ عَلَيْكُمْ نِقَمًا»[۳۲] نیازهای مردم به سوی شما، از نعمت‌های خدا هستند. از این نعمت‌ها رنجیده نشوید که به‌صورت نقمت، به شما برمی‌گردند.
وقتی امام (ع) به عیادت اسامه بن زید که در بستر بیماری بود، رفت، دید او دم‌غمین است و به‌شدت بی‌تابی می‌کند. فرمود: علت ناراحتی‌ات چیست؟ عرض کرد: شصت هزار درهم بدهکارم. امام فرمود: من، آن را پرداخت می‌کنم. عرض کرد: می‌ترسم بمیرم پیش از اینکه از دین خلاص شوم. فرمود: نمی‌میری مگر اینکه من آن را ادا خواهم کرد، و آن را پیش از مرگش پرداخت نمود. سپس فرمود: «شَرُّ خِصَالِ الْمُلُوكِ الْجُبْنُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَالْقَسْوَةُ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَالْبُخْلُ عِنْدَ الْإِعْطَاءِ»[۳۳] بدترین صفات حاکمان، ترس از دشمن، سخت‌گیری بر ضعیفان و بخل هنگام بخشش است.
شب عاشورا به «محمد بن بشیر حضرمی» خبر دادند که پسرش در ری اسیر شده است. امام (ع) نزد او آمد و فرمود: «من بیعت خود را از تو برداشتم. برو برای رهایی فرزندت هر کاری که می‌توانی انجام بده». عرض کرد: «زنده، زنده خوراک درندگان شوم، اگر چنین کنم و از تو دور شوم». حضرت فرمود: «پس این لباس‌ها را به فرزندت بده تا در نجات برادرش از آن‌ها استفاده کند». سپس، امام (ع) پنج جامه را که ارزش آن‌ها هزار دینار بود، به او عطا کرد[۳۴].
این‌چنین بود که وقتی پس از شهادت آن حضرت، اثری از زخم بر پشت مبارکش مشاهده شد و دلیل آن را از امام سجاد (ع) پرسیدند، فرمود: «این اثر انبان‌های زلوق‌هاست که پدرم برای رساندن به خانه‌های بی‌نوایان، یتیمان و مساکین به دوش می‌کشید»[۳۵].
آن حضرت برای هدایت خلق و نجات جامعه، همه هستی خود را فدا نمود و در وصیت‌نامه خود به برادرش، محمد حنفیه، هدف قیام و انقلاب خویش را نجات جامعه اسلامی و احیای سنّت رسول خدا و ولایت اهل بیت (ع) ترسیم نمود: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلَا بَطَرًا وَلَا مُفْسِدًا وَلَا ظَالِمًا وَإِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَأَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَأَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۳۶] من، نه به‌قصد سرکشی، خوش‌گذرانی، فساد و ستم بر بندگان، بلکه برای اصلاح امت جدّم رسول خدا (ص) که درود حق بر او و خاندانش باد، قیام کردم و قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم و می‌خواهم به روش و سیره جدّم رسول خدا (ص)، و پدرم امیر مؤمنان (ع) رفتار کنم.
در زیارت اربعین، به نقل از امام صادق (ع)، با بیان فلسفه قیام و شهادت جد بزرگوارش، امام حسین (ع)، به خداوند عرض می‌دارد: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»[۳۷] جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهل و نادانی و سرگردانی در وادی گمراهی نجات دهد.
در مسیر کربلا در وادی بیضه طی خطبه‌ای، و نیز در نامه به بزرگان کوفه با استناد به کلام رسول خدا (ص) که فرموده: «کسی که فرمان‌روای ستم‌کاری را ببیند که حلال خدا را حرام، عهد خدا را شکسته و مخالف سنّت رسول خدا عمل کند و میان بندگان به گناه و ستم رفتار می‌کند، و در عمل و سخن با او مخالفت نکند، بر خداوند است که او را در جایگاهش قرار دهد»، اعلام داشت: «بنی‌امیه پیروی از شیطان را برگزیدند و از اطاعت خداوند سرباز زدند، فساد را در زمین آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل نموده، حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کرده‌اند و من، به‌جهت قرابتم به رسول خدا، برای مبارزه با آن‌ها سزاوارترم»[۳۸].

۶. عزت و شجاعت

ابوعلی سینا در کتاب الإشارات والتنبیهات می‌گوید: «اَلْعَارِفُ شُجَاعٌ، وَكَيْفَ لَا، وَهُوَ بِمَعْزِلٍ عَنْ تَقِيَّةِ الْمَوْتِ»[۳۹] عارف، شجاع است و چگونه شجاع نباشد، در حالی که او از پروای مرگ منزّه است. امام حسین (ع) گذشتن از همه هستی خود در راه اعتلای کلمه حق را مایه مباهات و سربلندی می‌داند و مرگ در مسیر الهی را مایه عزت و شجاعت می‌بیند و در قاموس او، واژه «ترس» معنا نشده است: «أَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي، هَيْهَاتَ طَاشَ سَهْمُكَ وَخَابَ ظَنُّكَ، لَسْتُ أَخَافُ الْمَوْتَ إِنَّ نَفْسِي لَأَكْبَرُ مِنْ ذَلِكَ وَهِمَّتِي لَأَعْلَى مِنْ أَنْ أَحْمِلَ الضَّيْمَ خَوْفًا مِنَ الْمَوْتِ وَهَلْ تَقْدِرُونَ عَلَى أَكْثَرِ مِنْ قَتْلِي، مَرْحَبًا بِالْقَتْلِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَكِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى هَدْمِ مَجْدِي وَمَحْوِ عِزِّي وَشَرَفِي»[۴۰] آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ هیهات که تیرت به خطا رفته و گمانت باطل است. من، از مرگ باکی ندارم و نفس من، بزرگوارتر و همتم برتر از آن است که به دلیل ترس از مرگ، کناره‌گیری کنم. شما به بیش‌تر از کشتن من توانا دارید؟ خوش‌آمد به شهادت در راه خدا! اما شما قادر به نابودی عزت و شرف من نخواهید بود.
در برخورد با خودکامگی ستم‌کاران، هیچ‌گاه خم به ابرو نیاورد و قدرت و زورگویی حاکمان او را در دفاع از حق دچار تردید نکرد. زمانی که آن حضرت بر سر مال با ولید بن عقبه، حاکم مدینه، اختلاف پیدا کرد، نزد او حاضر شد و عمامه از سرش برداشت و دور گردنش پیچاند. مروان بن حکم که شاهد این صحنه بود، عرضه داشت تا امروز این‌چنین جسارتی از کسی به امیرش ندیده بود. ولید گفت: به خدا قسم! این جمله را به جهت ناراحتی من نگفتی، بلکه به خویشتنداری من حسادت کردی! اما ملک، از آن اوست. چون امام (ع) این سخن را شنید، فرمود: ملک هم برای خودت باشد و خارج شد[۴۱]. به این سبب، فرموده است: «شَرُّ خِصَالِ الْمُلُوكِ الْجُبْنُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَالْقَسْوَةُ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَالْبُخْلُ عِنْدَ الْإِعْطَاءِ»[۴۲] بدترین صفات حاکمان، ترس از دشمن، سخت‌گیری بر ضعیفان و بخل هنگام بخشش است.
نبرد نابرابر کربلا و قدرت‌نمایی لشکر کوفه نیز در عزم جزم او برای آشکار نمودن ماهیت پلید زر و زور و رسوا کردن چهره مدعیان دروغین خلافت و حکومت بر مسلمانان، خللی ایجاد نکرد: «لَا وَاللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَلَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ»[۴۳] به خدا قسم! دست ذلت به سوی کسی دراز نمی‌کنم و همانند بردگان فرار نخواهم کرد و به خدا پناه می‌برم از اینکه هر بار هر ستمگری که به روز قیامت ایمان ندارد، قرار بگیرم.
حضرت در مسیر راه در وادی لیحسم، شجاعانه فریاد زد: «أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَأَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقًّا، إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَمًا»[۴۴] آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌گردد؟ در این حال، مؤمن حق‌جویاً به لقای پروردگار مشتاق است. من در این شرایط، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌بینم.
همچنین، با صدای رسا مرز خود با مدعیان را آشکار ساخت و پیام عزتمندانه خویش را به گوش جهانیان رساند و فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَةُ»[۴۵] بدکار، فرزند بدکار، مرا میان جنگ و تسلیم به ذلت مخیر ساخت، حال آنکه ذلت و خواری، از ما دور است. و نیز فرمود: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ»[۴۶] مرگ با عزت، برتر از زندگی با ذلت است.
و آن‌گاه که زمان شهادت و وصال معبود فرارسید، خود را در مسیری می‌دید که العا داشت توسّط آزادگان و وجدان‌های بیدار عالم پیموده خواهد شد و پیام خونین او را به جهانیان خواهند رساند، چنان‌که شیخ مفید از حضرت علی بن حسین (ع) روایت می‌کند که فرمود: در آن شبی که پدرم صبح آن، شهید شد، من نشسته بودم و عمه‌ام زینب مرا پرستاری می‌کرد. ناگاه دیدم پدرم داخل خیمه خود شد و جون که غلام ابوذر غفاری بود، نزد پدرم بود و شمشیر او را آماده و اصلاح می‌کرد. پدر بزرگوارم این اشعار را می‌خواند و آن‌ها را دو یا سه بار تکرار فرمود تا آن‌ها را فهمیدم:
كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَالْأَصِيلِ
يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِ
وَالدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ
مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ
وَكُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي
وَإِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ[۴۷]
ای روزگار، اف بر تو باد! چقدر صبح و شام، دوست و جوینده [حق و حقیقت] را به کشتن می‌دهی؟ روزگار به عوض و بدل گرفتن قانع نمی‌شود. جز این نیست که اختیار امر به دست خدای جلیل است و هر انسان زنده‌دلی، راه مرا خواهد پیمود.

۷. بی‌توجهی به دنیا

عارف، دنیا را به‌منزله گذرگاهی موقت می‌بیند که چند صباحی را باید در آن به تهیه زاد و توشه همت گمارد و حکمی پلی دارد که اسباب وصل عاشق به معشوق را فراهم می‌سازد. دلبستن به دنیا، شایسته دنیاطلبان است که آن را به‌عنوان جایگاه ابدی نظاره می‌کنند و مقصود نهایی‌شان را در قرار گرفتن در دنیا و بهره‌گیری از تنعمات آن تصور می‌کنند، اما هنر مردان الهی، عدم وابستگی به مظاهر دنیا و دل‌کندن از آن است. آنان سودای اقامت همیشگی در دار فانی را نداشته، بلکه مأوا گرفتن در جوار معبود و درک حضور خارق در سرای باقی، به دل‌های نازک‌ آرایشان آرامش می‌بخشد.
به قول مولانا:
از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم
امام حسین (ع) هنگام ترمیم برای خروج به سوی عراق فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَمَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ»[۴۸] ای مردم! مرگ بر فرزندان آدم همانند گردن‌بند، بر گردن دختران خودنمایی می‌کند و من، چنان اشتیاق یعقوب به یوسف، به دیدار نیاکانم مشتاق هستم. و آن در روز عاشورا طی خطبه‌ای، از حقیقت دنیا پرده برداشت و لازمه کسی که تقوای الهی را پیشه کند، دوری جستن از مظاهر دنیا و دل‌ نبستن به خوشی‌ها و تنعمات آن بیان فرمود: «عِبَادَ اللَّهِ اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مِنَ الدُّنْيَا عَلَى ذُعْرٍ، فَإِنَّ الدُّنْيَا لَوْ بَقِيَتْ لِأَحَدٍ أَوْ بَقِيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ، لَكَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَحَقَّ بِالْبَقَاءِ وَأَوْلَى بِالرِّضَا وَأَرْضَى بِالْقَضَاءِ، غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ الدُّنْيَا لِلْبَلَاءِ، وَخَلَقَ أَهْلَهَا لِلْفَنَاءِ، فَجَدِيدُهَا بَالٍ وَنَعِيمُهَا مُضْمَحِلٌّ وَسُرُورُهَا مُكَفْهَرٌّ وَالْمَنْزِلَ بَلْغَةٌ وَالدَّارُ قَلْعَةٌ، فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى، وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»[۴۹] بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید و خویشتندار باشید و از دنیا بپرهیزید که اگر ماندنی بود یا انسان می‌توانست در آن باقی باشد، پیامبران برای بقا سزاوارتر، و برای رضایت از دنیا مناسب‌تر، و برای این حکم و قضای الهی محبوب‌تر و پسندیده‌تر بودند، اما خدای متعال، دنیا را برای امتحان و ابتلا و ساکنانش را برای نیست شدن آفرید. پس، تازه آن، غبار گیر، نعمت‌هایش، از بین‌رفتنی و شادی آن، تلخ‌شونده است و منزل‌گاهی گذرا و سرایی ناپایدار است. پس، توشه برگیرید که بهترین توشه‌ها، تقواست، و با تقوا باشید تا رستگار شوید.

۸. صبر و شکیبایی

امام (ع) پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان را در خیمه‌ها گرد آورد و آن‌ها را دلداری داد و به صبر و شکیبایی سفارش نمود و با قلبی شکسته از آن‌ها خداحافظی کرد[۵۰]. تحمل سختی‌های سفر و از دست دادن یاران و فرزندان و بی‌خانمانی اهل بیت (ع) و صبر بر تمام مرارت جان‌سوز به حک طرف، اما اوج شکیبایی و بردباری امام، آن‌گاه تبلور یافت که دیر از خود کسی از یارانش زنده نمانده بود و تشنگی و خستگی بر او چیره گردیده بود و چون به اطراف خود نگریست، لشکری گمراه را مشاهده کرد که قصد جان او را کرده‌اند. آنان که هدایت و سعادتش، دغدغه اصلی امام بود و می‌خواستند مزد دعوت و دلسوزی‌اش برای امت پیامبر را این‌گونه پرداخت کنند. در این حال، آن‌ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «وَيْلَكُمْ أَتَقْتُلُونِي عَلَى سُنَّةٍ بَدَّلْتُهَا أَمْ عَلَى شَرِيعَةٍ غَيَّرْتُهَا؟ أَمْ عَلَى جُرْمٍ فَعَلْتُهُ؟ أَمْ عَلَى حَقٍّ تَرَكْتُهُ؟ فَقَالُوا لَهُ: إِنَّا نَقْتُلُكَ بَغْضًا لِأَبِيكَ»[۵۱] وای بر شما، چرا می‌خواهید مرا بکشید؟ آیا سنتی را مبدل ساختم، یا شریعتی را تغییر دادم، یا گناهی مرتکب شدم، یا حقی را ضایع کردم؟ جواب دادند: به جهت دشمنی با پدرت، تو را به قتل می‌رسانیم.
امام صادق (ع) در زیارت اربعین می‌فرماید: «وَقَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَبَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَشَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَأَسْخَطَكَ وَأَسْخَطَ نَبِيَّكَ»[۵۲] کسانی که دنیا فریبشان داده بود، بر ضد آن حضرت هم‌دست شدند و خود را به چیز پستی فروختند و آخرتشان را به بهای ناچیزی معامله کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند و تو و پیامبرت را به خشم آوردند.
از راز شهادتش خبر داشت حسین
آن روز که آه سفر داشت حسین
هفتاد و دو واژه در نور داشت حسین
از بهر سرودن یکی نغمه سرور

۹. فداکاری و از خودگذشتگی

آنچه تنها در لحظات پایانی روز عاشورا بر امام حسین (ع) و اهل بیتش گذشت، حکایت از اوج ایثار و فداکاری آن حضرت دارد. چون به میدان رفت و رجز خواند، با آن حال تشنگی و داغ‌های کمرشکن که آن حضرت دیده بود، آن‌چنان از خود شجاعت نشان داد تا آن که پیشانی مقدسش را شکستند. جامه بلند کرد تا خون از چهره پاک کند که تیر زهرآلود سه‌شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و چون تیر را از قفا بیرون کشید، مانند ناودان، خون از جای آن جاری شد. حضرت دست‌ها را از خون پر می‌کرد و به جانب آسمان می‌ریخت. تا آن که به‌واسطه زخم‌های فراوان که بر بدن مبارکش بود، ضعف و ناتوانی بر آن جناب عارض شد و به سبب آن، از بالای اسب بر زمین افتاد و از کارزار ایستاد[۵۳].
به دم مرتبه شاهی ز در زین افتاد
اگر غیبت نکرد مرش بر زمین افتاد
چون زینب کبری آن صحنه را دید، از خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت: «وَا أَخَاهْ وَا سَيِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَيْتَاهْ»[۵۴]. و عمر سعد را صدا زد: «ای عمر! ابوعبدالله را می‌کشند و تو او را نظاره می‌کنی»! آن ملعون، جواب نداد. زینب رو به لشکر فرمود: «وای بر شما! مگر میان شما یک نفر مسلمان نیست». احدی جواب او را نداد. شمر، لشکر را ندا کرد که مادرتان به عزایتان بنشیند، منتظر چه هستید، چرا کار حسین را تمام نمی‌کنید. پس همگی بر آن حضرت حمله کردند. تا اینکه سرانجام شمر بن ذی‌الجوشن، با قساوت و بی‌رحمی تمام، به بدن خونین و کمرمق آن حضرت نزدیک شد و سر مبارکش را از قفا جدا کرد و بدین‌طریق، روح شریفش به سوی اعلیٰ علیین به پرواز درآمد[۵۵]. «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ، وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ».


پی‌نوشت‌ها

  1. پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
  2. مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۱ش، ج ۱، ص ۲۱۲۲.
  3. همان، ص ۲۷۱۷.
  4. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران: انتشارات سخن، اول، ۱۳۸۱ش، ج ۷، ص ۱۲۱۱.
  5. همان، ج ۸، ص ۱۷۱۴.
  6. یثربی، یحیی، عرفان نظری، قم: بوستان کتاب، پنجم، ۱۳۸۰ش، ص ۱۱۱.
  7. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، دوم، ۱۳۷۷ش، ج ۱۲، ص ۲؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۸۴ش، ج ۱۱، ص ۱۱؛ قهرمان، مهدی، عرفان کریشنامورتی، قم: بوستان کتاب، اول، ۱۳۷۴ش، ص ۱۷؛ کریمی، محمدکاظم، روحانیت و اقتضائات جامعه معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، اول، ۱۳۷۱ش، ص ۷۰-۷۱.
  8. صدر حاج سیدجوادی، احمد و دیگران، دائرة المعارف تشیع، تهران: نشر شهید محبی، سوم، ۱۳۷۱ش، ج ۱۲، ص ۱۱۰.
  9. همان.
  10. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، تصحیح: رینولد الین نیکلسون، تهران: اساطیر، دوم، ۱۳۸۱ش، ص ۱۲۱.
  11. طوسی، نصیرالدین، اوصاف الأشراف، ترجمه: رکن‌الدین علی جرجانی، تهران: کتابفروشی اسلامیه، ص ۱۲-۱۱.
  12. ابن سینا، ابوعلی، الإشارات والتنبیهات، قم: نشر البلاغة، اول، ۱۳۷۱ش، ص ۲۰۱.
  13. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ص ۵۷۷، دعای امام حسین (ع) در روز عرفه.
  14. همان، ص ۱۲۴.
  15. همان، ص ۵۲۷.
  16. همان، ص ۵۱۲.
  17. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، قم: مکتبة آیت‌الله‌العظمی المرعشی، اول، ۱۴۰۷ق، ج ۱۲، ص ۱۲۲.
  18. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص ۷۷۲، زیارت امام حسین (ع) در روز عاشورا.
  19. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۴۰۱ق، ج ۴۵، ص ۱۲۱.
  20. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب، قم: نشر علامه، اول، ۱۳۷۷ق، ج ۴، ص ۱۷.
  21. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص ۵۷۱، دعای امام حسین (ع) در روز عرفه.
  22. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۷۲.
  23. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص ۱۴۱، دعای امام حسین (ع) در روز عرفه.
  24. همان، ص ۵۷۱.
  25. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۴۴.
  26. همان، ص ۱۴۷.
  27. همان، ص ۱۷۰.
  28. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه: محمد رحمتی شهرضا، انتشارات کریمه اهل بیت (ع)، قم، دوم، ۱۳۸۱ش، ص ۲۴۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۱۷۱.
  29. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۷.
  30. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص ۵۱۲، اعمال روز عرفه.
  31. همان، ص ۵۲۷، دعای امام حسین (ع) در روز عرفه.
  32. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۷۲.
  33. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۱.
  34. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، پیشین، ص ۲۴۷.
  35. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۱.
  36. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۴۱.
  37. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص ۲۱۲، زیارت اربعین.
  38. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۲۴.
  39. ابن سینا، ابوعلی، الإشارات والتنبیهات، پیشین، ص ۲۰۲.
  40. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۱، ص ۶۴۱.
  41. همان، ج ۱۲، ص ۱۲۷-۱۱۴.
  42. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل أبی‌طالب، پیشین، ج ۴، ص ۱۱.
  43. همان، ج ۴، ص ۱۲.
  44. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۴۱.
  45. همان، ص ۶۲۶.
  46. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۴، ص ۲۷۱.
  47. شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج‌الله على العباد، تصحیح: مؤسسة آل شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص ۶۳.
  48. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۷۲.
  49. همان، ص ۶۱۴.
  50. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۵۷.
  51. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ۱۲، ص ۱۰۷.
  52. محدث قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص ۲۱۲، زیارت اربعین.
  53. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۱۱-۱۰.
  54. همان، ص ۱۰.
  55. همان، ص ۱۱.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=50130

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب