زیبایی‌های کربلا: حریت و آزادی، بصیرت

سیدمحمدحسین راجی

مقدمه

اگرچه حادثهٔ عاشورا در زمان محدود و در مکان خاص اتفاق افتاد، اما شعاع و گسترهٔ آن جهان را فرا گرفت و بدان زیبایی بخشید، چنان‌که حضرت زینب فرمود: «ما رأیت إلا جمیلاً؛ من چیزی جز زیبایی نمی‌بینم»1. امام حسین در طلیعهٔ سفر کربلا اظهار امیدواری کرده بود: «امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است خیر باشد، چه کشته شویم و چه پیروز گردیم»2.

زیبا دیدن خواهر و خیر دیدن برادر، مکمل یکدیگرند. جلوه‌های زیبایی و نمادهای جمال در آینهٔ کربلا بسیار است که حریت و آزادی و بصیرت دو عنصر از مهم‌ترین زیبایی‌های عاشوراست که این نهضت را جاودانه ساخت. این نوشتار می‌کوشد حریت و آزادی و بصیرت را بیان کند.

۱. حریت و آزادی

از جملهٔ زیبایی‌های کربلاییان، حریت و آزادی یاران امام حسین است. آن‌ها به دنیا و مادّیات دل‌بسته نبودند و از همین رو توانستند در رکاب امام‌شان جهاد کنند و به شهادت برسند.

تفاوت آزادی با آزادگی

اگرچه آزادی و آزادگی اغلب در کنار یکدیگر به کار می‌روند، اما از نظر مفهومی تفاوت‌هایی میان آن‌ها وجود دارد. «آزادی» در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی و به معنای رهایی تن از اسارت و خلاصی از تنگناهای زندگی و انتخاب آگاهانهٔ مسیر حق است؛ در حالی که «آزادگی» برتر از آزادی است و شامل نوعی رهایی از قید و بندهای ذلّت‌آور نیز می‌شود و به معنای رهایی عقل و جان آدمی از زندان نفس و شهوت و گام برداشتن در وادی عشق و حیرت است3. علمای علم اخلاق، آزادی را رهایی از اسارت دیگران دانسته و آزادگی را رهایی از اسارت خویشتن معرفی کرده‌اند. آزادی زمانی به دست می‌آید که شخصی بر دیگری تسلّط نداشته باشد، اما آزادگی با تسلّط انسان بر خویشتن به دست می‌آید. یاران اباعبدالله در نهایت آزادی و آزادگی بودند. مهم‌ترین دلیلی که باعث می‌شود انسان از یاری امام باز بماند، وابستگی‌های دنیاست.

دربارهٔ آزادگی علامه حلی می‌گوید یک‌بار دربارهٔ حکم آب چاه تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده بود که آب چاه تا هنگامی که تغییر نکند و رنگ و بو و طعم‌ش عوض نشود، نجس نخواهد شد. هنگامی‌که از این تحقیق خلاص شد، متوجه شد که خودش در خانه چاهی دارد. با خود گفت: «شاید به خاطر این چاه و راحتی خودم این‌چنین فتوایی داده و به این نتیجه رسیده‌ام». از این رو دستور داد که چاه را پر کردند و آن‌گاه دوباره تحقیق را شروع کرد، در حالی که چاه نداشت و منفعتی او را منحرف نمی‌کرد4.

انواع وابستگی‌ها

وابستگی انواع مختلفی دارد. قرآن دربارهٔ انواع وابستگی می‌فرماید:

زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنینَ وَالْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب5

محبت امور مادّی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب‌های ممتاز و چهارپایان و زراعت در نظر مردم جلوه داده شده است تا در پرتو آن آزمایش و تربیت شوند، ولی این‌ها در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند سرمایهٔ زندگی پست مادّی است؛ و سرانجام نیک نزد خداست.

خداوند در این آیهٔ شریفه، وابستگی‌ها را به سه دستهٔ کلی تقسیم کرده است:

۱. همسر

وابستگی به همسر می‌تواند مانع شهادت و قیام شود. علاقه به همسر باید تا زمانی باشد که با علاقه و دوست داشتن خدا در تعارض قرار نگیرد. همسر سردار شهید محمود کاوه می‌گفت: «اوایل یکی دو تا نامه برایش نوشتم. تازه‌عروس بودم، اما جوابی نیامد. می‌فهمیدم یعنی چه. بعد دیگر حتّی یک نامه هم ننوشتیم به هم؛ نه محمود، نه من. قرار بود سدّ راه‌ش نشوم. می‌ترسیدم از وابستگی عاطفی. می‌ترسیدم عقب‌ش بیندازد»6.

۲. فرزند

فرزند هم می‌تواند راه انسان را به سوی بهشت و هم به سوی جهنم هموار کند. یکی از افرادی که به واسطهٔ فرزندش خود را جهنّمی کرد، زبیر بود. امام علی دربارهٔ او فرمود: «زبیر همیشه از ما اهل‌بیت بود تا زمانی که فرزند نامبارک‌ش، عبدالله بزرگ شد»7. وقتی زبیر خواست جنگ با امیرالمؤمنین را ترک کند، فرزندش عبدالله او را برای کنارگیری از جنگ سرزنش کرد8. زبیر عمری خدمت به اسلام را این‌گونه تباه کرد و آغازگر جنگ با امام زمان‌ش شد9. گاه برخی انسان‌ها یک عمر عبادت‌شان را به واسطهٔ فرزندان‌شان تباه می‌کنند. خداوند فرزندان را مایهٔ آزمایش آدمی دانسته و فرموده است: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَأَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛ اموال و اولاد، وسیلهٔ آزمایش انسانند»10. در صورت وابستگی شدید به فرزند، چه بسا عواقب بدی شامل انسان گردد.

برادر شهید سیدغلامرضا قاسمی می‌گوید: وقتی برادرم می‌خواست به جبهه اعزام شود، برای بدرقهٔ ایشان به مشهد رفته بودیم. من فرزندش را به نزدش بردم و گفتم: «برادر جان! با فرزندت خداحافظی کن». ایشان بچه را بوسید و گفت: «برادر! زیاد این بچه را جلوی من نیاور و نگذار من با دل‌بستگی به دنیا به جبهه بروم. می‌خواهم بدون وابستگی و دل‌بستگی به آن دنیا بروم»11.

۳. مال دنیا

سومین وابستگی که خداوند در آیه به آن اشاره می‌کند، مال دنیاست. کسانی که وابستهٔ دنیا نیستند، زندگی و مرگ راحتی نیز دارند. امام خمینی نمونهٔ بارز این افراد است. حاج احمد آقا دربارهٔ عدم دل‌بستگی امام به دنیا می‌گفت: روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام درخواست کردم که جلوی ایوان بیت، یک نرده نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار شدند، امام وارد شد و فرمود: «احمد، چه کار می‌کنی؟». عرض کردم: «برای حفاظت جان علی (فرزندم) که خدای نکرده به پایین پرت نشود، از برادران خواسته‌ام نرده‌ای جلوی ایوان نصب کنند و این کار مرسومی در همهٔ خانه‌هاست». حضرت امام فرمود: «شیطان از همین‌جا سراغ آدم می‌آید. اول به انسان می‌گوید منزل شما به نرده نیاز دارد. بعد می‌گوید رنگ می‌خواهد. سپس می‌گوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانهٔ بزرگ‌تر می‌خواهید و آرام آرام انسان در دام شیطان می‌افتد»12.

آفات وابستگی

وابستگی، آفات بسیاری برای انسان دارد که به دو نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱. عدم توانایی در گفتن حق

مرحوم ملاعلی کنی یکی از مراجع تقلید زمان ناصرالدین‌شاه بود. یکی از قراردادهای استعماری دولت ناصرالدین‌شاه، امتیاز رویتر13 بود که از ننگین‌ترین قراردادهای آن زمان به شمار می‌رفت. مخالفت گروهی از مسلمانان به رهبری ملاعلی کنی با این قرارداد، موجب شد که شاه آن را لغو کرد و میرزا حسین‌خان سپهسالار، نخست‌وزیر ناصرالدین‌شاه از صدارت برکنار شد. نقل است: روزی کامران‌میرزا، پسر ناصرالدین‌شاه که وزیر جنگ و حاکم تهران بود، به دیدن ملاعلی کنی رفت. ملاعلی به دلیل دردپا نمی‌توانست دو زانو بنشیند. از کامران‌میرزا (که نایب‌السلطنه نیز بود) عذرخواهی نمود و پایش را دراز کرد. کامران‌میرزا این حرکت ملاعلی کنی را حمل بر بی‌اعتنایی کرد و در حالی که در باطن ناراضی به نظر می‌رسید، پاسخ داد: «اصلاً چیز مهمی نیست. من هم درد پا دارم». آن‌گاه پایش را دراز کرد. حاج ملاعلی که متوجه جسارت کامران‌میرزا شده بود، جواب داد: «اگر می‌بینید من پایم را دراز کرده‌ام، علّتش این است که دستم را کوتاه کرده‌ام. شما دستت را کوتاه کن (یعنی دست‌درازی به حریم اسلام و حقوق مردم نکن) و پایت را دراز نما. در این صورت من چه حرفی دارم»14.

۲. ترس از مرگ

انسان وابسته از مرگ می‌ترسد، اما آزادگان جهان از مرگ ترسی ندارند. دربارهٔ آزادگی و دوری از وابستگی آیت‌الله میرزا جواد آقای تهرانی نقل می‌کنند: روزی شخص گمراهی به ایشان تلفن می‌زند و ایشان را تهدید می‌کند. آقا در جواب‌ش می‌گوید: «پسرجان، اگر قصد داری مرا بکشی، من رأس ساعت یک‌ربع به هفت از منزل خارج می‌شوم و مسیر بنده از کوچهٔ مستشار به سوی مسجد ملاحیدر است که ساعت ۷ صبح آنجا باشم. اگر می‌خواهی کاری بکنی، این موقع بهتر است؛ چون کوچه خلوت و رفت‌وآمد کمتر است. زهی سعادت است برای اینجانب؛ زیرا من عمر خود را کرده‌ام و بهتر از این چیست که به لقای خدا نایل شوم. فردا بیا و قصد خود را انجام بده». میرزا جواد آقا می‌فرمود: «فردا من رفتم، ولی او بدقولی کرد و نیامد»15.

کربلا عرصهٔ آزادگی

کربلا نماد آزادگی و آزادی است. عبیدالله بن حر جعفی، امام حسین را در راه کوفه زیارت کرد. امام در منزلگاه قصر مقاتل، خیمهٔ او را دید و حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند که به اردوی امام بپیوندد. وی بهانه آورد که از کوفه بیرون آمدم که با حسین نباشم؛ چون در کوفه یاوری برای او نیست. پاسخ او را که به امام گفتند، حضرت همراه عدّه‌ای نزد او رفت و پس از گفت‌وگوهایی دربارهٔ اوضاع کوفه، امام از او خواست تا با آب توبه، خطاهای گذشته‌اش را بشوید و به یاری اهل‌بیت بشتابد. عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و گفت: «یاابن رسول‌الله! اگر به یاری تو آیم، همان اوّل کار پیش روی تو کشته می‌شوم و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر. به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته است، مگر اینکه به آن رسیده و هیچ کس در طلب من نیامده است، مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافته‌ام». امام حسین از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو». سپس این آیه از سورهٔ کهف را خواند: «وَما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً؛ ما گمراهان را به یاری خود نمی‌طلبیم»16 و به او فرمود: «اما از اینجا بگریز و برو. نه با ما باش و نه بر ما؛ زیرا اگر کسی صدای استغاثهٔ ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم می‌اندازد و هلاک می‌شود»17.

۲. بصیرت

از دیگر زیبایی‌های کربلا، بصیرت یاران امام حسین بود. بصیرت به معنای هشیاری و آگاهی و استفادهٔ درست از عقل و منطق و به عبارتی «چشمِ عقل» است؛ نوری درونی که شخص با آن نور، در میان مردم زندگی می‌کند. هر انقلابی که در طول تاریخ رخ داده است، یا با در غفلت نگه داشتن مردم اتفاق افتاده است؛ مانند تمام انقلاب‌های طاغوتیان و یا به سبب بصیرت‌افزایی مردم صورت گرفته است؛ مانند تمام انقلاب‌های الهی. یاران شیدای اباعبدالله با بصیرتی که به آن‌ها عطا شده بود؛ شنیدند، اندیشیدند و از عبرت‌ها بهره گرفتند. آن‌گاه راه‌های روشن را پیمودند.

موانع کسب بصیرت

عواملی وجود دارد که مانع به دست آوردن بصیرت می‌شود که برخی از آن‌ها عبارتند از:

۱. بی‌تقوایی

ژرف‌اندیشی و بصیرت و تقوا رابطهٔ مستقیم با یکدیگر دارند. انسان‌های با بصیرت به طور قطع تقوای بیشتری نیز دارند؛ زیرا بصیرت فقط با کسب علم و دانش به دست نمی‌آید؛ بلکه عنایت خدا را نیز نیاز دارد. امام خمینی با بهره‌گیری از تقوا و بصیرت، جامعه را هدایت نمود. دربارهٔ بصیرت و آگاهی امام نقل است: وارد کاخ شدیم. انتظارش را نداشتیم، ولی بلافاصله معمر قذافی به ملاقات ما آمد. ما به او توضیح دادیم که امام از چهره‌های برجستهٔ جهان اسلام هستند و علیه شاه مبارزه می‌کنند و چون احتمال دارد دولت فرانسه بعد از سه ماه اقامت برای ترک آنجا به ایشان فشار بیاورد، با اجازهٔ شما ایشان برای اقامت به لیبی بیایند. قذافی به امام ابراز علاقهٔ زیادی کرد. برای انجام هرگونه کمکی هم تمایل نشان داد؛ حتّی گفت هر سلاحی هر جای دنیا که بخواهیم، به ما تحویل می‌دهند؛ حتّی در خلیج فارس. گفتیم ملت ما، ملتی غنی است و به کمک مالی دیگران نیاز ندارد. برای ما همیشه مذموم بود که از بیگانه کمک بگیریم؛ حتّی از قذافی که شعار اسلام‌گرایی می‌داد. امام نیز دایم می‌فرمود: «با طناب قذافی داخل چاه نروید»18. این بصیرت است که انسانی سی سال زودتر انحراف شخصی را که الگوی انقلابیون است، تشخیص دهد.

۲. غفلت

یکی دیگر از موانع بصیرت، غفلت است؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: «دل‌هایی دارند که با آن درک نمی‌کنند و چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند. ایشان چون چهارپایانند؛ بلکه از آن‌ها گمراه‌تر هستند و ایشان همان غفلت‌زدگانند»19.

دشمن می‌کوشد با سرگرم کردن‌مان به مسائل کوچک و بی‌اهمیت، ما را از مسائل بزرگ و اصلی غافل کند. هر گاه از دشمن او غافل شدیم، ضربهٔ سختی خوردیم. امیر ذاکری یکی از فرماندهان ارتش در دوران جنگ می‌گوید: هر کشوری که قصد حمله به کشور دیگری را دارد، نمی‌تواند یک‌دفعه از پادگان‌ها به سمت کشور دیگری حمله و ادعای جنگ کند. بدون شک برای شروع جنگ اقداماتی لازم است که یکی از آن‌ها حرکت یگان‌ها به سمت نوار مرزهاست. عراق تصمیم قبلی برای جنگ با ایران داشت… آقای غرضى، استاندار خوزستان که از آن مطلع شده بود، در مجلس گزارشی را دربارهٔ قصد عراق برای حمله به ایران ارائه و در این گزارش تأکید کرد که فرماندهان نظامی، این موضوع را بیان می‌کنند. غرضى بعد از ارائهٔ گزارش در مجلس، به بنده گفت: «من را در مجلس هو کردند و گفتند ما شاخ آمریکا را در منطقه شکستیم، چه برسد به عراق!»20

۳. نبود اولویت‌سنجی

اولویت‌سنجی، یکی از مصادیق بسیار مهم بصیرت است. چه بسیار افرادی که با وجود علاقه به امام حسین، حضرت را تنها گذاشتند. فرزدق یکی از این افراد است. او در کودکی با غالب، پدرش به خدمت امیرالمؤمنین رسید. روزی حضرت پرسید: «او کیست؟». غالب پاسخ داد: «پسرم است که شاعر است». حضرت فرمود: «به او قرآن بیاموز که بهتر از شعر است». او پس از این ماجرا، پاهایش را در بند نمود تا قرآن را حفظ کرد21. فرزدق اشعاری در مذمت ابن‌ملجم و ابیاتی در رثای امام حسین22 و اصحاب‌شان23 سرود؛ اما با وجود این، هنگامی که امام حسین را در حال خروج از مکه دید، امام را نصیحت کرد و گفت: «کوفیان را پشت سر گذاشتم؛ در حالی که دل‌های‌شان با تو و شمشیرهای‌شان علیه تو بود»24. سپس برای انجام حج به سوی مکه حرکت کرد؛ در حالی که امام غریبانه به سوی قتلگاه حرکت می‌کرد. این، نشان نبود موقعیت‌سنجی و نداشتن بصیرت فرزدق بود.

۴. جهالت

یکی دیگر از موانع بصیرت، جهل است. ذوالکلاع به سبب بی‌بصیرتی و فقدان بینش صحیح سیاسی از سپاه امیرالمؤمنین در جنگ صفین جدا شد و به لشکر معاویه پیوست. وی در جبههٔ باطل می‌جنگید، اما تصور می‌کرد در حال دفاع از حق است و در راه خدا می‌جنگد25. او وقتی عمار یاسر را در میان نیروهای امام علی دید، به یاد سخن رسول خدا افتاد که فرمود: «عمار را گروه ستمکار خواهند کشت». این امر روحیهٔ او و بسیاری از نیروهای فریب‌خوردهٔ معاویه را متزلزل کرد؛ چرا که عمار را در آن سوی میدان و در میان یاران امام علی می‌دیدند26. وقتی معاویه با چنین شبهه‌ای در لشکرش مواجه شد، به ذوالکلاع گفت: «از کجا معلوم که عمار تا آخر در جبههٔ علی بماند و به ما ملحق نشود؟». ذوالکلاع بی‌بصیرت و جاهل در برابر چنین پاسخ ساده و گمراه‌کننده‌ای به آسانی قانع شد و در کنار معاویه، علیه امام علی جنگید تا کشته شد27.

۵. لجاجت

لجاجت به معنای پافشاری و اصرار کردن بر سخن یا رفتاری و نوعی ستیزه‌جویی است. امام علی می‌فرماید: «هر کس لجاجت کند و بر آن پافشاری ورزد، او همان بخت‌برگشته‌ای است که خداوند بر دل‌ش پردهٔ غفلت زده و پیشامدهای ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است»28.

دشمنان در مقابل پیامبران و ائمهٔ اطهار لجاجت داشتند که یک نمونهٔ آن، لجاجت عمر سعد در روز عاشورا در مقابل پیشنهادهای امام است.

بصیرت عاشوراییان

حماسه‌آفرینان عاشورا کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند که هم به درستی و حقّانیت راه و رهبرشان ایمان داشتند و هم می‌دانستند وظیفه‌شان جهاد و یاری امام است29. با بصیرت‌ترین یار امام حسین، قمر بنی‌هاشم، حضرت ابوالفضل بود. امام صادق ضمن حدیثی فرموده است:

عموى ما عباس، انسانى با بصیرت و ژرف‌نگر و آراسته به ایمانى آگاهانه و استوار و عمیق بود. به همراه ابى‌عبدالله دلیرانه مبارزه کرد و در آزمون سخت زندگى با به جان خریدن رنج‌ها و گرفتاری‌هاى بسیار در راه خدا، سرفراز و سربلند سر برآورد و پس از جهادى شجاعانه، جان خود را در راه خدا هدیه کرد30.

فهرست منابع

کتب

  1. ابن‌اثیر، على بن محمد؛ اسد الغابة فى معرفة الصحابة؛ بیروت: دارالکتاب العربى ۱۴۲۷ ق.
  2. ـــــــــــــــــــــ؛ الکامل فى التاریخ؛ بیروت: دارالکتب العلمیة ۱۴۱۵ ق.
  3. ابن‌طاووس، على بن موسى؛ اللهوف على قتلى الطفوف؛ تهران: جهان ۱۳۴۸ ش.
  4. ابن‌اعثم کوفى، محمد بن على؛ الفتوح؛ تحقیق على شیرى؛ بیروت: دار الاضواء ۱۴۱۱ ق.
  5. ابن‌طباطبا، محمد بن على؛ الفخرى؛ ترجمهٔ وحید گلپایگانى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، [بى‌تا].
  6. ابومخنف، لوط بن یحیى؛ وقعة الطف؛ تحقیق محمد هادى یوسفى غروى؛ چاپ سوم، قم: جامعهٔ مدرسین ۱۴۱۷ ق.
  7. دینورى، ابوحنیفة احمد بن داود؛ اخبار الطوال؛ ترجمهٔ محمود مهدوى دامغانى؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۴۶ ق.
  8. رجایى، غلامعلى؛ برداشت‌هایى از سیرهٔ امام خمینى؛ چاپ ششم، تهران: مؤسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینى ۱۳۷۸ ش.
  9. سماوى، محمد؛ إبصار العین فى أنصار الحسین؛ قم: الشریف الرضى ۱۴۱۴ ق.
  10. صفایى حایرى، على؛ مسئولیت و سازندگى؛ چاپ اول، قم: انتشارات لیله القدر ۱۳۸۵ ش.
  11. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الرسل و الملوک؛ چاپ دوم، بیروت: دار التراث ۱۳۸۷ ق.
  12. عطایى، مرتضى؛ خاطراتى از آیینهٔ اخلاق؛ چاپ چهارم، مشهد: نشر الف ۱۳۸۵ ش.
  13. علیانى، کورش؛ یادگاران (کتاب شهید محمود کاوه)؛ چاپ سوم، تهران: روایت فتح، ۱۳۸۲ ش.
  14. الفت پور، على؛ حاشیه‌هایى مهم‌تر از متن؛ چاپ سوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ۱۳۹۵ ش.
  15. فرزدق، همام بن غالب؛ دیوان الفرزدق؛ مقدمه و شرح مجید طرّد، بیروت: دارالکتاب العربى ۱۴۱۴ ق.
  16. مجلسى، محمدباقر؛ بحار الأنوار؛ چاپ دوم، بیروت: دار إحیاء التراث العربى ۱۴۰۳ ق.
  17. محدثى، جواد؛ پیام‌هاى عاشورا؛ چاپ چهاردهم، قم: زمزم هدایت ۱۳۹۳ ش.
  18. محمدى اشتهاردى، محمد؛ داستان دوستان؛ چاپ دوم، قم: بوستان کتاب ۱۳۷۸ ش.
  19. محمد بن حسین الرشيف الرضى؛ نهج البلاغة؛ تصحيح صبحى صالح؛ چاپ اول، قم: نشر هجرت؛ ۱۴۱۴ ق.

سایت‌ها و نرم‌افزارها

  1. خبرآنلاین؛ «گفت‌وگو با رئیس اطلاعات لشکر ۹۲ اهواز در دوران جنگ»؛ ۱۳۹۲/۰۷/۰۶، کد خبر ۳۱۵۰۳۴.
  2. نرم‌افزار نشانه؛ کانون فاطمه الزهرا شهرضا؛ به‌نقل از اطلاعات دریافتی از کنگرهٔ سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استان‌های خراسان.

  1. علی بن موسى ابن‌طاووس؛ اللهوف على قتلى الطفوف؛ ص ۱۴۲.
  2. لوط بن یحیى، ابو مخنف کوفى؛ وقعة الطف؛ ص ۱۷۴.
  3. جواد محدثى؛ پیام‌هاى عاشورا؛ ص ۵۵.
  4. على صفایى حایرى؛ مسئولیت و سازندگى؛ ج ۱، ص ۷۴.
  5. آل‌عمران: ۱۴.
  6. کورش علیانى؛ یادگاران (کتاب شهید محمود کاوه)؛ ص ۱۴.
  7. محمد بن حسین شریف الرضى؛ نهج البلاغة؛ حکمت ۴۵۳.
  8. محمد بن جریر طبرى؛ تاریخ الأمم و الرسل و الملوک؛ ج ۴، ص ۵۰۹.
  9. سید محمدحسین راجى؛ زیبایی‌ها و زشتی‌هاى کربلا؛ ص ۷۸.
  10. تغابن: ۱۵.
  11. نرم‌افزار نشانه؛ کانون فاطمه الزهرا شهرضا؛ به نقل از اطلاعات دریافتی از کنگرهٔ سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استان‌های خراسان.
  12. غلامعلى رجایى؛ برداشت‌هایى از سیرهٔ امام خمینى؛ ج ۱، ص ۲۹۱.
  13. در فرمانی که ناصرالدین‌شاه در سال ۱۲۸۹ به بارون جولیوس دو رویتر صادر کرد، امتیاز استخراج کلیهٔ معادن فلزات و زغال سنگ و نفت ایران را به وی داد.
  14. محمد محمدى اشتهاردى؛ داستان دوستان؛ ص ۵۳۶ و ۵۳۷.
  15. مرتضى عطایى؛ خاطراتى از آیینهٔ اخلاق؛ ص ۵۹ و ۶۰.
  16. کهف: ۵۱.
  17. ابن‌اعثم کوفى؛ الفتوح؛ ج ۵، ص ۸۴.
  18. على الفت‌پور؛ حاشیه‌هایى مهم‌تر از متن؛ ص ۱۹۱.
  19. اعراف: ۱۷۹.
  20. خبرآنلاین؛ «گفت‌وگو با رئیس اطلاعات لشکر ۹۲ اهواز در دوران جنگ»؛ ۱۳۹۲/۰۷/۰۶.
  21. ابن‌کثیر دمشقى؛ البدایة و النهایة؛ ج ۹، ص ۲۶۵.
  22. همام بن غالب فرزدق؛ دیوان الفرزدق؛ ج ۱، ص ۷.
  23. محمد بن على ابن‌طباطبا؛ الفخرى؛ ترجمهٔ وحید گلپایگانى؛ ص ۱۵۶.
  24. ابوحنیفة دینورى؛ اخبار الطوال؛ ص ۲۴۵.
  25. همان، ص ۲۱۳.
  26. ابن‌اثیر؛ اسد الغابة؛ ج ۴، ص ۱۳۵.
  27. ابن‌اثیر؛ الکامل فى التاریخ؛ ج ۳، ص ۳۱.
  28. محمدباقر مجلسى؛ بحار الأنوار؛ ج ۳۳، ص ۳۰۷.
  29. جواد محدثى؛ پیام‌هاى عاشورا؛ ص ۲۵۵.
  30. محمد سماوى؛ إبصار العین فى أنصار الحسین؛ ص ۳۰.

لینک کوتاه مطلب : https://ofoghandisha.com/?p=78753

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب