دینداری فصلی
حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سبحانی‌نیا (استادیار دانشگاه تفرش)

اشاره

امروزه، یکی از موضوعات مهم، بررسی انواع دینداری است. البته بیشتر مباحث مطرح در حوزه شناخت دین و دینداری، به حقیقت دین باز نمی‌گردد، بلکه به شیوه روی‌کرد انسان به دین، فهم و تلقی‌اش از دین و نیاز نوع معرفت دینی و شیوه دینداری او مربوط می‌شود. در صورت ضعف دینداری، موجی از شکسته شدن حریم‌های انسانی و گسترش انواع تعدی‌ها و تباهی‌ها به راه می‌افتد. اگر دین به سلامت باشد، به بهترین وجه انسان را در مسیر درست حفظ می‌کند. هر چه دین از سلامت و قوت بیشتری برخوردار باشد، سلامت و قوت انسان در زندگی نیز بیشتر خواهد بود؛ اما با شکسته شدن حریم‌های دین و دینداری، همه چیز به‌راحتی در معرض خطر قرار می‌گیرد. رشد و تعالی دین و دینداری در جامعه اسلامی، وابسته به شناخت حقیقت دین و دینداری و ضعف‌های آن، در پرتو متون دینی است.

چیستی دینداری

دین، در لغت به معانی گوناگونی مانند: رستگاری، اطاعت‌نمودن، پاداش، عادت، حساب، کیش و پرهیزکاری آمده است.[۱] دین، در اصطلاح عبارت است از: مجموعه‌ای از باورها درباره هستی و ارزش‌های مبتنی بر آن باورها. دین، همان مجموعه گزاره‌های وحیانی است که در عرصه‌های مختلف برای بشر رهنمود ارائه می‌دهد.[۲]

با توجه به معنای دین، مراد از دینداری روشن می‌شود. دینداری، یعنی پایبندی به مجموعه‌های دین. اگر کسی بر مدار این مجموعه‌ها حرکت کند، دیندار محسوب می‌شود.

انواع دینداری

مفهوم دینداری، از مفاهیم مشکّک و دارای مراتب بسیاری است. ایمان و دینداری، مانند نور، درجات ضعیف، متوسط و قوی دارد. از دیدگاه روایات، دینداری از ده درجه برخوردار است؛ مانند پلکانی که ده پله دارد. امام صادق(ع) فرمود: «ایمان، ده درجه دارد و حضرت سلیمان در درجه دهم ایمان، جناب ابوذر در درجه نهم و جناب مقداد در درجه هشتم ایمان قرار داشتند».[۳] برای شناخت مراتب ایمان، می‌توان به میزان التزام عملی افراد توجه کرد.

در قرآن کریم به دو نوع دینداری: «پایدار، ثابت و ریشه‌دار» و «ناپایدار، عارضه‌ای و موقت» اشاره شده است: «وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ؛[۴] اوست که شما را از یک نفس آفرید و شما دو گروه هستید: بعضی [از نظر ایمان و خلقت کامل] پایدارید، و برخی [نیز] ناپایدار هستید».

در این نوشتار، ابتدا به ویژگی‌های دینداری ثابت، و سپس به دینداری ناپایدار یا فصلی می‌پردازیم.

الف) دینداری دائمی یا استوار

از دیدگاه اسلام، ایمانی ارزشمند است که برخاسته از صمیم جان باشد و ریشه در وجود انسان داشته باشد. قرآن کریم در وصف مؤمنان واقعی می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛[۵] مؤمنان واقعی، تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده، هرگز شک و تردید به خود راه نداده‌اند و با اموال و جان‌های خود، در راه خدا جهاد کردند. آن‌ها راستگویانند».

قرآن، انسان‌های با ایمانِ استوار را به درخت طیبه تشبیه می‌کند و می‌فرماید: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ، تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ».[۶] خداوند در این آیه شریفه، به این مهم اشاره نموده که انسان موحد، از ایمانی ریشه‌دار برخوردار است و هرگز راکد نیست و آثار ایمانش، پیوسته در گفتار و کردارش مشهود است؛ یعنی اعتقادی دائمی دارد و نه موسمی.

علامه طباطبایی درباره این آیه می‌نویسد: «آنچه از دقت در آیات به دست می‌آید، این است که مراد از “کلمه طیبه” که به “درخت طیبه” تشبیه شده و صفاتی چنین و چنان دارد، عبارت است از عقیده حقّی که ریشه‌اش در اعماق قلب و در نهان بشر جای دارد».[۷]

از جمله الطاف خداوند نسبت به این مؤمنان، این است که آن‌ها را بر عقیده ثابتشان حفظ می‌کند: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ؛[۸] خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار پابرجا می‌کند». امام علی(ع) یکی از اوصاف پارسایان را ثبات قدم در راه دین می‌داند و می‌فرماید: «فِي الزَّلَازِلِ وَقُورٌ، وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ؛[۹] [افراد پرهیزکار] در حوادث زندگی، با وقار و پابرجا هستند و در ناگواری‌ها، بردباری نشان داده و در هنگامه رفاه، سپاسگزاری دارند».

ب) دینداری ناپایدار یا فصلی

دینداری و ایمان برخی انسان‌ها، موسمی و ناپایدار است و حوادث تلخ و شیرین، آن را تغییر می‌دهد. دینداریِ فصلی، نشانه‌هایی دارد که در ادامه به مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱. به یاد خدا بودن در حال اضطرار

کسانی که دینداری فصلی دارند، همیشه خدا را یاد نمی‌کنند، بلکه فقط در شرایطی که به اضطرار دچار شوند، او را صدا می‌زنند. قرآن حکیم می‌فرماید: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُ ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛[۱۰] چون به انسانی گزندی رسد، چه بر پهلو خفته باشد و چه نشسته یا ایستاده، ما را به دعا می‌خواند و چون آن گزند را از او دور سازیم، چنان می‌گذرد که گویی ما را برای دفع آن گزندی که به او رسیده بود، هرگز نخوانده است. اعمال اسرافکاران، این چنین در نظرشان زینت داده شده است».

دینداری، این نیست که در مشکلات به سوی خدا برویم و دست به دامان لطف او بزنیم، اما هنگام فرو نشستن طوفان سختی‌ها، خدا و اطاعت از او را به فراموشی بسپاریم. نشانه ایمان خالص، این است که انسان در سلامت و بیماری، جوانی و پیری، فقر و ثروت، پیروزی و شکست، زادی و مردی، یعنی در همه حال، به یاد او باشد و بر درستای او پیشانی نیاز نهد.

۲. دینداری در زمان و مکان خاص

یکی دیگر از نشانه‌های دینداری فصلی، پرداختن به ظواهر دین در بخشی از فصول سال، مانند ماه محرم و رمضان، یا در اماکن خاص، مانند حرم مطهر است. بعضی از افراد که ایمان ضعیفی دارند، فقط در ماه مبارک رمضان رفتارشان رنگ و بوی دین می‌گیرد، ولی بعد از آن، دیگر در زندگی‌شان از دعا، نیایش، عبادت‌های سحرگاهی، خوش‌خلقی‌ها و خوش‌برخوردی‌ها خبری نیست؛ در حالی که باورهای دینی، مثل رادیو و فریاد نیست که تنها در بعضی مواقع به آن‌ها نیاز پیدا کنیم. باورها و ارزش‌های دینی، قابلیت تفکیک زمانی و مکانی ندارند. به عنوان مثال، فقط ماه رمضان، ماه عبادت و دینداری نیست و یا فقط مساجد و مکان‌های مذهبی، همچون هیئت‌ها، مکانی برای مباحث مذهبی و اعتقادی نیست. فرد دیندار، در هر زمان و مکانی که باشد، خود را ملزم به رعایت دستورها و رهنمودهای دینی می‌داند؛ مثلاً در خانه یا پارک، جشن یا عزا، و امامزاده یا کنار دریا، در همه جا باید با حجاب باشد. رعایت حجاب، به داخل حرم یا امامزاده اختصاص ندارد که وقتی از آن مکان بیرون رفت، چادرش را تا زده و داخل کیفش پنهان کند!

متأسفانه، برخی در شب‌های ماه محرم، با تمام وجود برای امام حسین(ع) عزاداری می‌کنند و از دل و جان برای آن حضرت می‌گریند و بر سر و سینه می‌زنند، اما نماز صبحشان قضا می‌شود و یا با زبانی که «حسین حسین» گفته‌اند، بر سر پدر و مادر خود فریاد می‌زنند و احترامی برای آنان قائل نیستند و یا در بیرون از هیئت‌های عزاداری به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی چیزی به نام دین و اعتقادات برایشان بیگانه است!

بعضی‌ها به جهت شدت عزاداری صدایشان گرفته و چشم‌شان از گریه خیس شده، اما صفحاتشان در اینترنت، پر از مطالب و تصاویر غیراخلاقی و مستهجن است. عده‌ای میلیون‌ها تومان برای عزاداری سیدالشهداء(ع) هزینه می‌کنند، در حالی که هنوز حقوق واجبی همچون خمس یا زکات را که خداوند در ثروتشان قرار داده، پرداخت نکرده‌اند و یا به گناه بزرگی مانند رباخواری و رشوه‌خواری آلوده‌اند!

یکی از مهم‌ترین اهداف عزاداری و ذکر مصیبت و سوگواری برای مصیبت امام حسین(ع)، ارتباط عملی با سیره و سنت آن حضرت است. با نگاهی دقیق به آیات قرآن کریم و احادیث ائمه معصومین(ع) می‌توان دریافت که اظهار مسلمانی کردن، کافی نیست، بلکه ایمان با تمام ابعادش باید در وجود مؤمن مشهود شود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ؛[۱۱] اعراب گفتند: ما ایمان آورده‌ایم. بگو: ایمان نیاورده‌اید، اما بگویید اسلام آورده‌ایم؛ زیرا هنوز ایمان وارد قلب‌های شما نشده است».

۳. نان به نرخ روز خوردن

یکی از نشانه‌های دینداری فصلی، نان به نرخ روز خوردن و بنده زمانه بودن است. چنین کسانی، افراد بی‌هویتی هستند که دارای ویژگی‌های ناپایدار و شخصیت بی‌ثباتی هستند و منافع شخصی، برای آنان از همه چیز مهم‌تر است. افراد بوقلمون‌صفتی که مثل خمیر بازی، هر لحظه به شکلی در می‌آیند و برای رسیدن به اهداف پست و پلید انسانی خود، به راحتی از حیثیت و شرافت انسانی و ایمان خود نیز دست برمی‌دارند. آنان برای رسیدن به اهدافشان، استفاده از هر گونه وسیله‌ای را مجاز می‌شمارند. در حقیقت، منافقانی هستند که متفاوت می‌اندیشند و مختلف عمل می‌کنند و نان خود را به نرخ روز می‌خورند.

در طول تاریخ همواره افرادی وجود داشته‌اند که به اقتضای منافع خود، تغییر چهره می‌دادند. اگر سودشان در حمایت از علی(ع) و اهل بیت(ع) بود، به آنان گرایش می‌یافتند و اگر نفعی در همراهی ستمکارانی چون معاویه می‌دیدند، دل در گرو مطامع آنان می‌نهادند و به آسانی تغییر موضع می‌دادند. «شبث بن ربعی»، نمونه‌ای از این گروه است؛ مرد هزارچهره‌ای که در دوران «ساحتی»، مدعی دین‌داری پیامبری بود، اما مدتی بعد اسلام آورد. در ماجرای خانه عثمان، جزو انقلابیون بود و بعد از آن، از این کار توبه کرد. بعدها در زمره یاران امیر مؤمنان، علی(ع) درآمد و به همراه «عدی بن حاتم»، سفیر آن حضرت، نزد معاویه رفت و در صفین با آنکه در رکاب علی(ع) جنگید، در نهروان جزو خوارج گردید. او از جمله کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت برای آمدن به کوفه دعوت نمود و آمادگی خود را برای یاری حضرت اعلام کرد؛ اما با تغییر اوضاع کوفه، او هم موضع دیگری انتخاب نمود و در شمار سردمداران ابن زیاد قرار گرفت. نقش او در سپاه عمر سعد در فاجعه کربلا کلیدی بود و پس از آن حادثه عظیم، به شکرانه پیروزی حزب بر امام(ع)، در کوفه مسابقه ساخت. سپس او که این گونه به امام خیانت کرده بود، به طور عجیبی در حرکت توابین و قیام مختار، رئیس نیروی انتظامی مختار شد و عاقبت نیز در قتل مختار سهیم بود.[۱۲]

۴. دینداری و دنیاخواهی

بعضی از مردم، دین را تا جایی می‌خواهند که به منافع مادی آن‌ها زیانی وارد نکند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ؛[۱۳] و از [میان] مردم کسی است که خداوند را تنها با لب می‌پرستد [ایمان او در مرز کفر قرار دارد و با حادثه‌ای کوچک می‌لغزد]. پس اگر خیری به او برسد، به آن اطمینان یابد و اگر مصیبت و آزمایشی به او رسد، دگرگون شود [به سوی کفر رود. چنین کسی] در دنیا و آخرت زیانکار است. این، همان زیان آشکار است».

بیشتر اهل لغت، «حرف» را به معنای گوشه و کناره دانسته‌اند. راغب اصفهانی «حرفِ» هر چیز را گوشه آن دانسته است.[۱۴] در شأن نزول این آیه شریفه گفته‌اند: گاهی گروهی از بادیه‌نشینان خدمت پیامبر می‌رسیدند. اگر حال جسمانی آن‌ها خوب می‌شد، اگر زن‌شان بچه خوبی می‌زایید، اگر فرزندشان پسر می‌شد و اموال و یا چهارپایانشان رو به فزونی می‌گذاشت، خوشنود می‌شدند و به اسلام و پیامبر عقیده پیدا می‌کردند. اما اگر بیمار می‌شدند، همسرشان دختر می‌زایید و یا اموالشان رو به نقصان می‌گذاشت، وسوسه‌های شیطانی قلب‌شان را فرا می‌گرفت و به آن‌ها می‌گفت تمام این بدبختی‌ها، به جهت دینی است که پذیرفته‌اید، و آن‌ها هم رویگردان می‌شدند. آنان هم دنیا را از دست داده‌اند و هم آخرت را.[۱۵]

امام حسین(ع) در اشاره روان‌شناختی به دین‌داران دنیاطلب، رفتارشان را در مواجهه با سختی‌ها به فروگذاشتن امر دین معرفی کرده و فرموده است: «إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَالدِّينُ لَعْقٌ عَلَىٰ أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ؛[۱۶] همانا مردم دنیاپرستند و دین [همچو تکه دندانی است که در لابهلای دندان‌شان گیر کرده و] از سر زبان آن‌ها فراتر نرود و دین را تا جایی که زندگی‌شان را رو به راه سازد، می‌چرخانند و چون در بوته آزمایش گرفتار شوند، دینداران اندک گردند».

آن حضرت این تعبیر را از پدر بزرگوارش امام علی(ع) اقتباس کرده است؛ آنجا که می‌فرماید: «وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لَعْقَةً عَلَىٰ لِسَانِهِ؛[۱۷] دین هر کدام از شما، بازیچه‌ای بر سرِ زبانش شده است»! این «سرِ زبان»، اشاره به اسلام ظاهری است که همان شهادتین و اسلام زبانی است. به تعبیر یکی از بزرگان، بعضی‌ها اسلامشان مانند «آبنبات» است که آن را در فضای دهان می‌گردانند و زمانی که شیرینی‌اش تمام شد، آن را دور می‌اندازند.

دو راهی دین و دنیا، سنگ محک دینداری افراد است. اگر بخواهیم بفهمیم واقعاً دینداریم یا نه، باید سرِ دو راهی دین و دنیا قرار بگیریم. مردم کوفه در زمانی که حکومت مرکزی شام را به علت مرگ «معاویه» و جوانی «یزید»، دچار ضعف می‌دیدند و از سوی دیگر، فرماندار کوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامی جدی نمی‌دانستند، بر دعوت از امام حسین(ع) و تشکیل حکومت در کوفه تأکید ورزیدند؛ زیرا احتمال پیروزی و تشکیل حکومت را قوی می‌دانستند. حتی پس از ورود عبیدالله به کوفه، باز هم امید پیروزی را از دست ندادند و از این رو، تعداد بسیاری به همراه حضرت مسلم در مقابل قصر عبیدالله شرکت جستند؛ اما این مردم هنگامی که احساس خطر کردند، به‌سرعت از نهضت کناره گرفته و مسلم و هانی را به دست عبیدالله سپردند. در زیارت اربعین می‌خوانیم: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَدَرَتْهُ الدُّنْيَا وَبَاعَ دُثَّرَهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَشَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدَّى فِي هَوَاهُ؛[۱۸] کسانی بر ضدّ او [امام(ع)] همدست شدند که دنیا آن‌ها را فریب داد و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند. گرد فریب خورده و خود را در پرتگاه هوس انداختند».

پیش از آن که عبیدالله بن زیاد به کوفه آید، حدود هجده هزار تن با مسلم بن عقیل بیعت کردند. پس از روی کار آمدن عبیدالله، مردم سست شدند و با باز شدن سر کیسه درهم و دینار، جملگی دین را رها کردند و برده یزید شدند.

دینداران ثابت‌قدم در قیام عاشورا

عاشورا، سنگ محکی برای سنجش صداقت در ادعای دینداری مسلمانان بود. در این میدان، چهره واقعی دینداران به نمایش درآمد. بررسی تاریخ عاشورا و مطالعه زندگی افرادی که در این حادثه بزرگ حضور داشتند، ما را در شناخت دیندار واقعی کمک می‌کند. قیام عاشورا توانست به‌خوبی چهره حقیقی افراد را ظاهر سازد و عیار دینداری آنان را مشخص نماید. در اینجا به نمونه‌هایی از دو نوع دینداری اشاره می‌شود:

۱. حضرت عباس(ع)، الگوی ایمان استوار

امام صادق(ع) در توصیف عمویش حضرت عباس(ع) می‌فرماید: «كَانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ نَافِذَ الْبَصِيرَةِ صُلْبَ الْإِيمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أُبْلِيَ بَلَاءً حَسَنًا وَ مَضَى شَهِيدًا؛[۱۹] عموی ما، عباس، دارای بینشی ژرف و ایمانی راسخ بود. همراه با امام حسین(ع) جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید».

آن حضرت حوادث را فراتر از چهره ظاهر آن‌ها می‌دید و با نگاهی عمیق که داشت، پشت پرده حوادث را می‌خواند. مروری کوتاه بر حوادث عاشورا، ژرفای ایمان و نگاه عمیق او را نشان می‌دهد. ثبات قدم و استواری او، باعث شد به پیشنهاد شمر و امان‌نامه او، پاسخی دندان‌شکن دهد و بگوید: «خدا تو را و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد»![۲۰]

۲. ثبات قدم محمد بن بشر حضرمی

یکی از شهیدان کربلا، «محمد بن بشر حضرمی» است. در آغاز صحنه عاشورا که هر یک از اصحاب، با کلماتی وفاداری خود را به امام حسین(ع) ابراز می‌داشتند، در میان آن‌ها محمد بن بشر حضرمی نیز بود. در همان وقت به او خبر رسید که پسرش در مرز ری، به اسارت دشمن درآمده است. محمد گفت: «پاداش فدای پسر و خود را از درگاه خدا می‌طلبم». امام حسین(ع) سخن او را شنید و به او فرمود: «خدا تو را رحمت کند. من بیعت خود را از تو برداشتم. برو برای آزادی پسرت، کوشش کن». محمد بن بشر گفت: «درندگان مرا زنده بخورند، اگر از تو جدا گردم». امام حسین(ع) چند لباس که از برود یمانی بود و هزار دینار قیمت داشت، به او داد و فرمود: «این لباس‌ها را به پسر دیگرت بده، تا با داد این لباس‌ها به دشمن [به عنوان فدیه]، برادرش را از اسارتِ دشمن آزاد سازد».[۲۱]

محمد با این‌که راه عذری برایش پیدا شد، استواری و وفاداری خود را اظهار نمود و ثابت‌قدم ماند و حاضر به ترک کربلا نشد و در رکاب حضرت به شهادت رسید. او، کسی است که امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام داده است: «السَّلَامُ عَلَى بَشِيرِ بْنِ عُمَرَ الْحَضْرَمِيِّ».[۲۲]

دینداران فصلی در کربلا

در قیام عاشورا، به چهره‌های سرشناسی برمی‌خوریم که نتوانستند ایمان خود را حفظ نمایند و به‌راحتی تغییر مسیر دادند؛ مانند:

۱. عمر بن سعد

عمر بن سعد، پسر سعد بن ابی وقاص بود. پدرش از مشاهیر اصحاب پیامبر اسلام(ص) و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب به شمار می‌رفت. او، جزو اولین افرادی بود که اسلام آورد و در زمان پیامبر(ص) در جنگ‌های بسیاری شرکت نمود.[۲۳]

عمر بن سعد، به فضایل و مناقب خاندان عصمت و طهارت(ع) اعتراف داشت، ولی در عمل، بر خلاف آن رفتار می‌کرد. او هنگامی که جنازه فرزند رسول خدا(ص) را می‌دید اشک می‌ریخت و در همان حال، فرمان قتل آن حضرت را صادر نمود.[۲۴]

او از فضیلت‌های خاندان رسول اکرم(ص) آگاهی داشت، ولی تنها به دلیل جاه‌طلبی و برای به‌چنگ‌آوردن حکومت ری، حاضر شد ناگوارترین رویداد تاریخ را بیافریند و رهبری لشکر کوفه را در رویارویی با امام حسین(ع) بر عهده بگیرد. این ویژگی، آن چنان در وجودش ریشه‌دار بود که دیگر نصحیت‌های ناصحان در او اثری نمی‌بخشید. حذیفه بن اسید، یکی از یاران حضرت سیدالشهداء(ع) و در شمار زاهدان زمانه بود که از سوی حضرت مأموریت یافت نزد ابن سعد برود و او را نصیحت کند؛ اما مأیوسانه نزد امام حسین(ع) بازگشت و عرض کرد: «عمر بن سعد، چنان در گمراهی دوطرفه است که حاضر است برای به دست آوردن ملک ری، تو را بکشد و قدرت‌طلبی، کشتن انسان‌های بی‌گناه را برای او آسان کرده است».[۲۵]

ملاقات امام حسین(ع) با عمر بن سعد و سخنانی که آن حضرت از روی دلسوزی برای هدایت فرزند سعد فرمودند، ثابت کرد که دلبستگی به دنیا ممکن است هر انسانی را بفریبد؛ هر چند امام معصوم(ع) او را اندرز دهد.

۲. شمر بن ذی‌الجوشن

داستان زندگی شمر، بسیار عبرت‌آموز است. زمانی او را در صف یاران امیر مؤمنان، علی(ع) می‌بینیم. همچنین در دورانی که با انحراف خوارج، کار مؤمنان به اختلاف و دو دستگی انجامید، شمر احساس کرد که از جانشین حکومت علی(ع) چیزی به دست نمی‌آورد. از این رو، به گروه خوارج گرایش پیدا کرد؛ ولی به این گروه هیچ گونه دلبستگی نشان نمی‌داد. بنابر این، با حفظ جایگاه خود در میان خوارج، به دربار معاویه راه پیدا نمود و در شمار خدمتگزاران بنی‌امیه درآمد. در واقع، او هر دو سوی جریان را حفظ می‌کرد تا هر گاه جایگاه یکی از آن‌ها مستحکم‌تر شد، به آن سو بگراید و برای خود از تنور داغ حوادث، نانی لذیذ تهیه کند.

شمر، پس از شهادت علی(ع) و بیعت مسلمانان با حسن بن علی(ع)، از دربار معاویه کناره جست و در رکاب امام(ع) قرار گرفت. با تقویت شدن حکومت معاویه، از بنی‌هاشم دوری گزید و با جدیت در راه رشد و تعالی حکومت بنی‌امیه گام برداشت تا شاید از رهگذر این فرصت‌ها، سودی نیز عاید او گردد. این حلقه‌به‌گوشی، در زمان یزید بن معاویه به اوج خود می‌رسد؛ به گونه‌ای که همان کسی که در کنار علی(ع) بوده است، زمانی در برابر فرزندش قرار می‌گیرد و از عوامل اصلی به شهادت رساندن حسین بن علی(ع) می‌گردد.

شمر بن ذی‌الجوشن، در روز پنجشنبه نهم محرم الحرام وارد کربلا شد و عمر بن سعد در روز دهم پس از شهادت امام حسین(ع) به کوفه بازگشت. حضور شمر در این دو روز، حوادث هولناکی را در کربلا پدید آورد؛ به گونه‌ای که در طول تاریخ، کسی ندیده است فردی با امام زمان خود چنین کند. کار شمر به آنجا می‌رسد که امام(ع) خود را به تمسخر می‌گیرد. وقتی که حضرت با خدای خود راز و نیاز می‌کند و می‌گوید: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ»، شمر به سوی اردوگاه امام پیش می‌آید و با صدای بلند می‌گوید: «ای حسین! به آتش شتاب کردی؟» حضرت در پاسخ او فرمود: «به خدا! تو به سوختن در آن شایسته‌تری».[۲۶]

پلیدی شمر، به حدی بود که می‌خواست چادرهای اهل بیت را بسوزاند. اوج جنایت و شقاوت و کینه او نسبت به خاندان رسول خدا(ص)، در آخرین ساعات روز دهم بود؛ زمانی که امام(ع) جراحت‌های بسیاری بر سر و بدن مبارک خود داشتند، دستور داد تا امام(ع) را از پشت تیرباران کنند. هنگامی که شمر بر روی سینه مبارک امام(ع) نشست و محاسن آن حضرت را در دست گرفت و قصد کشیدن آن را داشت، امام(ع) باز از روی محبت و هدایتگری به آن ملعون فرمودند: «آیا می‌دانی چه کسی را می‌کشی؟» شمر جواب داد: «آری، تو فرزند علی و زهرا(س) و جدت محمد مصطفی(ص) است؛ ولی من از کشتن تو، باکی ندارم».[۲۷]

امام زمان(عج) در زیارت ناحیه مقدسه این مصیبت عظیم را این چنین شرح می‌دهند: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ، وَ مُوضِعٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِكَ، قَابِضٌ عَلَى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ، ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ؛[۲۸] شمر بر روی سینه تو نشسته و شمشیرش را بر گلوگاهت نشانده بود و با دست پلیدش محاسن شریف تو را گرفته، از خوی گلوحت سیراب می‌کرد و با شمشیر تیزش سر از بدنت جدا نمود».

پی‌نوشت‌ها

[۱] معلوف، لویس، فرهنگ بزرگ جامع نوین، عربی ـ فارسی، تهران: نشر نی، بی‌تا، ج ۱، ص ۱۱۲.
[۲] مصباح یزدی، محمدتقی، قلمرو دین، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۹ش، ص ۱۰۰.
[۳] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق، ج ۶۴، ص ۱۸۳.
[۴] انعام، آیه ۹۸.
[۵] حجرات، آیه ۱۵.
[۶] ابراهیم، آیه ۲۴.
[۷] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ق، ج ۱۲، ص ۱۵.
[۸] ابراهیم، آیه ۲۷.
[۹] صبحی صالح، نهج البلاغه، قم: نشر هجرت، ۱۴۱۰ق، خطبه ۱۹۳.
[۱۰] یونس، آیه ۱۲.
[۱۱] حجرات، آیه ۱۴.
[۱۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت: دار التراث، ج ۴، ص ۵۰۲.
[۱۳] حج، آیه ۱۱.
[۱۴] اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، تهران: دفتر نشر کتاب، ۱۴۰۴ق، ص ۱۱۸.
[۱۵] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، ج ۱۴، ص ۳۶.
[۱۶] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۷۸، ص ۱۱۷.
[۱۷] صبحی صالح، نهج البلاغه، پیشین، خطبه ۱۶۷.
[۱۸] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۹۸، ص ۳۳۰.
[۱۹] امین، سید محسن، أعیان الشیعة، بیروت: دار التعارف، ۱۴۰۳ق، ج ۷، ص ۴۳۰.
[۲۰] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۴۱.
[۲۱] همان، ص ۳۶.
[۲۲] همان، ج ۹۸، ص ۳۳۴.
[۲۳] بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، بیروت: دار التعارف، ج ۳، ص ۱۵۸.
[۲۴] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۳۷.
[۲۵] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ناشر: بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق، ج ۲، ص ۳۲.
[۲۶] مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، مؤسسه آل البیت(ع)، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص ۱۰۰.
[۲۷] مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۵، ص ۳۷.
[۲۸] همان، ج ۹۸، ص ۳۳۴.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=49845

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب